یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به سریال مرد هزار چهره


نگاهی به سریال مرد هزار چهره
سریال "مرد هزار چهره" در ایام نوروز۸۷ از تلویزیون ایران و شکبه جام جام پخش شد و افراد دیدگاه‌های مختلفی را نسبت به آن ارایه کردند، آنچه می‌خوانید نگاه "سامرند داودی" به این سریال و پاسخی به اظهار نظر یکی از نویسندگان آن است‌.
سریال "مرد هزار چهره" بپایان رسید. سریالی که مثل سایر کارهای آقای "مهران مدیری" و با پشتیبانی نوشتاری نویسندگان جوانی چون "امیر مهدی ژوله" (از نویسندگان هفته نامه چلچراغ) به روی آنتن رفت و ساعت‌های متوالی مخاطبین فراوانی را مسحور جذابیت خود ساخت. سریال ؛ سادگی مردی را به تصویر می‌کشید که در گیرودار جریانات اجتماعی و پاره‌ای از واقعیات پیش رو ( به لحاظ روانشناختی : کاذب و مغایر سلامت اجتماعی) گرفتار آمد و تائیر پذیری محیط و زرق و برق روزگار او را به سمت و سویی دیگر (خلاف فطرت راستین انسانی که همانا اندیشمندی و حرکت به سوی پویایی و تکامل است ) کشانید و از همنوعان خود طلب آمرزش نمود. به‌گونه‌ای که ریشه‌ی کردار خود را ناشی از اشتباه شدن و جایگزینی کالبدی دیگر درکوران حوادث دانست.
سریال مرد هزار چهره جدای از جنبه‌ی طنز ؛ بیانگر تراژدی اجتماعی نیز بود و شاید به‌نوعی بیدارباشی برای مسوولین امر به‌ویژه نسل جوان بود که ریشه‌ها را دریابند و با سالم سازی محیط و کاستن از تنگناها و نابرابری‌های مفرط مراقب پدیده‌های پیش رو باشند. گذشته از پربار بودن جنبه‌های آموزشی موضوع، جای خود دارد دیگر بار زمینه‌های قابل بهبود کارهای مدیری نیز یادآوری شود‌. سریال مرد هزار چهره درعین جذابیت و انتقال مفاهیم ارزشی در کژ راهه‌ای تاسف بار نیز گام گذارد.
القاء ذهنیت منفی در خصوص اقشار فرهنگی و ادب دوستان ایران زمین. القای چنین ذهنیتی آنهم در عین جذابیت یک متن کار ساده‌ای است،اما آثار و واکنش‌های اجتماعی آن‌را خصوصا بر اذهان مخاطبین نبایستی نادیده گرفت. « باهمی » شعرا و فرهنگ دوستان نه برای لودگی و کج فهمی بلکه هدفمند و در راستای رشد و سرآمدی فرهنگی است‌. کجا دیده شده است که اساتید فن و ادب دوستان ایران زمین گرد هم آمده و برای جملات موهوم و پوچ انگار احسنت و آفرین بفرستند و در حال خلسه که جزو ذات شاعر است به تمسخر و لودگی اهتمام ورزند‌! چگونه است که در یک جمع ادبی ؛ باشندگان آگاه ؛ مصاریع نامفهوم و بی منطق را نشناسند و سراینده‌اش را مورد تقدیس و ستایش قراردهند؟ چگونه است که در متن سریال ، نظام پزشکی قدردان تخصص ؛ پلیس کاشف هویت جعلی و... معرفی شدند اما جمع شعرا ، همگی کج فهم و پوچ انگار بودند‌؟ آیا به تصویر کشیدن نادانی یک به اصطلاح دبیر ( در یک گزارش به اصطلاح طنز آلود که جزو سکانس یا اجزای فیلم بود ) ؛ دهن کجی به فرهنگیان یک کشور باستانی نیست که در پاسخ پرسش‌های خبرنگار سیما ؛ جملات بی ربط تحویل جامعه داده و ساده لوحانه با طفره رفتن از پاسخ ؛ اشعار خود را به رخ مخاطبین بکشد؟
فراموش نکنیم که اولین دبیران ادبیات ما والدین و سپس آموزگاران آموزش و پرورش بوده‌اند ؛ پس چرا قدردان زحمات آنان نباشیم و در شناساندن و گسترش ادبیات میهنمان نکوشیم؟ آیا نبایستی آموزش و پرورش ما از حیثیت فرهنگیان خود دفاع بکند‌؟
از دوستانی چون امیر مهدی ژوله که خود در عالم ادبیات قلم می‌زنند انتظار می‌رود نگاهبان بزرگ اندیشی همنوعان خود باشند،نه اینکه شبهه‌ی کج فهمی و دیوانگی قلم به‌دستان را به جامعه القا کنند. کجای این مرز و بوم دیده شده که اساتید شعر و ادب گرد هم آمده و به‌جای هم اندیشی و زایش فکر به تمسخر و ساده لوحی پرداخته و دلقک‌وار موجبات سرگرمی (به‌عبارت دیگر سردرگمی) مردم را فراهم کنند؟ اگر ما با دست خود چنین تراژدی بی منطقی را در معرض دید جهانیان بگذاریم واویلا ست...
شاید نوشته‌ی مرا بسیار احساساتی و کم ارزش تلقی کنند اما آنهایی که کوچک‌ترین علاقه‌ای به فرهنگ این کهن بوم و بر داشته باشند می‌فهمند ادب دوستان ایران زمین ؛ حتا گذشتگانی که کارشان مداحی در دربار شاهان بوده است به خود اجازه نداده‌اند که اهالی ادب را دیوانه ؛ کج فهم ؛ ‌ساده لوح و....جلوه دهند....
امید اینکه نویسندگان و دست اندرکاران چنین سریال‌هایی با نظارت عالیه مراجعی چون صدا و سیما ؛ وزارت فرهنگ و ارشاد ؛ فرهنگ‌دوستان و قلم بدستان کشور و... جملگی‌ اندیشوران بدون مرز ؛ زحمات خود را با چنین اشتباهاتی خدشه دار نکنند و با رعایت حرمت یکایک اقشار جامعه قلب فرهنگ دوستان ایران زمین ( که خود نیز از اعضای آن جامعه‌اند) را به‌درد نیاورده و تراژدی « از ماست که برماست » را دیگر بار متجلی نسازند.
آقای امیر مهدی ژوله در گفتگو با خبرنگار سایت عصر ایران می گوید : « طبیعتا ما توقعمان از جامعه فرهنگی، ادبی و هنری مان این است که لااقل طنز را بهتر از سایر اقشار درک کنند. مطمئنا آنها می‌پذیرند که این یک کار طنز و کمدی است و قرار نیست از آن برداشت جدی بشود.
کجا دیده شده است که اساتید فن و ادب دوستان ایران زمین گرد هم آمده و برای جملات موهوم و پوچ انگار احسنت و آفرین بفرستند و در حال خلسه که جزو ذات شاعر است به تمسخر و لودگی اهتمام ورزند‌! چگونه است که در یک جمع ادبی ؛ باشندگان آگاه ؛ مصاریع نامفهوم و بی منطق را نشناسند و سراینده‌اش را مورد تقدیس و ستایش قراردهند؟ چگونه است که در متن سریال ، نظام پزشکی قدردان تخصص ؛ پلیس کاشف هویت جعلی و... معرفی شدند اما جمع شعرا ، همگی کج فهم و پوچ انگار بودند‌؟

در این موقعیت هم با آدم‌هایی شوخی شده که نقش ادیب و هنرمندان را بازی می‌کنند و در واقع آدم‌های پوچ و توخالی هستند. اکثریت جامعه ادبی و فرهنگی کشور ما این طور نیستند و این را به خودشان نمی‌گیرند و حتما چنین آدم‌هایی که در این سریال ما به آنها اشاره کرده‌ایم را کنار خود دیده‌اند و با دیدن این طنز یاد آنها می‌افتند و می‌خندند. در کل آنهایی که شبیه اینها نیستند که نباید بهشان بربخورد و آنها هم که شبیه اینها هستند بهشان بر بخورد!‌»
دراین پاسخ به نکاتی چند اشاره شده است :
۱ ) توقع این است که جامعه فرهنگی و هنری « دست کم » طنز را بهتر از سایر اقشار جامعه درک کنند.
۲ ) قرار نیست از یک کار طنز و کمدی برداشت جدی بشود.
۳ ) با آدم‌هایی شوخی شده که نقش ادیب و هنرمندان را بازی می‌کنند و آدم‌های پوچ و توخالی هستند‌!
۴) اکثریت جامعه ادبی و فرهنگی کشور ما اینطور نیستند‌.‌به خودشان نمی‌گیرند.
۵‌) حتما چنین آدم‌هایی را کنار خود دیده‌اند و با دیدن این طنز به یاد آنها می‌افتند و می‌خندند.
۶‌) آنهایی که شبیه اینها نیستند که نبایستی بهشان بربخورد و آنهایی که شبیه هستند بهشان بربخورد!
▪ آقای ژوله فراموش کرده‌اند که مخاطبین چنین سریال‌هایی عموما اهالی فرهنگ و ادب نیستند. بلکه عموم اقشار جامعه در سنین متفاوت بیننده آن هستند. بالاخص که ساختار ذهنی کودکان بسیار لطیف و تائیر پذیر است‌. کودکان ما در کلاس‌های درس با اشعار امثال سعدی و فردوسی ؛‌ خو می‌گیرند. آنها از زبان شعر و ایضا آموزگاران خود می‌آموزند که بایستی یکرنگی پیشه ساخته و زگهواره تاگور دانش بجویند نه اینکه از همان ابتدا دچار دوگانگی برداشت و بالتبع شخصیت مضاعف شده و بزرگان ادب خود را مشتی ساده لوح و بی مصرف و عالم بی عمل بدانند. ما به کرات در جامعه شنیده‌ایم که می‌گویند شعرا و نویسندگان عاقبت از گرسنگی می‌میرند. چه عاملی باعث شده که چنین ذهنیتی بر اذهان عامه حاکم شود؟ آقای ژوله به‌عنوان اهل قلم چه پاسخی دارند؟ به‌خصوص که دیدگاهشان توقع عدم برداشت جدی از طنز و کمدی است . برداشتی که به‌هیچ عنوان نمی‌تواند در خصوص کلیت جامعه جنبه مطلق داشته باشد.
▪ تردیدی نیست که کاراکترهای سریال نقش بازی کرده‌اند اما آقای ژوله و .... نقشی را انتخاب کرده‌اند که زیربنای فرهنگی کشور را هدف گرفته است .آیا همگی کاراکترهای سریال ( که به‌عنوان اهل ادب مطرح شده بودند) می‌بایست مرامشان لودگی باشد. یعنی یکنفر از میان آن جمع ( مشابه آنچه که در کلانتری اتفاق افتاد) نبود که مفهوم راستین شعر و ادب را بداند‌؟ اگر نه‌؛ ‌چرا اساتید ادب را به تصویر کشیده‌اند‌؟ ما به کرات شنیده‌ایم که راه اصلاح کشور اصلاح فرهنگ آن است . اگر قرار است پیامی به اذهان اجتماعی القا شود؛ بایستی کلیه جوانب آن‌را اندیشید‌ و دست کم روانشناسانه به موضوعات نگریست . اهل قلم خدمتگزارجامعه بوده و اجازه ندارند حیثیت فرهنگی آن را به بازی بگیرند. از آقای ژوله می‌پرسم در شرایطی که بارها در رسانه‌های داخل کشور از پدیده‌ای بنام تهاجم فرهنگی سخن می‌رود آیا به این موضوع اعتقاد دارند که با وجود تهاجم داخلی نیازی به تهاجم خارجی نیست. وقتی اینگونه ؛ اساتید ادب به سخره گرفته می‌شوند چگونه می‌توانیم هویت را تعریف کنیم و انتظار داشته باشیم نسل جوان ما دچار سردرگمی نشوند؟
▪ آقای ژوله جامعه‌ی ادبی را به دو دسته‌ی اکثریت و اقلیت تقسیم فرموده‌اند‌ و گفته‌اند که ناراحتی از آن اقلیت جامعه خواهد بود. در پاسخ باید گفت که ادبیات ، دانشی جهانی و فاقد مرزبندی است. اگر مراد ایشان از اقلیت کسانی هستند که لاف ادبی بودن می‌زنند اما هیچ‌گونه شناختی از دانش ادب ندارند ؛ مطمئن باشند ، اینان هیچگونه جایگاهی در جامعه‌ی ادبی نداشته ؛‌چه برسد به اینکه ادیب شناخته شوند و عنوان اقلیت را به‌همراه خود یدک بکشند. و عملا جامعه ادبی همان اکثریتی است که در پی سعادت و بهروزی نوع بشر است‌. اگر هم مراد ایشان از اقلیت و اکثریت اشاره به سبک‌های مختلف ادبی است که این موضوع هیچ‌گونه جایگاهی در سریال مرد هزار چهره ندارد که بخواهند به آن استناد شود. چه در سریال موصوف تمامی اهل ادب مخاطب قرارگرفته بودند.
▪ اینکه قرار نیست از یک طنز برداشت جدی بشود نیز برداشت خود آقای ژوله است. قطعا جوامعی که به دلایل گوناگون ادبیات و علوم انسانی در آنها چندان زمینه‌ای برای رشد ( در گستره‌ی اجتماع جهت برنامه ریزی‌های اساسی‌) نیافته‌اند نبایستی چهره‌ی اندیشمندان خود را مخدوش کنند و با فراهم ساختن موجبات بی اعتمادی مهلک‌ترین ضربات را به پیکره‌ی فرهنگ خود وارد کنند. همچنین قرار نیست به استناد این موضوع که حافظه عمومی موضوعات را زود فراموش می‌کند هرچه دلمان می‌خواهد انجام بدهیم و چشم انتظار آثار و تبعات آتی آن نمانیم.
▪ آقای ژوله در بخشی از سخنان خود در مورد افرادی که به زعم ایشان اقلیت نادان تلقی شده فرموده‌اند که حتما سایر اهالی ادب آنها را در کنار خود دیده‌اند و بدانها خندیده‌اند. چنین سخنی از ایشان به‌عنوان اهل قلم بعید است. ایشان خوب می‌دانند که اهالی قلم به تمامی موضوعات به‌صورت موشکافانه و با دیدی وسیع می‌نگرند. آن‌را ریشه‌یابی کرده و دنبال راه چاره می‌روند. از کجا معلوم کسی که دچار مشکل مزاجی شده و در کوچه و خیابان‌ها یا پارک‌ها حرکاتی ناموزون از خود نشان می‌دهد و به زعم نامبرده اشعار ناهمگون می‌خواند گذشته پرافتخاری نداشته و به‌دلیل گرفتاری در تراژدی درد به چنین وضعی دچار شده است ؟
▪ لبخند اهل قلم از روی احساس درد است ، نه از روی تمسخر و بی دردی. اگربالفرض دبیر ادبیات بازنشسته‌ای (که سال‌های متمادی عمرش را به تربیت امثال اینجانب یا آقای ژوله یا سایر آحاد جامعه گذرانیده و اکنون به کهولت سن گرفتار آمده ) بامحاسن سپید و دستانی لرزان مشاهده می‌شود که فاقد تعادل لازم است و شاید هم پاره‌ای جملات به زعم اغیار نامفهوم برزبان می‌راند از روی ابتلا به جنون یا کج فهمی و دیوانگی نیست؛بلکه از روی نافهمی امثال ما است که به این وضع دچار شده است (ر.ک مرحوم صادق هدایت که می‌گفت : « من برای این .... می‌نویسم ؛‌چرا نمی‌‌فهمند‌»‌) .در چنین شرایطی هیچ‌کس به‌خود جرات نخواهد داد پشت صفحه‌ی تلویزیون آن جملات کذایی را ( از زبان یک دبیر ادبیات) بر زبان بیاورد و به اصطلاح نقش بازی کرده و برآن نام طنز بگذارد. با این توضیح که آموزش و پرورش ما یتیم نیست تا دیگران بخواهند برایش نقش بازی کنند.
▪ آقای ژوله در خاتمه فرمایشات خود گفته‌اند‌:‌« آنهایی که شبیه اینها هستند بهشان بربخورد» در پاسخ می‌گویم که اولا جایی که اسم اساتید ادب به میان می‌آید بایستی با احتیاط بیشتری سخن گفت و با بهره گیری از آیین خرد موضوعات را به تصویر کشید. جامعه ادبی کسی را از اعضای خود می‌داند که مفهوم واقعی ادبیات را بشناسد. در راه کسب دانش زحمت کشیده باشد . جامعه ادبی در جایگاهی قراردارد که هیچکس از روی نادانی نمی‌تواند خود را در لابه لای آن پنهان کند. حتی اگر کسی بخواهد ادبیات حقیقی را با تجارت محض بیالاید در دیدگاه اهل ادب جایگاهی نخواهد داشت و اصولا جزو آن جامعه محسوب نخواهد شد. بنابراین کسی که به مقام استادی رسیده است (فراموش نکنیم که بدست آوردن عنوان استادی کار چندان ساده‌ای نیست چه برسد به اینکه به سادگی بتوان برای آن شبیه سازی کرد و جایگاهش را به تمسخر گرفت) چنان شناختی از جهان هستی و پیرامون آن یافته که با مسایل و پدیده‌های پیش رو منطقی برخورد نماید ؛ به لحاظ قدرت ذهنی نیز به‌جایی رسیده که نتوان سلامت مزاجیش را به ناحق با عناوینی چون ساده لوح یا دیوانه خدشه دار کرد و درپی شبه دیوانه‌ای برای جانشینی‌اش « آن‌هم در عالم طنز» بود‌! در پایان می‌گویم : بسیار جای تاسف است که در سریال مرد هزار چهره انتقاد از موضوع انرژی درمانی ( که یک موضوع پزشکی بوده و دست کم می‌بایست لااقل در سکانس بیمارستان مطرح می‌شد) نیز به جمع اساتید ادب کشیده شده است !
گو اینکه تمامی اساتید ادب دچار بیماری مالیخولیا و خرافه پرستی بوده ( به عقیده اینجانب هر چند اطلاعات علمی خاصی در مورد موضوع انرژی درمانی ندارم و نمی‌خواهم به لحاظ تخصصی در خصوص آن اظهار نظری بکنم ؛ استفاده از موضوع مذکور در سریال ؛ تلاشی برای تقبیح آن بوده که سازندگان سریال خواسته‌اند بدینوسیله آنرا به نقد بکشند اما با این کار ...... ) و به اصطلاح ؛ اهل ادب بخواهند شفای مالیخولیای خود از انرژی مرد هزار چهره سریال بگیرند‌. مرد هزار چهره‌ای که انرژی هنری خود را مدیون دست‌های هنرمند اهالی هنر و ادبیات جهانی است‌!
در مورد اسلحه بدست گرفتن و شلیک توسط خردسال و جنبه‌های مختلف آن از مبادی ذیصلاح نیروی محترم انتظامی نیز انتظار آسیب شناسی و اظهارنظر کارشناسی دارم. امید اینکه من بعد شاهد پخش سریال‌هایی از صداو سیما باشیم که از دیدگاه‌های مختلف مورد آسیب شناسی قرارگرفته و با سنجیدن کلیه زوایای آن به لحاظ اثر بخشی بر عموم اقشار جامعه کمترین حساسیت را بدنبال داشته باشد.
سامرند داودی
منبع : آتی بان


همچنین مشاهده کنید