جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

حکایاتی از فیه مافیه


حکایاتی از فیه مافیه
● دو شیطان
محمد سماک عزب بود. او را گفتند: دامادی خواهی؟
گفت: نی
گفتند: چرا؟
گفت: هر یکی از ما را شیطانی است، یکی مرا و یکی او را. دو شیطان در یک خانه چگونه بود؟
● رسیدن به مقصود
احمد حواری در ابتدا به تحصیل علم مشغول بود تا در علم به درجه کمال رسید. آنگاه کتب را برداشت و به دریا برد و گفت:«نیکو دلیل و راهبری ما را بودی، اما از پس رسیدن به مقصود، مشغول بودن به دلیل محال بود. که دلیل تا آنگاه باید که مرید در راه بود چون «پیشگاه» پدید آمد، «درگاه» و «راه» را چه قیمت. پس کتب به دریا رها کرد، به سبب آن رنج های عظیم کشید و مشایخ گفتند: آن در حال مستی بود.
● مجلس منصور
منصور روزی مجلس می گفت. کسی، رقعه ای غکاغذف به وی داد که برآن نوشته بود:«کسی که پرهیزکار نیست و خلق را به پرهیز کاری می خواند، همچون طبیبی است که علاج دیگران می کند و خود از همه بیمارتر است».
«منصور» جواب داد:«ای مرد تو به «قول» من عمل کن که قول و علم من تو را سود دارد، تقصیر من در عمل به تو چه؟
● چراغ ناروا
شبی «حمدون» بر بالین دوستی در حال جان دادن بود چون آن دوست وفات کرد، چراغ بنشاند و گفت:«این ساعت، این چراغ از آن وارث است. آن ما را روا نباشد».
● ایثار
شبی سی و اندی کس از اصحاب احمد عاصم انطاکی جمع شدند و سفره نهادند. نان، اندک بود. ناچار شیخ، نان ها را پاره پاره کرد و چراغ برگرفت.
چون چراغ بازآوردند، همه نان پاره ها بر جای خود بود و هیچ کس، به قصد ایثار نخورده بود.
● غایت تواضع
از «یوسف اسباط» پرسیدند که غایت تواضع چیست؟
گفت:«آنکه از خانه بیرون آیی و هر که را ببینی، چنان دانی که بهتر از توست».
● دل
به علی سهل اصفهانی گفتند: ما را از دل بگو.گفت: از زمان آدم تا قیام قیامت آدمیان از دل گفتند و می گویند و من کسی می خواهم که مرا وصیت کند که دل چیست یا چگونه است و نمی یابم!
تذکره الاولیاء
● شبت خوش
حق تعالی فرعون را چهارصد سال عمر و ملک و پادشاهی و کامروایی داد. جمله حجاب بود که او را از حضرت حق دور می داشت. یک روزش بی مرادی و دردسر نداد تا نبادا که حق را یاد آرد. گفت: تو به مراد خود مشغول می باش و ما را یاد مکن. شبت خوش باد!
● سخن مومن
دوستان را در دل رنج ها باشد که آن به هیچ داروی خوش نشود- نه به خفتن نه به گشتن و نه به خوردن - الا به دیدار دوست، تا حدی که اگر منافقی میان مومنان بنشیند، از تاثیر ایشان آن لحظه مومن می شود. فکیف غپس چگونهف که مومن با مومن بنشیند؛ چون در منافق این عمل می کند، بنگر که در مومن چه منفعت ها کند. بنگر که آن پشم از مجاورت عاقلی چنین بساط منقش شد و این خاک به مجاورت عاقل چنین سرایی خوب شد. صحبت عاقل در جمادات چنین اثر کرد، بنگر که صحبت مومنی در مومن چه اثر کند.
منبع : روزنامه کارگزاران