یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


نقد گذشته، امید به آینده سینمای ایران


نقد گذشته، امید به آینده سینمای ایران
امروزه دیگر سیاستمدار یا نظریه پردازی در حیطه اجتماعی و اقتصادی پیدا نمی شود كه ازموضعی پست به هنر و آخرین آن، سینما نگاه كند و بخواهد كه همچون افلاطون شاعران معاصر (سینماگران) را از شهر بیرون كند. متقابلاً اگر هم برخی از سینماگران وجود داشته باشند (كه بسیار هستند) كه به گفته نوستراداموس سیاست را ناصواب- البته به لحن اوكثیف- می شمارند، نه از روی اعتقاد، بلكه دقیقاً خود این گرایش سیاست آنان برای «حفاظ»كارشان و به دست آوردن لقمه نانی است. در هر حال اهمیت و جایگاه سینما در جوامع امروزه غیر قابل كتمان است و گفتن درباره این جایگاه خود تبدیل به كلیشه شده چرا كه دیگر تأثیر سینما از هر جنبه و منظر بركسی و احدی پوشیده و پنهان نیست.
بنابراین اشاره ای گذرا به جایگاه و نقش سینما در كشوری كه بی اغراق توفیق بسیاری از سیاست هایش در داخل و خارج را مدیون سینما است كفایت می كند. برای نمونه نباید راه دور رفت و به دهه های گذشته سرك كشید، بلكه سینما در همین چند سال گذشته در حافظه همه قابل مرور است و موضوع را به خوبی روشن می كند. نقش سینما در اتفاقی مانند انفجار برج های دوقلو در ۱۱ سپتامبر از چنان پر رنگی ای برخوردار است كه دیگر هیچ جای اما و اگر باقی نمی گذارد.
مثلاً كافی است تا ما فیلم هایی مانند گلادیاتور، بلك هارن، پشت جبهه، بازی جاسوس، آخرین قطعه و بخصوص مأموریت غیر ممكن یك و بسیاری از فیلم های كم اهمیت تر و اكران پرتبلیغ این فیلم ها را در سال ها و ماه های نزدیك به ۱۱ سپتامبر به یاد بیاوریم تا ببینیم كه سینما چه نقشی در پیش بینی و قریب الوقوع دانستن حمله های تروریستی مورد ادعای سیاستمداران آمریكا به این كشور ایفا كرده است و یا مهمتر چرا راه دور برویم، قبل از حمله به عراق آیا كم فیلم هایی برای ذهنیت سازی در این باره روانه بازار جهانی شد؟ «ما سرباز بودیم» یك نمونه شاخص از توجیه حضور آمریكا در سرزمین های دیگران به منظور سركوبی «شر»! به زعم حاكمان كاخ سفید است.
وجود دشمن جهانی و بزرگنمایی آن برای آمریكا از جمله سیاست های روز سیاست بازان آن كشور پس از فروپاشی شوروی بود و سینما در این زمینه بیشترین نقش را ایفا كرد. فیلم های زیادی در باره تروریسم از سوی هالیوود تهیه و به نمایش درآمد كه در همه این ها مسلمانان و اعراب و به طور كلی شرقی ها، «بد من»ها را تشكیل می دادند. از دلتا فورس هابگیرید تا جیمز باند های انگلیسی و سریالی مانند «۲۴» و غیره كه در همه این آثار در حالی این طرفی ها خشونت طلب و تروریست و تهدید كننده جهان- آمریكا- معرفی می شوند كه به قول چامسكی « آمریكا خود بزرگترین تروریست جهان است.»
رسانه های امروزی یا همان دهكده مك لوهان حالا حركت پشه ها بر مرداب های فاقد هر جنبنده ای را گزارش می كنند، از همین رو است كه جلسه های مكرر و دائمی سران سازمان جاسوسی آمریكا و ژنرال های مركز نظامی این كشور نیز پنهان نمی ماند و آنهایی كه جدی تر به قضایای مرتبط با سینما نگاه می كنند، در جریان هدایت هالیوود به وسیله مأموران هستند كه چگونه بزرگترین مجموعه سرگرمی ساز آمریكا در جایگاه قدرتمند ترین امكانات علیه «اسلام فعال و ضد امپریالیسم» دایماً برنامه سازی می كند.
اعتقاد بعضی ها مبنی بر اینكه اردوگاه شرق چنانچه در سینما هم قادر می بود مانند نظامی گری با غرب برابری كند، به این زودی از هم نمی پاشید، چندان هم بیراه نیست. خروجی سینمای شرق شوروی مشكل مخاطب داشت. چیزی كه برعكس آن آمریكا به شدت نسبت به آن حساس است و در مواقع لازم واكنش نشان می دهد. واقعیت این است كه اگر در بعد تكنیكی انقلاب اكتبر عامل حضور شخصیت هایی مانند آیزنشتاین و فرم تدوین خلاقانه فیلم «رزم ناو پوتمكین» بود، اما در تداوم این راه فقط به تكنیك و محتوای خالی از علائق و سلایق سینمایی در بهای به مردم انجامید و دیدیم كه سینمای شرقی با رهبری شوروی باوجود همه توجه به ارزش های فرهنگی، اما بخاطر بی توجهی به عناصر مردم پسند عقیم ماند و در سطح جهان نتوانست سیاستمداران این كشور را همراهی كند و همانند آنچه در غرب می گذرد و سینما و سیاست چنان دو یار هم قد و هم وزن یكدیگر را پشتیبانی می كنند، در سمت شوروی هر كدام ساز خود را می زنند.
مهمترین وجوه تمایز سینما و سیاست در این طرف در شعار های سیاسی طرفداری از استقلال كشورها و خشكی و كنترل بیش از حد سینما به شیوه غیر متعارف بود. اتفاقاً آنچه بلا بود كه از سوی آمریكا بر سر شوروی هوار می شد، از طریق سینمایش بود.
این طرفداری و مصداق آوردن از سینمای آمریكا و بخصوص نوع پر تماشاگر آن به هیچ عنوان دال بر پذیرش هر اثر غیر مشروع نیست و اتفاقاً سینمای پر مخاطب آن دیار برعكس سفسطه گران كه هر گاه بحث مخاطب می شود، سینمای «پرنو» و «اروتیك» را علم می كنند- سینمای پاك تر و سالم تر آن است . جدول آمار فروش فیلم ها به راحتی و با اندكی صرف وقت از سایت ها قابل دسترسی است تا دریابیم كه فیلم های پر تماشاگر اعم از كلاسیك و تولیدات دهه های مربوط به رونق (۷۰-۶۰ میلادی) تا یك دهه اخیر آمریكا، آثاری است كه نجیب تر و كم مسأله تر و به قول معروف كم «صحنه» تر است.
فیلم هایی كه به شدت اخلاقی اند بدون این كه شعار اخلاق گرایی بدهند. یعنی سینمای آمریكا از طریق همین اخلاق گرایی قادر به انتقال پیام ها و مضامین سیاسی مورد نظر حاكمان آن است. اگر در غرب «گدار» در تئوری می سرود : «حركت دوربین یك مسأله تكنیكی نیست، بلكه یك نظام اخلاقی است»، چارلی بزرگ در هالیوود به آن جامه عمل می پوشاند و با سینمایش بدون این كه درس اخلاق بدهد، اخلاق می آموخت. آیا «گدار» بیشتر اخلاق آموخته یا چارلی، بی تردید پاسخ به سمت چارلی نشانه می گیرد، چرا كه «گدار» در سینما قبل از آنكه تماشاگر بیابد، شعار داده است و چارلی قبل از این كه شعار بدهد، تماشاگر شكار كرده است.
در سینما تماشاگر باید احترام ببیند و سینمایی كه به تماشاگر احترام بگذارد، مورد حمایت قرار می گیرد. سینمایی كه به دغدغه ها، علائق، تاریخ و نیازهای به روز تماشاگر بها بدهد و باعث به دست آوردن دل او و تلنگر بر مغز او بشود، سالن های پر را به خود می بیند و سینمای اول و دوم و سوم جهان به این اصول پایبند است تا از این طریق بتواند در دل درام و پایان بندی دلخواه به اهداف مورد نظر دست یابد. در واقع در این سینما تماشاگر «اصل» است و تولید بر مبنای مخاطب صورت می گیرد. درست برعكس دیار ما در سال های گذشته كه آنچه به حساب نمی آمده، تماشاگر بوده است.
● سینمایی بدون تماشاگر
آمار جهانی كه در یكی دو سال اخیر درباره سینمای ایران اعلام شد گویای شاخص های این سینماست، بدین معنا كه ایران از نظر رتبه بندی با ۶۶ عنوان تولید سالانه فیلم در رتبه پانزدهم قرار دارد. اما از نظر جذب مخاطب با ۱۶‎/۲ میلیون رتبه ۲۶ را كسب كرده است.در همین آمار ایران با ۲۷۵ سالن رتبه ۲۸ را احراز كرده است.
این آمار كه از سوی نهادهای مسئول ارائه شده به خوبی گویای واقعیت رابطه مخاطب با تولید است و نشان از سیاست گذاری های غلط در سال های گذشته كشورمان دارد. در حالی كه آمار كشورهای رتبه های اول تا دهم در جذب مخاطب فاصله چندانی با رقم تولید ندارند. در واقع در این كشورها اگر تولیدی صورت گرفته و می گیرد برای مخاطب بوده و اگر مخاطبی نبوده، تولیدی انجام نمی شده است. اما در ایران بدون در نظر گرفتن مخاطب هر سال افتخار مسئولان حفظ رتبه پانزدهم جهانی و رقم بیش از ۶۰ فیلم بلند در سال بوده است.
كلام آخر هر مدیری در دفاع از دوره مدیریتش اعلام رقم تولید بوده ولی هرگز كاهش یا عدم افزایش رقم مخاطب برایشان شكست محسوب نشده است. همیشه اینان در تلاش بوده اند تا تولید صورت بگیرد. حالا این فیلم ها در كجا و كدام آرشیو و انبار ثبت می شدند مهم نبوده است. اعلام آمار به بالادستی ها در این فرآیند اهمیت داشته است. فقط در كشور ماست كه فیلمسازی وجود دارد كه ۱۱ فیلم بلند سینمایی ساخته كه ۱۰ عنوان آن رنگ پرده را ندیده است و تأسف انگیز این كه همه این فیلم ها از سوی بخش غیرخصوصی ساخته شده اند و تأسف انگیزتر این كه همه این فیلم ها برای این كه قادر به جذب مخاطب نیستند از سوی سینماداران و كارشناسان به سالن راه پیدا نكرده و نمی كنند.
این سینما از زمانی و دوره ای ارج یافت كه مدیران وقت در برنامه ها و سیاست های سینمایی خود به دنبال «تربیت تماشاگر» بودند، دقیقاً نقطه مقابل سینمایی كه اصلاً شعار تربیت نمی دهد، اما قادر است چنان جریان سازی كند كه آشكارترین نقض حقوق انسان ها توجیه شود.
سینمای ایران در دهه ۶۰ تا اوایل دهه ۷۰ بر مدار اقتصادی قرار داشت و سیر نزولی كاهش مخاطب آن از اواخر دهه ۶۰ آغاز شد تا این كه در اواسط دهه ۷۰ به حد قابل پیگیری رسید و در سال ابتدایی پس از انتخابات خرداد ۷۶ به صورت مقطعی جهشی یافت اما به زودی به بحران و تعطیلی سینماها انجامید.
مهمترین عامل این سیر رو به نزول، تئاتر از نگاه مدیران و متولیان سینما بود كه برای مخاطب در عمل محلی از اعراب قائل نبودند و با سمت گیری سینمایی غیراسلامی - ایرانی، عملاً باعث دلخوری تماشاگری شدند كه خودش و جامعه و اطرافش را در سینما نمی دید.
همین جشنواره فیلم فجر را در نظر بگیرید، به عنوان نمایشگاه و نمایانگر كلیت سینمای ایران در یك سال كه بیست و پنجمین دوره اش را برگزار كردیم و هنوز زیاد از آن فاصله نگرفته ایم، می توان درباره اش حرف زد.
علاقه مندان این جشنواره از راه های دور و نزدیك خود را به تهران می رساندند تا شاید فیلم لذت بخشی را در آن به تماشا بنشینند و حتی ساعت ها زیر برف و باران در صف می ایستادند و گاه تا پاسی از نیمه شب گذشته سرمای نرده های سینما آزادی را تحمل می كردند و خوشحال از این كه بالاخره موفق شده اند به داخل سالن راه پیدا كنند، اما متأسفانه هر لحظه كه از حركت نور بر پرده سپری می شد، خستگی و كلافگی آنها بیشتر می شد تا حدی كه پس از خروج از سینما همان میله ها و شیشه محل الصاق پوستر فیلم را كه تا ساعتی پیش مشتاقانه به آن چسبیده و خیره شده بودند، مورد هجوم قرار می دادند و برای سال بعد قید فیلم و جشنواره را می زدند.
این در حالی بود كه مدیریت وقت سینما در چنبره گروهی خود برای انطباق نعل به نعل سینمای اروپا و به خصوص اروپای شرقی بر ایران اسلامی بود. وام گیری و كپی كاری از سینمای عرفان زده و فلسفه باف اروپا در حالی در دستور كار مدیریت وقت قرار داشت كه توجیه آن سلوك عارفانه و سیاست های فلسفی امام راحل بود و هزینه های بسیار برای تربیت تماشاگر نه تنها به فرار او ختم می شد كه در بسیاری مواقع پیام و مضمون این آثار ساكن و كم تحرك برضدیت انقلاب و عرفان فعال امام(ره) می انجامید.
به قول مرحوم شریعتی، هم سارتر و هم پیامبر(ص) از بهشت می گویند اما فرق آن این است كه سارتر می گوید نیست و پیامبر(ص) می فرمود هست.
متأسفانه در سینما مغایر و مخالف دیگر عرصه ها همیشه مردم به هیچ انگاشته شده اند. حضور مردم در همه عرصه ها قابل احترام و مهم بوده و هست و به تجربه دیده ایم و آزموده ایم كه تا وقتی مردم در صحنه حاضرند و پشتیبان ایران و نظام هستند نه تنها گزندی به نظام وارد نخواهد آمد، بلكه متقابلاً قادریم در زمینه مثلاً هسته ای برنامه هایمان را دنبال و به پیش ببریم، اما در سیاستگذاری ها و برنامه های سینمایی در سال های گذشته مردم یا به حساب نیامده اند و یا تحقیر شده اند و همان مردمی كه از سوی سینمای بیگانه به شدت پذیرش می شود، در این طرف با عنوان عوامانه و غیره رانده شده اند.
در حالی كه از دیدگاه رهبر معظم انقلاب، رأس هنر باید مردم باشند و در ملاقات های مختلف با هنرمندان بر هنر مردمی - اخلاقی بیش از همه تأكید شده و حتی ایشان به عنوان نمونه به آثاری مانند «ژاندارك» اشاره داشته اند كه بی تردید مصداقی برای هنر و سینمای حماسی و قهرمان پردازانه است. همه افتخار سینمای ما در سال های گذشته ختم به اعلام آمار حضور در آن سوی آب ها بوده است. مثلاً گفته شده كه ما در سال ۸۴ نزدیك به ۱۵۰۰ حضور بین المللی داشته ایم و ۱۵۰ جایزه جهانی كسب كرده ایم، اما هرگز تا پیش از این كسی به تحلیل ننشسته كه همه این عناوین چند درصد تأثیر نمایش فیلم ژاندارك در این سوی آب ها را داشته است.
بخش قابل توجهی از سرمایه گذاری دولت همیشه صرف نشر و انتشار نشریات، كتاب ها، جزوه ها و مطالب سینمایی بوده تا از این طریق تأثیر مطلوب بر تماشاگر و سینماگر گذاشته شود، اما از آنجا كه اعم این تولیدات ترجمه یا تألیف سرقتی از روی مطالب دیگران بوده، راه سینمای غیرمردمی را هموار كرده است.سفارش دهندگان و سفارش گیرندگان جمع آوری مطالب سینمایی از آنجا كه از آبشخور غیر اینجا تغذیه می شوند و راه ارزان و راحت را بر مسیر دشوار تحقیق و پژوهش داخلی ترجیح می دهند و چون سفارش گیرندگان تابع مطلق سفارش دهندگان هستند، آنچه ارائه می دهند كه دقیقاً در ایما و اشاره های مدیریت سفارش دهنده بوده است. مرور این حجم بسیار مطالب به روشنی بیانگر دیدگاه ضد مردمی در سینمای ایران است. تعریف و تمجید از سینمای خاص و فاقد جذابیت های مردمی و متقابل یورش و حمله به آثار و عوامل مردم پسند، نتیجه اش سینمایی شده كه كسی رغبت عبور از مقابل سالن های نمایش را ندارد.
این درد بزرگ را می شود ندیده گرفت كه در همه این سال ها به انحای مختلف «توجه به مخاطب عام در سینمای بعد از انقلاب نشان از واپس گرایی فیلمسازان» جلوه داده شده و در انواع نشریات و كتاب های منتشره از سوی نهادهای وابسته به دولت و با هزینه های بیت المال تماشاگر تحقیر شده است. مثلاً در كتابی كه در حاشیه یكی از جشنواره های اخیر از سوی نهاد برگزار كننده سفارش داده شده بود، تحلیل می شود كه سینمای كیمیایی پس از انقلاب به دلیل گرایش به مخاطب عام فاقد ارزش است و فیلم هایی از او مانند دندان مار و غیره امتیاز فیلم های قبل از انقلاب او را كسب نمی كنند.
سینما در دو دهه گذشته به شدت كاركرد سیاسی داشته است. اگر در حرف و موضع ظاهری برخی فیلمسازان «علم هنر» سیاسی نیست و «هنر سیاسی» عقیم می ماند را برافراشتند و از سوی مدیران حمایت شدند تا دغدغه های فكری و نوستالژی شخصی خود را به عنوان فیلم ضبط كنند، دقیقاً سیاستی بوده تا نظام انقلابی را از ابزاری مؤثر و كارآمد محروم كنند و بیخود نیست كه ما سالانه ۱۵۰ جایزه جهانی كسب كرده ایم، اما با وجود تأكیدات رهبر انقلاب برای تولید فیلم درباره تاریخ ۱۵۰ ساله ایران و حكومت های فاسد و جبار، اثری در این زمینه نمی بینیم.
● سینما با مدیریت اصولگرایان
از آنجا كه انقلاب متوقف نشده و با حضور و حمایت مردم همچنان بالنده به اهدافش نزدیك می شود، دولت نهم با مشی مردمی سكان اداره امور را به دست می گیرد و بالطبع در بخش فرهنگی نیز مدیریتی مسئولیت می پذیرد كه در همه این سال از جفای به مردم رنج برده و از مهجوریت هنر مردمی و سینمای اسلامی و ایرانی شكوه داشته و برای داشتن سینمای ملی و فاخر كوشش ها كرده و مطابق اعلام برنامه هایش تحقق آن را میسور و در دسترس می بیند.
