شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

شب یا روز


شب یا روز
با دوستم توی پیاده‌‌رو قدم می‌زدیم، گفتم: «چه هوای خوبیه». دوستم گفت: «کجاش خوبه؟ خیلی هم آلوده است». گفتم: «نه، منظورم اینه که عین بهاره». دوستم گفت: «زمستون هواش باید عین زمستون باشه، بهار عین بهار». جلوی ویترین یک ساعت فروشی ایستادیم، داشتیم به ساعت‌های توی ویترین نگاه می‌کردیم، گفتم: «هیچکدوم ساعت‌ها تنظیم نیست. هرکدومشون یه ساعتی رو نشون میدن». دوستم گفت: «شاید هم همشون تنظیمن. هر کدوم وقت یه جایی را نشون میده». گفتم: «چرا هر چی میگم تو بر عکسش رو میگی». گفت: «برای اینکه برعکس حرفات از حرفات درست‌تره». گفتم: «نه، من دارم معمولی حرف می‌زنم ولی تو داری ادای آدم‌هایی رو در میاری که حرفاشون چند لایه داره». گفت: «حرف‌های من هیچ لایه‌ای نداره. بچه دو ساله هم میدونه وقتی اینجا ساعت هشته یه جایی دیگه ساعت یازده است، یه جایی دیگه هم ساعت شیشه». گفتم: «بچه دو ساله دیگه این را نمی‌دونه». گفت: «بچه دو ساله‌های این دوره زمونه خیلی بیشتر از امسال تو می‌فهمن». گفتم: «می‌دونی تو داری درباره نسبیت حرف می‌زنی... اینکه ساعت جاهای مختلف با هم فرق داره، یعنی همان موقعی که یک نفر می‌تونه بگه الان روزه، یه نفر دیگه هم یه جایی دیگه می‌تونه بگه الان شبه، هر دوتاشون هم دارن درست می‌گن». گفت: «دوباره ما یه چیزی گفتیم، تو ورداشتی پیچوندیش هر چی دلت خواست از توش در آوردی؟».

سروش صحت
منبع : روزنامه فرهنگ آشتی


همچنین مشاهده کنید