پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نسبت آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی در اندیشه سیاسی شهید مطهری


نسبت آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی در اندیشه سیاسی شهید مطهری
مبانی آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی - سیاسی، در هر اندیشه سیاسی، متناسب با مبانی معرفت‏شناختی، هستی شناختی، غایت‏شناختی، انسان شناختی و روش شناختی آن اندیشه است . اندیشه سیاسی مطهری، ركنی از نظام دانشهای نظری و عملی وی است . شهید مطهری با تبیین سنجیده مبانی یاد شده و لحاظ مقتضیات عدالت‏سیاسی - اجتماعی، به گونه‏ای آزادی سیاسی - اجتماعی را تصویر می‏كند كه با عدالت‏به هیچ روی در تعارض نباشد . چیستی و چگونگی آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی - سیاسی و نحوه ابتنای آن بر مبانی یاد شده، رسالت اصلی این نوشتار است.
● دو ركن مثبت و منفی آزادی خواهی
۱ . عصیان و تمرد
۲ . تسلیم و انقیاد
«آزادی‏» مفهومی است اثباتی، به معنای عصیان و تمرد در برابر هر مانع ومحدودیتی برای تكامل انسان; كه همین معنا خاستگاه ارتباط آزادی و شجاعت و رابطه آزادی و جهاد - به مفهوم صحیح آن; یعنی دفاع از حیثیت انسانی - است .
لحاظ كردن آزادی نه به عنوان امری پیش‏تر موجود، بلكه به عنوان امری بایسته تحصیل است كه نیازمندی ناگزیر آن به روحیه عصیان و تمرد به وضوح آشكار می‏گردد: «فمن یكفر بالطاغوت و یؤمن بالله‏» (۲) ; پس در حقیقت، روح آزادی یك روح اثباتی است .
انسان از آن رو كه مسؤول ساختن خود می‏باشد نیازمند به عصیان و تمرد و نیز تسلیم و انقیاد است; وگرنه صرف برطرف كردن مانع، بدون وجود شور وعشقی برای حركت كفایت نمی‏كند .
كلمه طیبه «لا اله الا الله‏» كه مشتمل بر دو ركن مثبت و منفی آزادی خواهی است‏شعار انسان به لحاظ مسؤول بودن وی است . دو مؤلفه این شعار، كاملا به هم پیوسته و تفكیك ناپذیر می‏باشند; تا آن سلب و عصیان نباشد، این ایجاب و تسلیم هم پدید نمی آید و نیز به عكس، آن نفی و سلب كه عبارت است از روح آزادی واقعی، بدون اتكا به آن اثبات و ایمان میسور نیست و نیز تا «الا الله‏» به عنوان تكیه گاهی عظیم برای روح بشر اتخاذ نشود، نه تنها دعوی آزادی و عصیان و تمرد و نفی وسلب چیزی جز دروغ نمی‏باشد، بلكه بی‏تردید چنان آزادی‏ای جز اسارت نیست . (۳)
● دو مؤلفه منع آزادی
۱ . اتخاذ هر یك از شیوه‏های خارج كردن رقیب از صحنه مانند حبس، تبعید، ... در راستای منع آزادی‏های فكری، اجتماعی، سیاسی و ... .
۲ . هر گونه استثمار و بهره كشی با استفاده از زور و حیله از طریق تبلیغات، فرهنگ سازی، دانش و ... در راستای منع فعالیت آزاد فرد به نفع خود، یا بالاتر از آن، جهت دادن به نیروی فرد در راستای منافع كانونهای قدرت . (۴)
‌● اقسام آزادی
آزادی بر دو قسم است; معنوی و اجتماعی . به عبارت دیگر، انسان نیازمند به دو نوع فضای باز است: درونی و بیرونی .
با توجه به این كه شهید مطهری آزادی را به دو قسم معنوی و اجتماعی تقسیم كرده، مراد وی از آزادی اجتماعی، انواع آزادی‏های فردی، اجتماعی و سیاسی است .
۱ . آزادی معنوی; آزادی فكر است از خرافات و اوهام، تعصب و تحجر و آزادی اراده است از تعلقات و وابستگیهای پست و حیوانی . فكر آزاد، منطقی می‏اندیشد و اراده آزاد، تعالی دارد . (۵) آزادی معنوی دو مؤلفه دارد: یكی فرشته‏ای است در باطن به نام قوه عقل و دیگری فرشته‏ای است در روح به نام اراده اخلاقی یا اراده انسانی . (۶)
آزادی معنوی و حریت، ام الفضائل (مادر همه فضیلتها) است . چه، همه رذائل اجتماعی، ریشه در اسارت معنوی دارد; (۷) از این رو، مهم‏ترین نوع آزادی، آزادی معنوی است . (۸) آزادی معنوی; یعنی آزاد نگاه داشتن وجدان و عقل و روح و یعنی تزكیه نفس و تقوا . (۹)
با این كه اسلام در فلسفه نظری خود، طبیعت نفسانی انسان را شریر بالذات نمی‏داند ولی قرآن با تعبیر «امارهٔ بالسوء» (۱۰) (فرمان دهنده به بدی و شر)، می‏خواهد بفهماند كه احساسات نفسانی بشر، آنگاه كه سر به طغیان بر آورد، همانند قدرتی جابر، مسلط و دیكتاتور فرمان می‏راند; تسلط و استیلایی بسیار جابرانه بر همه استعدادهای عالی انسان . (۱۱)
● آزادی معنوی، از دیدگاه قرآن و حدیث
«افرایت من اتخذ الهه هویه‏» (۱۲)
«آیا دیده‏ای آن كس كه هوای نفسش را [همچون] خدای خود گرفت؟»
كسی كه من حقیقی اش گرفتار و اسیر هوای نفسش می‏باشد، نمی‏تواند خود را برده وبنده ندانسته، ادعای آزاد بودن از خود نماید .
«الدنیا دار ممر لا دار مقر و الناس فیها رجلان: رجل باع نفسه فاوبقها و رجل ابتاع نفسه فاعتقها» . (۱۳)
دنیا خانه‏ای است كه از آن بگذرند، نه جایی كه در آن به سر برند و مردم در آن دو گونه‏اند: یكی آنكه خود را فروخت و خویش را به تباهی انداخت و دیگری آن كس كه خود را خرید و آزاد ساخت . (۱۴)
آزادی معنوی را نمی‏توان جز از راه دین، ایمان، نبوت، انبیا و كتابهای آسمانی تامین كرد . (۱۵)
بی‏شك، هیچ مكتبی به اندازه دین، در راه مبارزه با عوامل سلب آزادی معنوی - از راه مبارزه با هواپرستی - توفیق نداشته است . (۱۶) دین، انسانهایی چنان آزاده تربیت می‏كند كه تن به مانعهای آزادی نمی‏سپارد و همواره با موانع رشد و تكامل خویش مبارزه می‏كنند . تعلیمات انبیا همه در راستای آزاد كردن احساسات انسانی از تمایلات حیوانی است . (۱۷) ارزشهای اخلاقی بدون پشتوانه مذهب، در حكم اسكناس بدون پشتوانه است كه زود بی‏اعتباری‏اش روشن می‏گردد .
از سویی قوام زندگی اجتماعی بشر، بر اساس محترم شمردن پیمانها، میثاقها، قراردادها و وفای به عهد است و نیز احترام به عهد و پیمان، یكی از اركان جنبه انسانی تمدن بشری می‏باشد و از دیگر سو تنها این مذهب بوده است كه همواره توانسته است نقش بی بدیل خود را به عنوان پشتوانه محكم ارزش‏های اخلاقی و انسانی به خوبی ایفا كند . (۱۸)
همچنین یكی از شرایط پیدایش تمدن، آزادی فكر به معنای واقعی كلمه است; یعنی ملازم بودن فكر با عدم تعصب یا تساهل و به لحاظ همین‏گونه آزادی اندیشه بود كه اسلام توانست چنان تمدن عظیمی را پی‏ریزی كند . (۱۹)
امام صادق علیه السلام فرمود: (۲۰) «پنج ویژگی است كه اگر در انسانی جمع نباشد، آن انسان اصلا قابل معاشرت نیست . پنجمین آنها - كه جامع همه آن خصلتها و ویژگیها است - آزاد منشی یا حریت ضمیر است‏» . (۲۱)
۲ . آزادی اجتماعی; آزادی تفكر و تبادل نظریه و آزادی اراده افراد است در حدود قانون و مصالح فردی و اجتماعی (۲۲) . در عین حال چون انسانیت انسان وابسته به فكر و اندیشه [تنها] نمی‏باشد، آزادی فكری [صرف]، برای آزادی اراده انسانی كافی نیست . (۲۳)
آزادی اجتماعی، رهایی افراد است از قید و بندها و محدودیتهای پدید آینده از طرف دیگر افراد . (۲۴)
در صورت رعایت نشدن آزادی فرد از سوی دیگر اعضای جامعه، فرد دچار محدودیت‏ها و اسارت اجتماعی است .
● مؤلفه‏های آزادی معنوی و آزادی اجتماعی
۱ . انگیزه‏های راستین آزادی بخشی
چگونگی انگیزه‏های آزادی بخشی، دارای نقشی تعیین‏گر در تحقق یا عدم تحقق آزادی است .
امروزه دیگر هیچ عمل مقدسی نیست كه سرپوش مقاصد پلید واقع نشده باشد . (۲۵) عناوینی چون مؤسسات فرهنگی، بهداشتی، تعاونی و امداد، مذهبی و تبشیر، اعلامیه جهانی حقوق بشر، (۲۶) همان گونه كه امروزه آزادی، شعار همه انقلابها و اختناقها گردیده است . (۲۷) هر جا به ظاهر از حقی حمایت می‏شود، بدون تردید در راستای طمعی است‏سرشار . (۲۸)
امروزه این طبقه آزادی كش است كه از انواع شیوه‏های تخدیر توده مردم بهره می‏گیرد: ابزارهای گوناگون و جهان گیر تبلیغاتی، سیاسی، نظامی، اقتصادی و ... و نیز از مهم‏ترین هنر قرون جدید; یعنی نفاق و دورویی، جوفروشی و گندم نمایی ، هجوم به شیوه چنگیز و تیمور و گرفتن قیافه معصوم عیسوی و محمدی و خوراندن ماده تلخ در كپسول شیرین! (۲۹)
آزادی بخشی با خاستگاه «عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست‏» به لحاظ رحمهٔ للمؤمنین بودن «لقد جائكم رسول من انفسكم عزیز علیه ما عنتم حریص علیكم بالمؤمنین رؤف رحیم‏» ; (۳۰) آزادی به جهت پذیرش اصل «خیركم للناس خیركم لاهله‏» (۳۱) ; آزادی بر مبنای حقیقت و دلسوزی، با خاستگاه عاطفه انسانی و الهی را در كجا جز مكتب انبیا می‏توان سراغ گرفت؟ (۳۲)
نكته قابل توجه در نهضت آزادی بخش انبیا، تاكید آنها بر صداقت است در برابرتاكید دیگران بر نفاق . (۳۳)
۲ . اقتدار كافی
شخصیت آزادی خواه باید قادر باشد با ندایی مانند «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» ارزش انسان را از حد یك ماشین، تا اوج ایمان به «انی جاعل فی الارض خلیفهٔ‏» (۳۴) «و لقد كرمنا بنی آدم (۳۵) » بالا برده، ایمان به خدا و انسانیت را در سرشت انسان نهادینه ساخته، از مقام انسانی شایسته ندای الهی «فقعوا له ساجدین‏» (۳۶) دم زند: كسی كه انسانها را از علو مرتبه وجودی خویش آگاه ساخته، یادآور گردد كه والا گشتن انسان در پیش چشم فرشتگان تا آن حد كه شایسته فرمان الهی مبنی بر خضوع فرشتگان در پیشگاه وی گردید صرفا بعد از آنی بود كه خدای سبحان اسماء را به انسان آموخت نه پیش از آن; به یقین چنین قدرتی تنها در اختیار پیامبران می‏باشد .
پیامبر اسلام با شعار «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» انسان را از سویی به ستیزه جویی در برابر هر امر طاغوتی و شیطانی و نفس اماره فرا می‏خواند و از دیگر سو به تسلیم در برابر مظاهر الهی . از همین روست كه در تاریخ بشر هیچ كس به اندازه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله، در راستای آزادی بشر به معنای واقعی كلمه و نجات انسان از بردگی و بندگی، نقش نداشته است . (۳۷) از برجسته‏ترین نقشهای انبیا، مبارزه پیوسته ایشان با استبدادها، اختناقها و نیز درگیری ایشان با مظاهر طغیان بوده است . (۳۸)
همچنین یكی از وجوه بارز نهضت انبیا قدرت و تسلط بر از بین بردن مركز ضد آزادی در درون خود بشر بلكه بالاتر، ایجاد مركز ارزشهای والاتر از آزادی; یعنی عواطف انسانی در نهاد بشر می‏باشد . (۳۹)
دین اسلام، جامعه آرمانی را، نه آن جامعه‏ای می‏داند كه در آن دیگر هیچ آزاری نبوده و كسی را با كسی كاری نباشد، بلكه آن جامعه‏ای می‏داند كه مبتنی باشد بر محبت، صمیمیت، برادری، گذشت، همدلی، همروحی و عواطف انسانی .
● رابطه میان فكر و عقیده
آزادی عقیده، یكی از اقسام آزادی اجتماعی است . شهید مطهری در تعریف هر دو قسم آزادی معنوی و اجتماعی آزادی فكر را یكی از دو مؤلفه مهم آن دو برشمرده است:
آزادی معنوی: آزادی فكر از خرافات + آزادی اراده از تعلقات و وابستگیهای حیوانی .
آزادی اجتماعی: آزادی فكر (و تبادل نظر) + آزادی افراد در حدود قانون و مصالح فردی اجتماعی .
آنچه باید آزاد باشد، عقیده مبتنی بر استدلال و انتخاب شده با اراده آزاد از تعلقات و وابستگیهای حیوانی و نیز آزاد از سلطه حاكم مستبد یا رسانه‏های تمامت‏خواه و ... است نه عقیده‏های مبتنی بر خرافات; زیرا چنین عقایدی به لحاظ ملایم بودن با غرایز وشهوات فرد از سویی و بر اثر تبلیغات فرهنگ و دانش مسلط از دیگر سو، شكل گرفته است . خاستگاه این‏گونه عقیده‏ها، نه تفكر آزاد و مستقل از تعلقات حیوانی، عادت، تحمیل و فریب دیگران، بلكه دانش مسلط رسانه‏ها و مراكز تحصیل بوده، از همه وجوه منفی یك عقیده برخوردار می‏باشد . چه، مثلا عقیده كسی كه از بت‏ساخته دست‏خویش، حاجت می‏خواهد، چه چیزی جز یك انجماد تقلیدی كوركورانه می‏تواند باشد؟ (۴۰) در چنین حالتی لازمه احترام به حق طبیعی و حیثیت ذاتی انسان، نه رها دانستن وی و كاری به كار او نداشتن، بلكه جایز شمردن هر عملی است كه می‏تواند زمینه رشد استعدادهای طبیعی او را فراهم سازد و ... از همین روست كه بت‏شكنی ابراهیم، بت‏سوزانی موسی، بت فرو ریختن محمد صلی الله علیه و آله، همه در راستای آزاد سازی نیروهای تكامل بخش وجود انسان ارزیابی می‏گردد . اسلام همان‏گونه كه امحاء و نابود كردن پول تقلبی را لازم می‏داند، فرو كوبیدن بت و گوساله سامری را نیز لازم و ضروری می‏شمارد . (۴۱)در حالات تلفیق گوناگون وجوه فكر خرافی یا آزاد و اراده حیوانی و اسیر روابط اجتماعی - سیاسی یا آزاد از هر دو نیز به حسب هر مورد می‏توان عقیده حاصل، نتایج و خاستگاه آن را بررسی و ارزیابی نموده، متناسب با مورد، بر حسب این كه زمینه آگاهی برای فرد معتقد وجود داشته یا نه، شخص آگاهانه و با اراده آن عقیده را انتخاب كرده است‏یا خیر و ... نسبت‏به حدود آزادی آن و چگونگی برخورد شایسته با فرد یا گروه دارای آن عقیده داوری كرد .
● آزادی فكر یا عقیده؟
تفكر، قوه‏ای است ناشی از عقل انسان; انسان از طریق تفكر; اعم از استدلال یا تجربه است كه حقایق را - تا حدودی كه برایش مقدور باشد - كشف می‏كند . (۴۲)
عقیده، كه به معنای تبعیت و وابستگی است، ممكن است صرفا تقلیدی یا بر اساس عادت بوده و هیچ مبنای فكری نداشته باشد . (۴۳)
یكی از انواع آزادی‏های اجتماعی، آزادی عقیده و تفكر است . (۴۴) آنچه بشر باید در آن آزاد باشد، نه اعتقادهای فاقد كوچك ترین ریشه فكری و انجمادهای روحی منتقل شده از نسلی به نسل بعد كه هم مزاحم آزادی بشر است و هم عین اسارت وی بلكه تفكری است مبتنی بر منابع معتبر معرفتی . (۴۵)
عقیده به این معنا، نوعی ركود وجمود می‏باشد، آزادی در ركود، مساوی است‏با دادن آزادی به زندانی برای باقی ماندن در زندان، به شخص بسته در زنجیر، برای ماندن در بند، با این تفاوت كه زندانی وزنجیری جسمی، حالت‏خود را حس می‏كند ، اما زندانی و زنجیری روح، نه . (۴۶)
اعلامیه جهانی حقوق بشر، آزادی را بر اصل حیثیت ذاتی مبتنی می‏كند:
«اساس آزادی، عدالت و صلح جهانی، شناسایی حیثیت ذاتی كلیه اعضای خانواده بشری است .» (۴۷)
در فلسفه اروپایی، لازمه احترام به حیثیت ذاتی انسان، محترم شمرده شدن خواسته‏ها، تمایلات، پسندها و انتخابهای هر انسان است; چون هر انسانی محترم است، پس هر عقیده‏ای هم كه انتخاب كند، محترم است‏حتی اگر آن عقیده، سخیف‏ترین، موهن‏ترین و متعارض‏ترین عقاید در نسبت‏با مقام و شان انسان باشد و در حقیقت مانع از آزادی تفكر انسان .
از نظر فلسفه اروپایی، اگر انسانهایی، گاوپرستی یا عورت پرستی یا هر عقیده سخیف دیگری برگزینند، بر همه انسانهای دیگر لازم است كه به آن عقیده احترام كنند .
در حالی كه - مطابق آنچه ما گفتیم - انسان از آن جهت محترم است كه به سوی یك هدف تكاملی طبیعی سیر می‏كند پس در واقع آنچه محترم است، تكامل است، نه صرف عقیده فرد حتی به بهای راكد ماندن و در زنجیر قرار گرفتن استعدادهای تكاملی وی . از همین رو در اسلام، هم تفكر آزاد است، هم عقیده مبتنی برتفكر، اما آزادی عقیده غیر مبتنی بر تفكر، هرگز پذیرفته نیست . چه، در حقیقت معنای چنین آزادی‏ای، آزادی بردگی، اسارت و قرار داشتن زنجیر بر دست و پای اندیشه و عمل است . بنابراین، حق با انبیا بوده كه با آن گونه آزادی برده ساز و اسارت بخشی ... مبارزه می‏كردند و در همان راستا، بت‏های ذهنی و عینی بت پرستان را فرو می‏كوبیدند . (۴۸)
آنچه به عنوان عقیده و باور فرد مطرح می‏گردد، هر چند هم فرد نسبت‏به آن تعصب ورزد و علاقه نشان دهد، نه تنها لزوما با آزادی اراده و انتخاب به دست نیامده، بلكه غالبا بر اثر تحمیل محیط یا تلقین دستگاه‏های فاسد حاكم می‏باشد به عنوان یك تكیه گاه اعتقادی برای فریفتن مردم - كه پس از عادت به صورت عقیده، مورد انس و علاقه ایشان واقع می‏شود، همان‏سان كه عادت به تریاك و هروئین، تولید انس و علاقه می‏كند . (۴۹)
● مبانی آزادی
مقصود ما از لزوم آزاد بودن طبیعت، نه اراده، بایستگی آزادی مطلق طبیعت در راستای كمال یابی آن است، در حالی كه آزادی اراده باید هدایت‏شده و در جهت رشد طبیعت‏باشد (۵۰) ، زیرا اگر خواست و اراده را ناشی از هدفی در طبیعت ندانیم، نمی‏تواند منشا حقی باشد . (۵۱) اراده ضعیف، غیر روشن یا محدود و تحت قیمومیت، نه خودش كمال می‏یابد، نه می‏تواند طبیعت را به كمال خویش برساند . از همین رو مصلحت فرد واجتماع می‏تواند اراده فرد را محدود نماید . البته در مواردی و به لحاظ مصالحی حتما باید اراده و انتخاب فرد آزاد باشد مانند آزادی انتخاب وكیل و نماینده مجلس (۵۲) ، چه در این موارد آزادی اراده نه تنها بر ضد طبیعت نیست كه اصلا مصلحت طبیعت صرفا با آزادی اراده است كه می‏تواند تامین شود . (۵۳)
از نظرما، منشا حقیقت ذاتی انسان، قائل بودن به ماموریتی است غایی ماموریتی تكوینی نه تشریعی از سوی طبیعت‏برای انسان . ریشه آزادی، حقوق طبیعی انسان است . استعداد طبیعی انسان و امكان استعدادی (۵۴) وی، ریشه حقوق طبیعی اوست . امكان استعدادی، نه پدیده‏ای طبیعی است، نه قابل مطالعه تجربی . به همین دلیل، آزادی مساله‏ای است فلسفی و مستقل از مسائل تجربی و عملی; یعنی خاستگاهش حیثیت ذاتی انسان، قرار داشتن وی در مرتبه‏ای خاص از وجود و داشتن ماموریتی تكوینی از سوی طبیعت است در راستای تكامل وی . جایزنبودن منع و جلوگیری یعنی سلب آزادی كه در حقیقت ایجاد سد در مسیر تكامل یعنی همان هدف طبیعت است را تنها با لحاظ هدفی تكاملی از سوی طبیعت‏برای انسان، می‏توان تبیین كرد و اساسا حقوق را جز از طریق طبیعت آن هم با شناسایی اصل علت غایی نمی‏توان توجیه كرد . (۵۵)
حقوق الهی انسان با حقوق طبیعی مغایرتی ندارد، بلكه اگر حقوق طبیعی را جنبه غایی دهیم و طبیعت را هدفمند بدانیم، نام حقوق الهی به خود می‏گیرد; و اصلا اگر دقت كنیم در می‏یابیم كه حقوق طبیعی غیر الهی و فاقد غایت، بی معنا می‏باشد . (۵۶)
در فلسفه اروپا، هرگاه سخن از حقوق الهی به میان می‏آید، آن را از حقوق طبیعی و فطری تفكیك كرده، آن را جز به نحو تشریعی تصور نمی‏كنند، در حالی كه حقوق طبیعی بر دو قسم است: حقوق طبیعی بی هدف و حقوق طبیعی هدفمند . اصلا تا پای هدف و سیر طبیعی و غایی به میان نیاید، حقوق نمی‏تواند معنایی داشته باشد و نیز اگر اصل توحید در میان نباشد، تكامل و تعقیب هدف بی معنا می‏گردد; (۵۷) زیرا ایمان به خدا پایه اصلی آزادی است . (۵۸)
از نظر فلسفه اجتماعی اسلام، این تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسؤول می‏سازد و افراد را در برابر قدرت حاكم بر كشور برخوردار از حق می‏نماید و استیفای حقوق را برای ایشان به عنوان یك وظیفه لازم شرعی معرفی می‏كند . (۵۹)
از دیدگاه اسلام، ریشه حیثیت ذاتی بشر، آیاتی نظیر «و لقد كرمنا بنی آدم (۶۰) » ; «انی جاعل فی الارض خلیفهٔ (۶۱) » ; «فقعوا له ساجدین (۶۲) » می‏باشد، از همین رو اولین ركن و مبنای اولی و اهم آزادی، خدا و دومین ركن و مبنای ثانوی ومهم آزادی، انسان است; خدا به عنوان غایت و آرمان نهانی انسانها و تكیه گاهی برای رهایی از هر قید و منع، و انسان به عنوان موجودی دارای برترین استعداد كمال در فطرت الهی خویش (۶۳) و نیز به عنوان موجودی كه آگاه می‏باشد از وجود روح قدسی و ارزشهای معنوی در سرشت‏خویش - «نفخت فیه من روحی‏» (۶۴) - . ونیز واقف است‏به كرامت ذاتی و عزت نفس خود و مؤمن می‏باشد به مقام جانشینی خدا و خلیفهٔ اللهی خویش و نیز خود را مخاطب به خطاب كرامت‏بخش و امیدآفرین «یا ایها الانسان انك كادح الی ربك فملاقیه‏» (۶۵) می‏داند، نه تنها حكومت هیچ قدرتی غیر از قدرت الهی و قدرتهای همسو با آن را بر وجود خویش بر نمی‏تابد، بلكه در راستای آزاد سازی خویش و دیگران از اسارت و بردگی همه مظاهر مادی و دنیوی، با اقتدا به آزاد مردانی چون علی علیه السلام، (۶۶) تمام عمر، با تمام اشكال بردگی و بندگی درونی وبیرونی می‏ستیزد، بدین امید كه روزی همه آیین‏ها و رسوم ضد آزادی، آزادگی و عدالت از تمام ساحتهای حیات فردی، اجتماعی و سیاسی انسان و جامعه رخت‏بربندد .