نشانه های این تلاش و توفیق را در همین یكی دو سال گذشته و بخصوص در جشنواره فیلم فجر امسال به تماشا نشستیم. بهبود رابطه مردم و سینما در دو سال گذشته اگر چه براساس اعتماد و انتظار از دولت احمدی نژاد و شخص صفار هرندی در رأس امور فرهنگی بوده است، اما جشنواره گذشته نشان داد كه این اعتماد و انتظار از قوه به فعل درآمده و حركت در مسیر داشتن سینمای ملی و مردمی آغاز شده است.
شاید بتوان فروش فیلم ها در سال ۸۴ را به تولیدات مدیریت جدید مربوط دانست اما علل آن را باید در مردمی بودن این مدیریت جست وجو كرد.
اما بخشی از افزایش رقم فروش فیلم ها در سال ۸۵ دیگر از ناحیه ارتقای كیفیت فیلم ها - یا حداقل تنوع آنها - در سال پشت سر بوده است. جهش فروش از رقم ۲۰ درصد به ۳۵ درصد در سالی كه خاتمه آن را از سر می گذرانیم، رقم كمی نیست. در اینجا حتی یك درصد بالا و پائین شدن نشان از تغییرات اساسی در متن مسائل دارد و حالا شاهدیم كه اینجا ۱۵ درصد تفاوت به چشم می خورد.
از گیشه كه بگذریم - زیرا گیشه ممكن است برای برخی جنبه عوامانه داشته باشد! - جشنواره فیلم فجری كه برگزار كردیم، از جنبه های مختلف یك شگفتی در میان جشنواره های همه این سال ها بود. حداقل در اینجا دیگر كسی نمی تواند «انگ» عوامانه بر آن اطلاق كند. در اینجا طیف مشتری ها، رسانه ها، روشنفكران، نخبگان و علاقه مندان جدی تر سینما هستند، پس حضور و رأی شان ملاك داوری غیرقابل تردید است.
جشنواره این دوره از چنان قوت ها و تفاوت هایی برخوردار بود كه كمتر كسی توانست آنها را نادیده بگیرد. حتی معترضان و شكست خوردگان رقابت نیز در حرف ها و موضع گیری های خود در پنهان و آشكار نتوانستند منكر این همه تفاوت و ارتقای كیفی در زمینه های متنوع باشند. مثلاً تنوع ژانر و سوژه یكی از عوامل شادابی و طراوت همه رویدادهای سینمایی در سطح دنیاست. اگر جشنواره كن در سالی بیش از دیگر دوره ها قابل بحث و نظر قرار می گیرد، دقیقاً به خاطر حضور تنوع موضوع و سوژه و نیز ژانر (گونه) در آن دوره است.
هر دوره از جشنواره های قابل و با سابقه جهانی كه توانسته اند فیلم از جای جای مختلف دنیا به رقابت و حضور در جشنواره دعوت كنند و همچنین توانسته اند در ژانرهای مختلف فیلم به جشنواره بكشانند، قدرت تبلیغی و تأثیرگذاری و جریان سازی جشنواره هم بیشتر شده است. به عنوان مثال «كن» سال های حضور ایران و آمریكای جنوبی و آفریقا را درنظر بگیرید كه چه سروصدایی به پا كرد تا «كن» دوره قبل را كه ایران در آن حضور نداشت.
جشنواره فجر امسال هم از این نظر می تواند مطرح باشد و چه بسا برای همیشه در تاریخ این جشنواره به عنوان یك دوره طلایی ثبت شود. این كه مدیریت فرهنگی كشور بر اهمیت فیلم های پرتماشاگر پا می فشارد و در جشنواره شاهد این ایستادگی بودیم و این كه مدیریت تازه نفس ارشاد می داند كه اگر از این پس اتفاقی در سینمای كشور رخ بدهد، حتماً به دست فیلم اولی ها و جوان ها خواهد بود را نباید دست كم گرفت.
واقعیت قضیه این است كه استخوان خرد كرده ها با تمام احترام برای مشاوره و تكنیك گرایی خوبند تا برای بروز خلاقیت كه با رعایت موازین و اصول های این جامعه و نظام باید كاری بكنند كارستان و... جوان ها در این شرایط و با موازین اخلاقی این انقلاب و نظام به بار نشسته اند و حالا با تمام تار و پود رعایت همه چیز این جامعه را پذیرفته اند، پس در خلق سینمایشان هم نق زدنی در كار نیست كه حالا با داشتن روسری و مانتو نمی شود قصه عشق سرود و ملودرام ساخت و درام اجتماعی و شهری كار كرد و الی آخر.
جوان سینماگر ایرانی با تمام افتخار، انگیزه رقابت با جوان المپیادی و جوان طراح برنامه های انرژی هسته ای را دارد. مدیریت فرهنگی تازه آمده از دل مردم و عاشق انقلاب با تمام وجود سینمایی را می خواهد كه همپای دیگر برنامه های توسعه در سراسر كشور گام بردارد، نه این كه سینما راه خودش را برود و این را در جشنواره این دوره دیدیم. طبعاً این رویكرد هزینه های خودش را دارد كه نخستین آن ارائه آثار متوسط و با سطح كیفی پائین تر از حد انتظار است. اتفاقی كه در جشنواره دیدیم، اما این نوید وجود دارد كه در دو دوره دیگر از میان همین ها چند فیلمساز شاخص كه قادر به تحقق رهنمود رهبر معظم انقلاب مبنی بر تصویر تاریخ ۱۵۰ ساله ایران باشند، سربرآورند.
● ژانری كه از «فید» به سیمرغ ها رسید
اگر جشنواره این دوره پرچالش ترین دوره جشنواره نام گرفت، نه از بابت ضعف و كاستی های فراوان بود كه برعكس، دلیل آن وجود تنوع و گوناگونی فیلم و فراهم آوردن بستر آزاد دیالوگ برقرار كردن بود. حتی اگر در بخش داوری با مسائل بسیار روبه رو بودیم، پرداخت هزینه دیگری است تا این مدیریت در دوره های بعدی به این برسد كه این سینمای مردمی حامیان مردمی و علاقه مند به مردم در بخش های مختلف خود از جمله گروه های انتخاب داوری می خواهد. این كه در جشنواره ای تا این حد تفاوت سطح وجود داشته باشد، تنوع سوژه و حضور همه ژانرها باشد، اما بحث و بگو و مگو نباشد، غیر پذیرفتنی است.
وجود ۷ عنوان فیلم دفاع مقدس كه تقریباً یك سوم آثار حاضر را تشكیل می داد، یك اتفاق در تاریخ این سینما است. ژانری كه در یك دهه برپایی این جشنواره مهجورترین تا حد «فید» بود، حالا در این دوره می آید و بهترین ها را رقم می زند و حتی عنوان پربرنده ترین سیمرغ ها را كسب می كند، آیا نباید این را یك پرش و جهش مترقی و در راستای ترقی سینما ارزیابی كرد؟ گیریم كه این آثار در مجموع متوسط و در داوری ها بعضی موارد نادیده گرفته شد، اما سرآغاز این حركت حتماً باید به فال نیك گرفته شود و مورد حمایت قرار بگیرد.
البته فیلم های به نمایش درآمده در جشنواره با تمام جوانب آن دارای برخی كاستی ها بود. اگر جشنواره استارت خوبی برای سینمای تحت مدیریت اصولگرایان بود و اگر در ایام گذشته مردم به نسبت حتی از فیلم های تولید گذشته حمایت كرده اند، اما در صورت بی توجهی به خواست مردم به صورت متناوب در سینما، انتظار رویگردانی آنان چندان هم غیر منتظره نیست.
در واقع چنانچه سینمای ایران برای ایرانی ساخته شود و در این سو مورد استقبال قرار بگیرد، تردید نكنید از میان این فیلم ها حتماً برخی مورد استقبال مردم دیگر كشورها قرار خواهد گرفت، اتفاقی كه آن گاه آمار حضور ما در خارج واقعی خواهد بود و به جای حضور در مجامع روشنفكری آماری ارائه خواهد شد دال بر حضور میلیونی مردم ممالك دیگر در سالن های نمایش فیلم های ایرانی؛ چنین سینمایی نیز زمانی به وقوع خواهد پیوست كه مردم ایران خود، تاریخ، فرهنگ، دین، مبارزات، عشق و نفرت خود را بر پرده ببینند.
اتفاقی كه در صورت وقوع آن، سینمای اصولگرایان در حد مطلوب خواهد بود. آنچه در جشنواره امسال به نمایش درآمد، در چند زمینه یا با معضل تكنیك مواجه بود كه خیلی زودتر از انتظار قابل ارتقا است و یا در زمینه موضوعی و مضمونی بود كه در صورت اعمال مدیریتی بر اساس نگاه اصولگرایانه حتماً ارتقا خواهد یافت.
به عنوان مثال، اگرچه رویكرد به تولیدات با موضوع و مفهوم دفاع مقدس قابل توجه و قابل دفاع بود، اما از نظر نگاه و موضع حاكم و جاری بر فیلم جای پرسش جدی داشت.
مثلاً در برابر ساخت فیلمی مانند «روز سوم» كه از نظر سینمایی با فاكتورهای كلاسیك و مورد پسند مردم انطباق داشت و در راستای خواست و پسند مردم دارای قهرمان، ضد قهرمان، عشق و نفرت و قصه و پایان مشخص بود، اما فیلم های مغایر با این اصول بر كلیت فیلم های دفاع مقدس غالب بود. نگاه و باورداشت پشت دوربین در چند فیلم از این ژانر همچنان متأثر و وامدار سینمای ضد جنگ آمریكا و اروپا بود. فیلم هایی كه شاید برای محافل خاص غربی حرفی داشته باشند، اما نه پاسخگوی خواست مردم این دیار هستند و نه در نزد مردم جهان معرف مظلومیت ایران در جنگ و سربلندی آن در عرصه های دیگر است.
این فیلم ها در واقع همچنان از نگره های استراتژیك معروف پروسی كارل كلاوزوتیس پیروی می كردند كه جنگ را ادامه سیاست های كسانی می بینند كه می خواهند حریف را در عرصه های داخلی و خارجی به زانو درآورند. این فیلم ها همچنان جنگ را خشونت آمیز معرفی می كنند كه نه به خواست و اراده مردم كه نوعی جبر تحمیلی به آنها است و نه سرباز آن سو و نه رزمنده این سو در آن دخیل و صاحب رأی می دانند.حتماً در برخی مواقع كارگردان سعی داشته كه هم ذات پنداری مخاطب را نسبت به سرباز دشمن برانگیزد. حتی اگر سیاست روز كشور مبنی بر جانبداری از عراق امروز باشد، دلیلی برای اعتبار افزایی بر جنگ سرباز و عراق گذشته ندارد. بی شك حضور خیلی ها كه در جنگ شركت نداشته اند یا تاكنون فیلم جنگی نساخته اند، در سینمای جنگ، غنیمت و میمون است اما در صورتی این حضور قابل دفاع و مبارك خواهد بود كه دراماتیزه كردن جنگ و رزمنده اش بر اساس اصول دفاع از كشور و تداوم جنگ نه به خواست ایران كه تحمیل شده بر آن تلقی و تصویرسازی شود.
مسأله دیگری كه سینمای تحت مدیریت اصولگرایان باید نسبت به آن حساس و برای تولید فیلم در این راستا دارای برنامه ریزی و سیاست گذاری باشد، ژانری از سینما است كه با عنوان سیاسی از آن یاد می شود، اما مورد نظر نوعی از سینما در دل ژانر سیاسی است كه با رویكرد افشاگرانه ساخته می شود.
این فیلم هم در داخل دارای مخاطبان فراوان است و هم در خارج از جایگاه قابل تأملی برخوردار است. فیلم های افشاگرانه می توانند با موضوع داخلی درباره سوءاستفاده های مالی و سیاسی و غیره باشند و با موضوع های فرامرزی می توانند در مورد چگونگی فعالیت كمپانی های مختلف، سیاستمداران، كشورها و خلاصه در زمینه های آنچه به صدور انقلاب به صورت فرهنگی مربوط می شود، باشد.
ساخت فیلم هایی درباره مثلاً شهرام جزایری و یا دیگر مفسدان اقتصادی، اختلاس های بزرگ، اشخاص ذی نفوذ در دستگاه های دولتی برای بهره برداری های فردی و یا به نفع بیگانه و... می تواند بر اعتماد مردم نسبت به سینمای اصولگرایان بیفزاید. در همین زمینه فیلم درباره تاریخ ۱۵۰ سال گذشته ایران نیز می تواند نسل جدید را با دلایل پیروزی انقلاب و عبور مبارزان راه آزادی از هزار توی تاریخ و تاریكی های پیش رو آشنا كند و براستحكام انقلاب بیفزاید، ضمن این كه این فیلم ها از نظر جذابیت های بصری و عناصر زیبایی شناسی دارای قابلیت بسیار هستند كه باز هم انتظار مخاطبان سینمای این سال ها را پاسخگو خواهد بود.
● شوخی با ارزش ها هنر نمی خواهد
اما مهمتر از داخل سینمای افشاگرانه می تواند به خارج از ایران و بخصوص چگونگی فعالیت دشمنان ایران بپردازد، به عنوان مثال در جایی كه ما دارای رتبه پانزدهم تولید هستیم وكشور نفت خیز و در زمره ممالكی هستیم كه در تاریخ كشف نفت ستیز ها با بیگانه داشته ایم و كمپانی ها و سازمان های جاسوسی در این زمینه با مردم ما و كشورمان عناد داشته و غارت منابع زیرزمینی ایران همیشه مورد چشمداشت آنان بوده است، چرا نباید حداقل سالی یك تولید در این زمینه داشته باشیم كه این موضوع می تواند مورد پسند و كنجكاوی همه مردم دنیا باشد.
مثلاً چرا باید فیلمسازی مانند استفان گاگن فیلمی مانند «سیریانا» را درباره رقابت كمپانی های نفتخوار بسازد و به ورود یك جاسوس آمریكایی بپردازد كه در ایران موشك های استینگر را معامله می كند و كارگران مهاجر شاغل در روی سكوهای نفتی را وارد قضیه كند و به چگونگی جذب جوانان انتحاری و غیره از نگاه غربی بپردازد، اما كشور ما و فیلمسازان ما بی تفاوت از كنار این سوژه ها عبور كنند. آیا اگر یك فیلمساز ایران قصه ای مانند سیریانا را به فیلم تبدیل می كرد، همین نگاه «گاگن» را در مورد كمیته به اصطلاح آزادسازی ایران و تلاش های آمریكا برای ایجاد یك حكومت سكولار در ایران را دراماتیزه می كرد؟
چرا باید مخاطبان كشورهای همسایه و نفتخیز و یا تماشاگر غربی و آمریكایی از نگاه یك غربی با فعالیت «حزب الله» آشنا شود و آن وقت فیلمساز ما به ترسیم و تصویر قصه های سطحی و ضعیف از عشق و جنایت بپردازد. تولید فیلمی مانند «سیریانا» نه هزینه آنچنان بالایی می خواهد كه سینمای ما از پرداخت آن ناتوان باشد و نه خلاقیت و اطلاعات بسیار بالا و پیچیده ای را می طلبد كه در ایران یافت نشود.
افتخار سینماگر این دوره نباید شوخی با ارزش ها باشد كه این از عهده هر كسی بر می آید و شهامت و جسارت آنجا نیست كه ما وارد حیطه های اعتقادی با هموطن خود برآییم، افتخار سینماگر دوره اصولگرایی باید بر این قرار بگیرد كه پیش از استفان گاگن خود را با كمپانی های غول شده از طریق نفتخواری و ترور و جنایت سرشاخ كند.
جشنواره امسال توان و پتانسیل مدیریت اصولگرایان در عرصه سینما را اثبات كرد و استقبال مردم نیز از فیلم های جشنواره نشان داد كه اگر هر دوره سینما پاسخگوی نیازهای مختلف آنان باشد، سینماگرش و مدیرش نیز قدر بیش از پیش خواهد یافت. اعتمادبه نفس این مدیریت بالاست و پشتوانه مردمی اش این اعتمادبه نفس را افزایش می دهد، منوط به این كه در گام های بعدی ضعف های كمتری از گام امسال در جشنواره برداشته شود. برای این مهم مدیریت فرهنگی اصولگرایان و شخص صفارهرندی با چالش های با عمق و وسعت بیشتری روبروست مگر این كه در جهت بهبود این مسائل كوشش مضاعفی صورت پذیرد.
▪ تلاش برای تولید فیلم های پرتماشاگر تا تغییر شرایط اقتصادی نامطلوب به مطلوب
▪ برنامه ریزی عملی و بسیج فكری و نیروی انسانی در بخش مدیریتی برای اصلاح زیرساخت ها
▪ سرمایه گذاری به منظور تأمین امكانات تولید و تجهیزات سینمایی
▪ اجرایی كردن عملیات سالن سازی و از قوه به فعل درآوردن همه امكانات مرتبط با سالن سازی
▪ جایگزینی مدیران همراه با سیاست ها و برنامه های اصولگرایان در بخش فرهنگی و هنری
▪ ایجاد تعادل میان سینمای دولتی و خصوصی (توجه به این نكته مهم است كه اگر می بینیم بسیاری از سینماگران از سینما در بخش خصوصی حمایت می كنند همانان نیز در عمل به دنبال كسب بودجه از طریق كانال های دولتی هستند، بنابراین فشار برای ایجاد یا احیای بخش خصوصی در سینما را نباید با دریافت وام و مشاركت دولتی اما در جیب تهیه كننده ای خصوصی اشتباه گرفت)
▪ آسیب شناسی دائمی سینما و بخصوص نقد عملكرد گذشته و مدیران دوره های پیشین برای دستیابی به راه های سهل الوصول تر داشتن سینمایی ملی و مردمی در زمان كوتاه تر
▪ تفكیك برنامه های درازمدت از كوتاه مدت و اجرایی كردن این برنامه ها به صورت انقلابی و فارغ از شیوه های سنتی بوروكراسی و بالاخره این كه نوعی بازگشت به گذشته سینمای اصولگرایان را تهدید می كند.
تولید فیلم هایی با ساختار دهه ۷۰-۶۰ امروزه جواب نمی دهد و پیشنهاددهندگان تغییر ساختار فیلم ها به سبك و سیاق آثار معروف به كانونی چندان دلسوز سینمای خوب نیستند و می تواند در شرایط امروز یك بازگشت به عقب و انفعال محسوب شود.
سینمای امروز جهان نیز با چند دهه گذشته بسیار متفاوت است و اگر مدیریت اصولگرایان در بخش سینما برای متفاوت حركت كردن با سینمای دوران معروف به اصلاح طلبان، تحت تأثیر الگوهای رایج در دهه های گذشته ایران قرار بگیرد با تمام تعریف و تمجیدهای برخی منتقدان و صاحب لفت و لیس های آن دوران، از سوی مردم در اكران عمومی پس خواهد خورد. متأسفانه برخی از تولیدات امسال با مدیریت اصولگرایان كه در جشنواره نیز شاهد نمایش آنها بودیم، شائبه این بازگشت را با خود به همراه داشت كه این هشدار را نباید دست كم گرفت.
محمدتقی فهیم
منبع : روزنامه ایران