پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

سیر الهی تاریخ


سیر الهی تاریخ
تکامل یا ترقی؟
ضرورت بحث درباره ی مبانی تاریخی تمدن غرب از آنجا پیش می آید که در میان همه ی مردم، چه آنان که شیفته و مرعوب فرآورده های این تمدن هستند و چه آنان که از بسط سلطه ی غرب در رنجند و حتی با آن به مبارزه برخاسته اند، این پرسش عمومیت یافته است که «چرا رنسانس و در پی آن انقلاب صنعتی در غرب پیش آمد؟ لوازم تاریخی یک چنین تحولی چه بود و چگونه همه این لوازم، به یک باره در غرب جمع آمد و مؤدی به تولد و رشد و اشاعه ی جهان شمول این تمدن شد؟»
این پرسش از جانب هر کس که عنوان شود بسیار بجاست و البته حقیر مدعی نیستم که به این سؤال پاسخی کامل عرضه خواهم کرد، بلکه مقصود پایه گذاری بررسی و بحثی است که به یافتن جواب منجر شود. اگر «طلب» نباشد «وصل» حاصل نخواهد شد و اگر ما دل به روزمرگی خوش داریم و از تفکردرباره این مفاهیم کلی بگریزیم، هرگز راه نجاتی برایمان پیدا نخواهد شد.
انقلاب اسلامی ایران آغاز عصر جدیدی در کره ی زمین است که دیر یا زود آثار تحقق آن را در جهان آینده خواهیم دید. این انقلاب صرفاً با وجه سیاسی تمدن غربی یعنی امپریالیسم رو در رو نیست. همان طور که پیش از این عرض شد، مثل این سخن، مثل آن است که بگوییم: «ما فقط با دندان های غول می جنگیم و به بقیه ی اعضایش کاری نداریم.» آیا می توان فقط با دندان های غول جنگید و با مغز آن کاری نداشت؟ انقلاب اسلامی ایران آغاز عصر فرهنگی جدیدی در عالم و سرمنشأ تحولی فرهنگی است که در آینده بنیان همه چیز را، از اقتصاد و هنر گرفته تا سیاست و تمدن، زیر و رو خواهد کرد و طرحی نو در خواهد افکند.
ریشه ی همه ی تحولات ظاهری فردی و اجتماعی در تحولات اعتقادی است و به همین علت است که حقیر با یقین کامل و با اطمینانی اینچنین، درباره آینده ی جهان سخن می گویم، چرا که اکنون امت مسلمان بار دیگر به پیمان نخستین خویش با آفریدگار جهان بازگشته است، به عهد الست: الست بربکم قالوا بلی(۱) و این عهد الست، خورشیدی تازه را در آسمان تاریخ متولد ساخته است که نور آن سراسر جهان را در خواهد نوردید و بنیان همه چیز را دیگرگون خواهد ساخت.
شناخت اجمالی ماهیت تاریخ کافی است که انسان را به یک چنین نتیجه ای برساند. بنابراین، پیش از ورود در بحث از مبانی تاریخی تمدن غرب بیان دو مقدمه ی نسبتاً مفصل ضرورت دارد:
نخست اینکه اصلاً ماهیت تاریخ چیست؟
و دیگر اینکه از کجا اصطلاحات «شرق» و «غرب» در زبان راه یافته است؟ غرب کجاست و غرب زدگی چیست؟ آیا مفاهیم شرق و غرب صرفاً جغرافیایی است؟ اگر نه، چرا ما یک تقسیم بندی جغرافیایی را با معانی جدید فلسفی به کار برده ایم؟
تا این دو مقدمه طرح نشود وحدت مفاهیم بین این مجموعه مباحث و خوانندگان این سطور پیش نخواهد آمد و در چنین صورتی، سخن گفتن بی فایده است، چرا که اکنون مدت هاست که کلمات نیز به تبعیت از اوضاع زمانه مفاهیم متفاوت و مفترق و حتی متضاد یافته اند و هرکس به خود اجازه می دهد که از کلمات هر معنایی که دلخواه اوست اتخاذ کند. ایدئولوژی های رنگارنگ برای کلمات معانی رنگارنگی تراشیده اند و هیچ مرجع و محور و حقیقت واحدی نیز وجود ندارد که انسان ها برداشت های مفترق و متضاد خویش را از کلمات واحد نسبت به آن اصلاح و تصحیح کنند.(۲) نمونه آن افتراقی است که در معانی همه کلمات، از جمله علم، عقل، سیاست، اقتصاد، تاریخ، تکامل، تمدن، انسان، انسانیت، روح، ماده، ذهن، عین، اراده، حیات، طبیعت و... در ایدئولوژی های مختلف پیش آمده است.
اگر کسی فکر می کند که ما مردم این عصر لفظ «ماده» را به همان معنایی به کار می بریم که قدیمی ها -پیش از قرن هیجدهم میلادی- به کار می برده اند سخت در اشتباه است. در نزد قدیمی ها حتی مفهوم هندسه، ریاضیات، عدد، شیمی، فیزیک... نیز با آنچه ما امروزه از این الفاظ دریافت می کنیم زمین تا آسمان متفاوت بوده است. ما در بحث از حقیقت علم ان شاءالله درباره این موضوع بحث خواهیم کرد و اگر کسی نمی تواند منتظر این مباحث بماند و می خواهد زودتر به نتیجه برسد می تواند به کتاب «سیطره کمیت و علائم آخر زمان»(۳) مراجعه کند.
برای جواب گفتن به سؤال «تاریخ چیست؟» قصد ندارم عقاید مختلفی را که در باب تاریخ وجود دارد نقل کنم و بگذرم. مباحثی که در مغرب زمین در باب تاریخ رواج دارد به هیچ کورسویی در ظلمات راهبر نمی شود. تفکر غالب غربی اگر چه دم از آزادی و ولنگاری می زند، اما با این همه، بسیار مایل است که در جهت رد مسئولیت از فرد، سیر تاریخ را سیری جبری بداند و از این طریق همه ی گناهان خویش را بر گردن تاریخ بیندازد. ما قصد نداریم که پای در کویر خشک و تفتیده ی این مباحث بگذاریم و مجموعه ای از عقاید کورانه را کنار هم ردیف کنیم و فاضل مآبانه به روش روشنفکران امروزی اسم آن را پژوهشی در باب تاریخ بگذاریم، بلکه برای ما پر روشن است که سیر تاریخ منطبق بر صیرورتی است که عالم امکان از قوه ی محض تا فعلیت کامل طی می کند و بنابراین، سخن گفتن از مبدأ و معاد سخن گفتن از تاریخ است. تاریخ یک حرکت رها شده و بی آغاز و انجام و انتظام ناپذیر در ناکجاآباد نیست که معلوم نباشد از کجا شروع شده، به کجا ختم می شود و بر چه سنت هایی استوار است. تاریخ آغاز و انجامی مشخص و صیرورتی قانونمند دارد. تاریخ در عین حال که دارای سیری ایجابی است، با اختیار انسان نیز منافات ندارد. نه اینچنین است که قهرمانان یکه تاز عرصه ی تاریخ باشند و نه آنچنان است که جبر تاریخ برای انسان محلی از اختیار باقی نگذارد. تاریخ زندگی ما انسان ها بر کره ی ارض جزئی از صیرورت کلی عالم خلقت است و به راستی چگونه می توان پنداشت که ما انسان ها در عین حال که جزئی بسیار کوچک از نظام کلی عالم وجود هستیم، از نظم کلی و سنن آن تبعیت نکنیم و غایاتی جداگانه داشته باشیم؟
از سوی دیگر، نباید پنداشت که تبعیت از نظام کلی عالم خلقت و قانونمندی آن به مفهوم پذیرفتن جبر و نفی اختیار است. خیر. حقیقت این است که مطابق با فرمایش حضرات ائمه علیهم السلام باید به امری بین این دو امر (جبر و اختیار) ایمان آورد و پذیرفت که انسان در عین تبعیت از نظام کلی عالم که آغاز و انجام و صیرورتی مشخص و قانونمند دارد، دارای اختیار است و اختیاراً سیر معین و مقدری را طی می کند. اگر بعضی از علما فرموده اند که اگر چه ما مختار هستیم اما در سلب اختیار از خود اختیار نداریم، به همین معناست. «ما مجبور هستیم که مختار باشیم» و این عبارت بسیار خوب از عهده ی بیان اصل مطلب برمی آید.
در آیه ی مبارکه ی یازدهم از سوره ی «فصلت» در این باره به روشنی سخن رفته است: ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض ائتیا طوعاً او کرها قالتا اتینا طائعین.(۴) البته ادراک بیان آیه ی مبارکه در تمامی اجزای آن نیاز به دقت بسیار و بحث هایی بسیار مفصل دارد که از حوصله ی این نوشته بیرون است، اما آنچه که در زمینه ی این تحقیق خاص می توان از آیه ی مذکور برداشت کرد این است که غایت حرکت آسمان و زمین، وجود مقدس آفریدگار عالم است و اگر چه آسمان و زمین به زبان حال بیان کرده اند که ما مشتاقانه به سوی تو می شتابیم، اما لفظ «کرها» بدین علت در مبارکه ی مذکور ذکر شده است که نشان دهد آسمان و زمین در این حرکت مجبور هستند و امکان سرپیچی از این حرکت غایی وجود ندارد. معنای حرکت غایی آسمان و زمین به سوی پروردگار عالم به عبارت ساده تر این است که حرکت کمی و کیفی جهان و تحولات ظاهری و باطنی آن، الهی و متکامل است.
تفکر مادی گرای غربی خود اذعان دارد که تطورات طبیعی عالم سیری تدریجی را در جهت تکامل می پیماید. کسی نیست بپرسد که اگر جهان این حرکت غایی را ـ که در آیه ی یازدهم سوره ی «فصلت» آمده است ـ نمی داشت، چگونه ممکن بود که تطورات و تحولات و تبدلات عالم امکان در جهت تکامل سیر کند. وجود تکامل تدریجی در عالم فی نفسه بیانگر یک حرکت جوهری در ذات عالم است. وجود تکامل تدریجی در عالم فی نفسه بیان کننده ی این حقیقت است که تاریخ دارای سیری الهی است و آیات مبارکه ی بسیاری در قرآن مجید مؤید این مدعاست.
آیات ۴۲ از سوره ی «نجم» و ۴۴ از سوره ی «نازعات» با بیان این معنا که «منتهای عالم امکان به سوی آفریدگار متعال است» تأیید کننده ی این حقیقت هستند که تاریخ سیری الهی دارد. ده ها مبارکه ی دیگر در قرآن مجید در ظل معنای رجعت، به همین حقیقت پرداخته اند. از جمله در آیه ی یازدهم از سوره ی «روم» آمده است: الله یبدؤا الخلق ثم یعیده ثم الیه ترجعون(۵). لفظ «ترجعون» با همین محتوی ۱۹ بار در قرآن مجید تکرار شده است. در آیه ی هشتم از سوره ی مبارکه ی «علق» منتهای این رجعت را بار دیگر وجود مقدس آفریدگار ذکر می فرماید: ان الی ربک الرجعی(۶). عبارت انا لله و انا الیه راجعون(۷) به شهادت بسیاری از مفسرین، از جمله علامه ی شهید استاد مطهری(ره)، تنها از مبدأ و معاد یکایک انسان ها سخن نمی گوید، بلکه شامل همه ی نظام خلقت می شود، بدین معنا که مبدأ و معاد آفرینش، وجود مقدس پروردگار و به عبارت دقیق تر، ذات علیای اوست.
این سخن شاید برای علمای علم زده ی امروزی، «علمی» ـ به معنای اصطلاحی کلمه ـ نباشد، اما برای ما که پیرو قرآن هستیم کاملاً علمی ـ به معنای واقعی کلمه ـ است. ما از این سخن درمی یابیم که همه ی وقایع تاریخی، جغرافیایی، زیستی، سیاسی، اقتصادی و غیره که در جهان اتفاق می افتد، نهایتاً در جهت تحقق حق و بسط حاکمیت او در سراسر جهان اتفاق می افتد. هیچ اتفاقی نیست که حقیقتاً به ضرر اسلام باشد و روایت الخیر فی ما وقع ـ خیر در آن چیزی است که رخ داده است ـ و آیه ی مبارکه ی و مکروا و مکر الله و الله خیر الماکرین(۸)، هر دو اشاره به همین حقیقت دارند. وقایع فی نفسه در جهت حاکمیت حق اتفاق می افتند و سیر تاریخ، لاجرم به دولت جهانی عدل خواهد رسید و البته همان طور که عرض شد، این سخن را نباید به معنای نفی اختیار از انسان تلقی کرد.
تقدیر عالم وجود بر سنت هایی لایتغیر و لایتبدل و لایتخلف بنا شده است و مختار بودن انسان از جمله ی این سنت هاست. «سنت» در بیان قرآن مجید به معنای قانونی است که تخلف و تغییر و تبدیل نمی پذیرد، چنان که در آیه ی مبارکه ی ۲۳ از سوره ی «فتح» آمده است: سنه الله التی قد خلت من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلا(۹) قانونمند بودن جهان به مفهوم نفی اختیار انسان نیست بلکه مختار بودن انسان نیز یکی از همین مجموعه ی قوانین و سنت هایی است که در عالم جریان دارد. آیات مبارکه ای که ناظر بر خلافت و جانشینی انسان هستند بر مختار بودن او گواهی می دهند، گذشته از آنکه عده ای از علما لفظ «امانت« را در آیه ی مبارکه ی انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان(۱۰) به معنای اختیار تفسیر کرده اند و اگر لفظ «امانت» را به معنای ولایت و خلافت نیز بگیریم باز هم اختلافی به وجود نمی آید، چرا که آنچه به انسان لیاقت و استحقاق ولایت و خلافت بخشیده، اختیاری است که از جانب حضرت حق به او اعطا شده است.
پانوشت ها:
۱. اعراف. ۱۷۲
۲. این عصر اصلاً عصر تفرقه است. وحدت و اتحاد ناشی از توحید است و انسانیت هر چه از توحید به سوی شرک و الحاد گرایش پیدا کند، بیشتر و بیشتر به سمت تفرقه در همه ی زمینه ها پیش خواهد رفت. پیدایش ایسم های متعدد در تفکر بشر امروز، فی نفسه تأییدی بر همین سخن است و نیاز به هیچ دلیل دیگری نیست.
۳. رنه گنون، سیطره ی کمیت و علائم آخر زمان، علیمحمد کاردان، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۶۱.
۴.سپس به آسمان استوا فرمود و آن دودی بود و به آسمان و زمین گفت که با طوع و رغبت یا به جبر و کراهت به سوی من بشتابید. عرض کردند که با شوق و رغبت می آییم.
۵. خداست که خلقت را آغاز فرموده است و سپس آن را باز خواهد گرداند. آنگاه به سوی او رجعت خواهید کرد.
۶. بازگشت به سوی آفریدگار توست.
۷. بقره . ۱۵۶
۸. آل عمران . ۵۴
۹. این سنت الهی است که از پیش جریان داشته است و ابدا در سنت خدا تبدیل و تغییری نخواهی یافت.
۱۰. احزاب. ۷۲
منبع : روزنامه کیهان