یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


حضور زنانه پشت روایت


حضور زنانه پشت روایت
مجموعه داستان «شاید برگردد» نوشته نوشین غریب‌دوست، مجموعه‌ای است عمدتاً یکدست شامل ۱۸ داستان کوتاه که این یکدستی نه تنها در زبان که به نوعی در مضامین و شکل‌های روایی و حتی حجم داستان‌ها هم به چشم می‌خورد؛ ویژگی خاصی که هر چند کار را واجد نوعی تشخص و به تعبیری مهر نویسنده نموده، اما در پاره‌ای موارد به‌نظر می‌رسد خدشه‌هایی هم به کار وارد ساخته است.
در یک نگاه کلی عمده داستان‌های مجموعه داستان‌هایی پرداخته و از کار درآمده به‌نظر می‌رسند با زبانی پالوده و ساختار روایتی متناسب با کار؛ اما در مورد شخصیت‌های داستانی، ماجرا به‌گونه دیگری است هر چند آن یکدستی پیش گفته در اینجا هم به چشم می‌خورد و ما عمدتاً با اشخاصی تنها، افسرده و دارای مشکل در ارتباط مواجهیم اما همین شباهت و هم مساله بودن آدم‌ها چه‌بسا به مانند تیغی دو دم ما را با این حس مواجه کند که انگار مساله این‌جور آدم‌ها برای ما بازگفته شده است و با چیزی تازه و بدعتی نو در مضامین مواجه نمی‌شویم. در ادامه برای آنکه تصویری کامل‌تر و همه جانبه‌تر از کتاب ارائه دهیم، کار را از زوایای مشخص و پراهمیت‌تر، مورد کاوش قرار می‌دهیم.
الف ـ قالب روایتی و شخصیت‌های داستانی
به‌طور کلی با دو منظر عمده در این مجموعه داستان مواجهیم:
الف)
۱) راوی احساساتی
در این دسته، روایت با فاصله بسیار کم نسبت به شخصیت اصلی و با لحن پر حس و حال یا حسی پرسوز و گذار انجام می‌شود. زوایه دید در این داستان‌ها اول شخص (یا زیرمجموعه‌ای از آن، از جمله دوم شخص) می‌باشد. داستان‌های «ناز بانو»، «چون غباری در مه»، «جای خالی چشم‌ها»، «شاید در قطعه گمنام‌ها»، «فرشته»، «سیب سرخ»، «کوچه باغ بهارنارنج» و «غریبه» در این دسته قرار می‌گیرند.
راوی در این داستان‌ها عمدتاً راوی‌ای است احساساتی، دل‌شکسته و با حسی از معصومیت یا مظلومیت که عموماً در حسرت چیزی است که به دست نیاورده و یا اگر به دست‌ آورده آن را از دست داده، یا اگر هم از دست نداده، تصور یانگاه اولیه‌اش نسبت به آن رویا بر هم خورده است. نوع روایت و زبان به کار رفته در این داستان‌ها، متناسب با مضامین اینچنینی، شعرگونه و به تعبیری سانتیمانتالی به نظر می‌رسد. هر چند این سری داستان‌ها برای خواننده‌ای که داستان‌های زیادی خوانده و به بیان دیگر حرفه‌ای است ممکن است حرف چندان تازه‌ای نداشته باشند اما به هر شکل در ذات خود و خصوصا با توجه به پرحس و حال بودن‌شان تاثیرات قابل توجهی بر خواننده می‌گذارند، خصوصا «نازبانو» که داستان عکاسی است که با دیدن اتفاقی عکسی در میان عکس‌های آتلیه‌اش، شیفته و واله، کار و زندگی را رها می‌کند و در پیله خودساخته‌اش بجز نازبانو هیچ‌کس را نمی‌خواهد و سرانجام با گذر ایام و یک عمر، شخصیت عملا روان‌رنجور داستان، نازبانوی واقعی را در ساختمانی درست روبه‌روی اتاق خودش می‌یابد؛ زنی که به نظر می‌رسد آن موجود اثیری سال‌ها خانه کرده در دل و روح مرد نیست که زنی است بسیار معمولی و تصویر به عینیت تبدیل‌شده‌ای که تمامی رویاها و دنیای ذهنی مرد را در هم می‌ریزد.
۲) راوی کمتر احساساتی
اما دسته دوم داستان‌های این مجموعه که مجال صحبت و تمرکز بیشتر را می‌طلبند، داستان‌هایی هستند که با فاصله بیشتر حسی-عاطفی و برخورد غیرمستقیم‌تر و در مواردی خشک و سرد با شخصیت‌های داستانی و مساله‌شان مواجه می‌شوند. این طیف از داستان‌ها از منظر زاویه دید، خود به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ داستان‌های با زاویه دید اول شخص، شامل: «کابوس»، «فاصله»، «شاید برگردد» و «دفترچه تلفن با جلد قرمز» و داستان‌های با زاویه دید سوم‌شخص شامل: «عین قرص ماه»، «زخم صبر»، «پیله و پروانه»، «ایستگاه آخر»، «غروب و یک نیمکت خالی» و «چشم‌های سیاه کبوتر» که در این گروه آخر به جز «پیله و پروانه»
فاصله حسی-عاطفی با شخصیت‌های داستانی حتی بیشتر هم می‌شود. هر چند شخصیت‌های هر دو طیف از داستان‌های دسته دوم هم به مانند اشخاص داستانی دسته اول به نظر می‌رسد دچار مشکلات یا خصلت‌هایی چون تنهایی و افسردگی می‌باشند اما با توجه به شکل روایتی با فاصله، کار واجد ویژگی‌هایی دیگر می‌شود. در این داستان‌ها به نظر می‌رسد که ناگفته‌ها بسیار بیشتر از آن چیزهایی است که مستقیما به خواننده گفته می‌شود و حس مشارکت و لذت از کشف ماجرا و مساله اصلی،‌ خواننده را با شدت بیشتری درگیر می‌کند.
ب) ساختار و فرم‌های روایتی
در داستان‌های دسته اول (داستان‌های با راوی اول شخص احساساتی)، راوی با استفاده از زبانی حس‌برانگیز به بیان شرح حالی از دردها، غصه‌ها و عشق‌های اثیری می‌پردازد. در عمده این داستان‌ها با ساختاری دایره‌ای مواجهیم اما این فرم روایتی بیش از آنکه تکنیکی وابسته به طرح و پیرنگ کار باشد، تکنیکی است کلامی، به این شکل که جمله اول داستان که معمولا بیانگر حس غربت یا حسرت راوی است، در جمله‌بندی‌های پایانی داستان هم ظاهر می‌شود. مثلا اولین جملات داستان «ناز بانو» چنین‌اند: «می‌دانی ناز بانو اگر تو آن چشم‌های سیاه را نداشتی یا اگر فقط چشم‌هایت را بسته بودی، حالا من اینجا نبودم...» و در پایان داستان هم به‌نحوی مشابه: «آه ناز بانو! شاید اگر تو آن چشم‌های سیاه را نداشتی یا شاید اگر یک بار، فقط یک بار... چشم‌هایت را بسته بودی...» در داستان‌های دسته دوم نحوه روایت عمدتا خطی و با زاویه دید عینی است. در این داستان‌ها، عناصری چون فضاسازی، دیالوگ، صحنه‌پردازی و... نقشی پررنگ‌تر دارند و آنچه بسیار قدرتمند و خوب از کار درآمده است، مشارکت دادن خواننده در کشف ماجرا و مساله اصلی است. اوج این ترفند و تکنیک در داستان «عین قرص ماه» دیده می‌شود و در درجه بعدی و به شکل‌های متفاوت در داستان‌های «کابوس»، «شاید برگردد» و «چشم‌های سیاه کبوتر» و در مراحل بعد در «ایستگاه آخر»، «فاصله» و «غروب و یک نیمکت خالی». جالب توجه آنکه داستان‌های مورد اشاره همگی از داستان‌های خوب و قدرتمند مجموعه به‌حساب می‌آیند.
ج) نگاه زنانه
نویسنده و از آنجا که زن بوده و به‌نظر می‌رسد حس تعلق بیشتری به زن‌های داستان‌هایش داشته است (البته این مساله بسیار فاصله دارد با موضوع فمینیسم و مسائل پیرامونش). هرچند نگاه نویسنده به زنان تاحدی غمخوارانه است اما چیزی که شاید به شکل مشخص‌تری در این باره بتوان گفت آن است که در داستان‌هایی که راوی و شخصیت اصلی مرد است، لحن روایت خیلی مردانه نیست و حضوری زنانه در پشت روایت حس می‌شود.
د) ماحصل کار
نوشین غریب‌دوست هر چند در داستان‌هایی چون «ناز بانو»، «چون غباری در مه»، «کوچه باغ بهار نارنج»، «فرشته» و «سیب سرخ» توانایی خود را در برانگیختن احساسات خواننده به اثبات می‌رساند، اما به نظر می‌رسد در داستان‌های دیگر مجموعه که بار حس‌برانگیز کلامی کمتر بوده است و ما با فاصله‌ای بیشتر و از دور با شخصیت‌ها و مساله‌شان مواجه می‌شویم، حس‌برانگیزی موضوع و تاثیر آن بر خواننده بیشتر می‌شود. شاید گفتن این کلام برای یک نویسنده که تمامی مخلوقات داستانی خود را دوست دارد آسان نباشد اما به نظر می‌رسد در صورت حذف یکی دو داستان، خصوصا داستان‌هایی از دسته اول که شباهت‌هایی در مضمون و تکنیک
و ... دارند، مجموعه داستان «شاید برگردد» مجموعه‌ای می‌شد شسته رفته‌تر و فراتر از چیزی که اکنون از کار درآمده است، هر چند در همین مقام هم باید به نویسنده جوان آن به خاطر چند داستان بسیار خوب مجموعه و قدرت‌های نهفته در کارش، دست مریزاد گفت.
سیروس نفیسی
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید