سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


هیولای درون


نشانه های اخیر، اگر فیلم «Grudge» (كینه) را كه درهالووین عرضه شد و دو هفته متوالی پرفروش ترین فیلم روز آمریكا بود، نادیده بگیریم (وحتی با قراردادن این فیلم درمحاسبات مان) چندان امیدواركننده نبوده است. آخرین فیلم های هارور كه تأثیری وسیع و فراتر از «كینه» را بر طیف وسیعی ازمردم نهادند، به دهه گذشته مربوط می شوند. یكی از آنها سه گانه (جیغ) است كه فیلمی بود درون نگر و محك زننده بنیانهای همین ژانر و با اشارات مكرر به سكانس های درخشان آثار قبلی این ژانر. دیگری پروژه «جادوگر بلر» بود كه در ۱۹۹۹ اكران شد و آن قدر كوچك بود كه هیچكس فكر نمی كرد به یك فیلم جریان اصلی بدل شود و البته «حس ششم» كه درهمان سال (۱۹۹۹) اكران شد و هم شروعی بود بر سری فیلم های مردگانی كه گمان می كنند زنده اند و هم مطرح كننده نایت شیاطلان هندی به عنوان كسی كه در «مرموزسازی» و بازی با عامل ترس های پنهان، تبحری خاص دارد. از آن زمان به بعد مردم مجبور شده اند با یك سری بازسازی ها، مقدمه سازی ها و یا موخره سازی ها و شبیه سازی آثار اوری ژینالی طرف شوند كه پیشتر عرضه شده و به توقیف رسیده بودند. گاهی هم آنها مجبور شده اند جنگ هیولاها را با یكدیگر ببینند كه «فردی درمقابل جیسن» و «بیگانه در برابر پریداتور» نمونه های روشن آن بوده است. بدتر از همه فیلمهایی است كه در اصل «اكشن» اند اما از مؤلفه های هارور سودمی جویند، ولی آن قدرمحترم و تابع اصول نیستند كه این وابستگی را پاس دارند و رسالت این فیلم ها را تأمین كنند و این مأموریت و رسالت چیزی نیست جز متوحش كردن ما. متأسفانه دریكی دوسال اخیر از این گونه فیلم ها زیاد داشته ایم. از آن جمله است تقابل خون آشامان با گرگ های انسان نما كه نمادهای آن را در «اندروورد» و «ون هلسینگ» به نظاره نشسته ایم. دراین فیلم ها شكارچی خون آشامان كه از درون آثار برام استوكر سربرآورده، به خدمت گرفته شده تا با انواع و اقسام شیطان های غیرملموس و اغلب مسخره بجنگند و شما حتی می توانید فرانكشتن را هم دراین فیلم ها ببینید و آخرین نمونه این آثار غریب «مستأجرشیطان؛ آخر زمان» است. این است سینمای هارور امروز؛پر از كلك و ظاهرسازی و فاقد اكثر اصول تحسین شده و الزامی این ژانر. زمانی كه فیلم كم هزینه اما پرتأثیر «هالووین» جان كارپنتر عرضه شد و مردم را مثل مغناطیسی كه فلزها را جذب می كند، به سمت خودكشید و اگر دقت می كردید، می دیدید كه اكثر قریب به اتفاق آنها جوانان بودند. كسانی كه حداكثر ۲۵سال سن داشتند و جاذبه دیدن چیزهایی كه به آنها توصیه شده بود نبینند، آنها را به وجد آورده بود. حسن این طبقه و مشخصه مهم آن و ویژگی بارز تجاری آن لااقل از دید فیلمسازان این رده و كمپانی های مربوطه این است كه دائماً تجدید و تكرار می شوند و یك منبع ابدی هستند زیرا تا دنیا هست و زندگی جریان دارد، همیشه جوانان و نوجوانانی هستند تا به دیدن این فیلم ها و نظایر آن بشتابند. وقتی بینندگان نسخه اصلی و اوری ژینال فیلم اولیه «جمعه سیزدهم » اشتهای خود را برای دیدن این سرگرمی های هیجان انگیز اما بدوی از دست بدهند، همیشه برادران و خواهران كوچك وحتی فرزندان آنهاهستند تابه تماشای این فیلم ها بروند وخودشان از نزدیك آن را كشف كنند و حتماً قسمت پانزدهم این فیلم با اسم «جیسن زنده است» در انتظار آنها خواهد بود.ولی نمی توان روند تبدیل شدن این فیلم ها را به پروسه ای شبیه به تولید غذاهای فوری مورد تأیید قرار داد. در عین حال این یك روش مؤثر وامتحان پس داده برای ترساندن و لرزاندن مردم و بیننده ها است. در اواخر دهه ۱۹۷۰ و طی دهه ۱۹۸۰ محصولات سینمای وحشت مثل یك صنعت جوجه كشی در حال تولید انبوه بودند. به این ترتیب بود كه سری فیلم های هالووین، جمعه سیزدهم ، كابوس در خیابان الم، بیگانه، زوزه، پریداتور، هل ریزر و اویل دد زاده و پخش شدند و با این كه طبعاً شماری از آنها تمام و منسوخ شده اند، برخی نیز به حیات خود ادامه داده، اما كمرنگ وخسته كننده شده اند. پاییز امسال تعداد دنباله های آثار هارور طی دو دهه اخیر از رقم ۷۵ هم گذشت و به عنوان مثال یك فیلم ترسناك سال ۱۹۸۸ به نام «بازی عروسك » جدیدترین نسخه كامل كننده خود را از ۱۷ آبان بر پرده سینماها در آمریكا دیده است و نام آن را «بذر چاكی » گذاشته اند. شاید حتی نیازی نباشد كه این نسخه تازه را ببینید وهمین كه می دانید ومتوجه می شوید كه چاكی دوقلوی شیطانی «هاودی دودی» هنوز در صحنه حاضر و در حال كشتن مردم است ، احساس راحتی می كنید و می بینید موضوع همانی است كه در گذشته بود. نمی توان فیلم های موسوم به «چاكی» را پسندید، ولی این روند احمقانه صادقانه را می توان بر فیلم های پرهزینه اكشن ـ ترسناك كه پیشتر ذكرشان رفت، ارجح شمرد و بجز «مستأجر شیطان» می توان به «بلید؛ تریینتی » نیز كه از ۱۸ آذرماه امسال اكران می شود، دراین ارتباط اشاره كرد. قهرمانان مرد و زن این گونه فیلم ها با عوامل منفی وخطرساز و سنتی این گونه فیلم ها به مبارزه برمی خیزند كه عبارتند از ویروسهای مرگبار، سربازان یك شكل كپی شده از روی هم، خون آشامان وكامپیوترهای مبارز و مهلك. فیلم های سبك اكشن ـ هارور می توانند مهیج و تریلر باشند اما لزوماً موجب وحشتی نمی شوند. قیاس های ساده ای دراین رابطه قابل مطرح كردن است : «بیگانه یك »، یعنی نسخه اوری ژینال قصه كه كار ریدلی اسكات و محصول ۱۹۷۹ بود، همه را ترساند و دچار كابوس كرد ولی قسمت دوم آن كه توسط جیمز كامرون و در سال ۱۹۸۶ ساخته شد، یك اثر اكشن ـ هارور بود و اثر فوق را نداشت. هارور اصولاً یك ژانر غیراكتیو است و در مسیر ركود قرار دارد. به این معنا است كه اتفاقات مهیبی روی می دهد و شما توان مهار آن را ندارید. تماشاگر هم كه آن را می بیند، همین احساس و برداشت تسلیم شدن را دارد. هرچقدر كه تماشاگر بیشتر حس ناتوان بودن را در قبال وقایع روی پرده در دل خود جاری ببیند، مقصد وهدف آثار هارور بیشتر حاصل می آید و اگر بیننده مثل كاراكترهای فیلم هرلحظه احساس قدرت مداری كند و بحث اكشن وارد وادی ترس شود، ریشه ترس سست می شود زیرا این فرضیه پذیرفته خواهد شد كه می توان بیم را زایل كرد و در آن صورت هیجان واضطراب كه بنیادهای فیلم هارور هستند، رنگ می بازند. فیلم های ترسناك باید تماشاگر را اززندگی ناامید كنند. آنها براثر تماشای این فیلم ها به این حس و برداشت می رسند كه قدرت كنترل بر زندگی خود را از دست داده اند و در وجود خود هیجان هولناكی را حس می كنند. گاهی كار به جایی می كشد كه تماشاگر نمی تواند بین ترس و خنده فرق بگذارد و هردو را با هم و كنار هم حس می كند و چرا این دو فاكتور از هم جدا باشند؟ هردوی آنها احساس هایی غیرقابل سازماندهی اند و بی دلیل نیست كه می گویند خندیدن یك احساس جاری و غیرقابل كنترل است. از آنجا كه پس از واقعه ۱۱ سپتامبر ترس، جا و ریشه محكمتری در دل مردم اروپا و آمریكا یافته، اكثر سازندگان فیلم های تریلر و ترسناك بار و محتوای كار خود را سبك كرده و گاه آن را به شكلی خنده دار درآورده و سعی كرده اند از این طریق احساس تماشاگر را دچار اغتشاش كنند.
در همین راستا بهترین كارهای به اصطلاح ترسناك امسال سینمای دنیا، در اصل كمدی بوده اند. یكی از آنها كاری است به نام «بوبا هوتپ» كه موضوع عجیبی دارد. دراین فیلم مرد پیری كه فكر می كند الویس پریسلی است (و شاید باشد!) با همكاری مرد پیر دیگری كه گمان دارد جان اف كندی است (و چون سیاهپوست است، تحقیقاً نیست) تلاش می كنند یك مومیایی قدیمی مصری را كه در خانه سالمندان محل استقرار آنها احیا شده است، از آن محل به بیرون رانند. یك نمونه دیگر كه اصلاً كمدی نیست اما بار تریلر آن بر بار هارور می چربد، «پنجره مخفی» بوده است كه كار دیوید كوئپ است و در آن جانی دپ وارد دنیای ترسناكی می شود كه آن را رایترز بلوك نامیده اند و در مواردی شكل می گیرد كه یك نویسنده با تأثیرپذیری از هر عامل درونی یا بیرونی برای مدتی نمی تواند چیزی را بنویسد كه می خواهد. این بار یك عامل بیرونی شرط است، زیرا مردی بر در خانه نویسنده ظاهر می شود و ادعا می كند او موضوع یكی از كتابهایش را از روی كارهای او دزدیده است و كوئپ به ما می گوید این چنین نبوده است. نمونه دیگر فیلمی است به نام «shaun of the dead» كه الگار رایت آن را كارگردانی كرده و گروهی از بریتانیایی ها بدكنش و آدم های لاابالی را در برابر شماری از موجودات كریه قرار می دهد. قهرمانان مرد و زن این قصه را فقط زمانی درحالتی جدا از تكاپو می بینیم كه در رستوران محل گرد آمده و مشغول صرف غذا هستند ولی آنها در همان زمان نیز در ذهن خود به طراحی نبرد با آدمخواران مشغول اند. اما به طور عادی و معمولی نمی توان دوستداران كارهای اصیل هارور را با فیلم هایی از آن قبیل كه نام شان آمد، راضی نگه داشت و بنابراین تنها فیلم هفته های اخیر كه فاقد ویژگی مورد بحث بوده و بیشتر شبیه به كارهای هارور است، The Grudge یا «كینه» است كه آن را تاكاشی شیمیزو ژاپنی ساخته است و در شروع مطلب نیز گفتیم كه با توفیق قابل توجهی در بازار غرب مواجه شده و به زبان انگلیسی است و بازسازی فیلم سال ۲۰۰۰ خود او با نام «Ju.on» محسوب می شود. «Ju.on» از آن قبیل فیلمها نیست كه تماشاگر آن فریاد بكشد، سپس بخندد و با یك حالت تعلیق مبهم كار را تا پایان ادامه بدهد.برعكس این فیلم مانند نسخه اصلی«Havnting» یا «كارناوال ارواح» و «مخمل آبی» دائماً شما را به درون خود ارجاع می دهد و نمی توانید حس هولناك خود را به درستی با كسی در میان بگذارید. حتی وقتی در شلوغی مفرط یك سالن بزرگ سینما آن را می بینید، باز احساس تنهایی می كنید. موضوع بنیادین این فیلم، نفرین و طلسمی است كه افراد مبتلا به خود را وارد یك چرخه جنایت می كند و آنها را دچار یك حالت پارانوا و عذاب دیرپا می نماید. چیزی كه پای می فشرد، بسط می یابد و حتی از درون قبر به بیرون سرایت می كند. شاید شباهتی پایه ای بین این سوژه و داستان «۲۸ روز بعد»، یكی از كارهای تریلر سال پیش وجود داشته باشد و آنجا یك هرج و مرج ویروسی موهوم جامعه را به هم می ریخت، اما هیچ تشابهی به لحاظ ساختار بیان و استیل های تصویری بین دو فیلم حس نمی شود. چه «Ju.on» و چه «The Grudge» كه نوعی بازسازی هالیوودی آن است، كاملاً شیك و روغن خورده و جلایافته هستند و «۲۸روز بعد» به همان میزان در حال غلیان و تند نشان می دهد. در پایان باید دوباره و به صراحت پرسید آیا ما بیشتر از خودمان و رازهای درون نمی ترسیم و آن را هولناك تر از آنچه در جهان ناشناخته بیرون وجود دارد، نمی دانیم؟ هر چه هست خندیدن به هیولای درون و به آنچه از درون آدمی برمی خیزد، بسیار سخت تر است و به دشواری می توان آن را وسیله ای برای پول درآوردن از طریق سرازیر كردن مردم به سمت گیشه ها قرار داد. سینمای ترسناك با ما می ماند و با این كه اشكال و انواع آن دائماً تغییر می یابد اما بها و قیمتی كه برای ورود به حیطه آن می پردازیم، دائماً بیشتر می شود و بسط آن به نكات كمیك سخیف نیز از اصل و اهمیت قضیه نمی كاهد.
منبع : روزنامه اعتماد