هر كسی بالفطره انسان متولد می‏شود و بالقوه اخلاقی، متدین، حقیقت جو، زیبایی دوست و آزاد می‏باشد; از تمام ارزشها به‏صورت بالقوه برخوردار بوده، همانند نهال درختی است كه باید به او آب و نور و لوازم دیگر رساند تا رشد نماید; زیرا (۶۷) «كل مولود یولد علی الفطرهٔ‏» ; (۶۸) «هر مولودی بر فطرت اسلامی متولد می‏گردد» (۶۹) .
در نظریه فطرت، مسیر انسان را یك مقدار همان فطرت اولیه خود انسان تعیین می‏نماید و یك مقدار هم جامعه; البته خود جامعه هم از نوعی فطرت پیروی می‏كند . (۷۰) زیرا از سویی این نوعیت انسان است كه مسیر روح جمعی را تعیین می‏كند و از دیگر سو همین روح جمعی به نوبه خود در خدمت فطرت انسانی می‏باشد تكیه گاه روح جمعی، روح فردی و به عبارت دیگر، فطرت انسانی انسان است و چون انسان نوع واحد می‏باشد، جامعه‏های انسانی نیز ذات و طبیعت و ماهیتی یگانه دارند . (۷۱) خداوند انسانها را بالطبع نیازمند به هم ومایل به پیوستن به هم قرار داده و به این وسیله زمینه زندگی به هم پیوسته اجتماعی را فراهم نموده است، لذا زندگی اجتماعی انسان امری طبیعی است، نه صرفا قراردادی و انتخابی، یا اضطراری و تحمیلی . (۷۲)
جامعه شناسی قرن نوزدهم، با تقدم بخشیدن جامعه شناسی انسان بر روانشناسی او، همه ویژگیهای انسان را ناشی از كاركرد عوامل پیچیده اجتماعی برشمرده، وجود جنبه‏های فطری و غریزی انسان را نفی كرد .
با توجه به نقش آفرینی فطریات انسان و تلقی از آزادی به عنوان تنها یكی از سه ركن اساسی مورد نیاز برای رشد و تكامل (۷۳) ، باید نسبت‏به تامین دو ركن دیگر; یعنی تربیت و امنیت نیز اهتمام كافی مبذول داشت .
۱ . تربیت: همان گونه كه یك باغبان، بر اساس شناخت راه رشد و كمالی كه در طبیعت‏برای گل یا گیاه معین شده، آنها را در همان مسیر طبیعی و به یك معنا فطری خودشان پرورش می‏دهد، (۷۴) تربیت انسان نیز باید هم سان با در نظر گرفتن فطریات وی صورت پذیرد (۷۵) ; زیرا تربیت انسان، چیزی جز پرورش دادن استعدادهای واقعی وی نمی‏باشد . (۷۶)
۲ . امنیت: سعادت انسان، نه در گرو آزار ندیدن و احساس امنیت از ناحیه دیگران، كه در سایه محبت، صفا، یگانگی، صمیمیت، علاقه به سرنوشت‏یكدیگر، تعاون، مؤاخاهٔ و بهره‏گیری انسانها از یكدیگراست كه می‏تواند تحقق یابد . (۷۷)
بنابراین، برخورداری از عامل رشد و تربیت و نبود عامل نا امنی، مهم تر از عامل آزادی است . (۷۸)
● گستره‏های آزادی فردی
ساحتهای آزادی و اراده و انتخاب انسان، سه میدان است: «جهان‏» ، «انسان‏» و «جامعه‏» . (۷۹)
● میدان‏های گسترده آزادی فردی
۱ . قلمرو تامین رشد و تكامل فرد .
۲ . عرصه‏های رعایت ذوق و سلیقه و انتخاب فرد در امور شخصی وسلیقه‏ای (اموری كه خوبی آنها نسبی است و وابسته به پسند فرد; مانند انتخاب لباس، همسر، معاش، مسكن و ... و خلاصه اموری كه نا مطبوع بودن شان نقض غرض می‏باشد، - چه گاه انگیزه دستیابی به آنها تامین خوشی و لذت آنی است .
۳ . مواردی كه كمال بودن آنها فرع بر این است كه انسان آنها را آزادانه انتخاب كند; مانند خصلتهای تربیتی: امانت، راستی و عدالت; زیرا خوبی اخلاقی با اجبار سازگاری ندارد .
۴ . مواردی كه لازمه رشد اجتماعی و پیشرفت و تكامل فرد، انتخاب و اراده و میل آزادانه خود شخص تعیین‏گر می‏باشد (۸۰) ; مانند انتخاب وكیل نماینده مجلس صالح; چه نتیجه نامطلوب تحمیل وكیل حتی اگر وكیل صالح هم باشد فعلیت نیافتن استعداد اجتماعی، تجربه اجتماعی و عقل تجربی - اجتماعی فرد می‏باشد .
۵ . مواردی كه یك مرجع معتبر تشخیصی مافوق تشخیص خود فرد همانند دین برای تعیین تكلیف فرد وجود نداشته باشد .
۶ . حیطه‏های اجبار ناپذیر، به لحاظ ارادی نبودن پیدایش فراگرد آنها; مانند محبت، ایمان و فكر
۷ . مواردی كه مرجحی برای تحمیل عقیده‏ای دیگر بر عقیده خود شخص وجود نداشته باشد .
۸ . موارد برخورد تفكرات منطقی، كه شاید این قسم، مهم تر از همه اقسام پیشین باشد . (۸۱)
● موارد تحدید و مرزبندی آزادی
۱ . آزادی فرد، مخل آزادی دیگران یا سلب كننده آزادی ایشان باشد .
۲ . آزادی فرد برخلاف مصالح عالیه اجتماع باشد; مانند موردی كه كسی در كشتی نشسته باشد و بخواهد از آزادی خود سوء استفاده كرده، كشتی را سوراخ نماید، یا افرادی بخواهند با استفاده از انواع آزادی‏ها نوامیس، اخلاق، فرهنگ و تاریخ جامعه‏ای را به انحطاط كشانند; در چنین مواردی است كه دولت‏حق دارد به نفع مصالح عالیه اجتماع، آزادی فرد را محدود نماید; البته این گونه اقدامات در صورتی قابل عمل است كه خود ملت، در باره خود چنین تصمیمی اتخاذ نموده باشد; یعنی قدرت دولت ناشی و منبعث از ملت‏باشد; زیرا این‏گونه تصمیم سازی، از نوع تصمیم گیری ناشی از اراده اخلاقی خود فرد، در برابر مشتهیات و خواسته‏های نفسانی خویش می‏باشد . (۸۲)● تعریف عدالت اجتماعی
عدالت عبارت است از تعامل متناسب با هر كس و هر چیز به حسب استعداد، لیاقت، شایستگی (۸۳) و میزان فعالیتش و خلاصه دادن حق هر صاحب حقی .
عدالت اجتماعی به معنای فراهم شدن امكان بهره مندی همه افراد از سهم بالقوه خویش در جامعه، بر مبنای استحقاق وبردن مسابقه عمل و صلاح در زندگی، مساوات در جعل و اجرای قانون; فراهم نمودن شرایط لازم و رفع موانع برای همگان به صورت یكسان می‏باشد . عدالت اجتماعی از جهت وضع قانون، لحاظ قانونی امكانات مساوی برای پیشرفت و طی مدارج ترقی توسط همگان، و جایز نبودن ایجاد مانع برای افراد، به بهانه‏های غیر طبیعی می‏باشد .
● اهمیت عدالت
عدالت، مقدس‏ترین مقدسات بشر است . لااقل در میان مقدسات اجتماعی; از قبیل آزادی، دموكراسی و مساوات، از همه مقدس‏تر بوده، تامین كننده همه آن مقدسات می‏باشد . عدالت، آرمان هماره بشر و امری مافوق انسانی است كه شایسته است همه انسانها، از هیچ گونه فداكاری ممكن، در راستای برقراری آن، دریغ ننمایند . (۸۴)
اسلام به عدالت فوق العاده اهمیت داده، آن را اصلی بسیار حیاتی و یك وظیفه اجتماعی كاملا نقش آفرین دانسته، آن را به منزله ركن و پایه جامعه انسانی ارزیابی می‏كند .
بایستگی حاكمیت عدالت، بر ابعاد گوناگون جامعه، به مثابه ضرورت تعادل برای بدن و روح است (۸۵) . اعتدال و استواری یك جامعه سالم، مستلزم وجود عوامل متفاوت بسیار; نقش آفرینی هر عامل به نسبتی معین و نیز همیاری و هماهنگی میان آن عوامل است . (۸۶)
فقدان و نبود عدالت اجتماعی در جامعه، به لحاظ مقررات وقوانین غیر عادلانه مبتنی بر تبعیضات و امتیازها، عدم اجرای عادلانه قانون و به طور كلی نظام اجتماعی ناسالم، چه عقده‏ها و كینه‏ها كه در محرومان ایجاد نكرده و باعث چه آشفتگیهای روحی و چه جنایات اخلاقی كه نمی گردد! اگر در جامعه به لحاظ برخورداری افراد از حقوق، مواهب، امكانات، مناصب، احترامات، القاب و ... تعادل برقرار نباشد (۸۷) و كسانی از كشتی كشتی نعمت‏بهره مند گردند و دیگرانی با دریا دریا محنت دست‏به گریبان باشند (۸۸) ، قهرا محرومان برخورداران را به چشم دشمن نگریسته، وحدت و الفت اجتماعی رخت‏بر می‏بندد . (۸۹)
خاستگاه ناهمواری‏های اجتماعی و نابرابری‏ها در جامعه، ناشی از غفلت انسان از منزلت‏خویش به عنوان فردی مختار و آزاد و مسؤول ساختن خویش و جامعه خود می‏باشد كه رسالت مبارزه با ستمگریها بد كرداریها و عوامل سوء اجتماعی را بر دوش خویش دارد . (۹۰)
● ضمانت‌های اجرای عدالت اجتماعی
۱ . فطرت
در نهاد بشر، گرایش به عدالت وجود داشته، عدالت‏خواهی انسان صرفا مبتنی است‏بر ساختمان روحی وی . از همین رو اگر انسان تحت آموزش مربی كامل قرار گرفته، خوب تربیت‏شود، واقعا عدالت‏خواه گشته، رعایت عدالت اجتماعی را بر كلیه منافع خویش ترجیح خواهد داد . (۹۱)
به لحاظ همین مطابقت عدالت‏با فطرت و عقل سلیم است كه وجدان هر انسانی - حتی اگر خودش عملا تحت تاثیر مطامع، شخصی ظالم باشد - عدالت را خوب دانسته، ظالم گرفتار عذاب وجدان می‏گردد; «قد خاب من حمل ظلما» ; (۹۲) «هر كسی كه بار ستمی برداشته باشد نومید می‏گردد .» (۹۳)
۲ . دین
قرآن به عنوان سخن‏گوی پیامبران، هدف اصلی همه رسولان الهی را دو امر بس مهم می‏داند:
۱ . دعوت به خدا و پرستش او و ترك پرستش غیراو
البته این عصیان و تسلیم، و تمرد و اطاعت توامان هستند .
۲ . برقراری روابط عادلانه در بین مردم
نسبت‏به هدف اول، قرآن از هر پیامبری كه نام می‏برد سرلوحه تعلیمات وی را خداپرستی وترك پرستش غیر ونسبت‏به هدف دوم، رسالت همه را برقراری عدالت معرفی می‏نماید:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الكتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط‏» (۹۴)
انبیا، هم معیارهای قانون عادلانه را بیان كرده اند وهم راهكارها و الگوهای اجرای عادلانه آن را . (۹۵)
دین اسلام، به عنوان یك مكتب و فلسفه اجتماعی، هم مستقیما به قانون، حقوق، عدالت، حكومت وسیاست نظر دارد، هم افراد را برای یك زندگی اجتماعی عادلانه و همدلانه مهیا می‏سازد .
تمام میوه‏های پاك انسانیت; چه تحت عنوان فلسفه اجتماعی و قانون، چه به عنوان اخلاق، برآمده از دین، ایمان وفطرت الهی انسان هستند . در حقیقت هر دو پایه حسن روابط اجتماعی; عدالت و محبت و به دیگر سخن قانون و عواطف، بر و بارهای درخت دین می‏باشند . فرد مؤمن عادل، هم به حقوق وحدود خویش قانع است وهم پاسدار حقوق دیگران می‏باشد، هم صادق است و امین و هم ایثارگر وعطوف . (۹۶)
● مبانی عدالت
ایمان به خداوند، زیربنای اندیشه عدالت و حقوق ذاتی و فطری مردم، و نیز بهترین ضامن برای اجرای عدالت وحقوق می‏باشد . تنها با پذیرش هستی ذات احدیت كه جهان را به «حق‏» و «عدل‏» برپا ساخته می‏توان وجود حقوق ذاتی وعدالت واقعی را به عنوان دو حقیقت مستقل از فرضیه‏ها و قراردادها تایید نمود . (۹۷)
مبنای عدل، حق می‏باشد، و مبنای یك حق طبیعی، استعدادی طبیعی است، و هر استعداد طبیعی سندی است‏برای حقی; نظیر حق تحصیل، حق فكر كردن و حق رای دادن .
خدا حق است و قرآن حق را منطبق بر خلقت می‏داند; زیرا حق چیزی است كه با متن وجود و شعاع هستی قابل انطباق با شد; به مبدا كل نیز به همین لحاظ حق اطلاق می‏شود . (۹۸)
اعتراف به حقوق طبیعی است (۱۰۰) : برخورداری عدالت از واقعیت، مبتنی است‏بر واقعیت داری حق و واقعی بودن حق نیز مبتنی است‏بر واقعیت داشتن خلقت . از یك سو نظام آفرینش به انسان انواع استعدادها، شایستگیها و استحقاقها اعطا می‏كند . از دیگر سو انسان نیز به نوبه خود از طریق فعالیت‏خویش باز استحقاقهایی دیگر پدید می‏آورد; و عدالت امری غیر از دادن حق هر ذی حقی، متناسب با انواع گونه گون استحقاقهای وی نمی‏باشد . (۱۰۱)
از دیدگاه اسلام، عدالت مقیاس دین است نه عكس آن . (۱۰۲)
بر طبق نظریه عدلیه، در واقع و نفس الامر، حقی هست و ذی حقی، و ذی حق بودن یا ذی حق نبودن، خود یك واقعیت است . چه، پیش از مطرح شدن دستورات اسلام نیز، هم حق وجود داشت و هم ذی حق، آن گاه نیز یكی به حق واقعی خویش می‏رسید و دیگری محروم می‏ماند . اسلام دستورات خود را به گونه‏ای مطابق حق وعدالت تنظیم كرده كه هر حقی به ذی حق واقعی آن برسد . عدالت‏به معنای دادن حق هر ذی حقی و نیز مصلحت وحق، خود حقیقتهایی می‏باشند مستقل از وجود یا عدم دستورات اسلام . (۱۰۳)
نتیجه عملی و اجتماعی چنین دیدگاهی پذیرش حق، عقل و علم به عنوان راهنما، در راستای تشخیص و درك صلاح وفساد و مقتضای حق و عدل است . (۱۰۴) این دیدگاه، مبتنی است‏بر پذیرش وجود اهداف و روح و غرضهایی در ورای احكام اسلام; مقاصدی كه اسلام تحت هیچ شرایطی حاضر نیست از آنها دست‏بكشد . تنها در صورت پذیرفتن چنان اهدافی است كه افراد، دیگر تنها در پی حفظ شكل و صورت صرف برنمی‏آیند و همین كه بفهمند مثلا ربا حرام می‏باشد، - و بی‏جهت هم نبوده كه حرام گردیده است - می‏دانند كه ربا هر اندازه هم تغییر شكل دهد باز همچنان حرمت دارد; ... چه به شكل اصلی اش باشد چه شكل و قیافه عوض كرده، به جامه حق و عدالت درآمده باشد .
اصل عدل و اصل تبعیت احكام از مصالح و مفاسد نفس الامری، و بالطبع اصل حسن و قبح عقلی و اصل حجیت عقل، به عنوان زیر بنای فقه اسلامی‏شیعه بوده، (۱۰۵) معنای مقیاس دین بودن عدالت همین است كه فقیه شیعه به هنگام استنباط احكام دین باید عدالت را در سلسله علل احكام لحاظ نموده و احكام دین را منطبق بر عدالت‏بخواهد نه در سلسله معلول‏ها . (۱۰۶)
مقصود از حسن و قبح عقلی این است كه طبیعت انسان علاوه بر مطلوبها ومنفورهای حسی و فردی و شخصی، یك سلسله كارها را كه یا جنبه ماوراءالطبیعی دارد - و در رساندن انسان به مقاصد ماوراءالطبیعی مؤثر است و - یا در صلاح و مصلحت جامعه انسانی مؤثر می‏باشد، طبعا دوست دارد و آنها را زیبا، محبوب و دوست داشتنی می‏بیند، و به عكس یك سلسله كارهایی را كه برای جامعه زیان بار و مخل می‏یابد دشمن داشته، از آنها متنفر می‏باشد . راستی، امانت ، درستی، عفاف، تقوا، حیا، مروت، جود، كرم و عدالت، به همین دلیل در نظر همگان زیبا هستند و دروغ، خیانت، شهوت پرستی، بی بند و باری، بی شرمی، نامردی، بخل، امساك و ستم نیز به همین دلیل نازیبا و منفور می‏باشند . آن حسی كه این امور را درك می‏كند همان است كه «وجدان باید» نامیده می‏شود ریشه وجدان اخلاقی، همین حس می‏باشد . در واقع باید گفت كه عقل عملی انسان یعنی همان چیزی كه به قول بوعلی ماهیتش از نوع عقل نیست‏بلكه لفظ عقل بر آن اصطلاح شده است متوجه تدبیر زندگی بدنی است، ولی این توجه، تنها معطوف به تدبیر زندگی فردی و نفسانی نبوده، متوجه زندگی اجتماعی نیز می‏باشد و از همین روست كه به برخی هدفهای جامعه انسانی نیز عشق می‏ورزد و از اضداد آنها متنفر می‏باشد . (۱۰۷)
یك سلسله قوانین اصلی، ضروری و كلی در اسلام وجود دارد كه چارچوب اساسی قوانین بوده، جعل و وضع قوانین در چارچوب آنها، مجاز می‏باشد . (۱۰۸)
آیا شیعه‏ای كه بنا به حدیث امام كاظم علیه السلام به دو حجت ظاهر و باطن باور دارد و آن قدر در توحید متوغل گشته است كه در باره اش گفته‏اند: «العدل و التوحید علویان و الجبر و التشبیه امویان‏» ممكن است اهل عدل وتوحید نباشد؟
آثاری كه در باره عقل و حكومت عقل در شیعه وجود دارد، افتخاری بس بزرگ برای شیعه می‏باشد . متاسفانه در اثر حكومت اشعری، حكومت عقل ضعیف گردیده است .
به لحاظ متغیر بودن بالضروره نیازها، دستور ثابت تنها در صورتی می‏تواند همه جا وهمواره ثابت‏بماند كه به شكل یك روح وقوه حیاتی باشد و الا مادام كه تطبیق دستور ثابت، وابسته به شناخت روح قانون نباشد، آن دستور چیزی جز یك چارچوب تطبیق ناپذیر نمی‏تواند باشد .
برخی خیال كرده اند همین قدر كه احكام به نحو قضایای حقیقیه و حیثیات كلیه باشد برای تطبیق كافی است، در صورتی كه تطبیق حتما مستلزم شناخت روح قانون است; مثلااصل «ان الله یامر بالعدل و الاحسان‏» (۱۰۹) به منزله روح قانون و نیز تعیین‏گر سایر مقررات حقوقی اسلام می‏باشد . (۱۱۰)
● نسبت آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی
با توجه به غایت مداری انسان، جامعه و جهان و نیز حاكمیت نظام و اصولی تغییر ناپذیر بر این سه از جمله وجود استعدادها و قابلیتهایی در هر سه، كه نیازمند به فضایی باز و بدون مانع برای رشد و تعالی متناسب، همه جانبه، هماهنگ و متعادل می‏باشند، باید اصل بر این باشد كه نسبت‏به خود فرد، یا رابطه اش با دیگران چه در جامعه خود ، چه دیگر جوامع و چه در مناسبات بین ملتها هیچ گونه مانعی، نتواند هیچ یك از انواع آزادی‏های وی را سلب نماید یا اعتدال لازم برای رشد ساحتهای گوناگون هویت او را بر هم بزند، مگر اینكه ایجاد هر گونه محدودیتی برای وی مستند باشد به حفظ آزادی‏های معنوی، اعتدال و مصالح دیگر افراد و یا حتی خود فرد . اصل مذكور به همین صورت یاد شده در مورد انواع روابط درون یك جامعه و نیز روابط بین جوامع صادق می‏باشد .
بدین ترتیب، تعیین‏گر اصلی، در باب حدود آزادی فرد و جامعه و چگونگی وضع و اجرای قانون عادلانه، غایت‏حیات فردی و جمعی در رتبه اول، استعداد طبیعی و كمالجوی فرد - كه خاستگاهش همان غایت است - در رتبه دوم و عقل و نقل عدالت‏بنیادی كه تعیین گر حدود و ثغور برای آزادی و چگونگی وضع و اجرای قانون عادلانه است، در رتبه سوم; به دیگر سخن، عدالت اجتماعی - سیاسی، بر آزادی سیاسی تقدم رتبی داشته، تعیین گر قلمرو و حدود آزادی می‏باشد; نه این كه خواسته فرد غایت عالم و آدم فرض گشته، مدار و نظام آزادی سیاسی همه كس و عدالت اجتماعی - سیاسی جامعه بر مدار میل و اراده فرد بچرخد و فرد هیچ مسؤولیتی نسبت‏به غایت وجودی خویش نداشته باشد .بلكه فراتر، هر فرد و جامعه‏ای، نه تنها نسبت‏به رشد و بالندگی خویش مسؤول است كه نسبت‏به تمام افراد و ملل دیگر نیز رسالت دارد. طبعا چنین مسؤولیتی، نه حقی واگذاشتنی، كه تكلیفی است گریزناپذیر . رسالت امر به معروف و نهی از منكر و دفاع از آزادی و حقوق دیگران، همانند پاسداری از آزادی و حقوق خویش، بر همگان واجب است وچون هیچ ارزش مثبت‏یا منفی‏ای وجود ندارد كه مشمول معروف یا منكر نگردد، این تكلیف به خودی خود دارای حدی خاص نمی باشد . البته پاسداری از آزادی و عدالت، از مجرای حكومت‏بر یك جامعه، باید مبتنی باشد بر خواست و اراده ملی آن جامعه و الا اگر ملتی حكومتی را نخواهد، حتی آزادی و عدالت را هم نمی توان با اعمال قدرت بر آنها تحمیل نمود; هر چند حركت آن جامعه برخلاف فطرت الهی افراد و فطرت جامعه - كه هماهنگ با فطرت افراد است - باشد .
رسالت‏بیان و اجرای قوانین آزادی بخش و عدالت گستر، بر عهده نقل معتبر دین از یك سو و عقل وعلم وتمام منابع معرفتی مورد پذیرش نقل و عقل از دیگر سو، می‏باشد . آنچه در این میان از والاترین حد اصالت‏برخوردار است، توحید به عنوان خردمندانه ترین و شورانگیزترین غایت فرد، جامعه و جهان می‏باشد . اگر خرد و دانش عاری از خرافات و تعصبها و انواع سلطه و نقل عدالت‏بنیاد، با همراهی اراده و انگیزه‏های مهذب و آزاد - از هر گونه سلطه - به استنباط و تدوین قوانین لازم برای حوزه‏های خصوصی افراد و عمومی‏جامعه وروابط بین الملل پردازد، و افراد و جوامع بدان گردن نهاده، عمل نمایند، بدون شك می‏تواند كامیابی وسعادت دنیوی واخروی ایشان را به بهترین وجه ممكن تامین نماید .
در این راستا، فطرت الهی انسان و جامعه و سنن الهی حاكم بر جوامع وجهان و نیز قدرت ایمان و عشق كه ارمغان پیامبران است و نیز قدرت بسیار عظیم و وصف ناپذیر نیروی ایثار برآمده از آن ایمان و عشق و همسویی اینها همه با مشیت و امداد الهی، برترین ضمانت اجرای اعمال آزادی بخش و عادلانه آن قوانین خواهد بود .
با توجه به آنچه گذشت، آشكار می‏گردد كه اختناق و بی عدالتی‏های حاكم بر جوامع اسلامی، كوچك ترین نسبت مستقیمی با خود دین نداشته، صرفا ناشی از سوء برداشتها، تنگ نظری‏ها، سیاست‏بازی‏های حاكمان، توجیه گری‏های عالمان درباری، حاكمیت‏یافتن اشعری‏گری بر فرق گوناگون اسلام، وانهادن عقل - حجت روشنگر الهی - مداخله انگیزه‏های مشوب به تعلقات پست‏حیوانی یا معطوف به حفظ قدرتهای حاكم و ... می‏باشد .
سوگمندانه، حتی هنوز هم ریشه و ابعاد دردهای‏مان، برای بسیاری همچنان ناشناخته است . به نظر می‏رسد در حالت استقرار حكومت مردمی، در راستای تامین حد اكثر آزادی سیاسی و عدالت اجتماعی ممكن و رعایت نسبت‏بایسته بین این دو، بر دست اندركاران نظام سیاسی كشور است كه با ارتقای روزافزون سطح دانش، پژوهش، گفت و گو، منزلت صاحب‏نظران رشته‏های گوناگون معرفتهای معتبر، فن‏ها و مهارتها ومبارزه با هرگونه موانع نظری وعملی تمهیدات یاد شده ، جریان تصمیم سازی وبرنامه ریزی جامعه را به تعامل سازنده مبتنی بر اندیشه‏ها و انگیزه‏های آزاد از هرگونه تعصب و سلطه واگذارد، چنین جامعه‏ای به یقین به طور دائم مسیر تكامل را طی نموده، جامعه‏ای الگو و نمونه می‏گردد . در عین حال آفات اندیشه و انگیزه در همه حال تهدیدگر است وتنها راه مقابله با آنها، از یك سو ارتقای مستمر تقوی، تعهد، دانش و تجربه افراد جامعه می‏باشد و از دیگر سو مراقبت پیوسته صراحت، شجاعت و پایمردی نخبگان .
قوی‏ترین سم مهلك برای گروه‏های تصمیم ساز و برنامه ریز جامعه، اندیشه‏ها و انگیزه‏های دو دسته است:
۱ . افراد فاقد خودباوری، امید، عزت نفس و خودباخته‏ای كه برای دین، فرهنگ، هویت ملی، نیروی انسانی، توان خلاقیت و نوآوری ملت‏خویش، استقلال فرهنگی، امكان بومی‏سازی دانش وفن، ارزشی قائل نبوده، همواره در پی تقلید، دانش ترجمه‏ای و ... می‏باشند.
۲ . افراد متعصب و متحجری كه با غفلت از آزادی، عدالت وعقل، می‏خواهند تمام روابط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی داخلی و خارجی و ... و خلاصه همه چیز را از «نقل‏» - آن هم بدون هیچ گونه لحاظ مقتضیات زمان و مكان - استخراج كرده، در دنیای بسیار پیچیده امروز سكان هدایت عالم و آدم را برعهده گیرند .
بدین ترتیب، نسبت آزادی و عدالت در جامعه، باید بر مبنای آیین، فرهنگ، مقتضیات مكان و زمان، مؤلفه‏های نظری تعیین‏گر، دیدگاه و تجربه انسانهای شایسته و ذی‏صلاح، در یك فراگرد تعاملی اندیشه ورانه نه غوغا سالارانه و نیز آزاد از هر گونه حب و بغض گروهی و در چارچوب مصالح وقوانینی كه خود مردم برای خویش در نظر گرفته‏اند نه آنچه نخبگان و خواص برای آنها می‏پسندند تعیین گردد .
در غیر این صورت، آنچه بر جامعه حاكم می‏گردد، اختناق است تحت عنوان آزادی; حزب سالاری است تحت عنوان دموكراسی; شكاف طبقاتی است تحت لوای رفاه و تامین اجتماعی; حاكمیت وحشت و هراس و دلهره است اما زیر نقاب امنیت; غوغاسالاری و دروغ و تزویر و فریب است تحت عنوان جریان آزاد اطلاعات; دانش رسمی مدافع قدرت است ولی زیر عنوان فریبای . دانش مدرن و ...
در راستای تحقق آرمانی چنین سترگ، برترین اسوه پیشتاز، متفكر شهید استاد مطهری است; همان انسان آزاده‏ای كه هم در وجه اندیشه آگاهانه عمل می‏كرد و هم در وجه انگیزه نقادانه; هم ریشه درد را در درون می‏جست و هم درمان درد را; هم به نظر و عمل غرب نگاه نقادانه داشت و هم به برداشتهای نا صواب و عمل دینداران; هم علل دردها را ریشه كاوانه برمی‏رسید و هم درمان آنها را بنیادین می‏خواست . نه خود و خودی را مطلقا خوب می‏دید و نه غیر و دیگری را تنها مشكل اصلی . و نیز همان اندیشمندی كه سعی می‏كرد با تحصیل شناختی هر چه ژرف تر از غایت هستی; مبانی معرفت‏شناختی و هستی شناختی (كلامی - فلسفی - عرفانی از نظام هستی - با عنایت‏به همه مراتب و ساحتهای آن - )، انسان شناسی; روش شناسی و دانش شناسی متناسب با آن غایت; رشته‏های گوناگون معارف اسلامی‏و نیز علوم انسانی غرب، ضمن شناخت انواع كاستی‏های نظری وعملی، راه حل‏هایی مناسب در راستای برون شدن از مشكلات پیش‏روی اسلام و انسان و تمهید زمینه‏های رشد و بالندگی آنها ارائه دهد .
پی‏نوشت‏ها
۱) كارشناس ارشد علوم سیاسی .
۲) بقره (۲): ۲۵۶، «هر كس كه به طاغوت كفر ورزد و به خدا ایمان آورد .»
۳) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، صص ۶۷، ۶۸، ۱۱۷، ۱۲۲ و ۱۲۳
۴) همان، ص ۹۵
۵) همان، صص ۶۷، ۹۹
۶) پانزده گفتار، صص ۲۷۴ و ۲۷۵
۷) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، ص ۹۹
۸) همان، ص ۱۰۲
۹) مطهری، مرتضی، آزادی معنوی، صص ۲۰ و ۲۱
۱۰) یوسف (۱۲): ۵۳، (ان النفس لامارهٔ بالسوء) ; «نفس [آدمی] بد فرمان است .»
۱۱) مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج ۱۹، ص ۶۵۴
۱۲) جاثیه (۴۵): ۲۳
۱۳) نهج البلاغه، حكمت ۱۳۳
۱۴) پانزده گفتار، ص ۲۷۰
۱۵) آزادی معنوی، ص ۲۰
۱۶) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، ص ۶۷
۱۷) همان، ص ۱۰۲
۱۸) مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج ۲، ص ۱۷۲
۱۹) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، ص ۱۰۹
۲۰) وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۵۱، ح ۲۵۰۱۰
۲۱) پانزده گفتار، ص ۲۷۷
۲۲) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، ص ۹۸
۲۳) همان
۲۴) همان، ص ۶۸
۲۵) ر . ك . به: خسروشاهی، كتاب دو مذهب
۲۶) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، ص ۶۵
۲۷) همان، ص ۱۲۰
۲۸) همان، ص ۶۵
۲۹ همان، ص ۵۹
۳۰) توبه (۹): ۱۲۸، «همانا پیامبری از خود شما بر شما مبعوث شد، هر آنچه شما را رنج می‏دهد بر او گران می‏آید، سخت‏به شما دلبسته است و با مؤمنان رؤوف و مهربان است .»
۳۱) بهترین مردم آن كسی است كه برای مردم بهتر باشد .»
۳۲) پانزده گفتار، ص ۱۱۲
۳۳) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، ص ۶۲
۳۴) بقره (۲): ۳۰، «من، گمارنده جانشینی در زمینم .»
۳۵) اسراء (۱۷): ۷۰، «ما از عالم بالا، كرامتی ویژه به بنی آدم دادیم .»
۳۶) حجر (۱۵): ۲۹ و ص (۳۸): ۷۲، «برای او به سجده در افتید .»
۳۷) پانزده گفتار، صص ۱۱۲، ۱۱۷، ۲۷۰ و ۲۷۲
۳۸) مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج ۲، ص ۱۷۳
۳۹) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، ص ۶۲
۴۰) مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج ۲، ص ۲۵۲
۴۱) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، صص ۷۷، ۸۳
۴۲) مطهری، مرتضی، پیرامون جمهوری اسلامی، صص ۹۲ و ۹۳
۴۳) مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج ۲۰، ص ۲۵۲
۴۴) پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۹۱
۴۵) مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج ۲۰، ص ۲۵۲
۴۶) همان، ص ۲۶۰
۴۷) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، ص ۷۵
۴۸) پیرامون جمهوری اسلامی، صص ۱۰۸ و ۱۰۹
۴۹) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۲، ص ۳۱۹
۵۰) همان، ص ۱۲۹
۵۱) همان، ص ۷۴
۵۲) پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۲۲
۵۳) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، ص‏۱۲۹
۵۴) امكان استعدادی: كیفیت استعدادی است كه تهیوء ماده برای پذیرش صور و اعراض، به طور متعاقب باشد; این استعداد قابل شدت و ضعف است . كمال بالقوه را از آن جهت كه بالقوه است و به اعتبار امر مستعد، استعداد می‏گویند وبه اعتبار مستعدله، امكان استعدادی . (سجادی، دكتر سید جعفر، فرهنگ علوم عقلی)
۵۵) همان، صص ۷۴ و ۷۵
۵۶) همان، صص ۷۸ و ۷۹
۵۷) همان، ص ۷۵
۵۸) پانزده گفتار، ص ۸۵
۵۹) مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج ۱، ص‏۵۵۴
۶۰) اسراء (۱۷): ۷۰
۶۱) بقره (۲): ۳۰
۶۲) حجر (۱۵): ۲۹، ص (۳۸): ۷۲
۶۳) همان، ج ۲، ص ۳۹۲
۶۴) حجر (۱۵): ۲۹ و ص (۳۸): ۷۲
۶۵) انشقاق (۸۴): ۶
۶۶) همان، ج ۱، ص ۷۸
۶۷) مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج ۱۳، ص ۴۹۲
۶۸) همان; آدرس حدیث نبوی; ابن اثیر، النهایه، ج ۳، ص ۴۵۷
۶۹) همان، ج ۳ ص ۴۵۶
۷۰) مطهری، مرتضی، فلسفه تاریخ، ج ۱، ص ۱۵۹
۷۱) مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج ۲، صص ۳۵۶ و ۳۵۷
۷۲) مطهری، مرتضی، جامعه و تاریخ، ص ۳۱۷
۷۳) همان، ج ۳، صص ۴۵۴ و ۴۵۳
۷۴) همان، ص ۴۵۳
۷۵) همان، ص ۴۵۲
۷۶) همان، ص ۴۵۴
۷۷) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، ص‏۶۱
۷۸) همان، ص‏۶۰
۷۹) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، ص ۱۲۷
۸۰) پیرامون جمهوری اسلامی، ص ۱۲۳
۸۱) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۱، صص ۸۵، ۸۶، ۸۱، ۷۹ و ۱۳۰
۸۲) همان، صص ۸۴ و ۸۵
۸۳) همان، ج ۲۱ ص ۲۰۸
۸۴) همان، ص ۵۲
۸۵) همان، ج ۶، صص ۲۴۷، ۲۵۰ و ۲۰۴
۸۶) مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۲۱، ص ۲۷۶
۸۷) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۶، صص ۲۰۷، ۲۱۳، ۲۰۲، ۲۰۴ و ۲۳۰
۸۸) مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱، ص‏۱۵۰
۸۹) یاد داشت‏های استاد مطهری، ج ۶، ص ۲۰۷
۹۰) مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱، صص ۱۵۱ - ۱۵۰
۹۱) همان، ج ۱۸، ص‏۱۵۸
۹۲) طه (۲۰): ۱۱۱
۹۳) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۶، ص‏۲۶۵
۹۴) حدید (۵۷): ۲۵
۹۵) همان، ص‏۲۶۱
۹۶) همان، ج ۴، صص ۱۲۲، ۱۲۳ و ۱۶۳
۹۷) مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱۶، صص‏۴۴۵، ۴۴۸
۹۸) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۶، صص ۲۱۷، ۲۰۳
۹۹) بنا به تفسیر عدل به «اعطاء كل ذی حق حقه‏» ; «دادن حق هر ذی حقی .»
۱۰۰) همان، ج ۳، ص ۲۳۸، ۲۵۱
۱۰۱) مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۱۸، ص ۱۵۴
۱۰۲) همان ج ۱، ص ۵۲
۱۰۳) همان، ج ۷، صص ۲۳۵ - ۲۳۴
۱۰۴) كل ما حكم به العقل حكم به الشرع‏» و «الواجبات الشرعیهٔ الطاف فی الواجبات العقلیهٔ‏» .
۱۰۵) همان، ج ۴، صص ۹۵۵ - ۹۵۳ و ج ۱، ص‏۵۸
۱۰۶) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۶، ص ۲۰۳
۱۰۷) مجموعه آثار شهید مطهری، ج ۷، صص ۲۳۵ - ۲۳۴
۱۰۸) یادداشت‏های استاد مطهری، ج ۳، ص ۲۸۵
۱۰۹) نحل (۱۶): ۷۶
۱۱۰) همان، صص ۲۷۸، ۲۷۲ و ۲۷۱
منبع:فصلنامه حك.مت اسلامی ، شماره ۳۱
نویسنده:محمد علی سوادی
منبع : خبرگزاری فارس