شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

ایران در آمریکای لاتین


ایران در آمریکای لاتین
دکتر محمود احمدی نژاد رئیس جمهور ایران و باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا امروز دو شخصیتی هستند که بیش از همه مورد توجه سران دول و افکار عمومی جهان هستند. نقطه مشترک این دو فرد شاید این باشد که هر دو نسبتاً جوان، فعال و پرانرژی هستند و در شیوه سخنرانی تبحر دارند. این روزها هر دو در حرفه دیپلماسی غوطه ورند و هر دو با شتاب فراوان از مرزهای بین المللی عبور می کنند، موفقیت ارتباطات بین المللی دکتر احمدی نژاد- بویژه در سفرهای اخیر خود به ژنو سوئیس و پایتخت های چند کشور آمریکای لاتین- چشمگیر است.
در تبیین دکترین سیاست خارجی ایران، دولت نهم فراسوی مفهوم «توازن قدرت» قدم برداشته است و مبارزه با نظام سلطه جهانی و استقرار عدالت و صلح را یکی از پایه های اصلی سیاست خود قرار داده است. از طرف دیگر، تشکل جبهه همبستگی صلح، ورود به عرصه همکاری و تعامل سازنده در آمریکای لاتین یکی از ابتکارات و مؤلفه های نوین دکتر احمدی نژاد در سیاست خارجی است. اصالت و نوآوری ارتباطات بین المللی رئیس جمهور ایران در حوزه سلطه ستیزی و کوشش برای صلح و آرامش همان قدر که قدرت و مشروعیت سلطه گران و دستگاه های تبلیغاتی آنها را به تکاپو انداخته است، افکار،مواضع و اندیشه های او را نیز بین قشرهای مختلف ملل، بویژه نزد ملت ها و گروه هائی که سال ها تحت استعمار و استثمار بوده اند، با استقبال فوق العاده روبه رو کرده است. حضور دکتر احمدی نژاد و ایران در آمریکا لاتین این امر را بیش از پیش تجلی می دهد. ابعاد اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و توجه ویژه به ملت های جهان، دریچه نوینی در سیاست خارجی به روی ایران گشوده است که باید حداکثر استفاده را از آن کرد.
تعجب نیست که هفته گذشته هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا با ابراز نگرانی شدید از نفوذ ایران در آمریکای لاتین اعلام کرد که ایران، دستاوردهای ایالات متحده را در این منطقه برباد داده است. وزیر خارجه آمریکا در جمع کارکنان وزارت خارجه آمریکا در جواب به این پرسش که چرا کاخ سفید دست دوستی و برقراری رابطه با سران کشورهای ضدآمریکائی منطقه آمریکای لاتین دراز کرده است؟ گفت: باراک اوباما، مجبور است روش جدید را در برابر کشورهائی همچون کوبا و ونزوئلا اتخاذ کند، چرا که تلاش های دولت بوش رئیس جمهور سابق آمریکا برای منزوی کردن آنها تنها به افزایش دیدگاه منفی این کشورها نسبت به واشنگتن و تمایل به رقبای آمریکا منجر شده است. به عبارت دیگر، سیاست خارجی کشورهائی مانند ایران باعث شده است که حس استقلال خواهی در آمریکای لاتین تقویت شود و این امر متعاقباً در دیدگاه های هژمونی و تاریخی واشنگتن نسبت به آمریکای لاتین تاثیر گذاشته است. در چند سال اخیر ایران روابط سیاسی و اقتصادی جدیدی با ونزوئلا، برزیل، کوبا، اکوادور و پاراگوئه برقرار کرده است و در میان آنها کشورهائی هستند که ۱۰درصد تولیدات جهانی نفت را بر عهده دارند.
بالاتر از همه ایران در منطقه ای دکترین تعامل سازنده خود را آزمایش می کند که نزدیک به دو قرن تحت تسلط و نفوذ آمریکا بوده است، منطقه ای که زبان اصلی آن اسپانیائی و پرتغالی است و اکثر جمعیت آن را مسیحیان کاتولیک تشکیل می دهند. آمریکا همیشه آمریکای لاتین را حیاط خلوت خود محسوب کرده و ناحیه و حوزه تحت نفوذ خود دانسته است. قبل از اینکه قاره آمریکا در قرن پانزدهم میلادی توسط پرتغالی ها و اسپانیائی ها کشف شود و بومیان آن سرزمین، به زور دین و زبان کاشفان اروپائی را بپذیرند، آمریکای لاتین قرن های طولانی سرزمین تمدن و امپراتوری ها مشهور بومی خود بوده است. در قرون هیجدهم و نوزدهم ایالات متحده آمریکا با شکست دادن امپراتوری اسپانیا بر قسمت اعظمی از آمریکا لاتین و ناحیه دریای کارائیب و اقیانوس آرام تسلط پیدا کرد.
آمریکا در بعد سیاست خارجی و تعیین استراتژی بین المللی خود بویژه در آمریکای لاتین مشکلاتی جدی داشته است. مشکل سیاست خارجی و استراتژی امروزین آمریکا در این منطقه این است که با افکار و آرزوهایی از نوع قرن نوزدهم وارد قرن بیست و یکم شده است. بی اعتنایی به تحولات فرهنگ و سیاست جهان و ضعف و ناتوانی در درک واقعیت های جهانی، بدون تردید یکی از اشتباهات بزرگ و از نقاط ضعف فاحش و جدی امپراتوری امروزی آمریکا به شمار می رود. آمریکا در شناخت دنیای اسلام و منطقه آمریکای لاتین حداقل ۳۰ سال عقب است.
آمریکائی ها، از قرن نوزدهم به بعد، هر آنچه را خود نمی پسندیدند، از انگلیسی ها و فرانسوی ها و اسپانیائی ها و سایر قدرت های بزرگ تقلید کرده و راه ابرقدرت های پیشین را کم و بیش برگزیدند. در اوایل قرن نوزدهم، دکترین رئیس جمهور وقت آمریکا، معروف به دکترین جیمز مونرو، تمام قاره آمریکا و قسمت هائی از نیمکره غربی را که شامل آمریکای لاتین می شد منطقه نفوذ خود اعلام کرد و دیگر قدرت های اروپائی را از دسترسی به آن مناطق ، منع کرد و هرگونه دخالت اروپائی در این قسمت ها را اقدامی علیه امنیت و صلح خود تلقی کرد. ظهور جنگ سرد و نفوذ شوروی در برخی از کشورهای آمریکای لاتین این دکترین مونرو را به چالش طلبید. با فروپاشی شوروی و نارضایتی مردم آمریکای لاتین از ایدئولوژی های سرمایه داری آمریکا و مارکسیسم، آمریکای لاتین وارد یک مرحله شناخت هویت ملی خود شده است.
در آمریکای لاتین نیز این اولین باری است که یک کشور و دولت مقتدر اسلامی مانند ایران به موازات قدرت های دیگر وارد عرصه دیپلماسی، فرهنگ و اقتصاد می شود. آزادیخواهی، استقلال، و احترام به سنت، فرهنگ و خانواده و دین وجهه اجتماعی و مشترک آمریکای لاتین و ایران است.
پروفسور سیدحمید مولانا
منبع:کیهان
منبع : رجا نیوز