شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

امامت در جنگ جاوید با شیطان


امامت در جنگ جاوید با شیطان
در تبیین های گذشته پیرامون حقیقت اولیه ارزش های دینی و نیاز آدمیان در زندگی دنیایی خود به دین، مطالبی بیان گردید؛ در تحلیل ها و تفسیرهای شبه روشنفکران دینی دهه های اخیر ایران به ویژه در کتاب بسط تجربه نبوی آقای سروش، اصل نبوت و امامت با دیدگاه ویژه ای طرح و ارائه شده است.
از یازده فصل این کتاب علاوه بر ارائه ی نظرات مختلف در مورد نبوت و امامت در فصول مختلف آن، فقط پنج فصل آن بطور اخص به بحث نبوت و امامت پرداخته است و خلاصه ی سخن ایشان این است که با خاتمیت رسالت و وفات پیامبر اکرم (ص)، پیام بدون اثبات و دلیل از هیچ کس دیگر پذیرفته نخواهد شد و از آن پس هیچ شخصیت حقوقی که آثار شخصیت حقوقی پیامبر را داشته باشد ظهور نخواهد کرد و تنها عقل و استدلالهای عقلی است که باید فعال باشد که در حوزه اسلامی و پس از پیامبر، علمای دین با براهین عقلی، بشر را هدایت می نمایند و حوزه دینی نیز بسیار حداقلی است که نه در سیاست، نه در اقتصاد، نه در اخلاق، نه در جامعه، نه در روانشناسی و نه در علوم و فنون و …، در هیچ کدام نیست، بلکه کل کار دنیا مستقل از دین است و دین باید فقط به امور آخرتی بپردازد و راه گشای سلوک درونی هر فرد قرار گیرد.
ایشان با رد نظریات آقای مطهری و استاد علامه طباطبایی مبنی بر پیروی از امامت در جانشینی پیامبران، فقط عقل مادی و دلایل اثباتی را قابل قبول می داند و هیچ ویژگی دیگری برای رهبری و امامت در جامعه اسلامی قائل نیست و می گوید با رفتن حضرت رسول اکرم(ص) از دنیا، تنها خرد و خردورزی در امور دنیا را پذیرا است و معتقد است این مکانیسم دیگر نیازی به آغشته شدن به دین ندارد، بلکه خود می تواند مستقل عمل نماید.
از نظر ما بیان اینگونه نظریات بیانگر ضعف در شناخت رسالت همه ی پیامبران، به ویژه پیامبر اکرم(ص) بوده و از همه مهم تر ضعف در شناخت قرآن به عنوان آخرین کتاب آسمانی و یا بلا موضوع دانستن آن است، اگر ما به رسالت پیامبر اعتقاد داشته باشیم باید به قرآن او اعتقاد داشته باشیم و هر آنچه که در قرآن از قول خداوند نقل شده است را نیز بپذیریم و اگر قرآن را نپذیریم، رسالت و خاتمیت پیامبر اکرم (ص) نیز، بلا موضوع می شود.
آقای سروش در این کتاب رویه ی قابل اثبات بر بلا موضوع بودن قرآن ارائه نکرده اند، بنابراین ما قرآن را حجت بین خودمان قرار می دهیم که در قرآن به موضوعات بسیار متعددی برای هدایت انسان ها اشاره شده است که از جمله ی آن، ولایت است که دستورات روشنی بر اطاعت از رسول و ولی، صادر کرده است؛ اما چیزی که حائز اهمیت است این است که در همه ی موضوعاتی که قرآن برای هدایت بشر معرفی کرده است، تنها به دستور و تکلیف در مورد آنها اکتفا نکرده، بلکه دست به تبیین حقایق می زند تا مؤمنین و سالکان، وجوب آن تکالیف را بطور عقلی و قلبی درک کرده و باور نمایند.
قبل از عمیق تر شدن در این مبحث به بیان نکاتی چند پیرامون اهداف خلقت انسان و نیازهای او در این جهان می پردازیم:
▪ رشد:
هر انسانی که به دنیا می آید، نیازمند رشد در همه ی زمینه های دنیای مادی و کسب تعالی در امور معنوی و آخرتی است.
بعد از آخرین فرستاده ی خدا، امور معنوی ما را چه کسانی به روز می کنند و ما را با آنها آشنا می نمایند؟
▪ شیوه های مناسب رشد:
پر واضح است که کسب تعالی روحانی و معنوی در دنیا بدون در نظر گرفتن زندگی مادی و بدون اتخاذ موضع گیری مناسب در برابر جلوه های دنیا، کاری سخت و بعضاً محال است و دنیای مادی، تنها راه رسیدن به آخرتی متعالی می باشد که لازمه ی رسیدن به آن، زندگی مناسب در دنیا است و دنیا، تنها راه رسیدن به آخرت می باشد که باید در آن وارد شده و مناسب ترین شیوه ی زندگی را کشف و انتخاب نماید.
پس از ختم نبوت، چه کسانی این کشف را برای ما آسان می نمایند؟
▪ سامان پذیری دنیا در جهت آخرت:
با توجه به بند ۲، فهم و درک رشد در بند۱، واضح تر می شود، بدین مفهوم که رشد انسان در زندگی دنیایی در همه ی زمینه ها اعم از اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، علمی، سیاسی، هنری و… باید در جهت رشد معنوی و تعالی روحانی او قرار گیرد. به عبارت دیگر رشد مادی انسان در جهت رشد معنوی او اهمیت پیدا می کند و از همین منظر است که تفاوت ماهوی بین فهم مؤمنان ازدنیا و غیر مؤمنان آشکار می شود.
پس از حضرت محمد (ص) کیست که بتواند دنیای ما را در جهت آخرت ما سامان دهد؟
▪ شکوفایی کرامات و قدرت انسانی:
هستی دارای مراتب و درجات است که پایین ترین درجه ی آن دنیا و زندگی مادی است و در هر مرحله و رتبه درعالم هستی (دقت شود) توانایی و تجلی قوای انسانی، مخصوص آن درجه و مرتبه است. بدین مفهوم که هر مرحله ی رشد معنوی در انسان منجر به ظهور توانایی های بالقوه انسان ها شده و آن توانایی ها، فعلیت پیدا می کنند؛ بنابر این شاخصه ی رشد و تعالی، فعلیت یافتن قوای درونی و بالقوه ای است که در همه ی آدمیان وجود دارد.
دردوران پس از رسول اکرم(ص) چه کسانی درجات تعالی بشر را تبیین می کنند؟
▪ آگاهی از عالم امر و به فعلیت در آوردن آن:
بزرگان دین ما این دو عالم را عالم خلق و عالم امر نام نهاده اند که هر انسانی با صعود در عالم امر و کشف و قرار گرفتن در مراحل آن، ویژگی های آن را به فعلیت درخویش درمی آورد.
پس از پیامبر اکرم(ص) راهنمایان ما برای فهم این دو عالم کجایند؟
▪ کشف سطوح بهره وری و توانایی ها در عالم امر و خلق:
بین عالم امر و عالم خلق تفاوت های زیادی وجود دارد که از جمله آنها، تفاوت بین علم، قدرت، ثروت و سرعت در این دو عالم است. بدین مفهوم که علم و قدرت و ثروت و سرعت در دنیای مادی با اولین مرحله ی عالم امر که ملکوت است تفاوت ماهوی دارد. خداوند برای روشن نمودن این تفاوت در قرآن به شرح حال حضرت سلیمان (ع) پرداخته است که علم و قدرت و ثروت و سرعت در آیات مربوطه، مفهوم عالم امری دارد و وسعت آن غیر قابل تصور است، در این آیات از علم فهم زبان پرندگان و حیوانات برای حضرت سلیمان به عنوان عطا و فضل خداوند به او یاد شده است (سوره نمل آیات ۱۵)؛ همچنین از داشتن لشگر پر قدرتی که در آن جن و انسان خدمت می کردند نیز سخن به میان آورده است ( نمل آیه ۱۶)؛ و در داستان غیبت هدهد و کشف کشور ملکه سباء به وسیله ی او، علم، قدرت، هنر و توانایی آن کشور پیشرفته ی آن روز طرح می شود ( نمل آیه ۲۳) و سپس به بیان این موضوع که علم و قدرت و ثروت و توانایی این کشور، در جهت تعالی و گشایش عالم امر بر آنها نبوده است و اینکه این مدل پیشرفت در علم و قدرت و … به تسبیح خداوند و بندگی انسان نمی انجامد، پرداخته است " چون شیطان خط دهنده و جهت دهنده به آنهاست. " ( نمل آیات ۲۳ الی ۲۶) و حضرت سلیمان برای کشف حقیقت کشور سباء به سرعت دست به تحقیق و تفحص می زند( نمل آیه ۲۷)؛ که بعد از نامه نگاری و حوادثی چند، حضرت سلیمان تصمیم می گیرد که ملکه ی سباء را به حضور خود بیاورد که عفریت جن می گوید که من پیش از آن که تو از جای خود برخیزی، تخت او را برایت می آورم، "توجه داشته باشید که فاصله حضرت سلیمان با کشور سباء بیش از ۲۰۰۰ کیلومتر است" اما شخص دیگری از مؤمنان و بندگان خدای متعال که در روایات نامش آصف ابن برخیا است و او علم کتاب عالم امر را می داند (نمل آیات ۳۷ الی ۴۴)، می گوید قبل از یک چشم به هم زدن قادر است که این کار را انجام دهد و انجام داد.
اگر خوب به این آیات دقت شود مشخص می شود که بین انسانی که راه تعالی را پیموده و در مراتب عالم امر، سیر و سلوک کرده است در تمام زمینه ها با یک انسان قدرتمند دنیایی که به علم، قدرت و ثروت و اقتدار و … رسیده است چه تفاوت عظیمی وجود دارد. آصف ابن برخیا در یک چشم به هم زدن تخت ملکه سباء را از صدها کیلومتر راه به نزد حضرت سلیمان می آورد. سلیمان علم زبان حیوانات می داند و قدرتش غیر قابل تصور است و ثروتش چنان زیاد است که جن ها برایش غواصی کرده و مروارید از کف دریاها برایش می آورند.( ص ۳۷)
این یک مدل از زندگی انسان مؤمن در دنیا است۱ که مشخص کننده ی تفاوت بین عالم امر و عالم خلق است. " البته در این آیات صدها موضوع و مسائل بدیع و زیبا نهفته است که طرح آنها از حوزه ی این مقاله بیرون است".
پس از پیامبر اکرم(ص) کیستند و کجایند کسانی که بتوانند ما را به بهره وری از عالم امر در دنیا برسانند؟
▪ کشف جبرهای حاکم بر عالم:
در شماره ی ۴ و ۵ و ۶ این نوشتارها از وجود جبرهای عظیم و مفیدی که در زندگی دنیا برای انسان ها وجود دارد، سخن به میان آوردیم. هزاران سنت و قانون جبری بر این عالم حاکم است که راه رشد و تعالی هر انسان به رابطه ای که با این جبرها معین می کند وابسته است؛ جبرهایی مانند پیر شدن، نیازهای غریزی و فطری، جبر طبیعت، جبرهای اجتماعی، جبرهای روانی، جبرهای فیزیکی و ... همه و همه اگر بطور روشن و آشکار شناخته نشوند و رابطه ی مناسب با آنها برقرار نگردد، بطور یقین به تخریب تعالی انسان منجر خواهد شد و راه تعالی را سد خواهند کرد، همگی این جبرها مفید هستند به شرطی که فهم و عمل درست در برابر آنها صورت پذیرد.
پس از آخرین نبی چه کسانی می توانند جبرهای فوق را برای ما تعریف کرده و نحوه ی بهره وری از آنها، تصرف آنها، جنگ با آنها و خنثی کردن آنها را به ما آموزش دهند؟
▪ فهم درست از نفس اماره فردی و جمعی:
راه تعالی انسان به سوی خداوند دشمنانی نیز دارد که از جمله ی دشمنان درونی ما، نفس اماره ی ماست که ما را به پستی و سستی فرمان می راند. که یقیناً در کنترل و هدایت آن، نیازمند معلم و مرشدی هستیم که از ما دستگیری نماید.
بعد از پیامبر اکرم کیست که ما را مرشدی کند؟
▪ استفاده مناسب از توانایی ها:
انسان در هر مرحله از رشد و تعالی که باشد داشته هایی دارد. چه رشدش فقط دنیایی باشد چه در مراحلی از معنویت صعود کرده باشد. داشته هایش مانند سطوحی از قدرت، ثروت، علم، آگاهی، تکنیک، کرامت و… می باشد. این داشته ها اگر خوب در وجود روح فردی و جمعی انسانها بایگانی نشوند و جایگزینی درستی از آنها صورت نپذیرد و نحوه ی استفاده از آنها بر اصول رضایت مندی خداوند نباشد، می توانند به شدت خطرناک باشند و همین داشته های مادی و معنوی، خودشان موانع عظیم راه تعالی انسان می شوند. در سوره های متفاوتی از قرآن، از جمله در سوره طه از شخصی به نام سامری سخن به میان آمده که فرد زاهد و سالکی بوده است بطوری که قدرت دیدن جبرئیل را نیز داشته است. در آیه ای از قول او نقل می کند که اثر پای حضرت جبرئیل را بر روی خاک دیده است و آن خاک را جمع کرده و وقتی که موسی(ع) به کوه طور به میقات رفت با ریختن آن خاک بر گوساله ی ساخته شده از طلا و زیور آلات، آن را به حرکت در آورده و آن را خدا معرفی کرده است. ( سوره طه آیه ۹۶)
یک چنین شخصی که به قوای معنوی دست یافته و می تواند جبرئیل یا اثر پای او را رؤیت کند به شرک و بت پرستی روی می آورد. از آن جمله اند، بلعم باعورا، برصیای عابد و… سیر در عالم امر ما را از خطا مصون نمی دارد و هر لحظه امکان فرو افتادن وجود دارد.
پس از پیامبر عظیم الشأن اسلام چه کسانی یا چه مکانیسمی می تواند به مؤمنان کمک نماید تا از قوای کرامتی خود در جهت حق و حقیقت استفاده کنند؟ و یا با قوای مادی خود یعنی علم و تکنولوژی و ثروت و ... به تخریب جامعه و سرکوب دیگران روی نیاورند؟
▪ عدالت:
با توجه به گسترده بودن مسیر رشد و تعالی انسان- هم در طول حرکت به سوی خداوند و هم در سطح و میدانی که آدمیان در آن بسر می برند- بهره وری به اندازه ی نیاز از عالم، لازم و ضروری است؛ هر کسی در هر مرتبه ای از عمق و سطح هستی که زندگی می کند، در همان سطح، نیازمند استفاده از منابع حیات بخش مادی و معنوی عالم است. بدین مفهوم که هر کسی باید به اندازه ای بهره ور شود که در آن شرایط یا موقعیتی که قرار دارد به آن میزان بهره وری نیاز داشته باشد و این یکی از ویژگی های عدالت است.
" و اعدلوا هو اقرب للتقوی" (مائده آیه ۸)، در این آیه خداوند به حضرت رسول (ص) می فرمایند:
" عدالت بورز زیرا عدالت انسان را به تقوی نزدیک می کند"
عدالت اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، آموزشی، تربیتی، بهداشتی و علم و اطلاعات از جمله عدالت هایی هستند که در سطح زندگی آدمی باید صورت پذیرد و همه افراد یک جامعه باید از آن بهره مند شوند. اما در مسیر سیر و سلوک به عمق هستی نیز هر انسان یا جامعه ای نیازمند عدالت خاصی در همان مسیر است و درجه عدالت دیگر در این مسیر دارای تساوی و یکسانی برای هر کس نیست. نمی توان همه را مشمول دریافت یک بهره وری خاصی نمود. باید سطح تعالی و توان و مسئولیت فرد یا جامعه درنظر گرفته شود و نسبت به آن شیوه مناسب اتخاذ شود تا راه تعالی مسدود نگردد. لذا گاه لازم است که در این مسیر فرد یا جامعه فقیر شود گاه ثروتمند، گاه پر ابتلا گاه آرام، گاه قبض گاه بسط، گاه سختی گاه شادی، گاه بیماری گاه سلامتی و ... هر کدام از این موارد نیز ویژگی های خاص خود را دارا می باشد. بر همین اساس است که تصویر نوع زندگی پیامبران در قرآن با یکدیگر متفاوت است. گاهی الگو حضرت ایوب (ع) در تنگدستی و بیماری برای اجتماعی فردی است. گاه حضرت سلیمان در ثروت و قدرت برای اجتماعی جمعی است. گاه الگو حضرت موسی (ع) در جنگ و جدال و هجرت و قحطی و بلا و گرفتن حق مردم از ظالم است که پیگیر عدالت در بعد اجتماعی است. گاه الگو حضرت خضر است که سر بچه بی گناه ببرد، کشتی بی گناه سوراخ کند و خانه گناهکار را آباد کند که پیگیر عدالت در طول زمان و عمق هستی تا قیامت است و ... . همه آنها در اعمالشان پیگیر عدالت هستند و هر یک از آنها در سطح توانایی و تعالی و مسئولیت خود به عدالت روی آورده است و عملشان عین عدالت است. بنابر این عدالت در عمق مسیر تعالی، نسبی است و رابطه نسبیتی با سالک دارد و برابری و تساوی نیست.
اکنون سؤال اینجاست که چه کسی یا کسانی می توانند اولاً مفهوم عدالت و قسط در سطح جامعه و عموم مردم دنیا را کشف و به مورد اجرا بگذارند؟
ثانیاً بتوانند عدالت در عمق سبیل الی ا… برای فرد و جامعه سالک را در هر مرحله مشخص کرده و آن را به اجرا در بیاورند؟ این پیچیدگی فهم و اجرای عدالت به دست چه کسانی گره گشایی می شود؟ آیا فهم و اجرای عدالت تا زمان حضرت رسول اکرم(ص) فقط میسر بود؟ و بعد از او دیگر این کار ادامه نمی یابد؟ آیا بعد از حضرت رسول فقط عقل انسان می تواند عدالت را به اجرا در آورد؟
پس چرا تاکنون انجام نشده است چرا تاکنون عدالت حتی یک لحظه در هیچ جای دنیا به وجود نیامده است؟
بر فرض عقل بتواند در سطح جامعه عدالت را برقرار نماید، در طول مسیر الی ا… آیا باز هم عقل مادی می تواند عدالت را فهم نماید و آیا اصولاً جنس عقل قابلیت این فهم را دارد؟ خلاء عدالت در عمق را چه کسانی می توانند پر کنند؟
▪ وضع احکام و قوانین:
زندگی در عالم خلق و عالم امر نیازمند شناخت قوانین حاکم بر آن ها و ساختن قوانین است که فرد یا جامعه را با مسیر و عمق راه هماهنگ و هم جهت نماید. بدین مفهوم که اولاً باید احکام لازمه برای عدم تقابل و تضاد با قوانین ثابت در عالم وضع گردد. ثانیاً احکام لازم برای استفاده از سنت ها تبیین شود. ثالثاً خود این قوانین و سنت ها نیز روشن و واضح گردند.
این احکام در تمام زمینه ها اعم از اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فقهی، فرهنگی، قضایی، سیر و سلوکی و ... باید تدوین گردد که برای هر نسل و عصری- ضمن توجه به احکام نسل ها و عصرهای قبل، احکام جدید و مخصوص به زمان خود را نیز باید در برگیرد. در حقیقت دین در هر دوره و نسلی در سطح عموم مردم آن زمان طرح میشود و دستاوردهای بشری را محک زده و آنها را با اصل دین تطابق می دهد و آن دستاوردهایی را که قابل اجرا ست تأیید می کند و دستاوردهای غیر ضروری را طرد می نماید و همچنین دستاوردهای از کارافتاده ی گذشتگان را نیز منسوخ می کند که این خود یک سنت است که دائماً صورت می پذیرد.
سؤال اینجاست که چه کسی یا کسانی می توانند احکام لازمه فوق را با توجه به اصل دین برای مردم صادر نمایند؟
آیا سنت قرآن در صدور احکام با رفتن رسول پایان می پذیرد یا استمرار می یابد؟
اگر استمرار می یابد مسئول آن کیست؟
▪ جن و شیطان:
الف) جن:
کلمه جن با مشتقات آن در ۳۹ آیه در قرآن آمده است که روی هم در ۱۹ سوره از او یاد شده است.۱
بدون استثناء همه این سوره ها مکی هستند و در سوره های مدنی نامی از جن برده نشده است و بیشتر سوره های مدنی از شیطان یاد کرده است.
جن از جنس آتش بدون دود است ( حجر ۲۷) (الرحمن ۱۵)، هدف خلقت او همانند هدف خلقت انسان عبادت است.(ذاریات ۵۱)، بین آنان مؤمن و غیر مؤمن وجود دارد ( جن ۱ الی ۵)، که در نتیجه همانند آدمیان به جهنم یا بهشت راه می یابند.( الرحمن ۳۹،۷۴،۵۶) (انعام ۱۳۰) (اعراف ۳۸، ۱۷۹) (فصلت۲۵،۲۹) (هود۱۱۹)(سجده۸) همانند آدمیان قوم و ملت و امت دارند پس روح جمعی و نهایتاً قیامت روح جمعی دارند ( اعراف۳۸) ( احقاف۲۹) مؤمنان آنها به قرآن توجه داشته و آن را در میان خود طرح می کنند و به آن عمل می نمایند (جن ۱،۲) (احقاف۲۹)، و خودشان توانایی آوردن کتابی مانند قرآن را ندارند (اسراء۱۷)، غیر مؤمنان آنها دشمنی سرسخت با پیامبران و مؤمنان دارند (انعام۱۱۲)، و سعی می کنند که خودشان را مورد پرستش آدمیان قرار دهند و انسانهای کافر نیز به عبادت آنها می پردازند(سباء۴۱) (انعام۱۰۰)، بسیاری از آدمیان به آنها روی کرده و سعی در ایجاد دوستی و تسلیم پذیری در مقابل آنها می نمایند که باعث گمراهی بیشتر آنها می شود(انعام۱۲۸) (جن۶) (فصلت۲۹)، پیامبران تحت سلطه آنان قرار نمی گیرند(سباء۴۶، مؤمنون۷۰و۲۵، اعراف۱۸۴، سباء۸ و ۴۶)، و برعکس آنها به تسخیر پیامبران در خواهند آمد( نمل۱۷، سباء۱۲)، جنیان علم غیب ندارند( سباء۱۴)، اما توانایی انجام کارهای سخت و دور از ذهن را دارند( نمل۳۹)، توانایی نفوذ به لایه های آسمان را ندارند مگر با اراده و دستور خدا باشد( الرحمن۳۳)، جنیان غیر مؤمن آدمیان را به گمراهی می کشانند(فصلت۲۹)، وسوسه های درونی انسانها به وسیله آنها صورت می پذیرد.( ناس ۶)
بطور کلی اجنه زمینه ساز استیلای شیطان در درون و بیرون انسانها بوده و کافرین آنها جنود ابلیس می باشند.
ب) شیطان:
دشمن سرسخت انسانها که از زمان خلقت حضرت آدم و هبوطش به زمین تا به امروز یکسره و پی در پی با او به مخالفت پرداخته، موجودی است به نام شیطان که شناخت و نحوه مواجهه با او از موضوعات مهم قرآنی است. موجودی که عقل بشر در کل تاریخ در مقابل او عاجز می شود و زانوی تسلیم بر زمین می زند. ذیلاً به بررسی خلاصه ای از دیدگاه قرآن نسبت به شیطان می پردازیم:
● موجودیت شیطان
شیطان موجودی از گروه جنیان است ( کهف ۵۰)، چون جنیان از جنس آتش بی دود هستند بنابر این شیطان نیز از آتش است ( حجر۲۷، الرحمن۱۵)، او در مقابل رب دست به طغیان زد( مریم ۴۴)، و به او کفر ورزید ( اسراء۲۷)، علت کفر و عصیان او در مقابل خدا به دلیل تمرد از سجده به پای انسان بود (بقره ۳۴)، چون انسان به اسماء الهی آگاهی یافته بود و شیطان از این علم بی بهره بود (بقره۲۱)، او جنس خود را که از آتش بود برتر از خاک که جنس آدم است می داند و بر این اساس کینه و دشمنی انسان را سخت به دل گرفته است ( اعراف۲۲، یوسف ۵، اسراء۵۳ ، فاطر۶ ، زخرف ۶۲)، و با سرکشی که به درگاه رب نموده است (نساء۱۱۷)، در جهت نابودی این دردانه خلقت عالم قیام نموده است و در رأس آن با انبیاء و رسولان الهی دشمنی سرسخت دارد.
او برای هجوم به پیامبران و مؤمنان یاران و دوستان و نهایتاً لشگری از میان آنها برای خود انتخاب می نماید (انعام۱۱۲)، و سپس آنها را سازماندهی کرده و تشکیلات بسیار پیچیده ای را ایجاد کرده و حزب و گروه خاص خود را تشکیل می دهد (مجادله۱۹)، او با کسانی که به خداوند ایمان نمی آوردند دوست می شود و رهبری آنان را به عهده می گیرد (اعراف۷)، و بدین ترتیب حزب خود را گسترش می دهد و خود را ولی و امام گروندگان به خود می کند (مریم۴۵ )، او موجودی بسیار حیله گر است ( فصلت ۳۶)، هدایت او عین گمراهی است ( محمد ۲۵)، سعی دارد که خود را به جای خدا مورد پرستش آدمیان قرار دهد و انسانها تنها او را بپرستند ( مریم ۴۴، یس ۳۶)، وعده هایی که می دهد به جز گمراهی چیز دیگری نیست ( اسراء ۶۴)، هر وعده ای که بدهد به آن عمل نمی کند ( ابراهیم ۲۲)، در درجه اول سعی می کند که به پیامبران القاء آیات خود به جای خداوند کند که این عمل او به وسیله خداوند از بین می رود ( حج ۲۲)، و خداوند پیام آسمانی پیامبران و به ویژه قرآن را از گزند حمله شیطان حفظ کرده است ( تکویر ۲۵)، و حتی بطور اخص خداوند شیطان را از شنیدن وحی معزول کرده است ( شعراء ۲۱۰)، هدف او از گمراه کردن انسان بردن او به جهنم در نزد خود به زیر درخت زقوم است که میوه هایش از سر خود و یارانش به وجود آمده است ( صافات ۶۵)
● میدان عمل شیطان
آنچه که از آیات قرآنی می توان برداشت کرد این است که شیطان نمی تواند در مقابل خداوند بایستد و هیچ گونه دخل و تصرفی در قوانین و سنت های خداوند انجام دهد و خودش به این امر اقرار می کند. در قیامت وقتی که مورد سؤال یارانش قرار می گیرد که چرا ما را به جهنم آوردی، می گوید من تنها به شما وعده دادم و وعده ی من خلاف بود اما خداوند به شما وعده داد و وعده ی او حق بود و شما به او گوش نکردید. ( ابراهیم ۲۲)، از طرفی شیطان و یاران جنی اش در ساختار فیزیکی این عالم نیز قدرت دخالت ندارند بدین مفهوم که قادر باشند که حوادثی نظیر سیل، زلزله و… ایجاد کنند. فصول را تغییر دهند یا زمین را دگرگون کنند یا کهکشانها رابه هم بریزند و ... لذا قرآن در چند آیه بر ناتوان بودن آنها در دخالت فیزیکی در آسمان که کره ی زمین به تبع آن در حرکت است، تأکید کرده است. ( حجر ۱۷، صافات ۳۷، بلد ۵)
بنابر این، قدرت او فیزیکی نیست او در تنها جایی که می تواند دخالت کند، میدان عمل انسانها است و ایجاد بحران در سیستم اجتماعی، فرهنگی، عبادی، ایمانی، اقتصادی و ... در بین آدمیان است تا آنها نتوانند راه را به سوی تعالی در پیش گیرند. در مورد این تنها میدان عمل شیطان، آیاتی خطرناک در قرآن آمده است. در سوره اسراء آیات ۶۱ الی ۶۵ چنین آمده است:
" بیاد آر آن زمان را که به ملائکه گفتیم سجده بر آدم کنید همه سجده کردند به جز ابلیس که گفت من سجده کنم برای کسی که تو او را از گل آفریده ای؟ و گفت اگر تا روز قیامت را مهلت دهی خواهی دید فرزندان کسی که او را بر من برتری دادی جز عده کمی همه را گمراه و ریشه کن خواهم کرد. آنگاه پروردگارت فرمود برو هر کس از ایشان خودش پیروی تو کند بکند که جهنم هم بزرگ است و هم جزایی کامل است با آواز خود هر چه توانستی از ایشان بفریبی بفریب و از مدارج کمال پایین بیاور و تا آنجا که می توانی لشگر سوار و پیاده ات را بر سرشان بتازان و احاطه شان کن و در اموال و اولادشان شرکت کن، وعده های دروغشان بده. آری شیطان چیزی جز دروغ و فریب وعده شان نمی دهد بدرستی که تو را بر بندگان خاص من تسلط نیست و تنها محافظت و نگهبانی خدا کافی است"۱
همانطور که در این آیات و آیات دیگر قرآن مشخص است، میدان عمل شیطان در دنیا و بین انسانها و جنیان است، شروع کارش با نجوا و وسوسه و تحریک از درون انسانها آغاز می شود تا قوای درونی غریزی و نفس اماره ی انسانها را تحریک نموده و از طریق گرایش دادن انسانها به بهره مندی از لذایذ نفسانی، اعمالشان را از بعد الهی و تعالی گری خارج نموده و به تدریج همه ی ابعاد وجود آنها را تسخیر نماید و سپس آنها را به یاران خود پیوند داده و درمرحله بعدی آنها را الگو و سرمشق دیگر انسانهایی که قصد فریب آنها را کرده است قرار می دهد و بدین ترتیب لشگری از جنیان و انسانها برای خودش در هر عصر و نسلی فراهم می آورد و به وسیله ی همین انسانهای شیطانی شده است که به تخریب طبیعت، جوامع، دین، ارزش ها، علم و ... می پردازد و همه داشته های مفید بشری را در جهت تخریب و نابودی عالم انسانی فعال می سازد.شیطان با داشتن پایگاه غریزی در نفس انسانی، قدرت یورش و حمله به درون آدم را برای خود فراهم می کند. البته باید این نکته را روشن نمود که غرایز انسانی به هیچ وجه شیطانی نیستند و همه ی آنها برای آدمی مفید و با ارزش هستند به شرطی که در محدوده ی مورد نیاز آدمی فعال باشند، زمانی که از این محدوده خارج شوند، مخرب و ویرانگر می شوند و کار شیطان در حمله به درون انسانها این است که این محدوده و قلمرو غرایز را در هم بشکند و نیازهای غریزی را بر تمامی ابعاد وجود انسان مسلط گرداند و چون این نیازها سیری ناپذیر هستند، در نتیجه بر علیه خود انسان، در بعد فردی و اجتماعی، تخریب گر خواهند شد.
بنابر این شیطان به دو موضع یورش می برد اولاً درون انسانها و ذهن و غرایز را به کنترل می گیرد. ثانیاً اعمال و رفتار بیرونی آنها را جهت داده و آنها را الگو می نماید که ما ذیلاً به بیان آیات قرآن در این زمینه می پردازیم.
عملکرد شیطان و یارانش در درون انسانها:
شیطان در ابتدای امر سعی می کند به انسان نزدیک شود و قرین او گردد( نساء ۳۸)، و سپس در وجود او اقدام به وسوسه نماید ( طه ۱۲۰، انفال ۱۱)، وسوسه ها به تدریج در انسان خواسته ها و آرزوهایی را تولید می نماید که جهت آن را شیطان مشخص می نماید اما همه ی آنها فریب و نیرنگ است ( نساء۱۲۰، اسراء ۶۴)، میل به این آرزوها که با اراده انسانی صورت می گیرد در درجه ی اول او را دچار غفلت کرده و توجه به حضور خداوند و ارزش ها و تعهداتی که او از انسان خواسته را به فراموشی می سپارد( انعام ۶۸)، بعد از این فراموشی خوب جلوه دادن عمل بد در دستور کار قرار می گیرد ( انعام ۴۳)، و سپس به القاء آن در درون انسان می پردازد که دلهای مریض شده به آن تن می دهند و فتنه و شکاف در درون شخصیت و اعمال آنها آشکار می گردد.( حج ۵۳)، این آرزوها همگی میل به باطل دارند و از پیرامون حق دور می شوند ( نساء ۱۱۹)، و چنان انسان، اسیر جو وسوسه و القای شیطان برای رسیدن به امیال نفسانی خود می شود که ترس از خدا و عذابی که خداوند برای این اعمال زشت تعیین کرده است را نیز باور نکرده و به آن بی توجه می گردند و قلب آنها دچار قساوت می گردد ( انعام ۴۴)، و بعد از آن پوشاندن حقایق و کفر در فرد آغاز می شود( حشر ۱۶)، که اولین آثار درونی آن خودنمایی در اعمال و حتی اعمال خیر نظیر انفاق ا ست ( نساء ۳۸)، و بغض و کینه نسبت به دوستان و نزدیکان و رقیبان حاصل دیگری از این کفرگرایی هاست که ریشه در اعمال شیطانی دارد ( مائده ۹۱)، این کینه و بغض به تدریج به ایجاد شکاف و فتنه بین فرد با دوستان مؤمنان می شود ( اعراف ۲۷، یوسف ۱۰۰، اسراء ۵۳)، و در این مسیر و جهت به تدریج یاد خدا و ذکر او از ذهن دوستدار شیطان خارج می گردد( مائده ۹۱، یوسف ۴۲، اسراء ۶۱، مجادله ۱۹)، و بر طبق همین آیات عبادت خداوند نیز از ذهن و عمل او حذف می گردد و به تدریج شیطان بر همه ی ابعاد او مسلط می گردد و بر او فرمان می راند( نساء ۱۱۹)، حاصل این تسلط در بعد درونی و ذهنی، آن است که اولاً فرد دچار حیرانی و پریشانی می شود ( انعام ۷۱)، ثانیاً دلهره و ترس بر او غالب می شود و دائماً او را آزار می دهد که این ترس و دلهره از سوی شیطان به او القاء می گردد ( آل عمران ۱۷۵)، ثالثاً قلب او را نسبت به آخرت بی اعتقاد می کند چون نتیجه و برگشت آثار اعمال را نمی تواند و نمی خواهد باور کند ( مریم ۶۶ الی ۶۸)، و رابعاً به تدریج در شخصیت و شاکله ی فرد دوگانگی و نفاق ظاهر می شود که رهایی از آن دیگر کاری مشکل و بسیار سخت است (بقره ۱۴)
● عملکرد و یورش شیطان در پایگاه بیرونی انسانها:
حزب شیطان که از لشگر جن و انس تشکیل شده است، بعداز تصرف بعد درونی انسانها هجوم سراسری خود را به ابعاد بیرونی و عملیاتی آدمیان آغاز می کند و همه ی آنها را به تصرف خود در می آورد این اعمال چه در حوزه اعمال فردی او باشد و چه در بنیادهایی نظیر خانواده و جامعه و محیط های تجمع انسانی، همه در اهداف تصرف شیطان قرار می گیرد. او از همان ابتدای خلقت انسان و زندگی حضرت آدم و حوا و فرزندانشان این یورش را آغاز کرده است که ذیلاً به بیان آیات قرآن در این زمینه ها می پردازیم:
الف) تولید اعمال پست و ضد تکاملی در فرد، خانواده و اجتماع:
او با ایجاد خطوط انحرافی در کنار خط خدا شرایط و ویژگی های خاصی را در این خطوط ایجاد می کند. عمل فحشاء و اعمال نهی شده از سوی خداوند است که منکر می باشد. زنا در قرآن بسیار مذموم است، حدود ده آیه از این کلمه با ترکیبات آن در قرآن آمده است و آنچه که حائز اهمیت است اینکه قرآن قرب به زنا یا نزدیک شدن به زنا را نهی می کند که مرحله ای قبل از عمل زنا است. بدین مفهوم است که باید از شرایط و زمینه هایی که باعث پدید آمدن زنا می شود، گریخت و می فرماید: " و لا تقربوا الزنا انه کان فاحشه و ساء سبیلا" ( اسراء ۳۲)
و تولید کننده زمینه های زنا، شیطان می باشد و در مبارزه با آن در قرآن حدود هفتاد و شش آیه در مورد ازدواج، زوج، حراست و حفاظتِ از همسران وارد شده است. از جمله ی این اعمال که کارشان دریدن جلوه انسانیت و معنویت است شراب خواری، قمار و شرط بندی نیز می باشد. ( مائده ۹۰، بقره ۲۶۸)که ریشه کینه ها و جنگ ها و دشمنی هاست و همه به وسیله شیطان سازمان می یابد. در زمینه قمار و شراب شش آیه در قرآن آمده است که منشاء آن را شیطان می داند.
ب) تخریب سیستم سالم اقتصادی و تولید اعمال اقتصادی حرام و جلوگیری کننده از تعالی:
بدین مفهوم که کار حلال و درآمد حلال و مصرف حلال را بکلی تخریب می کند. یکی از القائات شیطان این است که رزق را محصول کار معرفی می کند و آن را بطور مستقیم نتیجه ی کار و فعالیت می نماید، در حالیکه این چنین نیست رابطه کار با سطح درآمد و رزق یک رابطه ی فرعی است نه اصلی. در آمد و رزق از سوی خداوند و با شرایط خاص به انسان می رسد. در این زمینه که رزاقیت فقط مخصوص خداوند است و مأخذ و منشاء رزق در زمین نیست بلکه در آسمان است آیات زیادی در قرآن آمده است، که از آن جمله این آیات می باشد:
" و فی السماء رزقکم و ما توعدون" ذاریات ۲۲
" ان ا… هو الرزاق ذوالقوه المتین" ذاریات ۵۸
حدود صد و بیست آیه در قرآن در مورد کلمه رزق با ترکیبات آن آمده که بدون استثناء منبع و مأخذ و ارسال رزق را خداوند به طور مستقیم به خود وابسته نموده است.
بنابر این بهره وری انسان از مواهب مادی و اقتصادی دنیا، به سطح روزی و رزقی که برای او در آسمان در نظر گرفته اند وابسته است، نه کار و پیچیدگی های آن و یا کم و یا زیاد بودن آن. این القایی است که شیطان می کند و درآمد را به کار، گره می زند.
از دیدگاه اسلامی کار کردن که بر همه ی مردم، واجب و ضروری است، مزایا و بهره وری های بی شماری دارد که یکی از آنها حلال کردن رزقی است که از آسمان می رسد. بنابر این کار باعث حلال شدن و قابل مصرف شدن رزق است نه افزایش و یا کاهش آن. ما هزاران مورد را در زندگی انسان ها تجربه کرده ایم که در آمد آنها به کارشان ربط زیادی نداشته است.
به عنوان مثال وضعیت تورم ها در همه ی دنیا مثلاً در مسکن و زمین ثروت های هنگفتی را نصیب صاحبان زمین و مسکن نموده است که تقریباً هیچ کاری را برای آن انجام نداده اند. حوادث، موقعیت ها، شرایط، محل، محیط بهره وری، ارث، قرض و وام، بخشش و خیر، وقف و … دیگر مواردی هستند که در درآمد و رزق انسانها به - غیر از کار او - اثر بخش هستند. خداوند تأمین رزق را برای همه تضمین کرده است، تنها حلال و قابل استفاده کردن آن باید از سوی انسانها صورت بگیرد که یکی از آنها کار حلال است. شیطان با متصل کردن کار به درآمد، ایجاد ترس و دلهره و طمع، زیاده خواهی در فرد ایجاد کرده و در نتیجه انجام هر عملی را برای بدست آوردن درآمد بیشتر، برای او توجیه می کند که در درجه ی اول انسان را از فقر می ترساند و رفتار او را طوری سازمان می دهد که نهایتاً‌ فقر بر او مستولی شود.
فقر وعده ی شیطان است، وعده ی خدا نیست ( بقره ۲۶۸)، از سوی دیگر زیاده خواهی و طمع بیشتر نیز راههای حرام را برای کسب درآمد و رزق باز می کند که از آن جمله اند: ربا خواری ( بقره ۲۷۵)، که قرآن آن را افسون شیطان در دیوانه کردن انسان معرفی می کند و انجام دهنده ی آن را محارب خدا و رسول معرفی می نماید ( بقره ۲۷۸ و ۲۷۹) و یا در آمدهای که از راه ههای نظیر قمار بدست می آید و یا تکاثر و ثروت اندوزی که با استثمار حقوق مادی دیگران صورت می گیرد که چنان چشم انسان را از حقایق می بندد که فقط خاک گور و مرگ آنها را هوشیار می کند.
" الهکم التکاثر، حتی زرتم المقابر" سوره تکاثر آیات ۱و۲
شیطان به غیر از تخریب رزق و حرام کردن آن به تخریب کار و حرام کردن آن نیز می پردازد تا انسان نتواند رزق خود را حلال نماید و عمده آن کم کاری و کم فروشی کار است که علاوه بر آیات متعدد در قرآن، یک سوره کامل به آن اختصاص یافته است. ( سوره مطففین)
سومین تخریب شیطان در بعد اقتصادی انسانها، حرام کردن نوع مصرف رزق و درآمد است. مانند از دست دادن رزق در قمار یا شرط بندی ها و مصرف آنها در امور فساد نظیر مواد مخدر یا شراب یا بکار بردن آن در فراهم آوردن تجملات زندگی مادی یا از همه مهم تر خرج اسراف و تبذیر گونه ی آن، که آیات زیادی را به خود اختصاص داده است که این عمل، انسان را برادر شیطان می کند. ( اسراء ۲۷)
نتیجه اینکه شیطان در بعد اقتصادی، کار، درآمد و مصرف درآمد را از راه خدا و قرب به سوی او خارج می نماید.
ج) تخریب بنیاد خانواده:
در این زمینه شیطان و انسانهای شیطان زده در درجه اول به اصل خانواده تاخته و سعی در نابودی و متلاشی کردن آن می نمایند. در قرآن در سوره بقره آیه ۱۰۲ از آموزش سحر و جادوگری به وسیله ی شیطان ها به مردم سخن به میان آورده که از این سحر و جادوگری بتوانند همسران خانواده ها را از هم جدا کرده و بنیاد خانواده را از بین ببرند. از جمله ی حملات شیطان برای از بین بردن خانواده ها، رواج فحشاء و بی تعهدی نسبت به وفادار ماندن به همسر است که آیات فراوانی در قرآن در این زمینه آمده است. فحشاء در لغت به معنی خارج شدن از معمول و پوسته و محدوده خود است (المنجد) و در قرآن به عنوان عمل زنا از آن نام برده شده است و در بیست و چهار آیه از آن یاد شده است که در آیات ( بقره ۱۶۸ و ۱۶۹ و ۲۶۸ ، اعراف ۲۸، نور ۲۱) علت شیوع و پیدایش آن را شیطان معرفی می کند و مطمئناً تمام مراکز فحشاء و عواملی که به توسعه آن می پردازند در طول تاریخ و در عصر و زمان حال را شیطان و جنودش بر پا کرده اند.
د) تخریب همه ی جامعه و از بین بردن ارزش ها و الگوهای تعالی بخش اجتماعی:
او و دوستانش در وحله ی اول به مجادله و تخریب راه انبیاء روی می آورند تا جوامع الهی الگو شده از سوی آنها را از درون و بیرون نابود کنند. او با وحی کردن به دوستان خود آنها را وادار به این اقدام می نماید ( انعام ۱۲۱)، او با طول و دراز کردن نیازهای آدمیان در دنیا به آنها قدرت تخریب جوامع را برای رسیدن به آن، عطا می کند( ص ۴۱)، و با حزب خود به همه ی ابعاد با ارزش اجتماعی می تازد ( مجادله ۱۹، نساء ۱۱۹) و آدمیان را با وسوسه و تبلیغات الگوهای فساد اجتماعی به سوی آنها می راند ( مؤمنون ۹۷ و ۹۸ ، بقره ۱۴) و از سوی دیگر دوستان کافر خود را نیز تحریک می کند تا آنها را برانگیزد ( مریم ۸۳) و آنها را به سوی تعبد از الهه های دروغین - که در هر دورانی مختصات ویژه ای دارند - سوق می دهد ( نساء ۱۱۷)، او پیروان خود را متمرد کرده و بر علیه حق می شوراند ( ص ۴۱)، او و دوستانش در بین مردم نفاق و چند دستگی جنگ و جدال و تفرقه ایجاد می نمایند ( اعراف ۲۷، یوسف ۱۰۰، اسراء ۵۳)، و در این بحران های عظیم اجتماعی با ایجاد زمینه های خطا، مانع از تشخیص راه درست توسط مردم می شود ( آل عمران ۱۵۵)، و جامعه را دچار خسارتی آشکار می نماید. ( نساء ۱۱۹)
●نتیجه
بطور کلی اقدام شیطان در ابعاد فوق برای آن است که جلوی تعالی و راه رشد به سوی خداوند را سد نماید (عنکبوت ۲۹)، او را وادار به دخالت در کار خدا بدون داشتن علم و آگاهی کند( حج ۳)، دشمنی خود را با آدمیان به رخ آنها بکشد ( زخرف ۶۲)، آنها را وادار به طغیان و غوا کند (اعراف ۱۷۵)، و حتی با داشتن علم الهی نیز ممکن است این طغیان و غوا صورت پذیرد او سعی می کند به وسیله انسان خلقت خدا را دگرگون کند( نساء ۱۱۹) و سعی می کند که حزبش را بر جهان مسلط کند ولی خداوند حزب او را دچار خسران می کند ( مجادله ۱۹)، و نهایتاً سعی می کند که با مسخ کردن انسان و تصرف او، عذاب خدا را برا او جاری سازد (ص۴۱)، و او را به سوی عذاب سعیر سوق دهد ( لقمان ۲۱)، در دلش دائماً حزن و اندوه جاری سازد ( مجادله ۱۰)، آنها را از آخرت بی اعتقاد گرداند و در قیامت آنها را در کنار خود محشور ببیند ( مریم ۶۶ الی ۶۸).
اما خداوند برای دفاع از انسان در مقابل شیطان راههای مختلفی را نیز ایجاد نموده است؛ در درجه اول به همه توصیه می نماید که باید از شر شیطان به خود خدا پناه برد.( آل عمران ۳۶، اعراف ۲۰۰، فصلت ۳۶)، دوم اینکه باید یاد و نام خدا را هیچ گاه از یاد نبرد ( اعراف ۲۰۱)، و به فضل و رحمت خداوند ایمان داشت. ( نساء ۸۳)، و همه باید بدانند که کید و حیله شیطان برای بندگان مخلص خدا، ضعیف است ( نساء ۷۶).
یقیناً جدال بی پایان انسان با شیطان در دنیا نیازمند یک مدیریت و رهبری همه جانبه ای است که آن رهبری باید دارای امتیازات ویژه ای باشد که بتواند از پس مقابله با شیطان و حزب او برآید. شیطان حداقل بنابر روایات، ده الی پانزده هزار سال سابقه حیله گری و تجربه منحرف کردن انسانها را از درون و بیرون دارد. قدرت وسوسه اش بسیار عظیم است، پایگاه درونی نفسانی انسان را می تواند تصرف کند، فرزند و دوست و لشگر از میان جنیان و انسانها دارد، حزب و سازمان دارد و … حال ما از شبه روشنفکران دینی دهه های اخیر بخصوص آقای سروش سؤال می کنیم چه کسانی می توانند با او در بیاویزند؟ شما که رهبری آسمانی را بعد از پیامبر منسوخ کرده و تنها عقل بشر را حجت می دانید بگویید آیا عقل آدمی زورش به شیطان می رسد؟ انسانی که حدود ۷۰ تا ۸۰ سال عمر می کند چگونه از عقل خود در مقابل موجودی که فقط هجده هزار سال در آسمان زندگی کرده و از اول خلقت آدم، دست به کسب تجربه در مقابل عقول آدمیان زده و اکنون کوله باری از ده هزار سال تجربه در منحرف کردن آدمیان را کسب نموده و توانایی تاختن به انسان از همه سو را داراست و پایگاه نفس اماره را در درون انسان به خدمت خود در می آورد، آیا این جنگ عادلانه است؟ آیا اصولاً در یک انسان عادی قدرت مبارزه با شیطان و حزبش وجود دارد یا ما نیازمند نفس های جبلی و مطمئنه و معصومی نیستیم که تمام کید و حیله شیطان را شناخته و ترفندهای او را آزموده و خود دارای قدرت پاک و منزه از خطا باشند تا نبردمان برابر باشد؟
آیا به امامت نیاز نداریم؟ پس به چه کسانی توسل کنیم تا در مقابل قدرت عظیم شیطان ما را یاری کنند؟ توکل بر خداوند ابزاری لازم دارد؛ توسل به ائمه ی اطهار، ابزار توکل ما به خداوند است. امامان دارای ویژگی های بسیاری هستند که یکی از آنها توانایی فهم و شناسائی شیطان و حزبش و ترفندهای او، در هر دوره و زمان است که در کنار آن راه های مقابله و از کار انداختن ماشین کوبنده و ویرانگر او را می دانند و به آن عمل می نمایند؛ شیطان شناسی و شیطان براندازی، تخصص آنها است و یکی از علل متفاوت بودن رفتار ائمه در طول دویست و پنجاه سال بعد از اسلام دقیقاً همین بوده است.
اگر امام علی(ع) اولین یورش شیطان بعد از فوت حضرت رسول (ص) را که ایجاد تفرقه و بغض و کینه در بین یاران بازمانده ی ایشان بود کشف می کند و اجباراً با شورای سقیفه کنار می آید و در حکومت خویش یورش دوباره ی او را برای دنیا پرستی و خیانت و طمع ورزی و غرور در چهره ی ناکث جنگ جویان جمل می بیند و جهالت خشک مقدسی، تعصب بی جا و یک بعدی به دین نگریستن را در غوغای مارقین نهروان و قدرت پرستی، شهرت پرستی، استبداد، شهوت و ثروت را در چهره ی قاسط معاویه فهم می کند، همه و همه از توانایی آسمانی شیطان شناسی اوست که در علم امامتش ذخیره گردیده است. او رد پای شیطان را در همه جا پیدا کرده و جوانمردانه برای دفاع مؤمنان و یارانش در مقابل او سینه سپر می کند و می ایستد. او نه معاویه، نه طلحه، نه زبیر، نه خوارج نهروان، نه شورای سقیفه و نه هیچ کس دیگر را دشمن اصلی خود نمی دانست و البته برای همه ی آنها دلسوزی های بسیار هم می نمود. چرا که آنها را قربانی شیطان می دید و قصد یاری و کمک به آنها برای نجاتشان از چنگال خون آلود و چرک آلود شیطان می کرد. بر همین اساس بود که در همان ابتدا بیعت ابوسفیان با خود را رد کرد و سپس به مشاورت با حکومت ابوبکر و عمر و عثمان روی آورد و در بسیاری از صلاح دیدهای اجتماعی و قضایی و سیاسی و ... به آنها یاری رسانید و در زمانی که انقلابیونی که از ستم حکومت عثمان به تنگ آمده بودند و دست به قیام زدند و خانه ی عثمان را به محاصره درآوردند به دفاع برای شکستن حلقه ی محاصره ی خانه او پرداخت که نزدیک بود دو فرزندش امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را نیز در این راه از دست بدهد و خودش فرمود که آن قدر از عثمان دفاع کردم که نزدیک بود به گناه بیافتم. چرا که این بار شیطان با ایجاد اغتشاش و ایجاد بحران و گم کردن راه حق به وسیله ی خلیفه کشی و هرج و مرج قصد ایمان مؤمنان را کرده بود. سپس در حکومت خود برای شکل نگرفتن حلقه ی جمل، بارها و بارها با سران آن ملاقات نمود و به آنان راه حق را گوشزد نمود و هم او بود که در روز اول جنگ جمل با زبیر دیدار کرد و او را از جنگیدن منصرف نمود و هم او بود که بعد از جنگ عایشه را حفظ کرد و به او آسیبی نرساند و به سلامت به مدینه برگرداند و در دوران طغیان شیطانی معاویه، بارها و بارها برای او نامه نوشت و سفیر فرستاد تا او را نسبت به گرفتاریش در چنگال شیطان آگاه گرداند. و هم او بود که وقتی خوارج تشکل یافت، یک تنه بدون سلاح و زره و شمشیر به میان آنها رفت و حقایق را برایشان بازگو نمود و هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر آنها را از میدان جنگ دور کرد و از دست شیطان نجات داد و نهایتاً جان خود را در جنگ با قاسطین و ناکثین و مارقین که همگی از حزب شیطان بودند از دست داد.
بر اساس همین استراتژی که مبارزه با ترفندهای شیطان و حزبش می باشد، امام حسن(ع) صلح با معاویه را پذیرفت تا کیان شیعه را حفظ نماید و از لغزیدن بیشتر آنها در دامن معاویه و تسلیم شدنشان به شیطان جلوگیری نماید، که مال دوستی و دنیا پرستی و خدمت و تسلیم در برابر ارباب قدرت در میان مؤمنان می رفت که به صورت یک فرهنگ در آید که شیطان پایه گذار آن بود و با ابتکار صلح امام حسن(ع) از رونق افتاد و دیگر حجر بن عدی، عبیدا… بن عباس نشد و اگر حسین بن علی(ع)، چهره شیطان را در بی دینی یزید و بی حرمتی اش به ارزش های بلند انسانی دید و از همه بدتر ترس و دلهره ای که شیطان در دل عموم مردم برای مبارزه با ظالمان ایجاد کرده بود را فهم نمود، برای دریدن آن ظلمت سیاه و ترسناک راهی به جز شهادت به همراه خانواده ی خود برای دریدن نقاب کثیف یزید و پاره کردن بند ترس و زبونی ای که شیطان در پای مؤمنان کرده بود، نداشت و از آن پس بود که شجاعت به جامعه مؤمن بازگشت.
قیام توابین، قیام مختار، قیام مردم مدینه و مکه و ... همه بعد از واقعه ی کربلا به شجاعت هر چه تمام تر صورت پذیرفت. توطئه ی شیطان عقیم ماند و از پی آن امام سجاد(ع) به بازسازی دوباره ی بنیاد عبادت و بندگی که در هجوم سالیان قبل از آن، به وسیله ی شیطان از راه صحیح خارج شده بود پرداخت تا دست شیطان را از التقاطی کردن عبادت مؤمنان کوتاه نماید و سپس امام باقر(ع) به شکافتن ارزش ها و حقایق پرداخته و به سازماندهی امور رفتاری علمی و فرهنگی مؤمنان می پردازد و حزب ا… را در ابعاد جدید شکل و قوام می دهد و ظرف پذیرش حقایق و باور ارزش ها را می سازد تا حزب شیطان را رسوا کند و به دنبال او فرزند برومندش امام صادق(ع) به محتوا بخشی هر چه عمیق تر سازمان علمی و عملی پدر می پردازد و علم و عمل را از تسلط شیطان خارج می نماید و دانشگاه عظیم غیب و شهودی او تأسیس می گردد و شیعه جعفری راستگو و صادق تولد می یابد.
عرفان دروغ شیطانی، علم وابسته به قدرت و ثروت و شبهه برانگیز و ایمان سوز وارد شده از دوران هلنیسم یونان در سرزمین اسلام، در مقابل علم الهی و تجربی و عملی دانشجویان و عالمان دانشگاه امام صادق(ع) رنگ می بازد و عرفان و فقه، حکمت و کلام جعفری متولد می شود و شیطان حیران این عظمت از امامت امام صادق(ع) می گردد و در پی آن امام کاظم(ع) برای شکوفا نگه داشتن شیعه ی جعفری و خارج نشدن آن از مسیر الهی اش- که این بار شیطان قصد آن را کرده - به مبارزه با غالیان شیعه از یک طرف و از طرف دیگر مخالفت با قائم به شمشیر شدگان شیعه در چهره ی فرقه ی اسماعیلیه و از سوی دیگر واکنش در برابر ظالمان حکومتی بر علیه شیعه مانند هارون - که همگی از سوی شیطان مدیریت می شدند - می ایستد و سالیان زیادی از عمر خود را در این مبارزه در درون زندان سپری می نماید و برای حفظ اصالت دین و ترویج آن با بدنیا آوردن حداقل سی و پنج فرزند و تربیت آنان و فرزندان آنها دین را در بین آنها توسعه داد تا اعقابشان در سالیان بعد، هجرت های گسترده و بی بازگشتی را برای ایجاد شیعه در سرزمین های اسلامی مانند ایران انجام دهند و سر سلسله ی این هجرت بی بازگشت امام رضا(ع) بود که با قبولی ولیعهدی مأمون عباسی به ایران آمد و بنیاد شیعه را در ایران ایجاد نمود و جان خود را در این راه برای رضای حق و سرکوبی شیطان فدا نمود. او چهره ی شیطان را در حکومت شبه دمکراسی مأمون می دید که با زیرکی و هوشیاری که داشت اکثریت علویان را به سوی خود جذب کرده بود و لذا در دربار او همچون موسی در دربار فرعون، شیعه ی واقعی را حفظ نمود و آن را گسترش داد و پسرش امام جواد(ع) از بیست و پنج سال عمر کوتاهش هفده سال امامت می کند تا توطئه های حکومت های شیطان زده ی مأمون و معتصم را در حریص کردن مردم به دنیا و زیاده خواهی در آن را با گسترش روحِ بخشش و جود، خنثی کرد و مؤمنان را به حال تعادل در آورد. دنیا دوستی و لذت طلبی که در میان همه ی مردم رسوخ کرده بود به حدی بود که همسر خود او نیز به آن مبتلا شده و در حرص و حسادت زنانه اقدام به شهادت ایشان نمود و به دنبال او پسرش امام هادی(ع) با ۳۳ سال امامت از ۴۱ سال زندگی، به هدایت اخلاقی، علمی و تطبیق دوباره ی شیعه ی جعفری با شرایط مناسب روز رو می آورد. در خفقان اخبارگری و اشعریت مطلق حاکم در دوران متوکل، تعقل آزادانه در چهارچوبه و محدوده ی عقل را توسعه داده و از تسلط و حاکمیت شیطان برای بستن در عقل یا کج اندیشی در اصول حق و دین جلوگیری به عمل آورد و نتیجه ی افراط معتزله در گرایش به عقل و تفریط اشاعره در محدود کردن عقل را به مردم و مؤمنان معرفی نمود و شیوه ی درست استفاده از عقل دور از افراط و تفریط را تبیین کرد. و این بار نیز شیطان ناکام شد و از پس او امام حسن عسگری(ع) برای آماده کردن مؤمنان برای مبارزه با شیطان در میدانی دورتر از ارتباط مستقیم و تنگاتنگ با امام و مستقل تر کردن آنها برای روی پای خود ایستادن - در شرایطی که غیر مستقیم می توان با امام رابطه برقرار کرد - به زندان خلفای عباسی افتاده و در محاصره ی لشگر و عسگر آنها قرار گرفت و نمایانگر شیوه ی جدید امامت برای نزدیکی به دوستان خود شد و به عنوان مثال استفاده از کرامت طی الارض، در ملاقات با مؤمنان در شهر گرگان و نماز خواندن همراه آنها، تا علیرغم بستن راههای ارتباطی بین امام و مأموم به وسیله ی شیطان، این ارتباط برقرار بماند. البته دهها روش دیگر توسط امام حسن عسگری(ع) برای بازماندن این ارتباط ابداع و اجرا شده است و بالاخره امام زمان (عج) که در دو غیبت صغری و کبری، به همان شیوه پدر برای ارتباط در شیوه ی جدید روی می آورد و بر روش همه یامامان برای اعتلای اسلام و شکستن دست و قدرت شیطان از دخالت در امور مؤمنان پافشاری می نماید.
همانطوری که ملاحظه می شود یکی از وظایف امامان شیطان شناسی و شیطان براندازی و مقابله با ترفندهای او در طول این دویست و پنجاه سال امامت بوده است. زیرا در هر دوره از زندگی هر یک از امامان، شیطان با ترفند جدید به جنگ و نابود کردن دین هجوم می آورده است. گاه در چهره طلحه و زبیر و معاویه، گاه یزید، گاه مروان، گاه علم، گاه فساد، گاه استبداد، گاه ثروت و مال دوستی، گاه شهرت طلبی، گاه قدرت پرستی، گاه بستن راه نزدیک شدن به امام و … ظهور کرده است. که همه ی امامان ما به موقع، ترفند و نوع حمله خاص او را کشف کرده و مؤمنین را به واکنش در مقابل او فراخوانده اند. اصل مشترک در میان همه ی امامان شناخت شیطان و ترفند اوست.
آقای سروش شما در مصاحبه با نشریه شهروند امروز، شماره ۵۰ - خرداد ۱۳۸۷ به مناسبت شهادت دکتر شریعتی، امامت امام حسین را یک استثناء تلقی کرده اید که هیچ امامی راه او را نرفته است و دقیقاً این باور در شما بیانگر آن است که شما کم ترین اطلاعی از فلسفه ی امامت ندارید. با امامت زندگی نکرده اید، با آنها رابطه برقرار ننموده اید، توسل را فهم نمی کنید، تجلی امامت را علیرغم اینکه در کتاب بسط تجربه نبوی به زیبایی از آن سخن گفته اید، لمس نکرده اید، شما در همین کتاب غیبت کبرای امام زمان(عج) را غافلگیری شیعه تلقی کرده اید و به همین دلایل است که شما روح امامت و نیاز به امامت را مزمزه ننموده اید، شما لذت با امام زیستن و در کنار معصومان غنودن را نچشیده اید، دست محبت و یاوری آنها را لمس نکرده اید، عشقی را که از چشمان زیبای خود به قلب دوستانشان می ریزند، در سینه ی خود نتپیده اید، همراه آنان بر مظلومیت انسان در برابر هجوم شیطان نگریسته اید و بدیهی است که چنین تنهایی و دور ماندن از امام، تلقی زندگی استثنایی از امامت امام حسین(ع) را برای شما به همراه می آورد.
شما حضور معصومان را در زندگی مؤمنان انکار می کنید، حضوری که اولاً از طریق خط مشی آنها در برابر شیطان، الگوی چگونه زیستن را می آموزد، ثانیاً سخنان و کلمات آنها که دریایی از معرفت و شناخت از عالم و هستی و خدا را به همراه دارد، ثالثاً توسل عملی و قلبی به آنها که دستگیری بی وقفه ی آنها از مؤمنان را به همراه می آورد، و رابعاً تجلی آنها در درون مؤمنان خاص را که هدایت و حفاظت از آنها را به همراه دارد، خامساً حفاظی که آنها برای دوستان خود در برابر یورش شیطان و جن ایجاد می نمایند، سادساً دوازده سؤال طرح شده در صفحات قبل را چگونه پاسخ می دهید؟ آیا همه را انکار می کنید؟
آقای سروش چرا می خواهید ما را در برابر هجوم غیر قابل تحمل شیطان و جنودش تنها بگذارید؟ و دست او را بر ما باز کنید و یاران عزیز آسمانی ما را از ما دور کرده و ما را در نبردی نابرابر با شیطان رها نمایید؟ به دنبال چه چیزی می گردید؟ پس چه کسانی ما را به عمق آسمانها ببرند؟ چه کسانی دروازه های غیب را برایمان بگشایند؟ چه کسانی قدرت خلافت انسانی ما را به ما برمی گردانند؟ چه کسانی عشق به خداوند را در دل ما جوانه بزنند؟ و چگونه عاشقانه زیستن در دامن خداوند را به ما بیاموزند؟ می خواهید از ما چه چیز را بگیرید و به جای آن چه بدهید؟ ما به خدا پناه می بریم و به ائمه ی بزرگ خویش توسل می جوییم.
حسین کهفی
منبع : خبرگزاری فارس