جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ناتو؛ گذشته، امروز و آینده


ناتو؛ گذشته، امروز و آینده
طی روزهای گذشته سران ۲۶ کشور عضو پیمان آتلانتیک شمالی - ناتو - در حالی نشست خود را در ریگا پایتخت لیتوانی به پایان رساندند که بنا به مجموعه مذاکرات و مصوبات انجام شده در آن می توان افغانستان را مهمترین دلمشغولی مشترک اعضا در شرایط فعلی دانست.
در واقع از هنگامی که امریکا با حمایت متحدانش در ناتو به افغانستان حمله برد و ضمن برانداختن سیستم سیاسی طالبان، دولت جدید افغانستان را تثبیت کرد، ناتو نقشی غیرقابل انکار در حفظ ثبات و امنیت در افغانستان داشته و این وظیفه را تا به امروز با موفقیت قابل توجهی ادامه داده است.
اما ناآرامی های اخیر در افغانستان که از اوایل سال جاری آغاز شده و تا به امروز ادامه یافته، می رود که عملکرد موفق ناتو را در افغانستان زیر سوال برده، با توجه به تصاویر ذهنی منفی حاصل از عراق و برابرنهی ناگزیر عراق و افغانستان اعتبار این مجموعه سیاسی، نظامی را مخدوش کند.
در این راستا و با توجه به گزارش های موجودی که ناآرامی های اخیر را موجب متوقف ماندن بخش عمده یی از عملیات عمرانی می داند که غالباً با کمک های بین المللی در افغانستان آغاز شده و هدف آن بهبود وضعیت زندگی مردم افغان و ارتقای رفاه عمومی در آن بوده است، می توان ابعاد بحران موجود را برای ناتو بیش از پیش دریافت چرا که غالب تحلیلگران ناآرامی های امروز را نتیجه ناامیدی و دلزدگی مردم از تحولات پنج ساله اخیر افغانستان و فساد حاکم بر مقامات دولتی و محلی آن دانسته اند. حال اگر بحران های امنیتی ادامه یابد، افغانستان در دور باطلی میان فقر و خشونت گرفتار خواهد آمد و روشن است که این وضعیت در صورت تحقق می تواند تمام دستاوردهای ناتو را در افغانستان زیر سوال ببرد.
اما افغانستان چه اهمیت و جایگاهی دارد که امروز دلمشغولی اصلی اعضای محوری ناتو شده است. پاسخ چندان ساده نیست چرا که افغانستان جایگاه چندان مهمی در چارچوب استراتژی آسیایی قدرت های بزرگ ندارد. لذا مجبوریم برای یافتن دلایل این اهمیت به گذشته رجوع کرده ضمن بررسی دلایل بقای ناتو پس از جنگ سرد، علت وجودی آن را در شرایط فعلی جهان توضیح دهیم. لازم به گفتن نیست که ناتو پیمانی نظامی - سیاسی است که با شرکت متحدین امریکا در اروپای غربی و امریکای شمالی در ۱۴ آوریل ۱۹۴۹ تشکیل شده و بنا به ماده ۵ آن حمله به هر یک از اعضا و دولت های عضو، حمله به تمام اعضا تلقی می شود.
این پیمان در اوج جنگ سرد و اساساً علیه اتحاد شوروی و بلوک شرق تنظیم شده و کشورهای بلوک شرق نیز با محوریت اتحاد شوروی چندی بعد پیمان ورشو را برای مقابله با ناتو منعقد ساختند. اما در سال های پایانی دهه ۸۰، به رغم سقوط بلوک شرق، فروپاشی شوروی و البته انحلال پیمان ورشو، ناتو به حیات خود ادامه داد و ضمن انجام برخی حرکت های نظامی، فعالیت های خود را گسترده تر کرد و برای اولین بار وارد محدوده حیاتی اتحاد شوروی سابق شد. این واقعه هر چند در نگاه اول غریب می نماید اما ریشه در ساختار نظام بین الملل و وظایف و تعهدات سیستم سرمایه داری لیبرال نسبت به اعضا و وابستگان خود دارد.
موضوعی که به نظر می رسد ۱۵ سال پس از سقوط اتحاد شوروی، به رغم چالش های موجود ضرورت بیشتری پیدا کرده، پرداختن به آن اولویت افزون تری را در مجموعه فعالیت های غرب به خود اختصاص داده است.
در این مسیر شاید لازم باشد برای درک علت اهمیت ناتو و نقش آن در نظام بین الملل امروز، ابتدا مفهوم امنیت و تهدید را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم. امنیت از منظر تئوریک به فقدان تهدید معنی می شود. اما در عرصه عمل و در عالم واقع چون به علت ویژگی های خاص نظام بین الملل، تهدید در این ساختار همواره وجود دارد، لذا مفهوم امنیت به میزان متناسب آمادگی در مقابل تهدیدات موجود اطلاق می شود.
در واقع می توان گفت امنیت نه یک واقعیت عینی که یک حس و یک وضعیت روانی است به صورتی که آمادگی یک بازیگر و یا یک فعال حقوق بین الملل در حدی است که نسبت به تهدیدات موجود به هر نحو ممکن احساس امنیت کرده و در خود توان پاسخگویی به موقع و متناسب را ممکن بداند. در این میان سیستم سرمایه داری لیبرال به عنوان یک سیستم مسلط و رو به گسترش در سطح نظام بین الملل که کشورهای متعددی را تحت پوشش خود داشته و دارد، در قرن گذشته با تهدیدات متعددی روبه رو شده که ناتو مهمترین نهادی است که برای پاسخگویی به مهم ترین این تهدیدات ایجاد شده است.
در واقع اگر اروپای غربی و امریکای شمالی را مهم ترین مکان های تجلی و تمرکز فعالیت نظام سرمایه داری لیبرال بدانیم، ناتو سازمانی است که پوشش امنیتی لازم را برای این حوزه در برابر بلوک شرق و سیستم کمونیستی فراهم آورده است.
با فروپاشی بلوک شرق و تجزیه شوروی هر چند علت شکل گیری ناتو از بین رفت اما روشن بود که با توجه به خواص سیستم سرمایه داری لیبرال در میل به گسترش و فراگیری عمومی در کنار فقدان توسعه فرهنگی و سیاسی متناسب در سطح بین المللی، تهدیدات علیه این سیستم به تدریج به وجود آمده و توسعه خواهند یافت.
در واقع تجربه قرن بیستم و چالش های سرمایه داری لیبرال در سال های پیش از جنگ جهانی دوم نشان می دهد که علاوه بر سیستم کمونیستی، نظام های فاشیستی که گونه یی از نظام های سرمایه داری انحصاری هستند همواره تهدیدی بالفطره و حتی خطرناک تر برای نظام سرمایه داری لیبرال به شمار می روند.
در واقع تنش رو به گسترش بین کشورهای انگلیس، فرانسه و امریکا با آلمان نازی، ایتالیا و ژاپن که سرانجام به جنگ دوم جهانی و اتحاد سه کشور لیبرال غربی با اتحاد شوروی کمونیست انجامید، نشان داده که سرمایه داری لیبرال در وضعیت های مختلف با تهدیدات متفاوتی روبه رو بوده، چنانچه نظام های فاشیستی به رغم دارابودن سیستم اقتصادی سرمایه داری به علت تباین مبانی و طرز تلقی سیاسی و فرهنگی، همواره دشمنی خطرناک تر و تهدیدی جدی تر علیه نظام های لیبرال به شمار می رفته اند.
در این مسیر تهدیداتی که نظام سرمایه داری لیبرال در سال های پس از فروپاشی بلوک شرق با آن روبه رو بوده را می توان در دو گروه به ظاهر متفاوت دسته بندی کرد؛ دسته اول نظام های سابقاً مارکسیستی هستند که امروز به رغم تغییر سیستم اقتصادی از سوسیالیستی به کاپیتالیستی، هنوز ماهیتی اقتدارگرا دارند و نظام سیاسی و ساختار فرهنگی آنان کاملاً بسته و فاقد تنوع است.
در این گونه از نظام های سیاسی با توجه به فقدان امکان، انگیزه و تجربه لازم برای فعالیت و خلاقیت گروه های مختلف، عناصر حکومتی و افراد نزدیک به دولت به تدریج و با استفاده از روابط و امتیازهای دولتی که بر فضای اقتصادی حاکم شده، نهادهای انحصاری اقتصادی را به وجود می آورند. چین و روسیه مهمترین مثال های اینگونه دولت ها هستند که به رغم تغییر روابط و مناسبات اقتصادی در آنها، دگرگونی عمده یی در کارکرد نهادهای سیاسی و مبانی فکری حکومتی صورت نپذیرفته و به رغم پیشرفت های اقتصادی از ساختار سیاسی و روابط حقوقی عقب مانده یی رنج می برند. روشن است که چنین نظام هایی با توجه به سابقه تاریخی و شکل فرهنگ عمومی، ظرفیت قابل توجهی را برای تبدیل شدن به نظام های تحت سیطره سرمایه داری انحصاری دارند.
اما دسته دوم دولت ها و نهادهایی هستند که به اشکال مختلف و با برداشت سطحی و فاقد تحلیل از دین به دشمنی با جنبه های مختلف مدرنیته پرداخته، هر جلوه یی از آن را از جمله نظام سرمایه داری لیبرال، دشمن تلقی کرده و به ستیز با آن می پردازند. این گروه ها با استفاده از فقر، عقب ماندگی و محرومیت جاری در جوامع شان (به ویژه در خاورمیانه) و مقصر دانستن غرب در ایجاد و توسعه این وضعیت به خصومت آشکار و بی پرده با غرب پرداخته اند.
وابستگان فکری به این نحله ها، هرچند توانایی اقتصادی و سیاسی چندانی ندارند اما حملات ۱۱ سپتامبر ثابت کرده نفوذ فکری و معنوی آنان وقتی با فقر و محرومیت توده های خاورمیانه و البته توان سازماندهی آنان ترکیب شود می توانند عدم امنیت را حتی به داخل خاک کشورهای غربی بگسترانند ضمن اینکه در حالت فعلی نیز توانایی آنان در تنش آفرینی و طراحی جنگ های نامتقارن در مناطق مختلف جهان اندک نیست.
حال با توجه به مراتب فوق و در نظر گرفتن مواضع بلوک غرب، نیازهای سرمایه داری جهانی و تهدیدهای موجود علیه آن می توان نگاهی صائب به مجموعه تحرکات ناتو در ۱۵ ساله اخیر انداخت و متعاقب آن ضمن تحلیل مواضع و تحرکات گذشته و امروز ناتو اهداف آینده آن را نیز تا حد مقدور پیش بینی کرد.
پس از سقوط بلوک شرق از ناتو به عنوان مهمترین نهاد امنیتی نظام سرمایه داری لیبرال انتظار می رفت که ضمن حمایت از نظام های سیاسی تحت پوشش خود، چتر امنیتی خود را بر روی کشورهای جدیدی که مایل به فعالیت در این ساختار بودند بگستراند. روشن بود که برای عضویت در ناتو و بهره مندی از حمایت آن حداقل هایی لازم بود که این حداقل ها شامل نظام اقتصادی کاپیتالیستی و ساختار سیاسی و فرهنگی لیبرال و باز می شد. در این راستا کشورهای اروپای شرقی نخستین کشورهایی بودند که با توجه به مجموعه شرایط فرهنگی، تاریخی و اقتصادی خود ویژگی های لازم را برای عضویت در ناتو داشتند.
عملیات نظامی ناتو طی دهه اخیر نیز در همین راستا قابل تحلیل است چرا که حمله نظامی به صربستان در خلال بحران کوزوو، تلاش ناتو برای جلوگیری از توسعه و تثبیت قدرت یک نظام سیاسی سرمایه داری، نژادپرست و توسعه طلب بود ضمن اینکه حمله به افغانستان و ساقط کردن طالبان نیز بخش دوم تهدیدات علیه سیستم سرمایه داری لیبرال را نشانه رفته بود و این سازمان با حمله به افغانستان مهمترین محل استقرار اسلام واپس گرا و قشری را مورد تهاجم قرار داد.
در این شرایط اگر امروز سران ناتو به رغم اختلاف های موجود که رهاورد سیاست های نادرست ایالات متحده است، هنوز نسبت به سرنوشت عملیات در افغانستان نگران هستند، نشان می دهد که در بلوک غرب جمع بندی مشترکی نسبت به تهدیدات موجود علیه آن و نقش ناتو برای مقابله با این تهدیدات وجود دارد لذا هر چند ناتو در یک شرایط ویژه در خلال جنگ سرد به وجود آمده اما نشانه های موجود از توسعه و تثبیت قدرت آن در آینده به رغم مشکلات مقطعی فعلی خبر می دهد.
مرتضی شربیانی
منبع : روزنامه اعتماد