یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

در تدارک پیمان ماه نوامبر


در تدارک پیمان ماه نوامبر
چهره های تازه ای در تل آویو قدرت گرفته اند . این تیم جدید پس از کنار رفتن گروهی از دولتمردان رژیم اسرائیل در اثر شکست درجنگ ۳۳ روزه پا به صحنه گذاشته اند. شاخص ترین آنها بنیامین نتانیاهو و اهود باراک است .
نتانیاهو آماده تحویل گرفتن کرسی نخست وزیری از اولمرت است و باراک نیز زمام وزارت دفاع این رژیم را در اختیار گرفته است . این هسته جدید در مجموع با وعده و انگیزه جبران شکست های دوران ریاست اولمرت آمده اند. به همین دلیل مواضعی تند در قبال مسائل خاورمیانه و جهان ابراز می کنند. اما شاید جالب ترین بخش سیاست گروه جدید رهبران اسرائیل نگاه آنان به آمریکا باشد. باراک و نتانیاهو عملکرد بوش را در ضعفی که پس از جنگ ۳۳ روزه گریبانگیر اسرائیل شد مقصر خوانده اند. درست به همین علت بود که باراک در سخنانی درآستانه مأموریت اخیر رایس درخاورمیانه اعلام کرد که تل آویو در پیشبرد نقشه هایش منتظر آمریکا نخواهد ماند. به این ترتیب اسرائیلی ها مرحله جدیدی از فشارهای سیاسی خود را متوجه کاخ سفید کرده اند تا جورج بوش وخانم رایس اجلاس جهانی و پرهزینه خاورمیانه را به سمت تأمین خواسته های این رژیم سوق دهند. رایس بی اعتنا به وضع بحرانی خاورمیانه پس از مذاکره با تل آویو سناریو « اسلو۲ » را برای اجلاس ماه نوامبر نوشته و همین اعراب را نگران کرده است .
این تلاش کارگزاران تل آویو سفر اخیر رایس به منطقه را تحت الشعاع قرارداد و موجب شد که حتی رسانه های آمریکا با نگاهی نقادانه سیر مناسبات تبعیض آمیز آمریکا با دو جبهه عربی و اسرائیلی را بنگرند.
کریس هجز، رئیس دفتر سابق نیویورک تایمز در خاورمیانه که کتاب اخیرش با نام «جنگ، عاملی که به آمریکا معنی میدهد»جنجال زیادی را به پا کرد، از جمله این افراد بوده که نقدهای صریحی نسبت به روند تازه داد وستد آمریکا واسرائیل وارد کرد.
این منتقد تحلیل خودرا با نگاهی به چند اتفاق جالب در سیر تاریخی مناسبات دو طرف آغاز می کند تا مخاطبان نیویورک تایمز عمق همپیمانی سران دو بازیگر خاورمیانه را دریابند. او می نویسد : اسرائیل در نیمه شب ۱۴ مه ۱۹۴۸موجودیت خود را اعلام کرد و آمریکا ۱۱ دقیقه پس از این اعلام موجودیت، آن را به رسمیت شناخت. از آن زمان تاکنون آمریکا و اسرائیل در پروسه تصمیمات خاورمیانه از هم جدا نیفتاده اند. در آغاز این رابطه واشنگتن قادر بود که یک عامل مؤثر تعدیل کننده باشد. چنان که ژنرال آیزنهاور، رئیس جمهور وقت آمریکا پس از اشغال غزه توسط اسرائیل با عصبانیت خواستار خروج آن ها شد. اماجنگنده های اسرائیلی در جریان جنگ شش روزه، ناو آمریکایی «یو اس اس لیبرتی» را بمباران کردند.
این ناو که بیرق آمریکا روی عرشه آن در اهتراز بود و در ۱۵ مایلی ساحل اسرائیل قرار داشت، در حال رهگیری ارتباطات تاکتیکی و استراتژیک دو طرف بود. حملات اسرائیل به کشته شدن ۳۴ و زخمی شدن ۱۷۱ ملوان آمریکایی انجامید. این حملات عمدی باعث شد که حمایت واشنگتن از اسرائیل برای مدتی قطع شود. اما با گذشت زمان مشخص شد که چنین تنش هایی میان دو شریک لحظه ای هستند و بزودی با لابی گری پیچیده و روز افزون اسرائیلی ها که تحت حمایت های مالی فراوان صورت می گرفت ، از بین رفتند.
بدون تردید اسرائیل از اتحاد تاریخی با آمریکا منافع عظیمی به چنگ آورده است. اسرائیل تاکنون بیش از ۱۴۰ میلیارد دلار کمک اقتصادی و نظامی مستقیم از آمریکا دریافت کرده است. این دولت سالیانه حدود ۳ میلیارد دلار کمک مستقیم از آمریکا دریافت می کند که حدوداً معادل یک پنجم بودجه کمک های خارجی آمریکا است. اگرچه در بیشتر بسته های کمک خارجی آمریکا قید شده که خرید نظامی مرتبط با این کمک باید در آمریکا ساخته شده باشد، ولی به اسرائیل اجازه داده شده که حدود ۲۵ درصد کمک دریافتی را صرف کمک مالی به صنعت تسلیحات رو به رشد و سودآور خود کند. این دولت بر خلاف دیگر کشورها از پاسخگویی در خصوص نحوه خرج کردن کمک دریافتی از آمریکا، معاف است و این پول ها مرتباً صرف ساخت شهرک های جدید یهودینشین، تقویت اشغالگری اسرائیلی ها در اراضی فلسطینی و ساخت دیوار حائل که ساخت هر مایل آن تقریباً یک میلیون دلار هزینه در بر دارد، می شود.
این دیوار راه خود را از میان کرانه باختری باز می کند و باعث می شود که فلسطینیان فقیر در محله های یهودی نشین محصور و منزوی شوند. اسرائیل تا زمان اتمام کار ساخت دیوار حائل احتمالاً حدود ۴۰ درصد زمین های فلسطینیان را تصرف خواهد کرد. این بزرگترین تصرف اراضی از سوی اسرائیل از زمان جنگ ۱۹۶۷ خواهد بود. اگرچه آمریکا مدعی مخالف توسعه شهرک های یهودینشین و دیوار حائل است ولی در عمل سرمایه این کار را تأمین می کند.
آمریکا برای توسعه سیستمهای تسلیحاتی حدود چند میلیارد دلار در اختیار اسرائیل قرار داده و برخی از پیچیده ترین تسلیحات خود در زرادخانه ارتش از جمله هلی کوپترهای جنگی «بلک هاوک» و جنگنده های اف -۱۶ را در اختیار اسرائیل قرار داده است. دولت بوش همچنین اطلاعاتی را که از متحدان خود در ناتو دریغ می کند، در اختیار اسرائیل گذاشته است. وقتی اسرائیل با امضای پیمان منع گسترش تسلیحات هسته ای (NPT) مخالفت کرد، آمریکا بدون یک کلمه اعتراض از آن حمایت کرد و اسرائیل نخستین برنامه تسلیحات هسته ای خاورمیانه را به راه انداخت. سیاست خارجی آمریکا به ویژه در دولت کنونی جورج بوش، بیش از یک مصداق برای سیاست خارجی اسرائیل بوده است. آمریکا از سال ۱۹۸۲ تاکنون ۳۲ قطعنامه شورای امنیت را که در انتقاد از اسرائیل صادر شده، وتو کرده است. این تعداد وتو از مجموع تمام وتوهای صورت گرفته از سوی دیگر اعضای شورای امنیت بیشتر است. آمریکا مخالف اجرای قطعنامه های شورای امنیت است که خود ادعای حمایت از آن ها را دارد. این قطعنامه ها از اسرائیل می خواهند که از سرزمین های اشغالی خارج شود.
نتیجه این شده که اکنون اعراب خشم و انزجار بی امانی نسبت به این حمایت و جانبداری بیش از حد و آشکار دارند. کشورهای اندکی در خاورمیانه وجود دارند که بین سیاست های اسرائیل و آمریکا تفاوت قائل باشند و وقتی که افراطیون حمایت آمریکا از اسرائیل را دلیل اصلی تنفر خود از آمریکا عنوان می کنند، ما باید حرف آنها را گوش کنیم. عواقب این رابطه یک طرفه باعث ایجاد جنگ خانمانسوز در عراق، افزایش تنش با ایران و ایجاد بحران های بشری و سیاسی در غزه شده است. این رابطه هم اکنون در لبنان سایه افکنده است، جایی که حزب الله لبنان به پیروزی دست یافت، سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه در حال تحمل ناکامی های پی درپی است و کاخ سفید به دلیل رابطه ویژه با اسرائیل این کار را انجام می دهد.
بسیاری از مقام های سیاست خارجی آمریکا و وزارت امور خارجه این کشور این وضعیت را مطلوب می دانند. کارشناسان سیاست خارجی وقت آمریکا از جمله ژنرال جورج مارشال، وزیر امور خارجه در دوران هری ترومن، رئیس جمهور اسبق آمریکا در ابتدا شریک شدن در سرنوشت اسرائیل در خاورمیانه را مطلوب نمی دانستند.
آن ها نسبت به بروز یک واکنش هشدار می دادند. آن ها می دانستند که آمریکا تاوان اتخاذ این تصمیم را در منطقه نفتخیز خاورمیانه خواهد پرداخت، تصمیمی که آن ها نگران بودند که بزرگترین خطای استراتژیک آن ها در دوران پس از جنگ جهانی دوم باشد. آن ها درست فکر می کردند، این تصمیم امنیت آمریکا و اسرائیل را به مخاطره انداخته و عامل ایجاد یک جنگ منطقه ای بوده است. این اتحاد که در حوزه ژئوپلیتیک اصلاً منطقی به نظر نمی رسد، زمانی معنا پیدا می کند که از منظر سیاست های داخلی به آن بنگریم. لابی اسرائیل به یک قدرت مؤثر در نظام سیاسی آمریکا تبدیل شده است و هیچ کاندیدای بزرگی چه دموکرات و چه جمهوریخواه جرأت به چالش کشیدن آن را ندارد. قدرت این لابی تا حدی بود که کارشناسان عرب وزارت امور خارجه آمریکا را که نظریه یکسان بودن منافع اسرائیل و آمریکا را به چالش کشیدند، پاکسازی کرد.
حامیان اسرائیل صدها میلیون دلار را به منظور پشتیبانی از کاندیداهای سیاسی که به نظر وفادار به تل آویو می رسیدند، تخصیص دادند. آن ها آن دسته از سیاستمداران از جمله جورج بوش پدر، رئیس جمهور سابق آمریکا را که اندکی از اسرائیل فاصله گرفتند و در دفاع از منافع اسرائیل به اندازه کافی قاطع نبودند، بشدت تنبیه کردند. این درسی بود که بوش پسر هرگز آن را فراموش نکرد. بوش پسر نمی خواست که همانند پدرش تنها یک دوره رئیس جمهور باشد.
اسرائیل از عزل صدام حمایت کرد و هم اکنون نیز به منظور جلوگیری از دستیابی تهران به فناوری هسته ای از حمله به ایران پشتیبانی می کند. اما حضور مستقیم اسرائیل در عملیات نظامی آمریکا در خاورمیانه غیرممکن است زیرا این امر بروز یک جنگ دیگر میان اعراب و اسرائیل را رقم خواهد زد. آمریکا که در جریان جنگ سرد از دخالت نظامی مستقیم در خاورمیانه اجتناب می کرد اکنون فرماندهی جنگ های این منطقه به نفع اسرائیل را در اختیار دارد.
نباید چندان تعجب کنید که چرا جورج بوش که در جنگ عراق با بی اعتباری مواجه است، علناً اسرائیل را به عنوان الگویی برای عراق آرمانی خود که در ذهن دارد، معرفی می کند. تصور کنید این ایده چه تأثیری بر اعرابی خواهد گذاشت که به اسرائیل همان گونه ای می نگرند که الجزایری ها در جریان جنگ آزادیخواهانه خود به استعمارگران فرانسوی می نگریستند. جورج بوش در اسرائیل گفت: تروریست ها سال ها در حملات انتحاری جان انسان های بی گناه را گرفته اند. تفاوت اینجاست که اسرائیل یک دموکراسی کارآمد است و از انجام مسئولیت های خود منع نشده است و این به خوبی نشان دهنده موفقیتی است که ما در عراق به دنبال آن هستیم.
به این صورت اسرائیل در حال کسب منافع اقتصادی و سیاسی از جامعه بسته آپارتاید خود است. اسرائیل در این بازار بسته شروع به فروش سیستمها و تکنیک هایی کرده که این رژیم را قادر به سرکوب و انزوای مخالفان می سازد. اسرائیل در سال ،۲۰۰۶ ‎/۴ ۳ میلیارد دلار محصولات نظامی صادر کرد که این رقم از کمک نظامی آمریکا به این کشور یک میلیارد دلار بیشتر است. اسرائیل هم اکنون به چهارمین فروشنده بزرگ تسلیحات در جهان تبدیل شده که این رشد عمدتاً در بخش امنیت ملی حاصل شده است. به گفته نائومی کلین، نویسنده کتاب « ملت» (The nation) این محصولات و خدمات کلیدی شامل حصارهای پیشرفته، هواپیماهای بدون سرنشین، کارت های شناسایی بیومتریک، دستگاه های تجسس صوتی و تصویری، سیستم های تهیه سوابق مسافران هوایی و بازجویی از زندانیان و دقیقاً ابزارها و تکنولوژی هایی که اسرائیل برای محاصره سرزمین های اشغالی از آن ها استفاده می کند، می شوند و به همین دلیل است که اغتشاش در غزه و دیگر نقاط منطقه در نهایت تل آویو را تهدید نمی کند و ممکن است در واقع باعث تقویت آن شود. آمریکا (دست کم به طور رسمی) از اشغال فلسطین حمایت نمی کند و خواستار تشکیل کشور مستقل فلسطین است. آمریکا یک بازیگر جهانی است که منافع آن فراتر از مرزهای خاورمیانه است و این معادله که دشمنان اسرائیل دشمنان ما (آمریکا) هستند، چندان ساده نیست.
جان مرشمیر و استفن والت در «مروری بر کتاب های لندن» نوشتند: تروریسم صرفاً یک دشمن نیست. بلکه تا کتیکی است که بخش اعظمی از گروه های سیاسی از آن استفاده می کنند. گروه های مبارز که اسرائیل را تهدید می کنند، آمریکا را تهدید نمی کنند، مگر این که (همانند سال ۱۹۸۲ در لبنان) علیه آن ها وارد عمل شود. به علاوه مبارزه فلسطین یک خشونت بدون هدف علیه اسرائیل یا غرب نیست. این مبارزه عمدتاً پاسخی به جنگ طولانی شده اسرائیل برای استعمار کرانه باختری و نوار غزه است. سیاست خاورمیانه در آمریکا توسط آن دسته از سیاستمدارانی که مناسبات نزدیک با لابی اسرائیل دارند، شکل می گیرد.
آن دسته از سیاستمداران از جمله کالین پاول، وزیر امور خارجه سابق آمریکا، که تلاش می کنند در مقابل موضع خطرناک اسرائیل بایستند، بی رحمانه سرکوب می شوند. البته این اتحاد همچنین در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون نیز وفادارانه و با صمیمیت دنبال می شد در آن زمان مجموعه ای از کارشناسان طراز اول در خاورمیانه از جمله دنیس راس، هماهنگ کننده ویژه خاورمیانه و مارتین ایندیک، معاون سابق مدیرکمیته امور عمومی آمریکا - اسرائیل (AIPAC) که یکی از قدرتمندترین گروه های لابی گر اسرائیل در واشنگتن است، در آن حضور داشتند. اما افرادی نظیر ایندیک و راس دست کم سیاستمدارانی معقول مطرح هستند و تشکیل کشور مستقل فلسطین را تا جایی که برای اسرائیل قابل قبول باشد مورد توجه قرار می دهند. اما دولت جورج بوش، رئیس جمهور آمریکا به سمت جناح راست افراطی لابی اسرائیل متمایل شد؛ افرادی که حتی ذره ای با فلسطینیان احساس همدردی و یا یک کلمه از اسرائیل انتقاد نمی کنند . این کارشناسان جدید خاورمیانه شامل الیوت آبرامز، جان بولتون، داگلاس فیت، لوئیز اسکوتر لیبی، ریچارد پرل، پل ولفوویتز و رامسفلد هستند.
واشنگتن روزگاری مایل بود سد راه اسرائیل شود. آمریکا در جریان برخی از شدیدترین موارد نقض حقوق بشر از سوی اسرائیل وارد عمل شد تا مانع تل آویو شود. این در حالی است که دولت بوش تمام گاف های فاجعه آمیز اسرائیل از ساخت دیوار حائل در کرانه باختری، محاصره غزه و تحریک یک بحران بشری تا حمله ویران کننده و بمباران کامل لبنان را تأیید کرده است.
تلاش اندک کاخ سفید در دوره تصدی بوش برای انتقاد از اقدامات اسرائیل همگی در مواجهه با فشار این رژیم به عقب نشینی های شتابزده و تحقیرکننده منتهی شده اند. وقتی نیروهای اسرائیل در آوریل ۲۰۰۲ مجدداً کرانه باختری را اشغال کردند، جورج بوش از آریل شارون، نخست وزیر وقت اسرائیل خواست که حملات را متوقف و خروج از کرانه باختری را آغاز کند. این امر هرگز اتفاق نیفتاد. پس از یک هفته اعمال فشار شدید از سوی لابی اسرائیل و متحدان این رژیم در کنگره آمریکا ( تقریباً همه اعضای کنگره) رئیس جمهور تسلیم شد و شارون را «مردی برای صلح» نامید. این یک لحظه تحقیرکننده برای آمریکا و نشانه بارز این مسأله بود که چه کسی کارگردان اصلی اتفاقات است.
بروز جنگ در عراق به چند دلیل شکل گرفت که از آن جمله به تمایل آمریکایی ها برای در دست گرفتن کنترل نفت عراق، این اعتقاد که واشنگتن می تواند کشورهای منطقه را به کشورهای آلت دست خود بدل کند و نگرانی از صدام (به عنوان دلیل اصلی) می توان اشاره کرد، اما این جنگ همچنین شدیداً تحت تأثیر این نظریه که آنچه صلاح اسرائیل است صلاح آمریکا است، شکل گرفت. اسرائیل به ظاهر خواستار یک عراق بی طرف بود. آژانس های اطلاعاتی اسرائیل در آستانه جنگ، اطلاعات نادرستی را در باره سلاح های کشتار جمعی عراق در اختیار آمریکا گذاشتند. وقتی بغداد در آوریل ۲۰۰۳ به تصرف درآمد، دولت اسرائیل بلافاصله خواستار حمله به سوریه شد. اما از آنجا که آمریکایی ها فاقد نیروهای کافی برای مقاومت در عراق هستند چه برسد به آغاز یک اشغالگری جدید، عطش اسرائیل برای این حمله تا حدی فروکش کرده است.
اتحاد بین اسرائیل و آمریکا پس از ۵۰ سال به دخالت نظامی مستقیم آمریکا در خاورمیانه منجر شده است. این دخالت مستقیم که هیچ کمکی به افزایش منافع نمی کند، در حال آغاز کردن یک کابوس ژئوپلیتیک است. سربازان و تفنگداران دریایی آمریکا در حال کشته شدن در یک جنگ بی ثمر هستند. ضعف و ناتوانی آمریکا در برابر فشار اسرائیل کاملاً مشهود است. کاخ سفید و کنگره احتمالاً به ابزار توسعه منافع اسرائیل بدل شده اند. دیگر هیچ مناظره ای در داخل آمریکا برگزار نمی شود. حرف شنوی چاپلوسانه تمام کاندیداهای کنونی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا (به جز دنیس کوشینیچ) به وضوح مؤید این مطلب است. البته به چالش کشیدن اسرائیل برای سیاستمداران آمریکایی تاوان سیاسی گزافی را به همراه دارد.
این بدین معنی است که برای حل مناقشه فلسطین و اسرائیل راهکار مسالمت آمیزی وجود نخواهد داشت. این بدین معنی است که مبارزه اسلامی علیه آمریکا و اسرائیل افزایش خواهد یافت. این بدین معنی است که وقتی قدرت و وجهه آمریکا به شدت و به طور غیرقابل بازگشتی در خاورمیانه تضعیف شده است بوش چگونه می خواهد پروژه سازش را پیش ببرد .
این که دراجلاس جنجالی نوامبر نیویورک چه اتفاقی خواهد افتاد هنوز معلوم نیست اما همه قرائن خبری جهان عرب حاکی از این است که دیپلماسی آمریکا در تنظیم طرح های جدید خود با دو جناح عربی واسرائیلی آن قدر به سمت تل آویو جانبدارانه پیش رفته است که اغلب دولت های مهم خاورمیانه مانند عربستان پیام منفی به دعوت بوش برای اجلاس خاورمیانه فرستاده اند .
مهین السادات صمدی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید