سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

نبوت و حکومت


نبوت و حکومت
كمتر موضوعی به اندازه نسبت اسلام با حكومت، ما به الاختلاف و محرك بحث و مناقشه میان گروه ها و فرق مختلف مسلمانان بوده است هرچند صورت بندی موضوع اختلاف پیوسته تغییر كرده است. زمانی نزاع بر سر این بود كه از میان یاران درجه اول پیامبر چه كسی بیشتر صلاحیت سرپرستی جامعه مسلمانان را دارد و تعیین جانشینان پیامبر بر عهده مسلمانان (مهاجر و انصار، اهل حل و عقد و یا عامه مردم) نهاده شده است، این مهم چگونه باید انجام می گرفت تا بتوان گفت مورد رضایت خدا و رسول بوده است.
در یك مرحله بعد این اختلافات به شكل گیری دو نظریه عمده و متضاد درباره روش تعیین زمامدار و ملاك مشروعیت حكومت انجامید. مطابق نظریه اول، اسلام مسئولیت تعیین زمامدار و شكل اداره جامعه را بر عهده مردم گذاشته و از آنان خواسته است تا این مهم را با شور میان خود فیصله بخشند. بر طبق نظریه دوم جانشین پیامبر و حاكم مسلمانان را خداوند تعیین كرده و در این باره دستورات صریح به پیامبر داده است. لذا حق زمامداری مختص كسانی است كه خداوند و پیامبر او آنان را به این سمت برگزیده اند.
و تنها حكومت این اشخاص از مشروعیت دینی برخوردار است و حال آنكه در چارچوب نظریه اول تنها زمامدارانی كه با رای مردم و از طریق شورا، كه در كم و كیف و چگونگی آن هرگز وحدت نظر وجود نداشته است، برگزیده شوند از جنبه احراز آن سمت و نه الزاماً عملكرد و نوع تصمیمات و قوانین مشروعیت دارند. هرچند در واقعیت تاریخی، از صدر اسلام تاكنون به هیچ یك از این دو نظریه به طور كامل عمل نشده است. اكثریت خلفا و زمامداران سرزمین های اسلامی، مشروعیت خود را عملاً از عامل غلبه و زور (تغلب) اخذ كرده اند ولی همان ها هم در مقام توجیه نظری و شرعی مقام و شأن خود را نهایتاً به یكی از این دو مرجع خدا و رسول و یا بیعت و شورا نسبت داده اند.
تا پیش از رویارویی و درگیری جامعه های مسلمانان با تحولات عصر جدید، نهاد خلافت، شكل غالب ساختار سیاسی حكومت و دولت اسلامی بود خلفا عنوان جانشینان پیامبر و وارث سنت خلفای راشدین و رضایت اهل حل و عقد، نزد اكثریت مسلمانان كه اهل سنت بودند كسب مشروعیت می كردند، گروه های دیگر از جمله اقلیت شیعه امامیه، ضمن پذیرش عملی (دو فاكتوی) حكمرانی آنها، حاكمیت شان را به لحاظ دینی مشروع نمی دانستند. از نظر اینان، زمامداری حق مشروع آخرین فرد منصوب از جانب خدا و رسول، یعنی امام دوازدهم است، كه در غیبت كبری به سر می برد و تا ظهور وی كه قابل پیش بینی نیست، تشكیل حكومت حقه شرعی ممتنع می بود. با آغاز دوران جدید و رویارویی مسلمانان با تمدن و فرهنگ غرب كه با فروپاشی نهاد خلافت و تجزیه قلمرو خلافت عثمانی همراه گردید، جامعه های مسلمانان دستخوش بی ثباتی و تزلزل گردیدند.
با ظهور جنبش های فكری، فرهنگی و سیاسی و اجتماعی جدید، یك بار دیگر مسئله نوع نظام سیاسی و مبانی مشروعیت حكومت در مركز مباحثات نظری و نزاع ها و تحركات سیاسی قرار گرفت. در آغاز این دوره در بیرون از ایران درمیان اهل سنت، تحولات فكری و سیاسی، در راستای نوسازی اجتماعی و فرهنگی و احیا و تجدید بنای معتقدات و نهادهای اسلامی با آهنگ تندتری جریان یافتند. طیفی از دیدگاه ها درباره رابطه حكومت و سیاست با دین مطرح گردیدند. در یك طرف طیف، نظریه تجدید خلافت اسلامی با سبك و سیاق اولیه اش در صدر اسلام توسط رشیدرضا شاگرد محمد عبده تبلیغ می شد.
در سوی دیگر ایده جدایی دین از سیاست و حكومت و انكار اصل حكومت دینی توسط علی عبدالرزاق پیش كشیده شد.۱ اوضاع و احوال زمانه برای تجدید بنای خلافت اسلامی روی مساعد نشان نداد. ایده مزبور در برابر ایده های جدید یعنی حكومت های مدنی ناسیونالیستی و مشروطه شكست خورد و همراه با آن فكر تاسیس حكومت های دینی برای یك دوره نسبتاً طولانی به حاشیه رانده شد. اما در سه دهه اخیر و بعد از ناكامی حكومت های ملی و پارلمانی، در غلبه بر موانع توسعه و نوسازی جامعه و برقراری دموكراسی و عدالت اجتماعی و به ویژه تجربه های پی درپی، استعمارزدگی و تحت سلطه بودن و احساس ضعف در برابر حكومت های غربی، آتش احساست مذهبی و جنبش های اجتماعی و سیاسی با رویكرد دینی، با حدت و شدت بیشتری برافروخته شد و با عناوین گوناگونی نظیر اسلام گرایی و بنیادگرایی یا... در سراسر سرزمین های اسلامی شعله ور گردید.
در پی تحولات مشابهی در ایران در سال ۵۷ انقلاب اسلامی به حكومت غیرمذهبی پادشاهی خاتمه داد و به جای آن نظام جمهوری اسلامی براساس ولایت فقیه استقرار یافت. این حادثه به یك رشته نزاع های سیاسی و مجادلات نظری و كلامی تازه دامن زد كه از آن میان، پرمناقشه ترین مسئله عبارت بود از امكان، سودمندی و پایه های مشروعیت حكومت دینی و نسبت آن با حاكمیت مردم، دموكراسی و جمهوریت. یك دسته از طرفداران نظریه ولایت فقیه، بر این عقیده اند كه اولاً تاسیس حكومت یكی از هدف های اصلی بعثت پیامبر است و امامت و ولایت (به معنای زمامداری) لاینفك شأن نبوت و رسالت می باشد. ثانیاً، خداوند نه تنها پیامبر را مامور تشكیل حكومت نمود كه جانشینان وی را هم تعیین و با اسم و رسم به آگاهی مومنان رساند. بنابر این نظر، تاسیس حكومت از حقوق پیشین پیامبران و امامان و در طول حاكمیت خداوند است كه بعد از آنان به فقها انتقال پیدا می كند. بنابراین حكومت این گروه به این دلیل مشروع است كه از بالا (از جانب خدا و رسول) تعیین و منصوب شده اند.
در این مقاله ابتدا توجه علاقمندان را به تمایزی جلب می كنم كه در اسلام (قرآن) میان سه شأن و كاركرد پیامبری (نبوت)، امامت یا رهبری و امارت یا زمامداری وجود دارد. غفلت از این تمایز مهم، بسیاری را در تشخیص موضع حقیقی اسلام نسبت به امر سیاست و حكومت به دشواری افكنده و یا دچار كژفهمی كرده است. با استناد به آیات قرآن و سیره رسول خدا می توان، نادرستی نظریه انتصابی بودن امامت و ریاست را اثبات نمود و چگونگی رابطه و نسبت پیامبری با امامت و حكومت را روشن كرد.
● مسئولیت و شأن پیامبری
۱- اسلام در جامعه ای پا به عرصه نهاد كه فرآیند تمایز اجتماعی پیشرفت چندانی نكرده بود. سران قبایل قریش كاركردهای مختلفی نظیر رهبری مناسك دینی، پاسداری از سنت، مدیریت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرماندهی نظامی را یك جا در خود جمع داشتند. نزد مردم طبیعی می نمود كه یك شخص مجموعه این كاركردها را برعهده گیرد و همزمان در همه عرصه ها ایفای نقش نماید. از كسی كه زعامت قبیله را در دست می گرفت انتظار می رفت كه بدون هیچ شرط دیگری كلیه این كاركردها را انجام دهد. بعضی مفسرین و از جمله فقها هم معتقدند كه دو كاركرد متفاوت، رهبری و زمامداری از لوازم و لاینفك شأن پیامبری است. در حالی كه قرآن این سه شأن را متمایز و از یكدیگر تفكیك كرده است.
آنها نه تنها مسئولیت های متفاوتی هستند كه شرایط احراز و لوازم انجام آنها هم یكی نیستند. با این وجود، اگر مجموعه شرایط مزبور برای یك فرد یك جا فراهم شود، انجام همزمان هر سه كاركرد توسط وی ناممكن نیست. چنانكه برخی از انبیا از جمله پیامبر اسلام در سال های بعد از هجرت و اقامت در مدینه، به خاطر آنكه شرایط ایفای هر سه نقش فراهم بود به هر سه مسئولیت پرداختند. اما بسیاری دیگر از پیامبران، نظیر ابراهیم، نوح و بیشتر انبیاء بنی اسرائیل، و عیسی مسیح، تنها در دو نقش یكی پیامبری و دیگری رهبری (امامت) گروهی از افراد قوم خود ظاهر شدند و هرگز در مقام ریاست و زمامداری جامعه قرار نگرفتند و بعضی دیگر مانند انبیاء بنی اسرائیل از مرحله نبوت قدم فراتر نهادند. ایفای نقش پیامبری، منوط به نزول وحی از سوی خدا و برانگیخته شدن برای آگاهی و بیم دادن به مردم است.
آنان برای ایفای این مسئولیت نیازی به جلب رضایت مردم و یا دانستن پیروان كافی ندارند. بنا به نیاز وجودی خویش با مردم وارد گفت وگو می شوند و به انذار، تعلیم و هدایت آنان به سوی رهایی و رستگاری می پردازند.
۲- هدف اصلی بعثت پیامبران در دو عنوان كلی زیر خلاصه می شود: اول روشنگری و دعوت به تفكر آزاد در آیات و نشانه های الهی، از طریق آموزش كتاب و حكمت و كمك به پاكسازی وجود آنان از پلیدی ها و خلقیات و رفتار نكوهیده. چنانكه در دعای ابراهیم آمده است: «پروردگارا درمیان آنان پیامبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بیاموزد و پاكیزه شان كند. زیرا تو خود توانا و حكیم هستی.»۲ و یا خطاب به مردم مكه، می خوانیم: «همان گونه كه در میان شما فرستاده ای از خودتان روانه كردیم كه آیات ما را بر شما می خواند، پاكتان می گرداند و به شما كتاب و حكمت می آموزد و آنچه را نمی دانستید به شما یاد می دهد.»۳ وظیفه پیامبر در دعوت به توحید و تعلیم و تربیت مردم خلاصه می شود، چنانكه در سوره جمعه آمده است: «او (خدا) كسی است كه در میان عامه مردم فرستاده ای از خودشان برانگیخت تا آیات را بر آنان بخواند، پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بدیشان بیاموزد زیرا آنان پیش از این در گمراهی آشكاری بودند.»۴ و یا در آیه ۶۴ آل عمران: «به یقین خدا بر مومنان منت نهاد كه پیامبری از خودشان در میان آنان برانگیخت تا آیات خود را برایشان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بیاموزد.
قطعاً پیش از آن در گمراهی آشكاری بودند.» دوم بشارت به یك هستی خلاق و متعالی و بالنده و زندگی آزاد و پایدار، همراه با رستگاری و بهره مندی كه امروز و فردا نصیب افراد خودآگاه با ایمان و نیكوكار می شود و هشدار و بیم از زندگی نحیف و بیمار و فرجام تلخ و ناگوار و توام با حسرت و محرومیت و پشیمانی كه در انتظار افراد ستمگر و بدكار و غافل و از خود بیگانه است. «ای پیامبر ما تو را به حق فرستادیم تا نویدبخش و بیم دهنده باشی.»۵ «ما تو را جز به سمت بشارت گر و هشداردهنده ای برای تمام مردم نفرستادیم.»۶ «ما تو را بر حق به سمت بشارت گر و هشداردهنده گسیل داشتیم و هیچ امتی نبوده مگر آنكه در میان آن هشداردهنده ای گذشته است.»۷ و تاكید مجدد از زبان پیامبر كه «به من هیچ چیز وحی نمی شود و جز آنكه هشداردهنده ای آشكارم.»۸
تامل در هدفی كه پیامبر از تعالیم آیات كتاب و حكمت و تزكیه و بشارت و انذار به مردم دنبال می كند، در فهم مسئولیت و ماموریت اصلی انبیا و تصحیح داوری های نادرستی كه بسیاری از مردم از دینداران و غیر دینداران، درباره ماهیت و هدف دین و نبوت دارند، حائز اهمیت بسیار است. هدف از آموزش كتاب این است كه مردم از طریق تفكر و تعقل در پدیده های (آیات) عینی و رویداد های طبیعی، اجتماعی، تاریخی و نفسانی از حقایق مربوط به هستی طبیعت، خویشتن انسانی، جامعه و تاریخ، به مثابه تجلیات صفات و سنت های الهی، آگاهی یافته به علل و عوامل رشد و بالندگی و پایداری یا به عكس اضمحلال و فروپاشی آنها پی برند و در پرتو آن نسبت به وضعیت وجودی خویش آنگونه كه هم اكنون هستند و می توانند بشوند، خودآگاهی حاصل كنند و چون مشاهده آزاد و هدفمند و تعقل راستین و خلاق، نیاز به فكر و شعوری آزاد از قید وابستگی به مراجع بیرون از شعور دارد، از آنها می خواهد تا نیروی ذهن و شعور را از وابستگی به سنت های آباء و اجداد، بزرگان و سروران قوم و كاهن ها و رهبران مذاهب و هوی و هوس های لجام گسیخته رهایی بخشند.
زیرا این وابستگی آنها را از دیدن و تفكر آزاد مستقل و باور به هر حقیقت دیگری باز می دارد۹. هدف اصلی خداوند این است كه انسان ها تنها با تكیه بر نیروی شعور خودآگاه و وجدان مستقل خود و در پرتو واقعیت های مشاهده پذیر، درباره هر ایده و هر پیشنهادی بیندیشند و اگر آنها را سازگار با واقعیت ها و تجربیات خود (یعنی معقول) تشخیص دادند بپذیرند و الا رد كنند. ترغیب پی درپی به جست وجو و تحقیق در طبیعت، جامعه و تاریخ و مشاهده رویداد ها و تعقل در نشانه های آفاقی و انفسی۱۰ با همین هدف انجام گرفته است، «آیا در زمین جست وجو نكرده اند تا دل هایی داشته باشند كه با آن بیندیشند یا گوش هایی كه با آن بشنوند؟
در حقیقت چشم ها كور نیست، ولی دل هایی (شعوری) كه در سینه ها است كور (خاموش)۱۱.هدف تزكیه، پاكسازی نفس، آزاد كردن اراده و شعور و به طور كلی شخصیت فرد از عادات و خلقیات و علایقی است كه وی را از تفكر آزاد، نیل به خودآگاهی و گشودگی وجودی شعور به روی حقایق جدید و جهان لایتناهی، نقد و تغییر و اصلاح خویش، داوری به حق و عدل و برقراری تعامل آزاد و خلاق با دیگر هستنده ها و در صدر آنها با شعور فراگیر جهان هستی یعنی خدا، بازمی دارند.این معنا از آیه زیر در اوصاف گروندگان، به خوبی به دست می آید. «همانا از این فرستاده امی (از مردم معمولی) كه نام او را نزد خود در تورات و انجیل نوشته می یابید، پیروی می كنند، همان پیامبری كه آنان را به كارهای نیك و پسندیده فرمان می دهد و از ناپسند بازمی دارد و برای آنان چیزهای پاكیزه را حلال و ناپاك را برایشان حرام می گرداند و قید و بند هایی را كه بر دوش و سینه (شعور) آنها سنگینی می كرد برمی دارد.»۱۲ هدف اصلی تربیت انسان هایی آزادفكر [است كه موجب] كسب استقلال وجدان، فردیت، اختیار و توانایی حكومت بر خویش و آفرینش پی درپی خود و جهان گردند. هدف از نویدها و بیم دادن ها جلب توجه مردم به آثار و نتایجی است كه بر اقدامات و انتخاب های امروزی (دنیوی) فرد مترتب است و فردا، در پایان هر مرحله (آخرت) ظاهر شده گریبانگیر وی می گردند.
در اهمیت این بخش از مسئولیت پیامبری همین بس كه قرآن همه جا او را «نذیر»، «بشیر»، «منذر» و «مذكر» خطاب كرده است.
۳- پیامبر مخاطبان را به خودآگاهی، بلوغ فكری و استقلال وجدان و اراده می رساند، پس از آن، برعهده مخاطبان است كه راه و رسم زندگی خود را در پرتو این روشنگری ها با بصیرت و دوراندیشی برگزینند، مسئولیت پیامبری در همین جا خاتمه می یابد. «بر پیامبر وظیفه ای جز ابلاغ (پیام) نیست و خدا آنچه را آشكار یا پوشیده می دارید، می داند.»۱۳ او مسئول انتخاب های درست و نادرست مردم نیست. آزادند كه دعوت و هشدارهای او را بپذیرند و یا پشت سر بیندازند، «بگو تعالیم خدا و رسول را پیروی كنید، پس اگر پشت نمودید (بدانید) كه او وظیفه ای دارد و شما هم وظیفه ای دارید. اگر پیروی كنید راه خواهید یافت.
بر پیامبر جز ابلاغ آشكار، ماموریتی (متصور) نیست.»۱۴ شأن پیامبری در آموزش علم و حكمت و تربیت نفوس و نوید و بیم دادن، خلاصه می شود. او تسلطی بر اراده و وجدان مردم ندارد، وظیفه او نیست كه به هر نحو وادارشان كند حقیقت را بپذیرند «اگر پروردگار تو می خواست قطعاً هركس در زمین است یكسر ایمان می آورند پس آیا تو مردم را به اكراه وادار می كنی ایمان آورند؟»۱۵ پیامبر مامور نگاهبانی و حراست از ایمان، عقیده و عمل مردم هم نیست. «(اگر) مردم آن (تعالیم) را تكذیب كردند و حال آنكه آن حق است، بگو من بر شما وكیل نیستم.»۱۶ پذیرش یا انكار حقیقت، تابع عواملی است كه از حوزه اختیار و مسئولیت وی خارج اند، «اگر خدا می خواست آنان شرك نمی آوردند.
ما تو را برایشان نگهبان نكرده ایم و تو وكیل آنان نیستی.»۱۷ مردم در انتخاب نوع عقیده و عمل خود آزادند. نتایج هر انتخابی خوب یا بد، درست یا غلط، دامنگیر شان می شود. پیامبر در این زمینه مسئولیتی ندارد، «ما این كتاب را برای هدایت مردم بر حق بر تو فروفرستادیم، پس هر كس هدایت شود به سود خود او است و هركس بی راهه رود، تنها به زیان خویش گمراه می شود، تو بر آنان وكیل نیستی.»،۱۸ «هیچ یك از امور مردم بر مسئولیت تو نیست. یا (خدا) توبه مردم را می پذیرد یا به سبب ستمی كه كرده اند عقاب می دهد.»۱۹ «پس حقایق را یادآور كن، تو فقط یادآوركننده ای و هیچ سیطره ای بر آنان نداری.»۲۰
۴- شأن پیامبری اقتضا نمی كند كه مردم را به خویشتن فراخواند و خواست و اراده خود را بر آنان تحمیل كند، او مامور است كه مردم را فقط به خدا دعوت كند تا او را چراغ راهنما و هدایت خود قرار دهند. در همین زمینه بر آن دسته از پیروان كه به ستایش و پرستش شخصیت پیامبر خود می پرداختند و به جای خدا و تعالیم الهی، شخص او را ستایش می كردند، خرده می گیرد و خطاب به عیسی مسیح می گوید «آیا تو به جای دعوت به پیروی از خدا به خویشتن فراخواندی و خویشتن را نزد آنان الوهیت بخشیدی تا چون الهه ای، غیر از خدا، پرستش كنند وجاهت بطلبند؟» بدیهی است كه پاسخ عیسی به این پرسش منفی است. او از اعمال و عقاید این گروه از پیروان خود تبری می جوید و خود را بنده و ستایشگر خدا و دعوت كننده به او معرفی می نماید.۲۱ بعضی مردم عادت دارند در برابر اعمالشان از خود رفع مسئولیت كنند و گمراهی خویش را بر گردن خدا و یا بزرگان و رهبران بیندازند، «كسانی كه شرك ورزیدند، گفتند اگر خدا می خواست نه ما و نه پدرانمان، چیزی جز او نمی پرستیدیم و بدون حكم او چیزی را بر مردم حرام نمی كردیم، بدان كه پیش از آنان هم چنین رفتار كردند، ولی آیا پیامبران وظیفه ای جز ابلاغ آشكار دارند.»۲۲ در تاكید بر اهمیت آزادی فكر و رای و انتخاب و اراده آدمی، همین بس كه خداوند هرچند شیطان را در دعوت مردم به بیراهه ها و وسوسه ارتكاب گناه مقصر می شمارد اما مسئولیت گمراه شدن و ارتكاب جرایم را یكسره بر گردن گمراهان و مجرمین می نهد.۲۳
۵- رابطه پیامبر و مردم، رابطه ای آزاد و عاری از هر تعهد و میثاق و مسئولیت متقابل است. در این مرحله مخاطبان متعهد و ملزم به پیروی از فرامین او نیستند و به همین خاطر پیامبر هم حق بازخواست، حسابرسی و داوری اعمالشان را ندارد. اینها همه بر عهده خدا است كه در درون و با واسطه وجدان و شعور خودآگاه آدمی عمل می كند. لذا همانگونه كه ایمان آوردن مسئولیتی «فردی» است كه باید در شرایط آزاد و عاری از اجبار و اكراه و در جریان تجربه ای وجودی و خودآگاهانه تحقق پذیرد، حسابرسی و داوری اعمال فرد هم توسط وجدان خودآگاه آدمی كه تجلی شعور الهی است انجام می گیرد. «به یاد آور زمانی كه فرد بر نفس خویشتن آگاه می شود.»۲۴ و خود حسابرس و داور اعمال و انتخاب های خود می گردد خطاب می شود۲۵ «نامه ات را بخوان، ترا بس است كه امروز خودت حسابرس خود باشی، هركس به راه آمده تنها به سود خود به راه آمده و هركس بیراهه رفته تنها به زیان خود بیراهه رفته است و هیچ كس بار گناه دیگری را برنمی دارد و ما تا پیامبری برنینگیزیم (كه آگاهی دهد) به عذاب نمی پردازیم.»۲۶
۶- پیامبر تا زمانی كه فقط پیامبری می كند و به پیشوایی (امامت) جامعه نرسیده، تنها آموزه های دینی یعنی جهان بینی، سنت ها، اخلاقیات و ارزش های الهی را تبلیغ می كند (كه فرازمانی اند). یعنی برای همیشه اعتبار . و وثاقت آنها محفوظ است. و به همین خاطر باید از سایر معارف قرآنی یعنی احكام فقهی و معرفت های غیردینی در قرآن تفكیك شوند. در مرحله ای كه هنوز گروندگان منفرد و پراكنده اند و پیامبر در مقام رهبری «امت» جای نگرفته است، صحبتی از احكام و مقررات شریعت در میان نیست. این دسته از آیات در دوره ای مطرح شدند كه پیامبر در راس یك جنبش دینی و اجتماعی، گروندگان را رهبری می كرد و برای نظم دادن به روابط میان مومنان و رهبری مبارزه و مقاومت در مواجهه با ستمگران و تجاوزكاران و چگونگی عمل زیستی و رهایی بخش به آنان رهنمود می داد. این دسته گزاره ها برخلاف آموزه های دین متغیر و وابسته به زمان و مكان اند.
•امامت
۱- امامت، شأنی متفاوت از پیامبری و نبوت است. هویت پیامبری فقط در خلال تجربه وحیانی با خداوند در پاسخ به بحران های فكری، فرهنگی، اجتماعی و هستی شناختی كه گریبانگیر فرد و جامعه های انسانی می شد، شكل می گرفت. ایفای آن نقش هیچ وقت مشروط به پذیرش و اقبال از سوی مردم نبوده است، اما ایفای نقش «رهبری» منوط به وجود گروهی از مردم همفكر و هدفمند است كه خواهان رهبری شده اند و در مبارزه برای ایجاد تغییرات اجتماعی و فرهنگی، به شخص یا اشخاصی كه خصلت ها و صلاحیت های لازم را دارند اعتماد و علاقه مردم را به خود جلب كرده اند، روی می آورند. به همین خاطر برخلاف شأن پیامبری، اگر اقبال و اعتماد مردم از بین برود، كاركرد رهبری نیز متوقف می شود. رهبری (فكری و سیاسی) معمولاً ملازم با شكل گیری حركت ها و جنبش های اجتماعی است، هر چند این امر كلیت ندارد. كسانی در جایگاه رهبری مردم قرار می گیرند، كه صلاحیت های فكری، اخلاقی و عملی لازم برای ایفای آن نقش را كسب كرده و صداقت و صلاحیت خود را در جریان تجربیات و آزمون های اجتماعی و در ارتباط و تماس مستقیم و بی واسطه با مردم یا گروهی از مردم به اثبات رسانده باشند. تداوم این نقش به تداوم آن خصلت ها و صلاحیت ها وابسته است كه در آزمون های مختلف تقویت و تایید و یا به عكس ممكن است در اثر مشاهده كنش های خلاف انتظار و مغایر با شأن و الزامات رهبری، تضعیف شده همراه با كاهش تدریجی اعتماد از بین برود.
۲- شكل گیری و فعالیت رهبری های اجتماعی، سیاسی و فكری (دینی) همانند فعالیت پیامبری، در عرصه عمومی رخ می دهد. علاقه و تعهدات متقابلی كه میان رهبران و پیروان پدید می آید، همه آزادانه، مختار و فاقد الزامات قراردادها و میثاق های رسمی و قانونی است. مردم همان گونه كه آزادانه افرادی را به رهبری می پذیرند، آزادانه و دلبخواه آنها را ترك می كنند و یا گرد رهبران جدیدی جمع می شوند. تجمع و فعالیت مردم و ارتباط و تعهدات متقابل میان آنها، معمولاً درجات و اشكال گوناگونی از سازمان یافتگی و نظم مختار تشكیلاتی را به خود می گیرد.
۳- یك پیامبر زمانی شأن و موقعیت رهبری - امامت - را هم به دست می آورد كه فعالیت های تبلیغی و توضیحی او منجر به جلب اعتماد و دلبستگی فكری و عاطفی گروهی از مردم و شكل گیری جمع علاقه مندان و همفكران گردد. با این مقدمه شكل گیری یك نهضت فكری، دینی و اجتماعی فراهم می گردد. در غیر این صورت او تنها در شأن پیامبری عمر به پایان می برد. در قرآن درباره چگونگی رسیدن ابراهیم پیامبر به مقام پیشوایی قوم، پیروان (امامت) چنین می خوانیم...؛ «و چون ابراهیم را پروردگارش با كلماتی (مسئولیت ها و حوادث متعدد) بیازمود و وی همه را به انجام رساند، (آنگاه) فرمود، من تو را پیشوای مردم قرار دادم، پرسید از دودمانم چطور؟ فرمود، پیمان من به بیدادگران نمی رسد».۲۷ در اینجا یادآوری دو نكته ضروری است، اول این كه حضرت ابراهیم چندی فقط در كسوت پیامبری تلاش می كرد بی آنكه دارای شأن رهبری باشد و چون عده ای از مردم به وی گرویدند و او را در راه تحقق اصول و ارزش های توحیدی یاری و همراهی كردند، و رهبر و معلم خود شناختند، شأن امامت بر شأن پیامبری وی افزوده گشت، دوم، ممكن است بعضی از این كه گفته است، «من تو را پیشوای مردم قرار دادم» چنین برداشت كنند كه امامت، مقامی انتصابی است. چنین برداشتی نشانه بیگانگی با فرهنگ و زبان قرآن است. در زبان قرآن همه رخدادها در طبیعت یا جامعه انسانی، خوب یا بد، به خدا نسبت داده می شوند، نه با این معنا كه خدا چنان خواسته و یا فرمان به انجام آنها داده است، بلكه بدان معنا كه قوانین، عوامل و شرایطی كه رخداد یك حادثه و تغییر و تحول را در طبیعت، جامعه یا شخصیت انسان ضروری می سازند، سنت هایی اند كه خداوند مشیت و مقرر كرده است. یعنی آفرینش جهان و تحولات آن بر اساس آن سنت ها انجام گرفته و می گیرد. به همین خاطر است كه منشاء رخدادها و تحولات منفی و به لحاظ ارزش بد و مجرمانه نیز به خدا نسبت داده شده است.۲۸ در مقوله امامت هم خداوند، خویشتن را محرك رهبرانی معرفی می كند كه مردم را به سوی گمراهی و تبهكاری و در نتیجه آتش و عذاب هدایت می كنند، آنجا كه ضمن اشاره به رفتار و اقدامات فرعون و همراهان وی و این كه «او و سپاهیانش در آن سرزمین به ناحق سركشی كردند و پنداشتند كه به سوی ما بازگردانده نمی شوند، تا او و سپاهیانش را فروگرفتیم و آنان را در دریا افكندیم، بنگر كه فرجام ستمگران چگونه بود و آنان را پیشوایانی (ائمه) قرار دادیم كه (پیروان) را به سوی آتش دوزخ می خوانند. و (البته) روز رستاخیز یاری نخواهند شد.»۲۹ شأن و صلاحیت رهبری برخلاف نبوت منحصر به پیامبران نیست. از غیر پیامبران هم اگر افرادی و گروه هایی كه صلاحیت ها را كسب كنند، سرمشق و رهبر و هدایتگر گروهی از مردم خود می شوند.
حبیب الله پیمان
پی نوشت ها:
۱- علی عبدالرزاق الاسلام و الحكم. ۲- بقره/ ،۱۲۹ ۳- بقره/ ۱۵۱ ، ۴- جمعه/ ۲ ، ۵- بقره/ ۱۱۹ ، ۶-سبا/ ۲۸ ، ۷- فاطر/ ۲۳ ، ۸- ص/ ۷۰ ، ۹- و چون به آنان گفته شود، از آنچه خدا نازل كرده پیروی كنید، می گویند نه بلكه از خبری كه پدران خود را بر آن یافته ایم پیروی می كنیم. آیا هرچند پدرانشان امور تعقل نمی كردند و راه صواب نمی رفتند، باز هم در خود هستید؟ بقره/ ،۱۷۰ و نیز در آیات ۱۰۴ سوره مائده، اعراف/ ،۲۸ یونس/ ،۷۸ بقره/،۷۴ لقمان/،۲۱ زحزف/ ۲۲ و ۲۳ و درباره ذم پیروی كرده اند از بندگان قوم به آیه ۶۷ سوره احزاب. ۱۰- نشانه های خود را در جهان بیرون و درون به آنان نشان خواهیم داد تا حقانیت آن (آموزه ها) برایشان آشكار گردد. ۱۱- حج/۴۶ و نیز عنكبوت/،۲۰ روم/ ۹ ، ۱۲- مائده/ ۹۹ ، ۱۳- نور/ ۵۴ ، ۱۴- انعام/ ۶۶ ، ۱۵- یونس/ ۹۹ ، ۱۶- انعام/ ۱۰۷ ، ۱۷- زمر/ ۴۱ ، ۱۸- آل عمران/ ۱۲۸ ، ۱۹- غاشیه/ ۲۱ ، ۲۰- مائده/ ۱۱۷-۱۱۶ ، ۲۱- نحل/ ۳۵ ، ۲۲- ابراهیم/ ۲۲ ، ۲۳- قیامه/ ۸- ۱۵- ۱۰۳ «آن روز انسان را از تمام كار های از پیش یا پس فرستاده آگاه می كنند، بلكه انسان خودش از وضعیت (وجودی) خویش آگاه است هرچند به ظاهر برای خود عذرهایی بتراشد و كارنامه اعمال هر انسانی را به گردن (شعور و وجدان) او بسته ایم و روز قیامت برای او از نامه های گشاده بیرون می آوریم. (گفته می شود) نامه ات را بخوان، كافی است كه امروز خودت حسابرس خود باشی.» ۲۴- اسراء/۱۴ ، ۲۵- اسراء/ ۱۴ و ۱۵ ، ۲۶- بقره/ ۱۲۴
۲۷- در یكی از این دست آیات چنین آمده است: «و چون بخواهیم دولت - شهری را به نابودی كشانیم، ثروتمندان خوشگذرانش را فرمان می دهیم تا در آن به تجاوز و فسادكاری پردازند، در نتیجه عذاب بر آن دولت - شهر لازم گردد پس آن را یكسره زیر و رو گردانیم.» - اسراء / ۱۶ . ۲۸- قصص / ۴۹-۳۱ . ۲۹- سجده / ۲۴
منبع : روزنامه شرق