چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


هنر ـ تطور و چشم انداز فرهنگی آن


از پیدایش هنر كمابیش همان اندازه زمان گذشته است كه جامعه­ی بشری عمر كرده است. هنر در اصل زاییده­ی مبارزه­ی انسان برای ارتباط با جهان پیرامون، پی بردن بر موانع بر سر راه تأمین شرایط زندگانی انسان بوده است. او توانسته از امكانات و محدودیت­های بیواسطه­ی طبیعت فرا رود. با فعالیت خود قادر به انسانی و اجتماعی كردن واقعیت طبیعی شده است، استعداد آن را یافته شرایط، وضعیت، پیش نیازهای زندگی با واقعیت را دریابد و با طبیعت ارتباط برقرار كند.
در انسانی كردن طبیعت راه­های متفاوت پیش گرفته و وسایل مقتضی برای موفقیت در آن را جست و جو كرده، استفاده از آنها را به كار گرفته است، یكی از آنها فعالیت هنری بوده است. هنر آن رهیافت به طبیعت است كه انسان در آن و با آن در ساحتی سوای سطح نظری ـ عملی علوم توانسته است تاریخیت و اجتماعیت و هویت خود را كشف و تصویر كند، به نیت­های خود جامه­ی عملی هنری بپوشاند، نسبت خود را با جهان پیرامون در اثر هنری بیان كند و از آن خوشایندی زیباشناختی تجربه كند. در جماعت بشری تعامل نامحدود و آزاد با طبیعت وجود دارد. این تعامل اجتماعی پایه­ی ارتباط و رفتار فرهنگی است، این به ویژه آنجا كه معطوف به تولید نیازهای مادی و معنوی زندگی می­شود. اجتماع انسانی تنها در شرایط فرهنگی جامعه میسر است و می­تواند به مثابه­ی اجتماع عمل كند. فعالیت هنری خصلت صیانتی دارد؛ به معنای نوعی فراغت یا رهایی از وابستگی صرف و بیواسطه به طبیعت است. این پدیده­ی فراغریزی كه مبین تفكیك خود از تعامل غریزی است در عین حال نطفه­ی استتیكی دارد و در عین نطفه­ی زیباشناختی داشتن در خدمت و در تكمیل رفتار و اعمال غریزی حیوان است. برای مثال چهچه زدن پرندگان، لانه آرایی، نظافت و تزیین محوطه­ی زیستی از آن گونه­اند. اینگونه رفتار نیمه غریزی و فرا مصرفی وقتی با ضرورت تركیب شوند، رنگ آیینی به خود می­گیرند. این تعامل كه نطفه­های زیباشناختی در وضعیت طبیعی دارد، نزد اقوام صدر تاریخ جوامع انسانی خصلت آرمانی ـ عملی و نوع حیثیت التفاتی به خود گرفت. این فعالیت كه در اصل وسیله­ی چیرگی بر موانع بر سر راه حفظ وجود و تأمین معیشت داشته، معروف نشانه­های آن چیزی است كه بعداً در جماعت انسانی هنر جادویی (آیینی) به شمار آمده است. در این نوع فعالیت هنری انسان برای تأمین موفقیت در فعالیت مورد نظر خود، پیشانه تدارك ذهنی برای چیرگی بر آن موانع را می­دیده است كه نیت غلبه داشتن بر آن را داشته (با قربانی، رقص دسته جمعی، حركت­های­آیینی و­غیره). آدمی با این بسیج نیروی ذهنی به رویارویی با مسئله موردنظر می­رفته، یعنی ایجاد تناسب ذهن و عین برای كسب تعادل روحی با موضوع مورد نظر و برای چیرگی بر موضوع قابل غلبه.