شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


مسیر اصلاح طلبی از سنت می گذرد


مسیر اصلاح طلبی از سنت می گذرد
بحث های دامنه دار درباره قدیم و جدید، سنت و مدرنیته و کهنه و نو در دهه های اخیر شاید مهم ترین موضوع گفت وگوی روشنفکران ایرانی بوده است.سید جواد طباطبایی در کتاب «جدال قدیم و جدید، از نوزایش تا انقلاب فرانسه» درصدد است با بازخوانی دقیق تجربه اروپا مسیر اصلاح طلبانه تغییر را ترسیم کند.در این راه او در نخستین فصل کتاب جدال قدما و متاخرین درباره سنت را تشریح کرده و سپس با بررسی کامل مناقشه متاخران بر سنت، سیاست در محدوده شریعت و اندیشه سیاسی اصلاح دینی و مخالفان آن، در پنجمین فصل «نظریه جمهوریخواهی جدید» را بیان می کند.
قهرمان این بخش از کتاب «ماکیاوللی» است که به اندیشه «جواد طباطبایی» اندیشمند جمهوریخواهی جدید و نظریه پردازنهادهای آن بود و با اقدام در موضوع اندیشه سیاسی به جای توجیه مشروعیت قدرت به توضیح سامان، عملکرد و مشروعیت نهاد ها پرداخت و به پیکاری بی سابقه با اندیشه سیاسی سده های میانه روی آورد.
در این بخش می خوانیم که نیکولو ماکیاوللی (۱۵۲۷-۱۴۶۹) در دوره ای می زیست که با پایان سده های میانه و آغاز دوران جدید تاریخ اروپا، دامنه جدال میان قدما و متاخرین که پیش از آن به قلمرو الهیات مسیحی محدود می شد به دیگر حوزه های تاریخ اندیشه گسترش یافت.
ماکیاوللی برپایه ارزیابی شکاف میان حقیقت رابطه نیروها در مناسبات قدرت و توهم سیاستی اخلاقی، با گسست از منطق اخلاقی سیاست نامه نویسی، شالوده نو برای بنیاد گذاری سیاست فراهم می کند که آغاز دوران جدیدی در تاریخ اندیشه سیاسی است.
در این بنیادگذاری نو، سیاست بیشتر از آنکه ادامه اخلاق یا اخلاق دیباچه ای بر آن باشد، همچون دیباچه ای بر جنگ است و در پیوند با منطق عملکرد آن می تواند مورد بررسی قرار گیرد. ماکیاوللی با این جابه جایی سیاست از قلمرو اخلاق به گستره جنگ، قدرت سیاسی را با توجه به ساختار نو آیین آن مورد مطالعه قرار می دهد که چون صخره ای یکپارچه و بی تحرک نیست بلکه برآیند رابطه نیروها و واقعیتی متکثر در عین وحدت است که وحدت و هماهنگی آن برآمده از سرشت بی آرام و تنش پیوسته اجزای آن است.
قدرت در اندیشه سیاسی جدید، واقعیتی «دیالکتیکی» است فراهم آمده از اجزایی که در عین تنش، وحدت دارند و وحدت آنها وحدت برآمده از تنش، کثرت اجزاست که این دریافت نو از سرشت قدرت به عنوان پویایی تنش میان اجزا به ماکیاوللی امکان می دهد تا سیاست را از قلمرو آرام و بی تنش اخلاق به گستره میدان نبرد انتقال دهد.
از این نظر اندیشه سیاسی ماکیاوللی، اندیشه تنش میان گروه های اجتماعی و رابطه نیروهاست و اندیشه جمهوریخواهی نوآیین، در تمایز آن با نظام های «شورایی» یا دموکراتیک دوره باستان بر شالوده تحلیل منطق رابطه نیروها استوار شده است. قدرت در اندیشه سیاسی ماکیاوللی دوره سنگوارگی خود را به پایان می برد و به موجودی اندام وار، زنده و در حرکت جوهری پیوسته تبدیل می شود و در قلمرو نو یافته همین قدرت سیاسی است که بنیادگذاری نظریه جمهوریخواهی نو آیین امکان پذیر می شود زیرا این جمهوریخواهی نه نام خاص و صرف ظاهر نظامی ویژه بلکه مضمون عامی است که صورت نهادهای نظامی شورایی را هستی می بخشد.
نظریه جمهوریخواهی نوآیین در اندیشه سیاسی ماکیاوللی نظریه نظام نهادهای شورایی و مشارکت مردم است و از این رو برخی از نظام های سلطنتی به اعتبار نهادهای آنها، جمهوری و بسیاری از جمهوری های جدید سلطنتی مطلقه اند.
خاستگاه و بنیاد نظریه جمهوریخواهی در اندیشه سیاسی ماکیاوللی وجود دو گروه بزرگ اجتماعی یعنی مردم و بزرگان و تنش میان آن دو و خواست های آنهاست و نظام های سیاسی از آرایش رابطه این نیروها و پویایی آنها پدیدار می شوند.
ارزیابی ماکیاوللی از نظام های جمهوری بر این اصل استوار است که نقیض قدرت مطلق که بزرگان یا اعیان به آن گرایش دارند، شورش مردم و نابسامانی است زیرا هیچ امری به اندازه رابطه نیروهای میان اعیان و عامه مردم ناپایدار نیست و لاجرم در لحظه های حساسی می تواند آرایش آن برهم بخورد. همین تجدید آرایش به دنبال دگرگونی رابطه نیروها و شورش مردم می تواند نظام سیاسی کشور را به نابودی بکشاند اما اگرچه نظامی که در آن نگاهداشت آزادی به عامه مردم سپرده شده باشد ثبات شکننده و ناپایداری دارد ولی هرگز تنش به مرتبه ای نمی رسد که اساس نظام سیاسی به مخاطره افتد. نظام آزادی بر ثباتی ناپایدار استوار است و سامان خود را از نوعی بی سامانی بسامان می گیرد.
این سامان را نهادهای دموکراتیک ایجاد و حفظ می کنند و از این رو نظام آزادی، نظام مبتنی بر نهادهاست و اندیشه جمهوریخواهی تامل درباره نهادهای آزادی یعنی اگر بتوان گفت شر ضروری است زیرا ماکیاوللی به درستی می گوید: «آنجا که نیکی بدون قانون چیره شود قانون ضرورت پیدا نمی کند اما آنگاه که این عادت خوب وجود نداشته باشد ناچار قانون ضرورت پیدا می کند.»
از دیگر فرازهای قابل توجه اندیشه ماکیاوللی مصلحت عمومی است که در کانون اندیشه سیاسی ماکیاوللی قرار دارد و او هیچ بحثی را به میان نمی آورد مگر آنکه مصلحت عمومی را به عنوان ضابطه ای اساسی وارد کرده باشد و می توان گفت نظام اندیشه سیاسی ماکیاوللی بر پایه این مفهوم سامان می یابد.همچنین ماکیاوللی در بحث از مبادی بنیادگذاری مردم باستان تاکید ویژه ای بر اهمیت و جایگاه دیانت و نقش آن در استواری نظام آزاد جمهوری روم دارد و دیانت را یکی از عوامل خوشبختی رومیان می داند زیرا از برکت همین دیانت «نهادهای خوب» به وجود آ مد و نهادهای خوب پیروزی های بزرگ و دنبال آور، البته ماکیاوللی تفسیرهای نادرست کلیسا را مورد نقد جدی قرار می دهد و به ضرورت اصلاح اندیشه دینی تاکید می کند.
از نگاه ماکیاوللی خواست های هر فردی، محرک کارهای اوست و او در هر کاری پیوسته سودی را که از انجام آ ن خواهد برد در نظر می گیرد و نظام آزادی تنها شیوه حکومتی است که به سبب وجود قانون های خوب نفع خصوصی افراد در هماهنگی با خیر همگانی تامین می شود و برخلاف نظام های خودکامه هیچ کس نمی تواند به حقوق فردی از عامه مردم تجاوز کند.
ماکیاوللی خود در این رابطه در رساله گفتارها می نویسد: «به آسانی می توان دریافت که این علاقه مردم به آزادی از کجا برمی خیزد زیرا به تجربه دیده شده است که شهرها تا به آزادی دست نیافته اند به قدرت و ثروت نرسیده اند. به راستی شگفت آور است که چگونه آتن در فاصله ۱۰۰ سال به سبب اینکه خود را از استبداد پیستراتس رها کرد به چنان عظمتی دست یافت اما شگفت انگیزتر عظمت روم پس از رهایی از بند شاهان است. دریافتن سبب این امر دشوار نیست؛ عظمت شهرها نه از خیر افراد بلکه از خیر عمومی مایه می گیرد. خیر عمومی هیچ جایی مانند جمهوری ها تامین نمی شود زیرا در جمهوری آنچه مناسب خیر عمومی است به کار گرفته می شود. اگرچه خیر عمومی می تواند مخالف منافع برخی از افراد باشد اما شمار کسانی که از آن سود می برند چندان زیاد است که آنان می توانند به رفتار گروه کوچکی که زیانی متوجه آنان شده است، توجهی نکنند. آنگاه که شهریاری فرمانروایی کند عکس این اتفاق می افتد، اغلب آنچه برای او سودمند باشد به شهر ضرر می رساند. به این سان به محض اینکه در نظامی آزاد، استبداد تولد یابد کمترین زیانی که می تواند به چنین شهرهایی رسد، آن است که از پیشرفت بازمی مانند و ثروت و قدرت را از دست می دهند.»
روم باستان، نمونه کشور یا جمهوری بسامانی است که تحلیل نهادها و شیوه های سازماندهی آن در کانون اندیشه سیاسی قرار دارد. خاستگاه سامان هر پادشاهی و جمهوری نهادهایی است که قانون آنها را مقرر کرده است و ماکیاوللی نظر به اهمیتی که قانون در استواری شالوده نظام حکومتی دارد آن را «عصب و هستی بخش آزادی» می خواند.
ماکیاوللی در جنگ هم وفاداری رعایا به آزادی و حاکمیت آن را می ستاید و معتقد است پول از آنجا که به سرعت می تواند مورد غارت قرار بگیرد، عصب جنگ نیست.
ماکیاوللی با ارائه اندیشه سیاسی خود که اندیشه سیاسی میهن در دنیاست با تامل در سرشت عمل سیاسی و رابطه نیروها از دیدگاهی متفاوت در جدال قدما و متاخرین وارد شد و نشان داد راهی جز نقادی سنت برای هموار کردن راهی که به تاسیس جمهوری می انجامد، نیست.
ماکیاوللی برخلاف بسیاری از نویسندگان دوره رنسانس که به پیکاری بی امان با همه وجوه سنت برخاستند اهل نقادی از سنت بود و با این نقادی توانست امکانات سنت را در مسیر خویش به کار گیرد و با دست یافتن به «هسته معقول» سنت قدما راه آینده را هموار کند.
تجربه اصلاح طلبانه ماکیاوللی را در «جدال قدیم و جدید» بخوانید تا مسیر اصلاح طلبی از سنت را بهتر دریابید. «جدال قدیم و جدید از نوزایش تا انقلاب فرانسه» نوشته سیدجواد طباطبایی را نشر ثالث در ۶۵۱ صفحه و با قیمت ۱۲۰۰۰ تومان رهسپار بازار کتاب کرده است.
جواد لگزیان
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید