جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


یونان (سده پنجم دوره گذار،دوره کلاسیک پیشین)


یونان (سده پنجم دوره گذار،دوره کلاسیک پیشین)
دوره گذار سی و چند ساله، عصر قهرمانانه آتنی ها و تمام هلنی هایی را تشکیل می دهد که با هم متحد شدند و در برابر حملات ایرانیان به یونان، ایستادگی کردند. همچنان که آمریکاییها الگوهای قهرمانی و حکمت و فضیلت مدنی را در عصر انقلاب خویش و بنیانگذاران جمهوری آمریکا جستجو می کنند، یونانیان اواخر سده پنجم نیز به جنگاوران ماراتون، ترموپیل و سالامیس یعنی نبردهایی احترام می گذارند که اردوهای نیرومند آسیا به فرماندهی خشایارشا را پراکنده ساختند و سپس به عقب نشینی وا داشتند.
دنیای جدید یونانیان – که در نزد ایشان به جانبازیها و دلاوریهای قهرمانه شان منسوب است – از آسیا، بربریت، حکومت استبدادی و نادانی (که جملگی در نزد یونانیان یک معنی داشتند) روی گردانند و پایه های تمدن هلنی را که نوع جدیدی از انسان را به جامعه بشر عرضه داشت، برپا داشتند. نمونه ای از اندیشه های رایج در آن زمان، نظرات اشیل نمایشنامه نویس بزرگ بود که در کتاب اورستیئای خویش پیروزی عقل و قانون بر جنایت توحش آمیز، جنگهای خونین و انتقامجویی دیوانه وار را ستود. او که خود از جنگاوران کارآزموده جنگ ماراتون بود، تمام صفات پست و غیرانسانی طبیعت را که یونانیان در آن روزگار بحرانی مایل بودند به ایرانیان نسبت دهند با شعری پرشکوه رد کرد.
یونانیان بلافاصله پس از تسخیر و غارت آتن در سال ۴۸۰ پیش از میلاد، به پیروزی دریایی بزرگی بر ایرانیان در سالامیس دست یافتند. این سختی انعطاف پذیر آتنی حکایت از غروری تازه می کرد که از آن به بعد تاریخ تمدن اروپا را با وجود تأثیر گذاری متقابل و پیوسته اش با تمدن آسیا، از این تمدن متمایز گردانید. دوره پیکار با ایرانیان، که بارها ایشان را به ابراز شجاعت و پایمردی واداشت، گونه ای عظمت سخت ساده ولی با وقار پدید آورد که در هنر آن دوره بازتاب یافته است. این کیفیت در پیکره مفرغی مرد ارابه ران از معبد دلفی نمایانده شده است.
در اینجا جستجوی زیبایی کمال مطلوب توسط یونانیان، همراه با اوج تسلط یابی تدریجی و دیرینه ایشان بر ساختار پیکره آدمی، به طور کامل نمایانده شده است. این پیکره به گروهی از پیکره های دارای گردونه و اسب تعلق داشت که احتمالاً به پاس بزرگ داشتن پیروزی پولدزالوس پادشاه گلا در مسابقات سال ۴۷۸ پیش از میلاد برپا شده بود. این پیکره، جوانی اشراف منش را نشان می دهد که محکم روی دو پا ایستاده و دهنه اسب را در دست راستش گرفته است. او جامه عادی یک ارابه ران را به تن دارد، حلقه میانی را بالاتر از خط کمرش بسته و در قسمت شانه و پشت، چینها را طوری آرایش داده و نگه داشته است که از افتادن جامه جلوگیری کند. موی سرش را با نواری که دو سرش از پشت به هم رسیده اند جمع و جور کرده و محکم نگه داشته است. چشمهایش از خمیر شیشه ساخته شده و با مژه های مفرغی مو مانندی سایه دار شده اند. در این پیکره، روشنی و قطعیت پیکره های دوره کهن، مخصوصاً در بخش پایینی آن که تاهای جامه تقریباً حالت یک ستون قاشقی دار را پیدا کرده اند، در خطوط برجسته پیشانی و آرایش سنتی موی سر، احساس می شود.
در عین حال، قالب گیری ماهرانه دست و پاها، که نوک انگشتانش به کف ارابه چسبیده اند و چرخش ملایم بالاتنه که احساسی از وجود اندامهای زنده در زیر جامه ی مزبور را در آدمی زنده می کند، نیز جالب توجه است. بیننده در وهله نخست متوجه این ظرافتها نمی شود و حتی ممکن است این پیکره را با پیکره دیگری که نمونه ای از تجسم فرمولهای کهن در نمای خشک از روبروست اشتباه بگیرد؛ ولی آنچه باعث متانت محکم این پیکره می شود فقط رسمی بودن حالت آن است نه بی خبری هنرمند از اصل توزیع وزن یا «ایستایی متعادل»: حالتش همچون حالت سربازی است که به حالت آزاد ایستاده باشد.
این پیکره به احتمال زیاد، تندیش شخصی معینی است ولی چندان اثری از صفات فردی در آن به چشم نمی خورد. این از ویژگیهای بارز بیشتر آثار متعلق به دوره کلاسیک هنر یونان است و تندیسهای چهره نگارانه یونانی را از تندیسهای چهره نگارانه مصری که کارکردی مذهبی داشت متمایز می گرداند: حفظ چهره شبیه سازی شده شخص متوفا به معنی حفظ کا بود. گرچه در نزد یونیان، انسان به خودآگاهی کامل می رسد («خودت را بشناس!») و گرچه پیکره انسان به شکل کمال مطلوب نمایانده شده است، خود انسان به عنوان یک فرد حقیقی یا کامل پنداشته نمی شود و در نتیجه موضوع مناسبی برای شبیه سازی به شمار نمی رود. به گفته برونو اسنل:
«اگر بخواهیم تندیسهای سده پنجم را به زبان همان عصر، توصیف کنیم، باید بگوییم که این تندیسها شبیه سازیهایی از انسانهای زیبا یا کامل هستند، یا اگر بخواهیم عبارتی را که در غزلهای کهن برای ستایش از دیگران به کار گرفته می شد نقل کنیم باید بگوییم شبیه سازیهایی از انسانهای «خدا گونه» هستند. حتی در نظر افلاطون، معیار داوری، همچنان در نزد خدایان است نه در نزد انسانها».
بدین ترتیب باید آنچه را که در آغاز فصل گفتیم، دگرگون کنیم: گرچه برای پروتاگوراس «انسان مقیاس» است، برای هنر، خدایان مقیاس انسان هستند و رسیدن به کمال مطلوب، رسیدن به «خداگونه» است. روند شتابان رهایی از محدودیتهای دوره کهن در پیکره دیسک پران آفریده مورون پیکرتراش متعلق به حدود ۴۵۰ پیش از میلاد ادامه می یابد.
همچنان که بسیاری از پیکره های آزاد ایستاده «استادان بزرگ» پیکرتراشی یونانی به صورت کپیه مرمرین رومی باقی مانده اند، این پیکره نیز فقط به صورت کپیه مرمرین رومی از روی اصل مفرغی ساخته شده و باقی مانده است شبیه سازی مورون از ورزشکاری که در حال پرتاب دیسک است، ورزشی که امروزه نیز جزو مسابقات المپیک به شمار می رود، به علت حرکت نیرومند و متقاعد کننده اش، انقلابی بود؛ این پیکره، چه در جهان باستان چه در جهان کنونی، بارها شبیه سازی شده است. اما حرکت دیسک پران به طرز واضحی به یک سطح محدود شده است و این بدان معنی است که برای آن فقط دو نمای مشخص می تواند وجود داشته باشد. پیکره که در نقطه ای بین عقب کشیده شدن بازو و پرتاب دیسک شبیه سازی شده است، یا چند تدبیر صوری، بیان نیرویی تمرکز یافته می شود. ترکیب بندی به شکل دو قوس متقاطع است و دیدنش این احساس را در ما زنده می کند که گویی کمانی سخت کشیده شده است و لحظه ای دیگر زهش رها و تیرش پرتاب خواهد شد.
سبک «جدی» و اولیه دوره گذار، با روشن ترین و گویا ترین بیان ممکن در تندیسهای سنتوری معبد زئوس در اولمپیا نمایانده شده است . در سنتوری غربی، نبرد کنتاوروسها (غولان تنه اسبی) و افراد قوم لاپیت را در جشن عروسی پییریتوس می بینیم. کنتاوروسها که موجوداتی نیمه جانور بودند به این جشن دعوت شده بودند ولی در اینحا مست کردند و کوشیدند عروس و دوشیزگان همراهش را بربایند.
پییریتوس و تسئوس مانع ایشان شدند و آپولون که بر فراز صحنه نبرد ظاهر شده است، گوشمالی برهم زنندگان این میهمانی توسط قهرمانان را تأیید می کند. این صحنه، سه نکته را نمادگونه نشان می دهد: پیروزیهای یونانیان بر ایرانیان، ترک مخاصمه مقدس اولمپیا (که هر گونه ستیزه جویی را در داخل یا حریم معبد غیر قانونی کرده بود)؛ و مسؤولیت انسانها، که بر خلاف جانوران، حاکمیت قانون را تصدیق می کردند.
در گروه بندی پیکره های سنتوریهای اولمپیا پیشرفت چشمگیری نسبت به گروه بندی پیشین یعنی آیگینا از لحاظ تنظیم حالتها برای گنجانده شدن در سنتوری سه گوش، دیده می شود. در مرکز سنتوری، آپولون ایستاده و دستش را به سوی غوغاییان دراز کرده است. این پیکره باید با دو پیکره جوان یونانی مقایسه شود: از حالت رسمی کهنه گراییهای ماندگاری چون برخورد خشک و تزیینی با موی سرش پیداست که در آخرین نقطه آن خط بزرگ قرار دارد، هرچند شناخت تازه ساختمان بدن توسط هنرمند از روی برجسته کاری پرشکوه و موشکافانه اندامهای این ورزشکار به خوبی دریافت می شود.
عضله بندی این ورزشکار، دیگر طرح وار نیست بلکه از هر گوشه ای نیرو و زندگی می تراود. گذار از یک گروه عضلات به گروهی دیگر، با نرمی و ظرافت انجام گرفته است و این سیر آرام سطوح و خطوط کناری، شالوده خشکی حالت پیکره است. چهره آپولون، همچون چهره های مرد ارابه ران و دیسک پران با نقاب بی بیان زیبایی منتظمی ساخته شده است که مناسب خدایان و انسانهای خداگونه پنداشته می شد، حال می خواهد از این پیکره ها هر عملی سر بزند یا مستعد انجام دادن هر عملی باشند.
این نقاب کمال مطلوب، که مبیّن این اعتقاد در فلسفله یونانی است که می گوید عقل باید از احساس برتر و بر آن مسلط باشد، از کژنمایی چهره با هرگونه فشار به احساسات، حتی در صحنه های مربوط به خشونت آمیزترین اعمال، جلوگیری می کند. در بغرنجی پر پیچ و خم مجموعه پیکره هایی هیپودامیا در چنگ کنتاوروس که در آن عروس پییریتوس می کوشد چنگ کنتاوروس را از روی سینه اش دور کند، چهره دختر به طرز آرامی بی تفاوت مانده است.
حالت او ترسناک است، زیرا پیکرتراش چیره دست خواسته است او را چنین توصیف کند و نکته قابل فهم اینکه در اینجا فقط چهره کنتاوروس دستخوش کژنمایی شده است و علتش آن است که چنین کاری درخور یک همچو موجود پستی است که خود را تسلیم مستی و شهوت رانی می کند. این وجه تمایز بین آرامش شهوات خویش سپرده، تا چندین سده بر هنر یونان مسلط است.
یونانیان پذیرفته بودند و تردیدی نداشتند که هرگاه کسی خودش را به جادوی خدای بی نور و پلید مستی و دیوانگی یعنی دیونوسوس تسلیم کند فاجعه ای هلاکت بار در انتظارش خواهد بود. این اعتقاد، در درام و توسل پیگیرانه ایشان به عقل و نظم، چه در هنر و چه در زندگی بازتاب یافته است. یونانیان می کوشیدند پیکره درخشان آپولون خدای روشنایی، زیبایی و حکمت را در برابر دیونوسوس برپا دارند. بدین ترتیب، در سنتوریهای اولمپیا بود که قلمروی هنرهای بصری به فلسفه و درام کشیده شد و در حضور همین پیکره ها بود که ورزشکاران یونانی پیش از آغاز مسابقات المپیک در مذبح زئوس سوگند یاد می کردند.
● دوره كلاسیك پیشین
حیثیتی که آتنی ها پس از دفع حملات ایرانیان به دست آوردند و با استفاده از ناوگان نیرومندی که در جریان جنگ تشکیل داده بودند، ایشان را به نیروی مسلط و برتر در منطقه یونان مبدل ساخت. آنها بر یک امپراتوری دریایی دست یافتند، اما به شکل یک اتحاد کم و بیش دموکراتیک میان کشور- شهرها و جزیره های منطقه دریای اژه. اعضای این اتحاد که اتحادیه دلوسی نامیده می شد، دلایل کافی داشتند تا با تلخی از این واقعیت شکایت کنند که پیش از آنکه متحد آتن باشند اتباع آتن هستند و آتن بخش عمده ای از خزانه عمومی را (که برای جنگ علیه ایران گردآوری شده بود) برای مصارف اختصاصی خودش برداشت می کند. آتن علیرغم ستیزهای ریشه دار بین اعضای «اتحاد» (و بین این اتحاد و اتحادیه رقیبی که اسپارت در رأس آن قرار داشت) با رهبری پریکلی سیاستمداری چیره دست و باهوش، به اجتماعی بس مرفه و مغرور مبدل شد. دوران کوتاه آمیخته با افتخارات به رهبری پریکلس، شاهد تمرکز نیروهای خلاق انسانها و پیروزی درام، فلسفه و هنر به شکلی بود که نمونه اش در دنیای غرب در هیچ زمان و مکانی دیده نشده است.
آتنی ها که گردآوری تکه سنگهای پراکنده آکروپولیس آتن را پس از ویرانی شهر در سال ۴۸۰ پیش از میلاد کسر شأن خود می دانستند، به رهبری پریکلس، نیرو و استقلال جدیدشان را با بازسازی کامل آکروپولیس، که در واقع یکی از بزرگترین پروژه های ساختمانی جهان باستان تا پیش از روزگار رومیان بود، به جهانیان نشان دادند. پیروزی ایشان همچون یک دستاورد نایاب در برابر تاریخ طولانی ناتوانیهای انسان جلوه گری می کند.
زیبایی ساختمانها، که بر فراز سکوی سنگی بلند و صعب الوصولی ساخته شده بودند در روزگار باستان نیز چون روزگار ما تأیید و ستوده می شد. پلوتارک نزدیک به ۵۰۰ سال پس از بازسازی آکروپولیس چنین اظهار نظر می کند:
کارهای پریکلس مخصوصاً از این لحاظ ستودنی اند که شتابان ساخته شده اند برای آنکه مدتهای مدید دوام بیاورند. زیرا هر کار خاصی که او انجام می داد بی درنگ حتی در آن زمان که تازگی داشت به عنوان کاری باستانی شناخته می شد و دلیلش زیبایی و ظرافت آن کار بود و با این حال، کار مزبرو از لحاظ نیرو و تازگیش، امروزه نیز چنان است که گویی تازه انجام شده است. در آن کارها گونه ای شکفتگی و تازگی وجود دارد، که غبار گذشت زمان را از چهره شان می زداید....
اریک مندلسون (۱۸۸۷-۱۹۵۳) معمار فقید، وقتی شهر آتن را نخستین بار دید، نظری همانند نظر پلوتارک ابراز داشت. او که انتظار می رفت از مشاهده آن سرچشمه اصیل "کلاسی سیسم" آکادمیک که نسل آن روز می کوشید خود را از چنگش برهاند، مأیوس شده باشد، با شگفتی اعلام داشت که پارتنون «مدرن» است، بدین معنی که معماری خوب همیشه خوب و نتیجتاً همیشه «مدرن» است.
منبع : واحد مرکزی خبر