صفت مشخصه­ی هنر آیینی یك حركت و مشاركت جمعی در مراسم تحقق مقصود، برای وصول آن مدارج روحی بوده است كه به اعتماد به نفس جمع برای موفقیت در فعالیت منجر می­شده است. در این فعالیت تكیه بر تكرار جنبه­های تهییجی تا سر حد اشباع به منظور به وجد آوردن شركت­كنندگان برای اقدام بوده است. در جهان طبیعت مراسمی كه زنبوران عسل و مورچگان به جای می­آورند، بی­شباهت به مراسم آیینی انسان­های اولیه نیست. در تطور تاریخی هنر شاید این نكته شایان توجه باشد كه هنر در مرحله­ی آیینی یك كنش جمعی بوده و جمع شركت كنندگان به واقع در عین حال هنرمندان اولیه به شمار می­آمدند. این مراسم در ضمن نوعی تقویت روحی هم برای اجراكنندگان و هم برای بینندگان بوده است. این گونه مراسم هیچ گونه دست ساخته (artefact) به مفهوم امروز از خود به جای نمی­گذاشته. هنر آیینی عمدتاً هنر طایفه­ای، قبیله­ای و مولفانش مجریان آن نیز بوده­اند، هنری عملی یا گفتاری كه بیشتر شبیه به اجرای نمایش­های خیابانی عصر ما بوده است، شاید بتوان هنر عامیانه را تطور بعدی آن دانست. چنانچه نقاشی یا تصویرهای درون غارهای كهن هنری بوده باشند كه جنبه­ی آیینی از آنها زدوده یا بسیار واكاهی شده، می­توان این آثار را اولین شكل هنری دانست كه رابطه با واقعیت­های طبیعی زندگی مدنظر مبتكران آن بوده است. تصویرهای درون غار اولین نمونه­های تصویر هنری و تجسمی موجودات طبیعی به شمار می­آیند كه در غار به عنوان فضای زیست مردمان آن روزگار حك شده­اند. با اطمینان می­توان گفت كه آنها اولین آثاری­اند كه مولود فعالیت یك هنرمند متفرد ولی گمنام می­باشند. واقعیت این است كه آفریننده آنها اثر خود را در دسترس غارنشینان می‌نهاده است (البته در این‌باره كه فضای درون غار تا چه میزان خصلت قدسی داشته یا خیر، نظرات پژوهندگان متفاوت است).
با اینكه محرك اصلی در آفرینش این آثار درون غار هنوز از پرده­ی ابهام بیرو ن نیامده است، آنچه شبهه باقی نمی­گذارد این است كه حركت طبیعی موجودات حیوانی به سبكی واحد بازپردازی شده است و به تصویرها رویت هنری ـ انسانی داده شده است. طبیعی است كه هم خلق هنر و هم پسند و كاربردش مسبوق بر یك فرهنگ متناسب با آن باشد. به عبارت دیگر، هنر فرهنگی را كه هنر در محیط آن شكل می­گیرد بازتاب می­دهد. هنر یك پدیده­ی فرهنگی است، پدیده­ای كه نقش و اهمیت خاص خود را در فرهنگ جماعت ایفا می­كند. فرهنگ بازتاب ارتباط و تولید زندگی اجتماعی در انسان است كه با پیشرفت جامعه­ی انسانی نه تنها جنگ عقاید، نظرات، احساس­ها و رسوب بیواسطه­ی فعالیت روزمره­ی انسان شده، بلكه ضمناً بستر ارتباط زبانی، مفاهمه، تلاقی ارزش­ها شده كه پس از اختراع الفبا به ثبت نوشتاری درآمده و زمینه­ی تداوم سنت آثار فرهنگی گردیده است. فرهنگ به مثابه­ی سر هم این پدیده­ها و مناسبات، شرط اساسی حفظ و بقای هرآنچه فرهنگ زا و هویت اجتماعی بوده گردیده است، فرهنگ فضای خود ـ تحققی انسان به مثابه­ی موجود عقلانی، آزاد، و غنای فردی و جماعت انسانی در مراحل پیشرفته­تر اجتماع است. فرهنگ دارای دو بخش است، یكی فرهنگ مادی (تولید، كارافزار تولید، ماشین و...) و دیگری فرهنگ معنوی (دانش، فلسفه، هنر، حقوق و جز آن). به عبارتی، فرهنگ نظام همزیستی ارزش­ها، كثرت هنجارهای رفتاری، پژواك تمدن خودی (و بیگانه) است. نهادی است كه عنوان «طبیعت دوم» یافته است. هنر ضمن تعامل معنوی با طبیعت، زمینه در فرهنگ دارد، برآوردی است از جنبه­های مختلف فرهنگ، به گونه­ای كه با برخی از آنها جنبه­ی متجانس بیشتر دارد ـ این تجانس در فرهنگ معنوی با فلسفه و علم و در بخش فرهنگ مادی با فناوری است. بر روی هم فرهنگ دارای شالوده­ی بومی و از لحاظ تاریخی مبتنی بر سنت­های ملی است.
البته هنر نیز نسبت به سنت و مقتضای بومی فرهنگ بیگانه و بی­تفاوت نیست، با این تفاوت كه هنر گویای یك مناسبت بیشتر انتقادی است نسبت به سنت به طور كلی تا تأییدی صرف. هنر به سنت و عرف فرهنگی مستقیماً وابسته نیست؛ عنصر انتقادی و آوانگارد در فرهنگ ملی است. بیش از آنكه یك سلاح انتقادی مستقیم نسبت به عناصر سنت فرهنگی باشد، نقش نقادانه­اش در آن است كه به مناسبات فرهنگی در آثار خود بازتاب و مجال برخورد عقاید و آراء، گفت و شنود فراهم می­آورد. آنچه از مقابله­ی این برخورد عقاید و گفت و شنود عاید می­شود سنجش ارزشها و هنجارهای اجتماعی است. هنر و فرهنگ از نگاهی حد و رسم یكدیگرند: از این نظر كه هنر آنجا آغاز می­شود كه مرز قلمروی فرهنگ است، اینكه كیفیت این كنونگی هنر با گذشتگی فرهنگ در چه ارتباط تعاملی یا تعارضی می­تواند باشد، بستگی به كیفیت آوانگاردی هنر و نوپذیری فرهنگ دارد. هنر آن حلقه در زنجیره­ی عناصر فرهنگ است كه بیش از همه گشوده بر تحول فرهنگ خودی و دیگر فرهنگ­ها و دستاوردهای هنری ملل و مردمان دیگر است. هنر به این معنای كلام، پذیراترین، كم پیشداوری­ترین بخش فرهنگ است كه به پیشواز هر چیز نو، ابتكاری و وارستگی آور گرایش دارد. اثر هنری در قیاس با مصالحش دارای دو برجستگی همبسته در یكدیگر است: بازنمایی واقعیت توأم با بازسازی اخلاقی و معرفت شناختی آن، دیگر اینكه واقعیت خلق شده در اثر هنری در بیرون از اثر هنری در جایی وجود ندارد و نامكرر است، مصداق در واقعیت عرف معمول ندارد؛ تنها با توجه به مقتضیات خاص خود اثر مفهوم و موضوعیت واقعی دارد؛ در حقیقت این عامل، آن وجهی است كه به اثر هنری زیبایی هنری می­بخشد. اثر هنری یك نوع گشودگی به حقیقت امر تصویر شده است؛ هنر در همان حال توصیفش خصلت راز زدایانه دارد، پدیده را از ابهام و بی­تفاوتی روزمرگی بیرون می­آورد و در مواردی نیز از آن قداست­زدایی می­كند، به همین جهت هنر زمینه­ساز مناسبات رفتاری و ارتباطی نو است. هنر نه تنها انعكاس ذایقه­ی جاری بلكه برانگیزنده­ی ذوق نابود می­شود. با تجسم تصورات و پیشداوری راه به نقد آن و به خود حقیقت واقعیت هنری را ممكن می­كند.حقیقت گذشته و پوشیدگی رفتار آدمی در آن تجسم محسوس و انضمامیت هنری می­یابد؛ موجب می­شود آدمی به بركت امكانات و واقعیت ذاتی خویش در اثر هنری واقف گردد (شاید منظور شیلر از اینكه می­گوید، طبیعت آدمی را به وجود می­آورد، هنر او را انسانی می­پروراند، همین نكته باشد).مخاطب اثر هنری خود انسان است؛ در پهنه­ی آن فضای عمل، روح زمان، درك طبیعت، میزان آزادی و خاستگاه حقیقت انسان آشكار می­شود. اثر هنری روایتگر مسایلی است كه بر انسان سنگینی می­كند، بی­آنكه به شرایط و مناسبات فرهنگی زمینه­ساز آنها وابسته بماند. روایت واقعیات در اثر هنری معرف اعتلای معرفتی انسان بر آن است. هنر وسیله­ی تمتع استتیكی است ـ با تأكید بر اینكه خودِ وسیله نسبت به تمتع­های گذرنده­ی حاصل از آن ماندگار می­ماند. اثربخشی واقعی هنر با و در خود اثر هنری دست می­دهد؛ هنر از قصد و برنامه­ی هنرمند/نویسنده فرامی­رود، میزان این اعتلا بستگی دارد به تعامل سویاسوی اثر هنری و انسان.فرهنگ به محیط زیست معنوی انسان می­ماند - همان گونه كه انسان از بستر مادی زندگی سر برمی­آورد، فرهنگ بستر وجود و بقای اجتماعی او است. انسان در محیط فرهنگی حاكم در جامعه پا به عالم هستی می­گذارد و گزینشی جز آن ندارد كه آن را «تنفس» كند تا «زنده» بماند، او به فرهنگ حاكم وابسته است، امكان آن را ندارد كه فرهنگ را به دلخواه و فردانی دگرگون كند. البته می­تواند بر آن تأثیر گذار شود، همچنان كه تاكنون چنین نیز كرده است.
تأثیر هنری بر فرهنگ تنها می­تواند به وسیله­ی عناصری از خود فرهنگ صورت گیرد. این نكته ممكن است یك همانگویی بنماید، ولی واقعیت این است كه متحول كردن فرهنگ تنها با وسایلی كه خصلت فرهنگی دارد شدنی است. فرهنگ بخش­هایی دارد كه هر یك مستقلاً به صورت عنصر و جزء متشكل فرهنگ عمل می­كند؛ فلسفه، علم، هنر و... از جمله این عناصرند. طبیعی است كه هر یك از این عناصر به مقتضای محتوای خود و در جهت خاصی می­تواند بر تحول فرهنگ تأثیر گذارد؛ فلسفه با تقویت عنصر نظری، علم با تأكید بر جانب حقیقت یابانه. تردید نیست كه غذایی كه فلسفه و علم بر فرهنگ اعمال می­كنند، منجر به تحول آن می­شود. اما با توجه به موضوع این نوشته، نقش هنر در این رهگذر موثرتر و دارای كارایی چشمگیرتر است. تأثیر هنر نوآور بر فرهنگ از آن جهت استحكام بخش است كه هنر خود زمینه و هدف فرهنگی دارد. هنر و اثر هنری ماهیتاً بدعت گذار و رفتارآور است و گرایش به آن دارد، رفتارها هنجارها، ارزش­ها را پرسش­وار توصیف كند. پرسش­های هنری كه معمولاً خصلت برخورد عقاید و آرایی دارد، موجب می­شود كه ارزش­ها و هنجارها قطعیت و محتومیت خود را فروكاهند، سوال­پذیر شوند و راه را بر شق­های جایگزینی هر پدیده­ی فرهنگی بگشایند. از این لحاظ می­توان از خصلت فرهنگ­ساز یا دست كم تحول انگیز هنر در پهنه­ی فرهنگ سخن گفت. هنر آبشخور فرهنگی دارد بی­آنكه به عرف سنتی آن پایبند باشد، مقتضیات آن را بدیده می­گیرد ولی به آنها تمكین نمی­كند. هنر زاییده­ی فعالیت فرهنگی آزاد و نسبتاً خودمختار فرد در اجتماع است. از این جهت هنر بیشتر رو به آیندگی هنجارها و ارزش­ها دارد. این موقعیت موجب می­شود كه هنر به عنوان عنصر فعال در مجموعه­ی فرهنگ ملی ایفای نقش كند و آن را متحول كند. و از آنجا كه هنر تكیه به تكنیك، صنعت و پیشه­های زمان دارد، از پویایی آن بی­بهره نمانده بلكه توانسته از آن سهمه دار شود. چون تكنولوژی نتنیجه­ی علم كاربرد یافته می­باشد و به عنوان محرك­ هنر نیز عمل می­كند، اثر هنری بیشتر بازتاب دهنده­ی جانب امكانی استعدادهای خفته در فرهنگ ملی است. هنر یك دست ساخته (artefact) است كه در طبیعت وجود ندارد، بنابراین، واقعیت آن نیز متفاوت از واقعیات چیزها یا امور عینی است. «واقعیت» اثر هنری در خود اثر تكوین می­پذیرد. این واقع شدن اثر هنری (به گفته­ی هایدگر) شدن یك حقیقت هنر است، حقیقتی یكباره كه پیش از آن نبوده و برون از آن اثر نیز وجود نخواهد داشت. فرهنگ فضای ذهنی این دست­ساخته را تشكیل می­دهد، بی­آنكه هنر را وابسته به خود كند، فضای تنفس اثر هنری را تشكیل می­دهد، اثر هنری در آن تحرك خود را می­یابد، به گونه­ای تجسم حسانی آن است، به طریق خاص خود آن را ظاهر می­كند. اثر هنری در این فضا تعادل فرهنگی می­یابد، و این فضا در اثر هنری انعكاس می­یابد.ما معمولا از فرهنگ یك برداشت یا تصور كلی داریم، برای ما برخی بخش­های آن بیشتر مطرح­اند. در اساس فرهنگ بر كنش ما محیط است. تعامل ما در این محیط، فضایی می­سازد كه عناصر گوناگون فرهنگی در آن موضوعیت پیدا می­كنند؛ چگونگی رفتار و تعامل ما با این عناصر، نقش آنها را در شتاب بخشیدن یا كند كرد ن حركت فرهنگ معین می­كند. در میان بخش­ها و عناصر فرهنگ تنها بخشی كه می­تواند ریشه­ای­تر از همه دیگر اجزاء فرهنگ را به سنجش گیرد، علم و هنر است. هنر بازار مكاره­ای را می­ماند كه تمام عناصر و اجزاء فرهنگ در آن برآمد می­كنند و از صافی ارزش­های آن می­گذرند.به گفته­ی یكی از فیلسوفان، هنر اولین آموزگار مردمان بوده است. در مراحل اولیه­ی تكامل فرهنگ بشری هنر تنها سلاح كارا در تكاپوی انسان برای غلبه بر راز و رمزهای طبیعت بوده است. با دور شدن از جادو و اسطوره هنر رهسپار دورانی با امكاناتی شد كه زاییده­ی پیشرفت جامعه و تقسیم كار اجتماعی بوده است. آثارش از تماس با موضوع­ها و ضرورت­های بیواسطه­ی زندگی فاصله گرفت و راه به كلیساها، قصرها، دربارها یافت، با زیباشناسی و با ذایقه­ی آن مجامع آشنا شد، آنها را بازتاب داد و در گالری­ها، نمایشگاه­ها و باشگاه­ها جا یافت. انقلاب­های اجتماعی و صنعتی، توسعه­ی تكنولوژی كاربردی را با حرفه­های دستی درآمیخت و موجب تحول اشكال هنر شد، و هنر دوشادوش تكامل آن گام برداشته است. مناسبات هنر و تكنولوژی در قرن بیستم استحكام بیشتر یافت. می­توان گفت كه هنر بدون تكیه به فن­آوری زمان به دشواری می­توانست به شكوه، نرمش، ظرافت و جایگاه امروز خود در زندگانی بشر برسد. از آنجا كه «هیچ چیز انسانی برای هنر بیگانه» نبوده است، طبیعی است كه آمیزش هنر با تكنولوژی كه یك همزاد هنر بوده است، امكان داد كه اشكال هنرهای تجسمی و صحنه­ای بتوانند آثار شگفت­انگیزی به مثال عجایب هفتگانه جهان خلق كنند. هنر با این پیشینه و سرگذشت پرماجرای خود جایی برای سرافكندگی در مقابل علم و فلسفه ندارد. با این اندوخته­ی فرهنگی، با آزادی و وارستگی­ای كه در مقایسه با دیگر بخش­های فرهنگ فراچنگ آورده و به آنها دامن زده با كمینه توهم یا ساده­نگری به دشواری­هایی كه در پشت سر داشته و بی­گمان در پیش رو نیز دارد. هنر با عبور از مختصات صرفاً ملی اینك در آستانة گسترة پهناور دهكدة جهانی با تمام تجربة اندوخته و اطمینان واثق در معیت تكنولوژی هنری به استقبال مسایلی می­رود كه خاص زندگانی بشریت در زیر سقف كره­ی خاكی است؛ با تكیه به سنت گذشته­ی خود و بهتر از گذشته به بازنمایی رازهای ناگشودة عالم زندگی خواهد پرداخت.
برخی منابع مورد استفاده:
۱) Handbook of Human Symbolic Evolution. Edited by: Andrew Lock and
Charles R.Peters. Oxford Science Publications ۱۹۹۶
۲) ارنست فیشر. ضرورت هنر ـ در روند تكامل اجتماعی. برگردان فیروز شیوانلو. انتشارات توس، ۱۳۵۸ (مدخل­های «هنر»، «فرهنگ»، «تكنولوژی»)
۳) Historisches Woerterbuch der Philosophie. Herausgegeben von Joachim Ritter. Basel/Stuttgart
(مدخل­های «هنر»، «فرهنگ»، «تكنیك»)
۴) In Defence of Humanism - Value in the Arts and Letters Richard A. Etlin.Cambridge Univ. Press. ۱۹۹۶
۵) A Companion to Aesthetics. Ed. By David Cooper. Blackwell,۱۹۹۲ ­
(مدخل­های مربوط به موضوع نوشته ـ هنر، فرهنگ)
محمود عبادیان
منبع : مرکز علمی و پژوهشی فرش ایران