شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


جغرافیای فرهنگی


اگر امروز هنوز عمده روشنفكران ایرانی در پارادیم قرن بیستمی جهانی سازی سیر می كنند اقشار آوانگارد دنیای توسعه یافته در آغاز قرن بیست و یكم در پی كشف متد ها و راه حل های نوینی برای حراست و حفظ خرده ناسیونالها و جلوگیری از هضم آنها در كلان فرهنگ ها هستند. این نگاه خرده فرهنگ گرا تا جایی پیش رفته است كه حتی ساموئل هانتینگتون نظریه پرداز برخورد تمدن ها نیز با مقاله ای كه اواخر سال ۲۰۰۴ در سمینار بررسی امپراتوری امریكا در شهر تورنتو كانادا ارائه داد (۱) به جرگه این طیف از روشنفكران غربی پیوست و در این مقاله با رد یكجانبه گرایی فرهنگی، تحمیل یك برداشت از دموكراسی و اقتصاد بر سایر ملل وفرهنگ ها را امری خطرناك و غیر واقع بینانه تلقی كرد.
برخی از جامعه شناسان از منظر جغرافیای فرهنگی خرده ناسیونال ها را مورد مطالعه قرار می دهند. به اعتقاد این طیف از متفكران، فرهنگ جوامع مختلف بشری متاثر از عوامل طبیعی و جغرافیایی است. به عنوان مثال این دسته از جامعه شناسان ایتالیا را قلب تولید معنا در اروپا، می دانند. آنها می گویند ایتالیا مغز تخیل اروپاست. تخیل یعنی پاره كردن عقال های عقل و خلق معنا ومفهوم.
رنسانس، سكولاریسم، لائیسم و... در ایتالیا متولد شدند. لئوناردو داوینچی، میكل آنژ، رافائل سانتسیو نقاش و معمار دوره رنسانس و هزاران هنرمندی كه در شهرهای فلورانس، رم، ونیز و... متولد شدند، رشد یافتند و آثار هنری شگرفی خلق كردند. البته نزدیكی ایتالیا با آسیا و آفریقا كه در یك نگاه كلان تر خود مركز تولید معنا هستند در فرهنگ عمومی این كشور موثر است. این تخیل هر چه از شرق دور می شود ملموس تر وبه تعبیری عقلانی تر می شود. در فرانسه هنر، عرفان، متافیزیك، وتخیل ایتالیا به ادبیات تبدیل می شود. كافكا، البرت كاما، بالزاك، مولیرنمایش نامه نویس و... همه فرانسوی بودند.
حتی روشنفكری ایرانی نیز كه سخت علاقه مند لفاظی است به ادبیات فرانسه به شدت گرایش دارد. مثلا جمله معروف شریعتی كه « خدایا تو چگونه زیستن را به من بیاموز من خود چگونه مردن را خواهم آموخت» عینا برگردان جمله جان پل سارتر است. در آلمان ادبیات فرانسه، فلسفه را به وجود آورد. پروتستانیسم را ژرمنهای خرد گرا در كل اروپا گسترش دادند. هگل، ماركس، حلقه وین، مكتب فرانكفورت و... همه در آلمان متولد شدند.
ساخت فرهنگی اروپا به گونه ای است كه حاصل جمع زبان ایتالیك و مذهب كاتولیك مساوی می شود با تخیل و تولید مفهوم و جمع زبان ژرمنیك و مذهب پروتستان مساوی است با عقلانیت. در انگلستان عقلانیت بروز بیشتری می یابد، سیاست با خدعه و نیرنگ همراه می شود و فلسفه تركیبی آلمان به فلسفه مضاف مبدل می شود. فلسفه تحلیلی انگلیسی در آمریكا به فلسفه پراگماتیستی و تجربی می گراید و تكنولوژی در آمریكا بروز ویژه ای می یابد. اما در آسیا قلب معنا هندوستان است. ریاضت های عرفانی هندوها و سایر اقوام هندی خالق افسانه های بسیاری در جهان است. تخیل هندی هر چه به سمت شرق می رود حسی تر می شود. چین كنفسیوس و تائوئیسم عرفان را محسوس می كنند. هنر ها و ورزشهای رزمی همراه با ریاضتهای عرفانی از شاخصه های اصلی كشور های شرق هندوستان است. در شرق چین یعنی در ژاپن تخیل كاملا ملموس می شود. تكنولوژی در ژاپن اوج می یابد و مذهب طبیعت گرای شینتوئیسم به شدت مورد استقبال قرار می گیرد.
اما درغرب حوزه فرهنگی هندوستان حوزه ایران واقع است. از اینجا به بعد فوكوس ما بر خرده فرهنگهای داخل ایران است. تخیل هندی تا حواشی جیرفت كرمان پیش می آید و تصوف را پدیدار می سازد. این تخیل در شیراز به ادبیات تبدیل می شود و ادبیات شیراز در اصفهان به عقل نظری می گراید. اكثر فلاسفه و فقهای سرشناس ایرانی به این حوزه فرهنگی تعلق دارند. هنوز در محاورات عامیانه مردم، درایت و تعقل اهل اصفهان زبان زد است. البته منظور از حوزه های مختلف، یك شهر نیست بلكه مثلا حوزه اصفهان از چندین استان مركزی كشور تشكیل شده است. فرهنگ غربی از راه ارومیه وارد ایران می شود اما غرب زدگی از راه تركیه. در حوزه تبریز تخیل حس گرا وجود دارد كه می توان نمود آن را در موسیقی تركی مشاهده كرد. در حوزه خراسان حس گرایی تصویری نمود ویژه ای می یابد و خلاصه در تهران عملگرایی تجربی حاصل می شود كه شاید تركیب فشار های متفاوت فرهنگی از حوزه های مختلف كشور باشد.
اگر به برنامه های تلوزیونی و پراكندگی مخاطبان آن در نقاط مختلف كشور دقت كنید تا حدودی این تقسیم بندی قابل توجیه تر می شود. عمده مخاطبان طنزهای بی محتوای تلوزیونی با روحیه پراگماتیستی، در تهران زندگی می كنند. ویا مخاطبان سریال های تاریخی كه به نظر می رسد پراكندگی آنها در حوزه اصفهان بیشتر است. با یك قضاوت منصفانه وبدون هیچ پیش زمینه ذهنی می توانیم همین تقسیم بندی ویا مشابه آن را از زبان عامه مردم جویا شویم. فقط كافی است به درك فرهنگی آنها از ایران كه پشتوانه هزاران سال تاریخ این مرز وبوم رادارد، اعتماد كنیم. غرض از این نوشتار نه این بود كه بگوییم صرفا همین تقسیم بندی فرهنگی درست است ولا غیر، زیرا در دنیایی كه هنوز پروسه ویا بهتر بگوییم پروژه جهانی سازی منادیان و سینه زنان بسیاری دارد آنقدر مرزهای فرهنگی به هم ریخته است كه نمی توان به یقین درباره هیچ حوزه فرهنگی قضاوت كرد. اما به هر حال باید اذعان كرد كه خرده فرهنگ ها هنوز زندگی می كنند. وقتی خاتمی با شعار های فرهنگی رئیس جمهور شد به نظر می رسید چاره ای برای این مشكل اندیشیده است اما با سپری شدن ۸ سال پیاپی، نه تنها خرده فرهنگی احیا نشد بلكه فرهنگهای نقاط مختلف كشور یكی پس از دیگری نابود شدند و در كلان فرهنگ پراگماتیستی هضم شدند. اینك احمدی نژاد آمده است با شعار عدالت. در عرصه فرهنگ تحقق این شعار در رفتار عادلانه با خرده فرهنگ ها وعدم چشم پوشی از آنها به نفع فرهنگ مهاجم تجلی می یابد. در این راستا دولت جدید می تواندبا ایجاد پایتختهای فرهنگی و با درنظر گرفتن اقتضائات روانشناختی وجامعه شناختی و طراحی سیاستهای متناسب فرهنگی برای خرده فرهنگهای مختلف كشور گام های مثبتی بردارد.

پی نوشت:
۱- SAMUEL HUNTINGTON: (THE GREAT AMERICAN MYTH: THERE IS NO U. S. EMPIRE, BUT THERE IS A UNI-MULTI POLAR WORLD), FEBRUARY ۱۰,۲۰۰۵
منبع: باشگاه اندیشه
منبع : خبرگزاری فارس