یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مردان شیخ و یپرم


مردان شیخ و یپرم
پرماجراترین داستان تاریخ مشروطه، سرگذشت اندوهبارمجتهد بزرگ تهران مرحوم حاج شیخ فضل‌الله نوری است. اگر كسی تاریخ مشروطیت را كه اكنون غبار ابهامات و ایهامات تا حدودی از آن زدوده شده است، به درستی مطالعه كند و اندكی حب دیانت و كرامت در او باشد، مانند شیخ حسین لنكرانی در حیرت فرو خواهد رفت و باورش نمی‌شود كه چگونه ممكن است آن مرد با عظمت در طوفان اباحی‌گری و روشنفكری غربی قربانی شود.
او برجسته‌ترین شاگرد میرزای شیرازی(ره) بود و اگر خود را فارغ از مسئولیتهای اجتماعی می‌دید و یا به دستور استاد خود عمل نمی‌كرد و در عتبات می‌ماند، مرجعیت در او مسلّم بود. مقام علمی، بینش دقیق، هوش سرشار، حافظهٔ قوی، اخلاق خوش، ورع و پارسائی، اعتماد راسخ، شجاعت، متانت و تواضع او به قدری بود كه نه در دوران تحصیل در عتبات هم عرضی داشت و نه در دوران مجاهدت و اجتهاد در تهران. باری، ویژگیهای او را به اختصاردر این مقاله می‌خوانید و با زندگی و روزگارش آشنا می‌شوید. می‌خوانید او كه بود و چه كرد و خورشید وجودش در كجا طلوع و چگونه ودر كجا غروب كرد. دوستانش كه بودند و دشمنانش چه كردند.
حاج شیخ فضل الله كجوری مازندرانی معروف به نوری در دوم ماه ذی الحجه سال ۱۳۵۹(یا ۵۸)هجری.قمری در لاشك كجور از توابع مازندران دیده به جهان گشود.۱ او از خاندان اصیل ایرانی و از تبار عمویِ انوشیروان-پادشاه ساسانی- بود.۲ پدرش نیز ملاعباس نوری طبرسی از علمای مورد وثوق منطقه نور و از شاگردان علامه میرزا محمدتقی نوری و داماد وی بود. جدش میرزا تقی نوری نیز یكی از بزرگترین دانشمندان خطه مازندران و از شاگردان سیدمحمد مجاهد و ملاعلی نوری است كه دارای تالیفات فراوان می‌باشد.۳
● تحصیلات
در جوانی پس از تحصیل مقدمات، به همراه دایی خود میرزاحسین نوری(محدث نوری) رهسپار نجف اشرف شد و در درس آیات عظام میرزای شیرازی، میرزا حبیب الله رشتی و شیخ راضی آل خضر شركت نمود و در سال ۱۲۹۲.ق، پس از هجرت میرزای شیرازی به سامرا، همراه نخستین كاروان شاگردان وی به سامرا رفت.۴ ایشان به هنگام استفاده از اساتید بزرگ، خود نیز دارای مجلس بزرگی بود كه شخصیتهایی چون شیخ عبدالكریم حائری یزدی از مجلس درس او بهره می‌بردند.۵
● مقام علمی
وی كه در حوزه درس میرزا بر همه فضلا مقدم بود۶ به آن درجه از مقام علمی رسید كه گفته اند:«از نظر دانش و فضل در رشته اصول، استاد درجه اول و در فقه محقق تام ]بود[ كه نظریاتش مورد استناد فقهای دیگر قرار می‌گرفت.»۷ «در فن اصول در تهران اول است و مشهور است كه در نجف هم كمتر نظیر دارد.»۸ عظمت علمی شیخ فضل الله به قدری است كه در بحبوحه انقلاب مشروطه با وجود تمام افتراءات و دروغهایی كه به او می‌بستند، كسی منكر مقام علمی او نشد و حتی مخالفین هم به مقام علمی او اعتراف داشتند.
ناظم الاسلام كرمانی می‌گوید:«مراتب علمیه او از دیگران بهتر و سلوكش نسبت به طلاب و اهل علم، از دیگران خوشتر بود.»۹
ادوارد براون انگلیسی در همین زمینه می‌نویسد:«شیخ فضل الله از لحاظ علم و آراستگی به كمال معروف]‌بود [... مجتهد سرشناس و عالمی متبحر ]كه[ از لحاظ اجتهاد برتر از دیگران بود.»۱۰
مهدی ملك‌زاده نیز به این واقعیت اعتراف داشته و می‌گوید:«در پایتخت، شیخ بالاترین مقام روحانیت را حائز بود. گفته می‌شود از حیث معلومات و تبحر در علوم دینی از همه همگنانش برتری داشته و بسیار فهیم و باهوش بوده و در قدرت استدلال، در میان طبقه خود نظیر نداشت.»۱۱ شیخ نه تنها در فقه واصول استاد بود بلكه در علوم دیگر هم مهارت داشت. ضیاءالدین دری اصفهانی در جواب سوالی در خصوص شیخ می‌نویسد:«نگارنده در چند جلسه فهمیدم قطع نظر از جنبه فقاهت، از بقیه علوم هم اطلاع كافی دارند. از آن جمله علم تاریخ و جغرافیا كه غالب فقها از این دو علم بی بهره می‌باشند.»۱۲«در رشته حكمت وكلام كسی را یارای مجادله و یا بحث با ایشان نبود و در سایر رشته‌های ادبی و ضروری، جامع جمیع كمالات بود.»۱۳
شیخ فضل الله در حدیث و درایه و رجال هم استادی مسلم بود و در اواخر عمر به تحصیل علم نجوم نیز رو آورد. در شرح حالش نوشته‌اند كه می‌گفت: «علوم معمول اسلامی را فرا گرفتم و فقط یك علم است كه تا حالا استاد لایقش را نداشتم و آن نجوم است.» وقتی یكی از اساتید مسلم نجوم را به ایشان معرفی كردند فرمود:«‌برای اهل علم بد است از این علم معروف بی‌بهره باشند. بمیرم و این علم را بدانم بهتر است یا كه بمیرم و ندانم.»۱۴ایشان ازعلوم غریبه هم بهره‌‌ای داشت۱۵ و همچنین دارای ذوق ادبی بوده و اشعاری به فارسی و عربی با تخلص نوری می‌سروده است.۱۶
● بازگشت به ایران
پس از چند سال اقامت در سامرا و نیل به مقام اجتهاد به دلیل تعهد نسبت به وظایف دینی وسیاسی كه برعهده‌اش گذاشته شد- در ادامه از علت مهاجرت وی بیشتر بحث خواهیم كرد- به سال ۱۳۰۰.ق به ایران آمد و در تهران سكنی گزید، حال آنكه اگر در عتبات سكونت می كرد از مراجع مسلم شناخته می‌شد.۱۷
● در تهران
شیخ پس از ورود به تهران به تدریس و تربیت شاگردان، قضاوت و حل و فصل مشكلات مردم پرداخت و به زودی از مجتهدین با نفوذ تهران گردید و آنچنان نفوذ او بالا گرفت كه اعتماد الشریعه- وكیل مازندران- را به دلیل غصب‌ِخانه‌های مردم و رعایا چوب زد.۱۸ علت این نفوذ را باید در جامعیت علمی، هوش، شجاعت و بی‌باكی شیخ۱۹ و تقویت ایشان از ناحیه میرزای شیرازی جستجو كرد. میرزای شیرازی بیشتر مراجعه‌كنندگان از ایران را به او ارجاع می‌داد و می‌گفت:«مگر حاج شیخ فضل الله در تهران نیست كه به من مراجعه می‌كنید.»۲۰ و او را به منزله نفس خویش شمرده۲۱و در پاسخ به این سوال كه آیا در احتیاطات فتاوای شما كه اجازه رجوع به غیر وجود دارد آیا می‌توانیم به شیخ رجوع كنیم، فرموده بودند:«میان من و شیخ فضل الله غیریتی نیست ایشان خودِ من و نفسِ من است.»۲۲
● تالیفات
از شیخ فضل الله نوری آثاری چند به یادگار مانده كه از آن جمله می توان به موارد ذیل اشاره كرد: ۱- رساله«المشق» كه تقریرات درس میرزا می‌باشد. ۲- صحیفه قائمیه ۳- لوایح كه مقالات و نامه‌ها و اعلامیه‌های وی می‌باشد. ۴- رساله فقهی«عدم لزوم الترتیب فی قضاء الصلاه الخمسه» ۵- رساله«حكم التجری فی حجیه القطع» ۶- رساله«التجزّی فی الاجتهاد» ۷- حاشیه بر رسائل شیخ انصاری ۸- حاشیه بر مكاسب ۹- حاشیه بر شواهد الربوبیه ملاصدرا ۱۰- رساله«قاعدهٔ ضمانِ ید» كه میرزا حبیب الله رشتی در مورد آن می‌گوید:«اگر در دریاها غواصی كنید بهتر از این نمی‌یابی… و باید این مطالب را با جوهر بر دیدهٔ چشم نوشت نه بر كاغذ»۱۱- بیاض، كه حاوی اوراد و یادداشتهای شخصی شیخ می‌باشد ۱۲- رساله پرسش و پاسخ ۱۳- رساله «تحریم مشروطیت» كه علت موافقت اولیه و مخالفت ثانویه خود را با حركت مشروطه در آن بیان نموده است ۱۴- رساله تحریم سفر حاجیان به مكه از طریق جبل ۱۵- رساله فقهی منظوم«الدْررالتنظیم» كه آن را در بیست سالگی تالیف نموده است.۲۳
● فعالیتهای سیاسی، اجتماعی
فعالیتهای سیاسی و اجتماعی شیخ را در چند بخش می‌توان خلاصه كرد:
▪ در جنبش ترحیم تنباكو:
در تاریخ جنبش تنباكو شیخ فضل الله، نامی آشناست كه در صف پیشوایان روحانی قرار داشت و نقش بسیار مهمی در نهضت برعهده گرفت.
الف) تشكل رهبری:
گرچه در جریان تحریم تنباكو نقش محوری را میرزای آشتیانی برعهده داشت۲۴ اما شیخ به عنوان یكی از علمای طراز اول و با نفوذ تهران به حمایت از میرزای آشتیانی برخواست و نخستین عالمی بود كه با میرزا همصدا شد و جزء رهبران این جنبش قرار گرفت.۲۵ شیخ در این نقش همواره مددكار میرزای آشتیانی بود و در جلساتی كه شاه و درباریان با حضور علما برپا كردند- تا حكم «تجویز دخانیات» را از آنان بگیرند- حضور داشت و از میرزای آشتیانی حمایت می‌كرد.۲۶ او همواره مشوق و محرك مردم در مخالفت با امتیازنامه رژی و از چهره‌های پیش برنده این جنبش بود.۲۷ بعد از لغو قرارداد رژی نیز در جلسه‌ای كه برای تعیین میزان خسارات وارده بر كمپانی رژی تشكیل شد، به عنوان یكی از اعضای برجسته آن جلسه به شمار می‌رفت.۲۸
ب) نقش ارتباطی و منبع اطلاعاتی شیخ:
جنبش تحریم تنباكو حركت اصیلی بود كه از اعتقادات مردم سرچشمه گرفته و رهبری آن نیز برعهده مرجع تقلید جهان تشیع یعنی میرزای شیرازی قرار داشت. توجه به این نكته لازم است كه رهبران نهضتهای اجتماعی باید در متن حوادث باشند تا بتوانند دستورات به جا و به موقع صادر كنند. از آنجاكه میرزای شیرازی در سامرا بود وجود یك رابط امین و هوشیار در جریان نهضت تنباكو به شدت احساس می‌شد. برهمین اساس میرزا با توجه به ویژگیهای شخصیتی شیخ فضل الله نوری، او را به عنوان رابط خود برگزید. به نظر می‌رسد هجرت شیخ به تهران نیز برای ایفای همین نقش بود.
شیخ حسین لنكرانی می‌‌نویسد:«مرحوم شیخ نوری را مرحوم میرزای بزرگ استعمارشكن… مخصوصا برای مقصود موضع و موقعی بالاتر و مهمتری از طرف خود و برای خود روانه ایران و تهران ما فرمود.»۲۹ همچنین میرزا در مقابل تب و تاب شیخ برای ماندن در عراق فرموده بود:«حاج شیخ، من تو را برای كارهای بزرگتری در اینجا لازم دارم اما چه كنم كه ایران در زیر چكمه‌های استعمار خارجی به خطر افتاده و جز تو كسی را ندارم كه به ایران بفرستم.»۳۰ در جریان جنبش تنباكو، شیخ به عنوان رابط میان رهبری نهضت و مردم، حكم تحریم را از سامرا گرفت۳۱ و پس از لغو كامل امتیازنامه، علیرغم همه تلگرافاتی كه به میرزا مخابره شد تا میرزا خود از شیخ حقیقت امر را استفسار نكرد حكم تحریم را لغو ننمود.۳۲ همچنین وقتی در صحت صدور حكم، تشكیك كردند و سوالاتی به سامرا مخابره شد، پاسخ پرسشها را به شیخ مخابره كرده او را به عنوان كانال ارتباطی و مخابره‌گر حكم میرزا قرار دادند.۳۳ همچنین هنگامیكه درباریان در صحت و صدور حكم مناقشه كردند علما، تلگراف نخست میرزا كه به شخص شاه نوشته شده بود را خواندند. در آن لحظه نایب السلطنه سوال می‌كند كه این تلگراف از كجا و نزد چه كسی بوده؟- چون تلگراف به شخص شاه بود- شیخ فضل الله پاسخ می‌دهد؛ نزد من بوده و از سر‎‏ من ]سامرا[ رای فرستاده اند.۳۴ بعد از رحلت میرزای آشتیانی، شیخ فضل الله مجتهد طراز اول تهران شد۳۵ از این رو نفوذ موثری در میان مردم یافت و نقش عمده‌ای در تاسیس عدالتخانه و تدوین قانون اساسی ایفا نمود.۳۶۲) تاسیس عدالتخانه
شیخ در جریان مخالفت با اتابك(صدر اعظم وقت) با علمای دیگر همكاری نمود و بدین ترتیب موجبات عزل او از صدرات فراهم شد.۳۷ بعد از نصب عین الدوله به صدرات و در پی بی عدالتیها و فساد درباریان و قراردادهای ذلت بار شاه با روس و انگلیس موجی از مخالفت و عدم اعتماد در مردم به وجود آمد. این موج زمانی به اوج رسید كه علاء الدوله حاكم تهران تعدادی از بازرگانان قند را به فلك بست.۳۸ به دنبال این خشونت و هتك حرمتها توسط دربار، جمعی از علما در بیستم شوال ۱۳۲۲.ق‌۳۹ در حضرت عبدالعظیم تحصن كردند و خواستار عزل علاء الدوله و اخراج نوز بلژیكی شدند.۴۰ گرچه سید محمد طباطبایی و سید عبدالله بهبهانی از شیخ خواستند تا در تحصن و وقایع دیگر با آنها همكاری كند، ولی شیخ از همراهی با آنها خودداری نمود و آن را یك نزاع شخصی دانست.۴۱ علما در این تحصن خواسته‌های خود را به شاه كتبا گزارش داده و خواستار تشكیل عدالتخانه شدند.
هرچند دربار نیز قول تاسیس عدالتخانه را داد، اما دولت عین الدوله هیچگونه تمایلی به تاسیس عدالتخانه نداشت و در جلسه‌ای كه در چهارم ربیع الاول ۱۳۲۴.ق با حضور وزیران تشكیل شد با تاسیس عدالتخانه به مخالفت پرداخت.۴۲ در نتیجه آزادیخواهان، عین الدوله را خائن خوانده، دست به قیام و تحصن دیگری زدند و خواستار عزل او شدند.۴۳ سیدین(طباطبایی و بهبهانی) نیز برای به نتیجه رسیدن تحصن دست به دامان شیخ فضل الله گردیدند. شیخ پاسخ گفت:«در صورتیكه خواهان اجرای قوانین شرع باشند آنان را یاری خواهد كرد» و بدین طریق در اجتماع متحصنین در مسجد جامع شركت نمود كه این حركت موجب تقویت جنبش عدالت خواهان شد.۴۴ پس از بی‌توجهی عین الدوله به تحصن مسجد جامع، علما در ۲۳ جمادی الاول سال ۱۳۲۴.ق برای شدت بخشیدن به جنبش، راهی قم شدند و به تحصن خود ادامه دادند. در این بین دولت كوشش می‌كند تا شیخ را از متحصنان جدا كند اما در این امر موفق نشده و شیخ نیز سه روز پس از حركت سیدین، عازم قم می‌شود.۴۵ به دنبال تحصن علما در قم، روشنفكران غرب زده و سفارت انگلیس برای اینكه توجه مردم را از علما بازدارند مردم تهران را تشویق به تحصن در سفارت انگلیس كردند و این نوع تحصن به شهرهای دیگر هم سرایت كرد. اما علما ضمن مخالفت با تحصن در سفارت انگلیس سعی داشتند تا تحصن در سفارت را خاتمه دهند كه در اصفهان با مخالفتهای حاج آقا نورالله این تحصن خاتمه یافت.۴۶
باید دانست كه خواسته متحصنین در سفارت با خواست علما متفاوت و در مقابل خواسته‌های علما بود. علما خواستار تاسیس عدالتخانه برای جلوگیری از ظلم و بیداد بودند ولی گردانندگان اصلی تحصن در سفارت خواستار تبدیل استبداد به مشروطه شدند. از آنجاكه سیدین هم تا حدود زیادی خواستار مشروطه بودند، لذا اختلافی بین شیخ و سیدین واقع شد. شیخ می‌فرمود: مراد ما تنها تاسیس عدالتخانه و اجرای احكام شریعت بود و به همین دلیل این نام را تبانی پنهانی و به تشویق روشنفكران می‌دانست۴۷ و پس از فرمان تاسیس عدالتخانه به دستور مظفر الدین شاه، تحصن علماء را پیش از سیدین ترك نمود.۴۸ بعد از صدور فرمان مجلس توسط مظفرالدین شاه، علما قم را ترك كردند اما بعضی از متحصنین در سفارت بریتانیا وقتی در فرمان جمله«مجلس شورای اسلامی» را دیدند به شدت واكنش نشان داده و گفتند باید نام مجلس را مجلس ملی گذاشت و اگر اسلامی به ملی تبدیل نشود مردم از سفارت بیرون نخواهد آمد.۴۹ علیرغم مخالفت مشیرالدوله- كه در جریان تحصن قم به وزارت رسیده بود- در جلسه ای كه در منزل صدر اعظم و با حضور ژارژ دافر از سفارت انگلیس برگزار شد نام مجلس شورای اسلامی به مجلس شورای ملی تبدیل گردید.۵۰
● بعد از فرمان مشروطیت و تاسیس مجلس
پس از افتتاح مجلس در تاریخ هجدهم شعبان، صنیع الدوله به ریاست مجلس انتخاب شد۵۱ و جلسات مجلس با حضور شیخ و سیدین و نمایندگان تشكیل گردید.۵۲ دبیر سفارت انگلیس(جرج چرچیل) نیز در این جلسات حضور داشت.۵۳ هنگامیكه در مجلس ضرورت تدوین قانون اساسی احساس شد، اختلافات بنیادین و ریشه‌ای شیخ و روشنفكران غربگرا نیز آغاز گردید. روشنفكران غربگرا بر آن بودند كه قانون اساسی بعضی از كشورهای غربی را عینا ترجمه و به عنوان قانون اساسی كشور به تصویب برسانند. در مقابل، علما خصوصا شیخ فضل الله اعتقاد داشتند كه قانون اساسی باید برگرفته از قوانین دین مبین اسلام باشد. شیخ در این خصوص می‌فرمود:«چه افتاده است كه امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید.»۵۴ اما سرانجام وضعیت به نفع روشنفكران غربزده پیش رفت و هیات تدوین كننده قانون اساسی مركب از؛ سعدالدوله، تقی‌زاده، حاج امین الضرب، مستشارالدوله، مشار الملك و نصرالله اخوی با استفاده از قانون اساسی بلژیك و فرانسه و كشورهای بالكان به تدوین قانون اساسی پرداختند۵۵ و پس از مدتی به تدوین متمم قانون اساسی مشغول شدند. با این وجود شیخ از پای ننشست و اعلام داشت:«نظامنامه قانون اساسی و قانونیت مواد سیاسیه و نحوها من الشرعیات باید به موافقت با شریعت منوط باشد.»۵۶ وی افكار خود را بعدها در این زمینه تحت عنوان لوایح منتشر نمود. شیخ همچنین پیشنهاد نظارت مجتهدان بر كار مجلس را داد كه مجلس را موظف می‌كرد در هر دوره پنج تن از علمای معرفی شده را به حكم قرعه یا رأی تعیین نمایند كه بر مصوبات مجلس نظارت كنند و در صورت مخالفت با قوانین شرع، آنها را رد نمایند تا عنوان قانونیت پیدا نكند.۵۷ طرح این پیشنهاد مخالفت عده‌ای را برانگیخت و روزنامه صبح صادق به جرم انتشار این پیشنهاد مورد حمله و غارت جماعت آزادی طلبان قرار گرفت.۵۸ عده‌ای نیز فحاشی نسبت به شیخ را آغاز كردند و روزنامه حبل المتین اصل یاد شده را محكوم كرد.۵۹ برخی از نمایندگان مجلس از سیدین خواستند در این مورد با شیخ مذاكره كنند و در عین حال خود نیز مذاكراتی را با شیخ پیرامون این طرح داشتند.۶۰ سرانجام طرح شیخ در دستور كار مجلس قرار گرفته و اكثریت نمایندگان با آن موافقت كردند و مراجع نجف هم به پشتیبانی از آن پرداختند. تنها تقی زاده و دو نفر دیگر از نمایندگان آذربایجان كماكان با طرح شیخ مخالفت می‌كردند. آنها تهدید كردند اگر شیخ دست از لجبازی خود برندارد كشور را به آشوب می‌كشانند و به خصوص مردم آذربایجان را به واكنش تند وادار خواهندكرد.۶۱ آمریكا و انگلیس نیز از مخالفان این طرح به شمار می‌رفتند. سفیر انگلیس پیش بینی كرد بعد از اینكه آزادیخواهان زمام امور را به دست گیرند، این اصل به حالت تعلیق درخواهد آمد.۶۲ این پیش‌بینی نیز درست از آب درآمد و اجرای اصل مذكور عملا از همان دوره اول تعطیل شد.۶۳
شیخ در خصوص بعضی قوانین مجلس نیز به مخالفت پرداخت و سرانجام اظهار داشت كه برخی از اعضای مجلس شورا صلاحیت نمایندگی ندارند.۶۴ به تدریج كار بالا گرفت و شیخ به ناچار در مدرسه مروی با گروهی از علما تحصن كردند.۶۵ مجلس به تحصن آنها اعتراض و عده‌ای از هواداران مشروطه به قصد قتل شیخ به مدرسه هجوم برده و خواستار تبعید وی شدند.۶۶ سرانجام شیخ و علمای ناراضی از مشروطیت به حضرت عبدالعظیم مهاجرت كرده و به بست نشستند.۶۷
مرحوم ضیاءالدین می‌نویسد:«زمانیكه مهاجرت كردند به زاویه مقدسه، یك‌روز رفتم وقت ملاقات خلوت از ایشان گرفتم، پس از ملاقات عرض كردم می‌خواهم علت موافقت اولیه حضرتعالی با مشروطه و جهت این مخالفت ثانویه را بدانم؟ اگر مشروطه حرام است پس چرا ابتدا همراهی و مساعدت فرمودید؟ و اگر حلال و جایز است پس چرا مخالفت می‌فرمائید؟ دیدم این مرد محترم اشك در چشمهایش حلقه زد، گفت: من والله با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بی دین و فرقه ضاله و مضله مخالفم كه می‌خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامه‌ها را لابد خوانده و می‌خوانید كه چگونه به انبیاء و اولیاء توهین می‌كنند و حرفهای كفرآمیز می‌زنند! من عین این حرفها را در كمیسیونهای مجلس از بعضی شنیدم. از خوف آنكه مبادا بعدها قوانین مخالف شریعت اسلام وضع كنند خواستم از این كار جلوگیری كنم، آن لایحه را نوشتم. تمام دشمنی‌ها و فحاشیها از همان لایحه سرچشمه گرفته است. علمای اسلام مامورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم، چگونه من مخالف با عدالت و مروج ظلم می‌شوم. من در همین جا قرآن را از بغل خود درآورده قسم خوردم و قرآن را شاهد عقیده‌ام قرار دادم كه مخالف با مشروطه نیستم. معاندین گفتند: این قرآن نبوده است بلكه قوطی سیگار بوده حالا با همچو مردمی چگونه مخالفت نكنم.»۶۸ با این وجود معاندان او را متهم می‌كردند كه او موافق استبداد و مخالف مجلس است ولی او در مقابل می‌گفت:«من مخالف مجلس نیستم و حتی خود در تاسیس آن شركت داشتم ولی ما مجلسی را می‌خواهیم كه موافق با شریعت باشد نه اینكه با شریعت مخالفت كند.»۶۹ سرانجام با نوشته شدن خواسته‌های متحصنان و پذیرش آن توسط مجلس، از شیخ و یارانش خواسته شد تا به تحصن پایان دهند و ایشان با احترام وارد تهران شد و دیگر وارد مجلس و سایر اجتماعات از این دست نگردید.۷۰ اما در ادامه مجلس از اجابت خواسته‌های آنها سرباز زد۷۱ و شیخ هم بعد از تحصن در مدرسه مروی، مشروطه را حرام اعلام كرد. مجلس نیز در مقابل از مراجع ثلاث نجف خواست تا شیخ را به عراق تبعید كنند. حتی بعضی از مخالفان، سندی ساختگی مبنی بر تكفیر شیخ از سوی علمای نجف تنظیم نمودند.۷۲
● دوره استبداد صغیر
سرانجام پس از اینكه مجلس با تقاضای اخراج چند تن از نمایندگانی كه در راه تضعیف دین تلاش می‌كردند مخالفت نمود۷۳ محمدعلی شاه دستورِ به توپ بستن مجلس و تعطیلی آن را صادر كرد. اما او كه مورد انتقاد بسیاری از دولتها علی الخصوص روسیه و انگلیس قرار گرفته بود اعلام كرد: «مشروطه را برنینداخته بلكه مجلس را به هم زده.»۷۴ بعد از آن در پی اوضاع نابسامان تهران و دیگر شهرها در روز بیست و دوم آبان ۱۲۷۸.ش جلسه‌ای در باغشاه تشكیل شد. در این جلسه شیخ و یاران او با مشروطه مخالفت كرده و اعلام داشتند كه ادامه مشروطیت موجب از بین رفتن تدریجی اسلام خواهد شد.۷۵ مخالفان شیخ كه از تحریم مشروطه توسط او و یارانش ناخشنود بودند سرانجام تصمیم به ترور او گرفتند.● ترور نافرجام
طرح ترور شیخ در كمیته‌ای به نام كمیته مجازات- كه اكثر افراد آن را بهائیان تشكیل می‌دادند- تهیه شد و توسط كریم دواتگر در روز شانزدهم ذی الحجه سال ۱۳۲۶.ق به اجرا درآمد. حادثه هنگامی رخ داد كه شیخ شبانه قصد رجوع به منزل را داشت. در این هنگام ضارب تیری به سوی او شلیك كرد كه به پای چپ او اصابت نمود و شیخ بر زمین افتاد و دو تیر نیز به یكی از همراهان شیخ اصابت كرد. سایر همراهان شیخ با حمله به ضارب، او را گرفتند. در این حال ضارب كه قصد خودكشی داشت در این عمل ناموفق ماند. شیخ به كشتن ضارب رضایت نداد لذا او را به زندان منتقل كرد تا اینكه پس از فتح تهران به دست مجاهدین آزاد شد.۷۶ بعد از ورود آزادیخواهان به تهران، خانه شیخ به بهانه حمایت وی از استبداد به محاصره كامل درآمد.۷۷ به شیخ پیغام دادند كه برای حفظ جان به سفارت روسیه پناهنده شود اما وی در پاسخ فرمود:«ای وای دیگر برای اسلام چه باقی مانده كه اجانب بگویند: علمای اسلام كه سنگ دیانت به سینه می‌زنند و از خود گذشتگی نشان می‌دهند، پای جان كه در كار می‌آید می‌روند به كفر پناهنده می‌شوند.»۷۸ عده‌ای گفتند: پس پرچم روس را به سر در خانه بزنید تا در امان باشید كه شیخ در پاسخ به آنان این جمله معروف خود را فرمود: «اسلام زیر بیرق كفر نخواهد رفت»۷۹ شیخ فضل الله همچنین در همین مورد گفته است كه:« از طرف سفارت عثمانی برای من پیغام آوردند كه ما می‌خواهیم بیرق بیاوریم بالای درب منزل شما بزنیم تا مبادا به شما اذیت برسانند ولی قبول نكردم حالا به سفارت روس پناهنده شوم.»
گفتند: دولت عثمانی كه مسلمان است چرا دعوت آنها را قبول نكردید؟ فرمود:« از علی چه بدی دیدم كه به عمر پناه ببرم. بر فرض مرا نكشتند و بمانم در دنیا، دو سه خروار گندم هم خوردم آخر چه؟ پس وقتی انسان قرار است بمیرد به شرافتمندی بمیرد.»۸۰ روز قبل از دستگیری به شیخ گفتند: دستهای معینی در كار است تا شما را دستگیر و اعدام كنند و بهتر است پناهنده به روس یا انگلیس شوید. شیخ فضل الله در پاسخ به آنان اعلام داشت:« من از كشته شدن خود بی‌اطلاع نیستم و نمی‌ترسم و پناهنده به هیچكس غیر از خداوند نمی‌توانم بشوم. باید بیرق ما را روی سفارت اجنبی بزنند. چطور ممكن است صاحب شریعت به من كه یكی از مبلغین احكام آن هستم اجازه فرماید پناهنده به خارج از شریعت آن شوم. مگر قرآن نخوانده‌اید، جز محكمات است كه: لن یجعل الله للكافرین علی المسلمین سبیلا. من راضی هستم كه صدمرتبه زنده شوم و مسلمین و ایرانیان مرا مثله و بسوزانند و پناهنده به اجنبی نشوم و برخلاف امر شارع مقدس اسلام رفتاری نكرده باشم.»۸۱ سرانجام در روز یازدهم رجب ۱۳۲۷.ق عده‌ای از مسلّحان ارمنی به خانه او ریخته او را به اداره نظمیه بردند و در روز سیزدهم رجب در دادگاه فرمایشی او را محكوم به اعدام كردند. در دادگاه سوالاتی از او شد كه طولانی و عمیق نبود و پس از آن برگه‌ای انشار یافت كه با سوالات پرسش شده از شیخ متفاوت بود.۸۲‌ از شیخ سوالاتی در مورد تحصنش در عبدالعظیم كردند كه در ضمن پرسشها شیخ اجازه نماز خواست. اجازه نماز داده شد و شیخ نماز ظهر را در همان جا خواند اما اجازه ندادند نماز عصر را بخواند. در حین انجام محاكمه، یپرم ارمنی وارد دادگاه شد اما شیخ فضل الله متوجه این مساله نگردید. بعد از سوالاتی، شیخ فرمود: یپرم كدامیك از شما هستید؟ همه به احترام یپرم از جا برخواستند و یكی یپرم را نشان داده گفت: یپرم ایشان هستند! شیخ كه همینطور بر صندلی نشسته بود با تكیه بر عصا، نیم دوری زد و گفت: یپرم تویی. یپرم گفت: بله، تو بودی كه مشروطه را حرام كردی؟ شیخ فرمود: بله من بودم و تا ابد الدهر هم حرام خواهد بود.
موسسین این مشروطه همه لامذهب صرف هستند و مردم را فریب داده اند… یپرم گفت: محكوم به اعدامی، شیخ فرمود: حرفهای تو بدتر از اعدام است و بعد به همان حالت اولیه برگشت و یپرم هم دادگاه را ترك كرد. شیخ در دفاع از خود گفت:« محمدعلی میرزا، شاه بود و راس استبداد و در ظاهر مشروطه مخالف استبداد است. چطور است كه به او امان دادید تا از ایران خارج شود. مشروطه‌ای كه در سفارت انگلیس به عمل بیاید عاقبتی جز این ندارد. با عین‌الدوله كه كشتار و ظلم بی حد كرد- چه كردید؟ بهتر است به عین الدوله یك پست وزارت بدهید. از امثال او خوب برمی آید.
با لیاخوف چه كردید؟ شنیده‌ام او به حضور سپهدار و سردار اسعد رسیده و شمشیر خود را باز كرده و به زمین انداخته و سردار اسعد مجددا شمشیر را به كمر او بسته!» زنجانی در جواب سخنان شیخ گفت: او به وظیفه سربازی خود عمل می‌كرده! شیخ فضل الله پاسخ داد:«پس تنها به وظیفه اسلامی عمل كردن جرم است؛ غرض من این است كه بگویم مشروطه‌ای كه با پناه بردن به اجنبی پیش برود، پیروزیش را هم مستبدین جشن می‌گیرند. اگر شما مرا خواهان استبداد می‌دانید، كه می‌دانم نمی‌دانید و در دلتان به این امر واقفید، چرا با من لااقل همان رفتاری را نمی‌كنید كه با محمدعلی میرزا و عین الدوله و لیاخوف كردید؟ خودتان هم گفتید كه من از اول با مشروطه همراه بودم اما بعداً جدا شدم و دلیل جدا شدنم را هم می‌دانید. امام باقر(ع) هم در ابتدا با بنی عباس و علیه بنی‌امیه جنگید اما وقتی انحراف آنها را دید، از آنها جدا شد و آخر سرهم به دست بنی عباس كشته شد.
در این هنگام شیخ ابراهیم زنجانی گفت، خودت را با امام مقایسه می‌كنی؟ شیخ در جواب فرمود: نخیر، شما را با بنی عباس مقایسه می‌كنم. زنجانی گفت: دیگر بس است. او را به میدان توپخانه ببرید. وصیتی نداری؟ شیخ گفت: من نماز ظهر را خوانده‌ام، اما نماز عصرم مانده است. زنجانی پاسخ داد: این مردم كارهای مهمتر از نماز تو دارند، بیهوده نباید آنها را معطل گذاشت. بعد از محاكمه، شیخ را به نظمیه منتقل كردند. میدان توپخانه مملو از جمعیت بود و دار را از پیش برپا كرده بودند. شیخ در نظمیه گفت:«اگر من باید بروم آنجا(میدان توپخانه) مرا معطل نكنید و اگر باید به اتاق حبس بروم باز هم مرا معطل نكنید.» شخصی جواب داد:«الان تكلیف معین می شود» و بعد از لحظاتی برگشت و گفت: «بفرمایید آنجا(میدان توپخانه).»
شیخ در پای چوبه‌دار این آیه را تلاوت نمود؛«وافوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد» و گفت:«خدایا تو خودت شاهد باش كه من آنچه را كه باید بگویم به این مردم گفتم.» سپس خادم خود نادعلی را صدا زد و مهر خود را به او داد و گفت:«این مهره‌ها را خردكن تا بعد از من از آن سوء استفاده نكنند.» در این هنگام شخصی سریع برای او پیغام آورد كه:« شما این مشروطه را امضا كنید و خود را از كشتن رها سازید» شیخ فضل الله در پاسخ این فرد گفت:«‌من دیشب رسول خدا(ص) را در خواب دیدم كه فرمود: فردا شب میهمان منی… و من چنین امضایی نخواهم كرد.» هنوز صحبتهای شیخ تمام نشده بود كه یوسف خان ارمنی عمامه را از سر شیخ برداشته و به طرف جمعیت پرتاب كرد و شیخ با صدای پرطنین و بلند گفت:«این عمامه را از سر من برداشتند، از سر همه برخواهند داشت.» پس از آن شیخ گفت:«هذه كوفه الصغیره» و بعد این شعر را خواند: اگر بارگران بودیم رفتیم اگر نامهربان بودیم رفتیم
و خطاب به سربازان گفت:«شما كار خود را بكنید» كه بعد از دقایقی چند، بالاخره استعمار انگلیس انتقام خود را از روحانیت گرفت۸۳ و با كشتن شاگرد میرزا، كینه خود را از میرزا خالی كرد ولی نعش آن بزرگوار بر سردار همچون پرچمی بود كه به علامت استیلای غربزدگی، پس از دویست سال كشمكش، بربام سرای این مملكت افراشته شد.۸۴
اما آزادیخواهان غربگرا به اعدام او بسنده نكرده، با توهین به جنازه و لگد زدن به آن نفرت خود را از شیخ، ابراز داشتند. بعد از آن یاران شیخ جنازه را با سختی در خانه‌ای دفن كردند و بعد از دو ماه جنازه را به اتاق كوچكی در منزل شیخ بردند. كم كم مردم متوجه جریان شده، از پشت دیوارخانه فاتحه می‌خواندند و می‌رفتند ولی صدای بدخواهان بلند شد كه شما امامزاده درست كرده‌اید؟ هیجده ماه كه از شهادت شیخ گذشت بعضی به خیال افتادند تا قبر را شكافته جنازه را بردارند و دور شهر بگردانند ولی ماجرایی باعث جلوگیری از این عمل شد.
● خواب عجیب
مرحوم حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ می‌گوید:«در یك روز زمستانی همسر شیخ مرا خواست. به خدمتش رسیدم. دیدم خانم زار زار گریه می‌كند. گفتم خانم چه شده؟ گفت دیشب مرحوم آقا را خواب دیدم كه خیلی خوش و خندان بود ولی در همان عالم خواب گریه می‌كردم. آقا به من گفت گریه نكن همان بلاهایی را كه سر سیدالشهداء آوردند سر من هم آورند. اینها می‌خواهند نعش مرا در بیاورند، تا در نیاورده‌اند زود آن را به قم بفرست. و من شما را خواسته‌ام تا نعش را هرچه زودتر از این شهر بیرون ببرید.» جنازه را از قبر بیرون آورده به قم بردند و از ترس اینكه مبادا جنازه شناخته شده، سر وصدا بلند شود، اینگونه نوشتند كه زنی از خاندان شیخ فوت كرده و می‌خواهیم در مقبره دفنش كنیم و جنازه را در صحن مطهر(صحن بزرگ یا ایوان آیینه) دفن نمودند و جنازه پس از هیجده ماه- با اینكه دو تابستان از آن گذشته بود- سالم بود و بوی تعفن نمی‌داد. معروف است كه شیخ در زمان حیات خود روزی به سید موسی متولی می‌گوید- با اشاره به موضع قبر خود-«این زمین نكره روزی معرفه خواهد شد.»!۸۵ادیب پیشاوری در مرثیه شیخ اینگونه سروده است:«لازال من فضل الله وجوده جودیفیض علی ثراك همولا پیوسته از فیض و فضل الهی باران پاینده‌ای بر سر خاك تو بارنده باد»
«خنقوك لاخنقا علیك و انما خنقوك كما یخنقوا التهلیلا۸۶
«ترا خفه كردند نه برای اینكه ترا خفه كنند، ترا خفه كردند برای اینكه كلمه لا اله الا الله را خفه كرده باشند.»
احسان فتاحی اردكانی
پی نوشت‌ها
شمس الدین تندركیا، شاهین پرتو، روزنامه سیاسی فرمان، ص۲۲۰
همان
مهدی انصاری، شیخ فضل الله نوری و مشروطیت، امیركبیر، ۱۳۷۶، ص۲۹
میرزای شیرازی، آقا بزرگ تهرانی وزارت ارشاد اسلامی تهران ۱۳۶۲، ص۱۸۱، و بنگرید به شهیدان راه فضیلت، علامه امینی، ترجمه: جلال الدین فارسی، انتشارات روزبه، تهران، ص۵۱۶
مرتضی انصاری، زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، اهواز۱۳۳۹، ص۳۷۳ و۳۸۱
اعتماد السطنه، الماثر و الآثار: تهران، ص۱۵۱، و مهدی انصاری، همان، ص۳۰
مهدی انصاری، همان، ص۳۰
حسن اعظام قدسی، خاطرات من، چاپخانه حیدری، اردیبهشت ۱۳۴۲، ج۱، ص۱۲
ناظم الاسلام كرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی اكبر سعیدی سیرجانی انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ج۳، ص۵۰۶
۱۰- مهدی انصاری، همان، ص۳۲،
۱۱- همان، ص۱۱
۱۲- محمدحسن خراسانی، تاریخ پیدایش مشروطیت ایران، مشهد، ص۱۳۶
۱۳- مهدی انصاری، همان، ص ۳۰
۱۴- محمد حسن خراسانی، همان، ص۱۳۶ و مشروطه از زبان صاحب نظران به اهتمام گروه تاریخ و اندیشه معاصر، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)،۱۳۸۲، ص۱۳۶
۱۵- میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی، مكارم الآثار، انجمن كتابخانه های عمومی اصفهان، ج۵، ص۱۶۰۶
۱۶- محمد حرزالدین، معارف الرجال، كتابخانه مرعشی نجفی، قم ۱۴۰۵.ق، ج۲، ص۱۵۸
۱۷- اشاره به جمله معروف ناظم الاسلام كرمانی«اگر چند ماهی در عتبات توقف كند شخص اول علما اسلام خواهد گردید» تاریخ بیداری ایرانیان، ج۳، ص۵۰۴
۱۸- مهدی انصاری، ص۳۵
۱۹- همان
۲۰- شمس الدین تندركیا، همان، ص۲۲۱
۲۱- خاطرات سیاسی و تاریخی مستر همفر با مقدمه آیت الله شیخ حسین لنكرانی، ترجمه: علی كاظمی، كتابفروشی حضرت المهدی، ص۱۸
۲۲-علی ابوالحسنی(منذر)، تحلیلی از نقش سه گانه شیخ فضل الله نوری در نهضت تحریم تنباكو، پیام آزادی، ۱۳۶۰، ص۱۴
۲۳-محمد تركمان، رسائل، اعلامیه ها، مكتوبات شیخ فضل الله نوری، خدمات فرهنگی تهران، ج۱، ص۲۲و۲۱
۲۴-شیخ حسن اصفهانی كربلایی، تاریخ الدخانیه یا تاریخ وقایع تحریم تنباكو، به كوشش رسول جعفریان، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۲، ص۱۴۷
۲۵- حسن اعظام قدسی، همان، ج۱، ص۴۱
۲۶- تاریخ الدخانیه، ص۱۵۵ و۱۶۶ و تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۴۹
۲۷- خاطرات احتشام السلطنه، به كوشش سید محمدمهدی موسوی، انتشارات زوار، ۱۳۶۷، ص۵۷۳
۲۸- مشروطه از زبان صاحب نظران، همان، ص۸۵
۲۹- خاطرات سیاسی و تاریخی مستر همفر با مقدمه آیت الله لنكرانی، ص۱۷
۳۰- علی ابوالحسنی(منذر)، همان، ص۱۶و۱۷
۳۱- مهدی انصاری، همان، ص۴۶
۳۲-خاطرات سیاسی مستر همفر، ص۱۹
۳۳-ابراهیم تیموری، تحریم تنباكو اولین مقاومت منفی در ایران، نشر كتابهای جیبی، تهران، ص۱۱۶ و تاریخ الدخانیه، ص۱۵۳
۳۴- تاریخ الدخانیه، ص۱۵۹، و تحریم تنباكو، ص۱۲۴
۳۵- یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، نشر فردوسی، تهران، ۱۳۷۱، ج۱، ص۱۳۵
۳۶- مهدی انصاری، همان، ص۴۹
۳۷- احمد كسروی، تاریخ مشروطه ایران، امیركبیر ۱۳۶۳، ج۱، ص۳۱، تاریخ بیداری ایرانیان، همان، ج۱، ص۲۰۹
۳۸- یحیی دولت آبادی، همان، ج۲، ص۱۰، و تاریخ مشروطه، ج۱، ص۵۸
۳۹- همان، ج۲، ص۱۴، اما كسروی تاریخ آن را(۱۴ شوال) می داند: تاریخ مشروطه، ج۱،ص ۶۴
۴۰- همان، ج۲، ص۲۲، و تاریخ مشروطه، ج۱، ص۶۷
۴۱- محمد حسن خراسانی، همان، ص۱۳۷، و تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱، ص۲۷۲
۴۲- محمدمهدی شریف كاشانی، واقعات اتفاقیه در روزگار، نشر تاریخ ایران، تهران، ۱۳۶۲، ج۱، ص۶۰، و تاریخ مشروطه، همان، ج۱، ص۸۰
۴۳- ناظم الاسلام كرمانی، همان ج۳، ص۴۸۲، و تاریخ مشروطه، همان، ج۱، ص۹۹
۴۴- همان، ج۳، ص۴۸۱، و تاریخ مشروطه، ج۱، ص۹۷ و مقدمات مشروطیت، هاشم محیط مافی، فردوسی، تهران، ص۹۱ و۹۲
۴۵- تاریخ مشروطه، ج۱، ص۱۰۶ و۱۰۷، و حیات یحیی، ج۲، ص۷۱
۴۶- مهدی انصاری، همان، ص۸۸
۴۷- همان، ص۹۷
۴۸- یحیی دولت آبادی، همان، ج۲، ص۸۲، و ناظم الاسلام كرمانی، همان، ج۳، ص۵۶۵
۴۹- ناظم الاسلام كرمانی، همان، ج۳، ص۵۶۷
۵۰- همان، ص۵۶۲
۵۱- همان، ص۶۴۶، و تاریخ مشروطه، ج۱، ص۱۷۰
۵۲- همان، ص۶۴۰ و۶۴۵
۵۳- حسن معاصر، تاریخ استقرار مشروطیت، انتشارات ابن سینا، ج۱، ص۱۷۵
۵۴- محمد تركمان، همان، ج۱، ص۱۵۰
۵۵- مهدی انصاری، همان، ص۱۵۷
۵۶- هما رضوانی، لوایح؛ تاریخ ایران، تهران، ص۴۷، با اندكی تصرف
۵۷- یحیی دولت آبادی، همان، ج۲، ص۱۰۸ و ۱۰۹
۵۸- مهدی انصاری، همان، ص۲۳۸
۵۹- همان، ص۲۴۱
۶۰- همان، ص۲۴۲
۶۱- تاریخ مشروطه ایران، ج۱، ص۳۱۸، ۳۱۹، ۳۷۰
۶۲- تاریخ استقرار مشروطیت، ج۱، ص۳۷۹
۶۳- مهدی انصاری، همان، ص۲۵۸،
۶۴- همان، ص۲۶۹
۶۵- همان، ص۲۷۳
۶۶- همان
۶۷- یحیی دولت آبادی، همان، ج۲، ص۱۲۹، و تاریخ مشروطه، ج۱، ص۳۵۷
۶۸- محمد حسن خراسانی، همان، ص۱۴۰
۶۹- محمد تركمان، همان، ج۱، ص۳۳۸
۷۰- حسن اعظام قدسی، همان، ج۱، ص۱۶۰
۷۱- مهدی انصاری، همان، ص۳۰۷ و۳۰۳
۷۲- یحیی دولت آبادی، همان، ج۲، ص۱۸۴
۷۳- تاریخ مشروطه، ج۱، ص۵۹۳
۷۴- همان، ص۸۲۶
۷۵- علی محمد بشارتی، از انقلاب مشروطه تا كودتای رضاخانی، پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی، ج۱، ص۱۸۷
۷۶- تاریخ مشروطه، ج۱، ص۸۲۹و۸۳۰
۷۷- علی محمد بشارتی، همان، ج۱، ص۲۰۰
۷۸- محمد حسن خراسانی، همان، ص۱۴۲،
۷۹- حسن اعظام قدسی، همان، ج۱، ص۲۵۴
۸۰- محمد حسن خراسانی،همان، ص۱۴۲،
۸۱- مهدی انصاری، همان، ص۳۵۰
۸۲- همان، ص۳۵۷
۸۳- شمس الدین تندركیا، همان، صص ۲۴۷-۲۳۷
۸۴- جلال آل احمد، غربزدگی، نشر رواق، تهران، ص۷۸
۸۵- شمس الدین تندركیا، همان، صص ۲۶۵-۲۶۳
۸۶- همان، ص۳۱۹
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید