پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نقش انقلاب فرهنگی در صورت بندی جدید جریان های سیاسی


نقش انقلاب فرهنگی در صورت بندی جدید جریان های سیاسی
هرچه از اولین روز بنیان نهادن نظام جمهوری اسلامی گذشت انتظار تحول در عرصه های مختلف بیشتر و بیشتر شد. عرصه فرهنگ در سطوح عالی و نخبه سازی آن بیش از هر عرصه دیگر این نیاز را گوشزد می كرد. آنچه در سطح دانشگاه ها وجود داشت، ادامه روند آموزشی و تربیتی ناكارآمد و بلكه آلوده گذشته در كنار یك زائده جدید، یعنی تبدیل اتاق های متعدد دانشگاه به دفاتر ویژه گروه های ریز و درشت سیاسی بی ارتباط با مبانی حركت تحول ساز مردم بود. مدیریت جدید نظام آموزش عالی تنها در صورتی كه مدرك مستقیم و قابل ارایه ای از سرسپردگی اساتید به ساواك و یا عضویت در فراماسونری و... دست می یافت از ادامه فعالیت شان جلوگیری می كرد. بدین ترتیب آنچه دست نخورده باقی می ماند میدان داری اساتید دارای تعلق فكری به حوزه های راست گرایانه و چپ گرایانه غربی و همچنان مهجورماندن فرهنگ اسلامی بود.
مدیریت دانشگاه ها با اتكا به لیبرالیسم حاكم بر دولت موقت خود را موظف می دیدند كه امكانات دانشگاه را در اختیار تبلیغات سیاسی گروه هایی قرار دهند كه گاه در نقاط دیگر كشور مسلحانه در برابر نظام ایستاده بودند. رییس دانشگاه تهران به گفته خودش، پیشنهاد كرده بود كه تمام اتاق های یكی از ساختمان های این دانشگاه به طوركامل در اختیار گروه های سیاسی مختلف قرار داده شود.
محمد ملكی اذعان می كند در یكی از دانشگاه ها تنها یك گروه سیاسی هجده اتاق را به خود اختصاص داده بود. در چنین آشفته بازاری تحول در نظام آموزشی براساس خواسته های بنیادین و اسلامی مردم در انقلاب اسلامی چگونه امكان پذیر بود؟
امام بارها نارضایتی خود را از وضعیت دانشگاه ها كه هنوز توانایی و قابلیت های حركت به سوی تأمین استقلال كشور در زمینه های مختلف را نداشتند، اعلام كرده بودند.
این موضوع در آن حد برای مقتدای انقلاب اسلامی اهمیت داشت كه در پیام نوروزی سال ۱۳۵۹ تأكید كردند: «باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاه های سراسر ایران به وجود آید تا اساتیدی كه در ارتباط با شرق یا غرب اند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدوین علوم عالی اسلامی... تمام عقب ماندگی های ما به خاطر عدم شناخت صحیح اكثر روشنفكران دانشگاهی از جامعه اسلامی است و متأسفانه هم اكنون هم هست. اكثر ضربات مهلكی كه به این اجتماع خورده است از دست اكثر همین روشنفكران دانشگاه رفته ای است كه همیشه خود را بزرگ می دیدند و می بینند و تنها حرف هایی می زدند و می زنند كه دوست به اصطلاح روشنفكر دیگرش بفهمد و اگر مردم هیچ نفهمند، نفهمند. زیرا دیگر چیزی كه مطرح نیست مردم اند و تمام چیزی كه مطرح است خود اوست، برای این آمد كه بدآموزی های دانشگاهی زمان شاه، روشنفكر دانشگاهی را طوری بار می آورد كه اصولا ارزشی برای خلق مستضعف قائل نبوده و متأسفانه هم اكنون هم نیست.»
برانگیختگی ناشی از این مطالبه رهبر انقلاب از ابتدای این سال فضای فعالیت دانشجویان مسلمان را فراگرفته بود.
آن ها به تازگی در جریان فتح لانه جاسوسی نقش خود در تأثیرگذاری بر فضای سیاسی كشور دریافته بودند. یك حادثه كوچك كافی بود تا توده های مسلمان دانشجو را برای تحقق خواسته امام به حركت درآورد. زمانی كه آقای هاشمی رفسنجانی عضو شورای انقلاب در جمع دانشگاهیان تبریز مشغول تشریح بحثی درخصوص مبانی فكر اسلامی و بنیان های انقلاب اسلامی بود، رفتار هتاكانه عناصر كمونیست و برهم زدن سخنرانی او زمینه یك اعتراض عمومی را نه تنها در تبریز، بلكه در بیشتر محیط های دانشگاهی سراسر كشور فراهم ساخت. دیگر شكیبایی دانشجویان مسلمان نسبت به تحمیل فضای آنارشیستی دانشگاه ها از سوی گروه های اقلیت چپ گرا به پایان رسیده بود. در این جا شورای انقلاب نیز وارد عمل شد و برای تخلیه دفاتر گروه های سیاسی- كه گاه نقش اتاق جنگ و ستاد فرماندهی آشوبگری های مسلحانه و غیرمسلحانه در نقاط مختلف كشور را داشت- سه روز مهلت داد. جالب است بنی صدر كه در این ماجر، جزء پیشگامان بود، گروه های سیاسی را كه عمدتا از ماركسیست ها و منافقین بودند، تهدید كرد در صورتی كه در موعد مقرر اتاق های دانشگاه را تخلیه نكنند برای این منظور از توده های مردم كمك خواهد گرفت.
شاید بنی صدر می خواست در اولین روزهای ریاست جمهوری خود برای به دست گرفتن ابتكار عمل، اقتدار خود را در حوزه های مختلف تثبیت كند.
در تهران انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت به محوریت افرادی مثل احمدی نژاد(رئیس جمهور فعلی كشورمان) اولین حركت را در پاكسازی دانشگاه ها از دفاتر گروه های مسلح و غیرمسلح در حال جدال با نظام اسلامی، آغاز كردند. سپس دانشگاه ها یكی پس از دیگری به كنترل دانشجویان خط امامی درآمد. این اقدامات گاه به دلیل واكنش مسلحانه گروه ها چهره ای خونین می یافت. گریزی از آن نبود كه مردم كه بیش از یك سال شاهد حركت های هرج و مرج طلبانه گروه های پرادعا و دور از خواسته های ملت بودند، به طور مستقیم وارد صحنه شوند.
بیشتر گروه های سیاسی برای حفظ وجاهت خود هم كه شده ضرورت انقلاب فرهنگی در آن مقطع را می پذیرفتند. ولی با اما و اگرهایی لوازم اجرای آن را زیر سوال می بردند. مثلا جنبش مسلمانان مبارز در بیانیه ای در عین بیان این كه «ضرورت یك انقلاب فرهنگی را صددرصد تأیید می كنیم» تأكید كرده بود: «معتقدیم این حركت باید از پایین و توسط نیروهای انقلابی و جوان مسلمان و متعهد و مكتبی انجام گیرد.» این موضع گیری گروه حبیب الله پیمان از آن جا اهمیت داشت كه هوادارانش از طرفی با گروهك منافقین روابط حسنه ای داشتند و از سوی دیگر توانسته بودند در برخی از انجمن های اسلامی دانشجویان نفوذ كنند.
نگرانی واقعی دارودسته «امتی ها» محوریت یافتن رهبران فكری جریان خط امام در انقلاب فرهنگی بود. درهم نظری جنبش مسلمانان مبارز و منافقین همین بس كه بیانیه منافقین نیز از «بازسازی انقلابی آموزشی كشور از طریق شوراهای منتخب و مسئول» سخن به میان آورده بود، البته با این تفاوت كه منافقین دانشجویان مسلمان را «فتنه جو و فرصت طلب» خوانده و حركت انقلاب فرهنگی را ریختن آب به آسیاب دشمن و امپریالیسم قلمداد كرده بودند.
گروه «جاما» به رهبری كاظم سامی در یك موضع گیری مشابه تغییر و تحول انقلابی در نظام آموزشی را با توجه به نیازهای جامعه از ضروریات هر جنبش انقلابی قلمداد كرده بود، ولی ادعا داشت: «در شرایطی كه ملت با امپریالیسم در جنگ است ضرورت تغییر بنیادی در دانشگاه ها بی مورد است.» جاما این واقعیت را پنهان می كرد كه وضعیت دانشگاه آن زمان از طرفی تحلیل برنده توان دانشگاهیان در این مبارزه است و از سوی دیگر ناكارآمدی دانشگاه ها در جنبه ایجابی و ناتوانی آن در ارایه یك الگوی بومی برای استقلال كشور از قدرتمندان جهانی، غرض مبارزه با امپریالیسم را نقض می كند.
اكنون وقتی به موضع گیری های برخی از انجمن های اسلامی در آن روزها نگریسته شود، رگه هایی از گرایش تحلیلی نفوذی های چنین گروه هایی قابل ردیابی است. ابراز نگرانی برخی از این تشكل های دانشجویی نسبت به دولتی شدن انقلاب فرهنگی به رغم تأكیدی كه امام بر نقش شورای انقلاب در هدایت این حركت داشتند، شائبه این نفوذ را تقویت می كند و به نظر می رسد یك دهه بعد كه در دفتر تحكیم وحدت به وقوع پیوست، از چنین زمینه های تاریخی متأثر بود.
امام در پیام نوروزی ۱۳۵۹ دانشجویان و طلاب را به مطالعه دقیق روی مبانی اسلامی دعوت كرده بودند. همچنین در روز اول اردیبهشت زمانی كه در جلو پنجره محل سكونت موقت خود در دربند شمیران (پس از مرخص شدن از بیمارستان قلب) برای اجتماعی از دانشجویان مسلمان حامی انقلاب فرهنگی سخن می گفتند با انتقاد از فقدان تربیت اسلامی در دانشگاه ها خواستار تغییربنیادین آن ها برای رفع این خلأ شدند.
این سخن امام دانشجویان مسلمان را به سمت كانون تربیت اسلامی یعنی حوزه های علمیه می كشاند. آن ها به این عقیده رسیده بودند كه روحانیت بایستی پاسخ گوی این نیاز دانشگاه ها باشد. در پایان اردیبهشت ماه مدرسه فیضیه قم محل برگزاری همایشی با عنوان «فیضیه، دانشگاه و انقلاب فرهنگی» بود. در این همایش صحنه های شوق انگیزی از الفت دو قشر حوزوی و دانشگاهی- كه سال ها برای فاصله گیری آن ها از یكدیگر برنامه ریزی شده بود- مشاهده می شد. از لطایف روزگار سخنرانی هاشم آقاجری دانشجوی آن دوره بود كه از وابستگی دیرینه روشنفكران ایرانی به غرب انتقاد می كرد! الفت دانشگاه و حوزه از ناحیه برخی از تشكل های دانشجویی ادامه یافت. اما تأثیرپذیری برخی از انجمن های اسلامی از گروه های دارای گرایش های ضد روحانیت تداوم این گرایش را نمی پسندید. اهتمام محمود احمدی نژاد و دوستانش در دانشگاه علم و صنعت به تداوم ارتباط با حوزه های علمیه بعضا اعتراض هایی را در جلسات انجمن های اسلامی دانشجویان-كه به تازگی در مركز به نام دفتر تحكیم وحدت متمركز شده بودند- به دنبال داشت.
شاید همین موضوع در مراحل بعد به صورت یكی از اسباب بروز نوعی دوگانگی فكری در این تشكل دانشجویی عمل كرد.
پژوهشگر: مرتضی صفار هرندی
منبع: سایت بصیرت
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی