جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

به روایت بخارا


به روایت بخارا
«ابوالحسن نیشابوری در کتاب خزاین العلوم آورده است که شهر بخارا از جمله شهرهای خراسان است، هرچند آب جیحون در میان است.
و کرمینه از جمله روستاهای بخاراست و آب او از آب بخاراست و خراج او از خراج بخاراست و وی را روستایی علیحده است و مسجد جامع دارد و اندروی ادبا و شعرا بسیار بوده اند.
و نور جای بزرگ است و در وی مسجد جامع است و رباط های بسیار دارد و به هر سالی، مردمان بخارا و جای دیگر به زیارت آنجا روند و اهل بخارا در این کار تکلف کنند و کسی که به زیارت نور رود، فضیلت حج دارد و چون باز آید، شهر را خوازه بندند، به سبب آمدن از آن جای متبرک.‎/‎/
رامتین، کندزی [کهن دژی] بزرگ دارد و دیهی استوار است و از بخارا قدیم تر است.‎/‎/ و از قدیم باز، مقام پادشاهان است و بعد از آن که بخارا شهر شده است، پادشاهان زمستان بدین دیهه باشیده اند و در اسلام همچنین بوده است و ابومسلم رحمه الله چون به بخارا رسیده است، بدین دیهه باشیده و مقام کرده است.
و افراسیاب بنا کرده است این دیهه را و افراسیاب، هر گاهی که بدین ولایت آمده، جز بدین دیهه، به جای دیگر نباشیده است.
و اندر کتب پارسیان چنان است که وی دو هزار سال زندگانی یافته است و وی مردی جادو بوده است و از فرزندان نوح ملک بوده است و وی داماد خویش را بکشت که سیاوش نام داشت و سیاوش را پسری بود کیخسرو نام. وی به طلب خون پدر بدین ولایت آمد، با لشکری عظیم، افراسیاب دیهه رامتین را حصار کرد و دو سال کیخسرو بر گرد حصار با لشکر خویش بنشست و در مقابله وی، دیهی بنا کرد و آن دیهه را رامش نام کرد و رامش برای خوشی او نام کردند و هنوز این دیهه آبادان است و در دیهه رامش، آتشخانه ای نهاد.
و مغان چنین گویند که آتشخانه قدیم تر از آتشخانه بخاراست و کیخسرو بعد دو سال افراسیاب را بگرفت و بکشت و گور افراسیاب بر در شهر بخاراست به دروازه معبر. بر آن تل بزرگ که پیوسته به تل خواجه امام، ابوحفص کبیر است، رحمه الله علیه.
و اهل بخارا بر کشتن سیاوش سرودهای عجب است و مطربان آن سرودها را کین سیاوش گویند و محمد بن جعفر گوید که از این تاریخ سه هزار سال است، والله اعلم.»
«تاریخ بخارا» در اصل به عربی است از ابوبکر محمد بن جعفر النرشخی که از سال ۲۸۶ هـ. ق تا سال ۳۴۸ هـ. ق به بخارا می زیسته و این کتاب را به نام امیر حمید ابومحمد نوح بن نصر سامانی بر مصحف خویش، به قلمی که روان بوده البته و فصاحت داشته و روشنی و غلبه روایت بر جواهرنشانی کلام نوشته است.
و بسیار سال گذشته تا در ۵۲۲ هجری، ابونصر احمد بن محمد بن نصر القبادی از مردم بخارا و از روستای «قبا» به خواهش بعضی دوستان، این کتاب را به زبان پارسی - زبان مادری و حب الکلام - برگردانده است.
تاریخ بخارا، تاریخ شارستان بخاراست که از رودها گوید و شهرها، اتفاقات و بلایا و خوشایندها و از علما و قضات آن بلاد و البته از اوسنه آنجا که افراسیاب و سیاوش، از همان اوسنه سر برون آورده اند.
زبان کتاب، به شگفتی، شیرین است و به پارسی، انگبین و این انگبینی به بالا و بلند «تصنع» نباشد که مترجم [در اصل، مؤلف] کلاف کلام را درپیچد و بسیار سخن گوید و در آن بسیاری روایت کم باشد، نه! ساده گوید ابونصر احمد و ساده بر رقعه آورد، بر رقعه آورده است جهت نقل که «این پارسی باشد» یعنی معیار است حتی هم اکنون.


[یزدان سلحشور ]
منبع : روزنامه ایران