پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


تیمورلنگ


تیمورلنگ
تیمورلنگ (تمرلنگ) در قریه ای به نام خواجه ایلنار چشم به جهان گشود. پدرش ترغای نام داشت و پدربزرگش ابغای. در خصوص تولد تیمور داستان های بیشماری روایت می شوند. عده ای معتقدند تیمور هنگام تولد لخته ای خون در مشت داشت.
عده ای بر این باورند كه دو دست تیمور خون آلود بود و عده ای پا را فراتر نهاده و چنین اظهار داشتند كه در لحظه تولد وی شرارها و جرغه های آتش به آسمان رفته است. در ارتباط با حرفه پدر نیز میان صاحبنظران اختلاف نظر بسیار است. عده ای او را شتربان و عده ای كفشگر می دانند. در هر حال تیمور دوران نوجوانی را به سختی گذراند. و حتی كارش به راهزنی كشید. وی پس از مدتی به خدمت شیخی عارف مسلك به نام شمس الدین فاخوری درآمد. شیخ معتمد شهر بود و همه به او ایمان داشتند.
می گویند روزی در بیابان گم گشت تا آن كه پس از یك هفته به چراگاه اسبان سلطان رسید. تیمور كه به اسبان آشنا بود به راحتی می توانست نژاد و ارزش هر اسب را دریابد. تجربه خود را در اختیار میرآخور سلطان حسین كه پذیرای او بود گذاشت. میرآخور به هنر وی واقف شد و او را به كار گماشت. مدتی بعد میرآخور مرد و تیمور به جای او قرار گرفت. مورخین می گویند از آن پس اقبال و شانس به سوی تیمور روان گشت. تا آن جا كه شاه جواهر خود را به عقد تیمور درآورد. یك روز میان زن و شوهر جدالی سخت در گرفت و تیمور به ضرب شمشیر همسر را از پای درآورد و از پیش سلطان حسین در بلخ گریخت و سر به نافرمانی نهاد.
تیمور خود اعتراف می كند كه در زندگی دعای شیخ فاخوری همواره با او بوده و همان بوده كه بساط ترقی و رونق كارش را فراهم ساخته است. در هر حال تیمور در كمترین زمان توانست بر بسیاری نواحی دست یابد و حكمرانی بسیاری بلاد را به دست آورد.
وی پس از آن بر آن شد تا والیان شهرها و ایالات مختلف را مطیع خود سازد. نامه ای به والی بدخشان فرستاد و از آن ها خواست تا از فرمان وی سرنپیچند و پسران خود را به گرو نزد او بفرستند. هنگامی كه نامه را والی به دست آورد با رضایت سرسپردگی خود را اعلام داشت و تیمور وقتی به سمرقند رسید آن دیار را مقر حكمرانی خود قرار داد. وی توانست به تدریج قبایل مغول را مطیع خود سازد. پس از آن عازم خوارزم گردید. پادشاه آن دیار حسین صفوی بود. صوفی مردی خداترس و با ایمان بود و در شهر خود دانشمندان و علمای بسیاری را جا داده بود. وقتی تیمور به پایتخت خوارزم جرجانیه رسید صوفی حاضر نبود.
پس تیمور شهر را غارت كرد و به سمرقند بازگشت. پس بار دیگر عازم آن دیار شد و باز هم حسین صوفی در شهر نبود. پس خواست دختر پادشاه را تصاحب كند، یكی از اعیان شهر كه دوستدار حاكم بود با تیمور وارد مذاكره شد تا وی را از این كار بازدارد، در عوض مبلغ هنگفتی در اختیار او قرار دهد. تیمور پس از دریافت آن مبالغ لشكر خود را فراخواند.
وی پس از آن عزم سیستان كرد. مردم شهر به استقبال وی آمدند و طلب صلح كردند. تیمور شرط نهاد كه تمام مردم شهر سلاح های خود را به كناری نهند. تیمور چون مطمئن شد در شهر دیگر سلاحی نیست، دست به قتل عام مردم زد و شهر را ویران ساخت. تیمور در پی آن به سبزوار رفت. جودی حاكم شهر با هدایای بسیار به استقبال وی آمد. تیمور از جان او در گذشت و او را ابقاء كرد.
از سویی دیگر این پادشاه جبار نامه ای به شاه شجاع پادشاه شیراز نوشت و از او خواست تا فرمانروایی او را بپذیرد و مالیات و خراج شهر را برای او ارسال كند. شاه شجاع مرد جنگ و ستیز نبود. پس دختر خود را نامزد پسر تیمور كرد. دوران بدین منوال گذشت تا شاه شجاع درگذشت. عاقبت تیمور فارس را از آن خود كرد. سپاهیان خود را در شهر مستقر ساخت و از شهر خارج شد.
تیمور كار كشورگشایی را تا آن جا پیش برد كه تمام بلاد عراق عجم به دستش افتاد. آوازه خون آشامی و جهان گستری اش به سرعت در سراسر جهان پیچید و نامش بر دل مردم دیار مختلف ترس و هراس می افكند. با این حال تیمور لحظه ای آرامش نداشت. همواره در سفر سوار بر اسب بود و از مكانی به مكانی دیگر در حركت.
جالب این است كه تیمور بعدها به سوی غرب عازم گشت و پس از تصرف دمشق عازم بغداد شد. سلطان احمد چون اخبار یورش تیمور را شنید عزم فرار كرد. برای خود جانشینی برگزید و از شهر خارج شد. می گویند تیمور در بغداد حمام خون به راه انداخت، آنچنان كه آمار كشته شدگان را مورخین نودهزار تن برآورد كرده اند. آن ها حتی به اسیران نیز رحم نكردند و زنان را سر بریدند. میزان جنایت تیمور به حدی بود كه عده كثیری خود را در دجله غرق كردند. تیمور اموال مردم و خزاین شهر را به غنیمت برد و كاری كرد تا مردم شهر توان زندگی عادی را نداشته باشند.
تیمور لنگ پس از آن آرام نگرفت و سرزمین های بسیاری را به خاك و خون كشید و جان مردم شهرهای مختلفی را گرفت. او حتی به هندوستان و بلاد روم لشكر كشید. عاقبت در فصل سرما تیمور در انزار برای رهانیدن خود از سرما فرمان داد تا چكیده ای از شراب مخصوص برایش درست كنند و در آن داروهای خاص بیفزایند.
جام را نوشید و در پی آن باده های بسیار. مورخین می گویند از درون پاشید و به بدترین نحوی به هلاكت رسید.
منبع : روزنامه جوان