دوشنبه, ۳۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 May, 2024
مجله ویستا

سرکشی بنی اسرائیل از وصیت یعقوب


سرکشی بنی اسرائیل از وصیت یعقوب
گرچه سریال «یوسف پیامبر» مطابق سوره مبارکه یوسف به پایان رسید، اما وصیت کردن یعقوب (ع) که در آیه ۱۳۳ سوره بقره و سراسر باب ۴۹ از سفر پیدایش تورات مذکور گشته در این سریال ظهوری نیافته است. اهمیت وافر این وصیت در روزگار ما، به مساله صهیونیسم و ارض موعود راجع است؛ چراکه بازگشت بنی‌اسرائیل به فلسطین، اول بار توسط حضرت یعقوب در مصر وعده داده شد. بعلاوه بنی‌اسرائیل در سال دوم خشکسالی و ظاهرا به سبب قحطی به مصر آمدند، اما در واقع به علت مخالفت با اراده خداوند در سیادت یوسف (ع)، به فرمان حق تعالی به مصر تبعید شدند. پیشتر وقتی خداوند ابراهیم(ع) را به زمین فلسطین آورده بود تا او را در آن سکونت دهد (سوره انبیاء/ ۷۱) حضرتش به ابراهیم فرموده بود که بزودی نسل تو از این زمین به مدت ۴۰۰ سال تبعید می‌شوند، ولی در پشت چهارم بدینجا بازخواهند گشت. (سفر پیدایش ۱۵/۱۳ تا ۱۶.) حضرت موسی(ع) طبق وعده ظهور کرد تا بنی‌اسرائیل را به فلسطین بازگرداند. (سوره اعراف/ ۱۳۵ تا ۱۳۷) ۷۰۰ سال بعد از موسی (ع) وقتی شرارت بنی‌اسرائیل در فلسطین افزون شد، خداوند به دلیل تادیب ایشان بخت‌النصر را بر این قوم و بر معبد سلیمان مسلط کرد. او پس از کشتاری وسیع، اندکی از ایشان را به اسارت به بابل برد. قریب ۵۰ سال بعد با فتح بابل توسط کوروش اسارت دوم این قوم به پایان رسید. بعدها پس از ظلم‌هایی که به حضرت عیسی (ع) و حواریون او کردند، تایتوس پسر امپراتور روم در سال ۷۰ میلادی اورشلیم را ویران کرد و بیشتر یهود را کشت و الباقی را در جهان پراکنده کرد و همه اینها پیشتر در تورات تحذیر داده بود. (سفر تثنیه ابواب ۲۷ تا ۳۲) بنابراین وعده‌ای که یعقوب به بنی‌اسرائیل در مورد بازگشت به اورشلیم داده شده بود، در زمان موسی تحقق یافت، ولی بنی‌اسرائیل به علت گناه و سرکشی مجدد این سرزمین را از دست دادند و ادعای کنونی صهیونیستی برای سیادت بر سرزمین مذکور، حتی از منظر دین یهود بی‌پایه و بنیان است، چون براساس همان وصیتی که وعده بازگشت بنی‌اسرائیل به اورشلیم داده شده، به آنها توصیه شده پس از ظهور اسلام به این دین ایمان آورند نه این که مومنین به این دین را از سرزمین فلسطین بیرون رانده و به کشتار آنها بپردازند. آنچه اکنون می‌خوانید تبیینی از وصیت یعقوب با توجه به منابع موجود است که براساس آن بنی‌اسرائیل به پیروی از دینی که خاتم پیامبران مبلغ آن است، فرا خوانده شدند. این متن از منظر مطالعات تطبیقی ادیان نگارش یافته است.
به یوسف خبر می‌دهند پدرت بیمار شده و در معرض مرگ است. (سفر پیدایش باب ۴۸) پس او ۲ پسرش منسی و افرائیم را بر‌داشته و نزد پدر در زمین جوشن می‌رود. یعقوب خود را تقویت کرده بر بستر می‌نشیند. او برای یوسف یادآوری می‌کند که رسول خداوند در بیت ایل در رویایم با من سخن گفت (نگا. سفر پیدایش ۳۵/۱۲) و من در آنجا سنگی را بدین سبب برای او نصب کردم و آنجا را بیت ایل نامیدم، یعنی خانه آن رسول خدا که خداوند همه امورات زمین و اهلش را به او سپرده است. (و نگا. دعای سمات‌‌‌) او به من گفت این زمین فلسطین برای سکونت من و فرزندان من است (پیدایش ۴۸/۴) چراکه خداوند آن را برای ابراهیم (ع) و نسل او از اسحاق مقرر فرموده است. (نگا. سوره انبیاء/ ۷۱) البته این سکونت به شرط آن است که در این زمین فساد نکنیم وگرنه خداوند خودش ما را از آن اخراج خواهد فرمود، چنان که امروز شده است. خداوند به واسطه قحطی و به عقوبت گناهی که برادرانت بر تو کردند، ما را بدین جا تبعید کرده است.
خداوند این امر را پیشتر به جد من ابراهیم نیز خبر داده بود که ذریه‌اش بزودی در زمینی بیگانه غربت خواهند کشید و اهل آن زمین را بندگی خواهند کرد تا هنگامی که از گناهان خود پاک شوند، پس آن گاه خداوند خودش ایشان را به آن زمین باز خواهد آورد، (نگا. پیدایش ۱۵/۱۳ تا ۱۶)؛ اما ای یوسف! اوضاع برادرانت پس از تو سخت خواهد شد و این به سبب آن گناهی است که بر تو روا داشتند، چراکه اراده خداوند را بر سیادت تو گردن ننهادند. اگرچه خداوند خواست خود را محقق کرد و تو را ملکی عظیم داد، ولی آنها باید عقوبت این گناه عظیم را در همین دنیا بپردازند تا در روز جزا معذب نباشند و تا نسل ایشان باقی بماند. (نگا. پیدایش ۵۰/۲۰) گناه پیامبرزادگان سخت‌تر عقوبت می‌شود، به آن سبب که آنها به راه پدران صالح خود نرفته‌اند و به نور سالک نشده ظلمت را برگزیده‌اند. همان طور که خداوند به جدم ابراهیم(ع) فرموده است، بنی‌اسرائیل ۴۰۰ سال در مصر خواهند ماند و در پشت چهارم خداوند منجی خود را فرستاده نسل شما را به کنعان خواهد برد. (پیدایش ۴۸/۲۱) شما پس از وفاتم جسدم را به کنعان ببرید و در مقبره پدرانم ابراهیم و اسحاق دفن کنید. (پیدایش ۴۹/۲۹ تا ۳۱) تو هم وصیت کن که به وقت عزیمت بنی‌اسرائیل، تابوتت را به کنعان ببرند؛ ولی برادرانت در همین زمین مصر مدفون خواهند شد و ارض مقدس حتی جسد آنها را نخواهد پذیرفت، زیرا در آن زمین مبارک برخلاف خواست خداوند مرتکب این ظلم بزرگ بر تو شدند. پس خداوند برای ایشان چنین تقدیر فرموده است.
چشمان حضرت یعقوب (ع) از فرط پیری تار شده است. او سپس ۲ پسر یوسف یعنی منسی و افرائیم را به حضور می‌طلبد و دست بر سر آنها کشیده می‌گوید: ایامی بر من گذشت که امید دیدار تو را هم نداشتم، ولی خداوند بر من منت نهاده اکنون فرزندان تو را می‌بینم. (پیدایش ۴۸/۸ تا ۱۱)
اکنون ۱۱ برادر یوسف (ع) نیز در حجره حضرت یعقوب گرد آمده‌اند. یعقوب(ع) آنها را می‌خواند تا نزدیک‌تر آیند و وصیت او را بشنوند. (قرآن: بقره/ ۱۳۲ و ۱۳۳ تورات: سفر پیدایش باب ۴۹) یعقوب چنین وصیت می‌کند که به یکدیگر احترام کنید. با این که من و برادرم عیصو هر دو از یک بطن بودیم (نگا. پیدایش ۲۵/۲۳ تا ۲۶) و او فقط لحظاتی زودتر از من به دنیا آمده بود، ولی من همواره او را بزرگ‌تر از خود می‌دانستم و بر او احترام شایان می‌گذاردم. خداوند آن کس را که به خاطرش فروتنی کند، بالا خواهد برد. چنان که یوسف برادرتان را نیز خداوند به سبب فروتنی‌اش بر همه شما برتری داد. در حالی که او ۱۰ برادر بزرگ‌تر از خود داشت. شما را سفارش می‌کنم به این که تنها خدای واحد را بپرستید و گرد پرستش هیچ‌گونه بت نگردید. به رسول خدا که خداوند روحش را در ابتدای آفرینش، پیش از پیدایش زمین و آسمان خلق کرده است، ایمان داشته باشید. (نگا. سفر پیدایش ۱/۳ سفر تثنیه ۱۸/۱۸ ۳۳/۲ امثال سلیمان ۸/۲۲ اشعیاء ابواب ۴۰ تا ۴۲ ملاکی ۱/۳ حبقوق ۳/۳ تا ۶) روح او هم‌اکنون حاضر است و بر اعمال شما و تمام زمینیان نظارت دارد. به واسطه او بود که شما یوسف را یافتید. (نگا. پیدایش ۴۸/۱۶ اشعیاء ۴۲/۲) او روح خداست و نباید بدو ناامید بود. (سوره یوسف/ ۸۷) او فعال مایشاء است، مومنان زمین را مدد رسانده و کافران را عقوبت می‌کند. (اشعیاء ۴۱/۲ و ۳) شنیدم برخی مردم او را پسر خدا می‌نامند. (نگا. قرآن: انبیاء/ ۲۶ و ۲۷ عهد جدید: انجیل متی ۲۶/۶۳) مبادا که شما چنین بگویید! خداوند فرزند ندارد و رسول خدا نیز پسر خدا نیست. او خلیفه خدا در زمین است و حکم او همان حکم خداست. او از نسل اسماعیل به این جهان خواهد آمد. اسماعیل نخست‌زاده ابراهیم(ع) است. (نگا. سفر پیدایش ۱۶/۳تا۱۱) چون که خداوند رحم جده ما ساره را بست و او را نازا کرد (نگا. سفر پیدایش ۱۱/۳۰ ۱۶/۱ سفر خروج ۲۳/۲۶) تا اسماعیل از هاجر همسر دوم جد ما ابراهیم در پیری‌اش متولد شود. (سوره ابراهیم/ ۳۹) آن گاه بود که خداوند پدرم اسحاق را از ساره در سن ۱۰۰ سالگی ابراهیم عطا فرمود (نگا. قرآن: حجر/ ۵۴ تورات: پیدایش ۲۱/۲ و ۳) و چون ساره وعده فرشتگان را به فرزندآوری خود مضحکه کرد (قرآن: هود/ ۷۱ تا ۷۳ ذاریات/ ۲۹ تورات: پیدایش ۱۸/۱۲ تا ۱۵) خداوند آن فرزند را اسحاق یعنی اضحاک نام نهاد. (نگا. پیدایش ۲۱/۵)
ممکن بود پدرم اسحاق متولد نشود و ما نیز اکنون در جهان نبودیم. ما طفیل وجود اسماعیل و اعمال نیک جدمان ابراهیم هستیم. ای فرزندان من! حق نخست‌زادگی را به جای آورید چنان که خداوند به جای آورده است. (نگا. سفر تثنیه ۲۱/۱۵ تا ۱۷) فراموش نکنید که خداوند اسماعیل و نسل او را بر اسحاق و نسلش شرافت بخشیده است، چراکه منجی جهان و رسول خود را از بنی‌اسماعیل و نه از بنی‌اسرائیل خواهد فرستاد. (سفر تثنیه ۱۸/۱۸) گرچه ما را نیز به سبب کارهای بزرگی که جدمان ابراهیم کرده است بخصوص بت‌شکنی‌اش، به انبیایی از نسل لاوی و یهودا برکت خواهد داد؛ اما نسل شما باید منتظر ظهور رسول خدا باشند، چنان که همه انسان‌های زمین او را انتظار می‌برند تا بدو گرویده وی را اطاعت کنند. (پیدایش ۴۹/۱۰ نیز نگا. اشعیاء ۴۲/۱ تا ۸) دین رسول خاتم سراسر جهان را در بر خواهد گرفت و تا قیامت باقی خواهد بود؛ اما شما که او را نمی‌بینید و در زمان او نیستید باید به وی ایمان داشته باشید. او هم‌اکنون نیز هست و سخن شما را می‌شنود و شما را می‌بیند و هر کس که او را به جد و جهد بطلبد خواهد یافت. (نگا. امثال سلیمان ۸/۱۷) مومنان بدو در همه اعصار، وارث حیات ابدی در بهشت خدا هستند. خداوند داوری روز جزا را نیز بدو سپرده است. او خلیفه خداوند در همه امورات ما انسان‌هاست. در روز جزا او بهشت و جهنم را قسمت می‌کند، یاران و مومنانش را به بهشت و کافران و دشمنانش را به دوزخ می‌فرستد. (نگا. انجیل متی ۲۵/۳۱ تا ۴۶) همه انبیا نزد خداوند عهد سپرده‌اند تا نزد امت‌های خود از او سخن گفته مردم را به حضرت معتقد سازند. (نگا. آل‌عمران/ ۸۱ تا ۸۳)
وقتی او بدین جهان آید دین مبارکش به سرعت جهان را فتح خواهد کرد؛ چراکه جمیع امت‌ها منتظر اویند و با طوع و رغبت اطاعتش می‌کنند. (نگا. اشعیاء ۴۲/۴) پیروان او اراده‌هایی پولادین دارند. (نگا. سوره فتح/ ۲۹) آنها به سراسر جهان رفته و شالوم را که نام دین مبارک اوست به مردم عرضه می‌دارند. اگر نسل شما بر خداوند عصیان نورزند و تا آن زمان در فلسطین اقامت داشته باشند، خواهند دید که از دروازه‌های شهرهایشان «شالوم» بر آنها آورده می‌شود. (نگا. مزامیر ۲۹/۱۱ ۱۴۷/۱۴ و ۱۵ اشعیاء ۵۲/۷ ارمیاء ۸/۱۵ حجی ۲/۹) این نام شالوم را جد ما ابراهیم بر دین رسول خدا نهاده است (نگا. سوره‌ حج/۷۸) و خودش و اسماعیل مکرر دعا کرده از خداوند شرافتی را که به پیروان رسولش در آتیه خواهد بخشید، طلب کردند (بقره/ ۱۲۸ تا۱۳۰) و تا این‌که از شیعیان او محسوب شوند. به سبب محبت به رسول‌الله(ص)، ابراهیم(ع) نزدیک بود که در حب فرزندش اسماعیل(ع) افراط کند، آنقدر که از این راه دور مدام به دیدار وی در بیابان عربیه می‌رفت و برای او نزد خداوند دعا می‌کرد. (قرآن: بقره/ ۱۲۶ ابراهیم/ ۳۵ تا ۳۷ تورات: پیدایش ۱۷/۱۸) لذا خداوند بدو دستور ذبح اسماعیل را داد و این امری بود که ابراهیم(ع) بجای آورده بود اگر کارد بریده بود. پس قدر و منزلت رسول خدا را بشناسید و آنچه را که خداوند و ابراهیم پسندیده‌اند بپسندید وگرنه از سفیهان و دوزخیان خواهید بود. (نگا. بقره/۱۳۰ و ۱۳۱) ابراهیم(ع) تسلیم محض خدا بود و به وقت موت خویش به عمویم اسماعیل و پدرم اسحاق و من که بر بالینش جمع بودیم سفارش اکید کرد تا به رسول خدا و شالوم دین مبارک وی ایمان داشته باشیم و او را در قوم و نسل خود بسیار یاد کنیم و تسلیم محض خدا گردیم. (نگا. بقره/ ۱۳۱ و ۱۳۲) چنان که شالوم به معنای تسلیم است و اگر تسلیم او شدیم خداوند بابی دیگر از معنای شالوم را که صلح و سلامت باشد بر ما خواهد گشود.
از آتیه‌ شما نگرانم ای فرزندان و حال از شما می‌پرسم که بعد از من چه کسی را خواهید پرستید؟ (قرآن: بقره/ ۱۳۳ تلمود: پساحیم، ۵۶ الف، به نقل از محمد یزدان‌پرست لاریجانی، داستان پیامبران، نشر اطلاعات، ۱۳۸۰، ص ۳۱۷)
فرزندان یعقوب همگی می‌گویند: خدای واحد را می‌پرستیم و تسلیم امر او هستیم.
ابراهیم به وقت موت به عمویم اسماعیل و پدرم اسحاق و من سفارش کرد که به رسول خاتم و دین مبارکش ایمان داشته و او را در قوم و نسل خود بسیار یاد کنیمیوسف به نمایندگی از برادران می‌افزاید: در دل ما فقط خدای یکتا جای دارد و بس. هرچه او فرماید عین عدالت و خیر مطلق است و در او ابدا شری نیست. (تلمود، پیشین)
یعقوب می‌پرسد: آیا در حضور خدا به من عهد می‌سپارید که با اسماعیل(ع) و نسل مبارکش با مسالمت زندگی کرده، به رسول خاتم که از نسل اوست ایمان داشته وی را انتظار برید؟
همگی برادران دست راست خود را بالا آورده سوگند می‌خورند و تعهد می‌سپارند. یوسف با شنیدن ذکر رسول خدا اشک در چشم جمع کرده می‌گوید: ای رسول خدا! ای کاش جمال دلنشینت را می‌دیدم، حیات مبارکت را درک کرده و از یاران استوارت می‌شدم.
یعقوب می‌گوید تا ظهور آن نبی خاتم که اشرف انسان‌ها و سرور انبیاست، نبوت در بنی‌اسرائیل در نسل یهودا خواهد بود؛ ولی با ظهور او باید از دین خود دست برداشته به دین مبارک او شالوم بگروید (پیدایش ۴۹/۱۰) وگرنه خداوند در این دنیا و در روز جزا از شما مواخذه خواهد کرد. (نگا. سفر تثنیه ۱۸/۱۹)
سپس یعقوب(ع) دست به دعا فراز برده پسرانش نیز به تبعیت از او دعا می‌کنند: ای خدای ابراهیم و اسماعیل و اسحاق! ما منتظر منجی جهان هستیم (پیدایش ۴۹/۱۸) به ما و جمیع امت‌های زمین رحم کن و در ظهور رسول خود تعجیل فرما!
در همین اثنا نبایوت و قیدار دو پسر ارشد حضرت اسماعیل(ع) با ۱۰ برادرشان (نگا. پیدایش ۲۵/۱۳) در کهولت سن خود در معیت فرزندانشان به این جمع وارد می‌شوند. (تلمود: سوطا، ۱۳ الف، به نقل از داستان پیامبران، ص ۳۱۷) آنها از بیابان عربیه (فاران) آمده‌اند، پس بر یعقوب سلام کرده تحیت می‌فرستند. یعقوب ایشان را احترامی وافر می‌گذارد. در سخنان آنها ذکر خاطراتی از ابراهیم(ع) و وصیت‌های او نیز هست. اندکی بعد فرزندان قطوره سومین همسر حضرت ابراهیم(ع) نیز از راه می‌رسند (تلمود: پیشین)، یعنی زمران، یقشان، مدان، مدیان، یشباق، شوحا و فرزندانشان. (نگا. پیدایش ۲۵/۱ تا ۳) پس آنگاه یعقوب به پسرانش وصیت می‌کند تا جسد او را به کنعان برده در صحرای عفرون در کنار ابراهیم و ساره، اسحاق و رفقه، و لیه همسر اولین یعقوب دفن کنند. (پیدایش ۴۹/۲۹) پس از درگذشت یعقوب و پس از حنوط ۴۰ روزه‌ مصریان و عزاداری ۷۰ روزه‌ ایشان (پیدایش ۵۰/۳) فرزندانش با همراهی مشایخ مصر او را به سوی کنعان می‌برند. (پیدایش ۵۰/۷.) یوسف(ع) و برادران به این سبب سر خود برهنه کرده‌اند. یوسف تاجش را بر تابوت یعقوب آویخته است (تلمود: پیشین.) پس از تدفین پدرشان، یوسف و برادران افسوس فراوان خورده با کنعان وداع می‌کنند. یوسف(ع) این زمین مبارک را مخاطب ساخته می‌گوید: ای کاش ما لیاقت می‌داشتیم تا در تو زندگی کنیم. این سخن بر اشک و آه برادران می‌افزاید. روبین برادر ارشد می‌گوید: ما به سبب گناه عظیم‌مان بر یوسف، از این زمین حتی به قدر مدفن جسدهای خود نیز بهره‌ای نخواهیم داشت. ایشان سپس زیبایی و سرسبزی زمین را می‌ستایند و با قدم‌های کوتاه ره سپرده با ارض مقدس وداع می‌کنند.
□□□
یوسف(ع) اولین نفر از برادران است که می‌میرد. (تلمود: براخوت، ۵۵ الف، پیشین، ص ۳۱۸) وصیت او نیز به همین قسم است که او فرزندان خود و برادرانش و فرزندان ایشان را خوانده همگی را امیدوار می‌کند که خداوند روزی بنی‌اسرائیل را از مصر نجات خواهد بخشید. پس آنگاه فراموشتان نشود که جسد مرا هم با خود به ارض مقدس ببرید، (پیدایش ۵۰/۲۵ نیز نگا. سفر خروج ۱۳/۱۹ تلمود: سوطا، ۱۳ ب، پیشین، ص ۳۱۹) ولی شما ای برادرانم! به سبب آن که برخلاف اراده‌ خدا عمل کردید، مقدر است در همین زمین مدفون شوید. آخرین سخن یوسف(ع) این است: به سبب ریاست و فرمانروایی‌ام، خداوند عمر مرا کوتاه‌تر از شما برادرانم مقدر فرمود. (تلمود: براخوت، ۵۵ الف، پیشین، ص ۳۱۸) به امید بهشت عدل خداوند و سفره‌ اطعام جدمان ابراهیم باشید.
پس یوسف(ع) در کمال سلامت در ۱۱۰ سالگی جان می‌سپارد (پیدایش ۵۰/۲۶)، در حالی که از حسن و جمالش کاسته نشده بود. اهل مصر نیز به سان بنی‌اسرائیل بر او ماتم بسیار می‌کنند. سپس جسد یوسف را در تابوتی از سنگ نهاده آن را قیراندود کرده در نیل رها می‌سازند. (تلمود: سوطا، ۱۳ ب، پیشین، ص ۳۱۹)
□□□
پادشاهان بعدی مصر همگی یوسف(ع) را به سبب خدماتش ارج می‌نهادند و قومش را نیز به سبب وی تکریم می‌کردند. ۳ قرن بعد اما پادشاهی بر مسند حکمرانی مصر نشست که یوسف(ع) را نمی‌شناخت. (قرآن: غافر/ ۳۴ تورات: خروج ۱/۸) لذا بنی‌اسرائیل را به غلامی و کنیزی گرفته از آنها بیگاری سختی کشید. (خروج ۱/۱۳ و ۱۴) این مصایب البته با تقدیر خداوند بود. (بقره/ ۴۹ اعراف/ ۱۴۱ ابراهیم/ ۶) لذا جزع و فزع ایشان به آسمان برخاسته منجی خود را طلب می‌کردند. این سخن به گوش فرعون رسید و منجمانش نیز از سوی دیگر تولد مردی از بنی‌اسرائیل را پیشگویی کردند که زوال حکومت او را موجب خواهد شد. پس فرعون بر قابله‌های مصری الزام نمود که نوزادان پسر را بکشند. (تورات: خروج ۱/۱۶ قرآن: بقره/۴۹ قصص/۴ .) اما هیچ چیز مشیت خداوند قادر را مانع نخواهد شد و حضرتش موسی(ع) را طبق وعده بر ایشان فرستاد تا بنی‌اسرائیل را که مدت اسارتشان به سر آمده بود به سرزمین مقدس بازآورد. (اعراف/ ۱۳۴ تا ۱۳۷ طه/۴۷ دخان/ ۱۸ تا ۲۴) شاید که در این نوبت در فلسطین با سلامت و پاکی و مطابق شریعت خدا زندگی کنند. (اسراء/۲ تا ۹) (۱)
پا‌نوشت:
۱. محتوای این متن ابتدا در شهریور ۱۳۸۲ و سپس در نیمه‌ آبان ۱۳۸۵ به صورت شفاهی به حضور جناب آقای سلحشور بازگو شد. اما از آن استقبال نکردند. سپس در آخرین روز فیلمبرداری سریال یوسف (۳۱/۱/۱۳۸۶) برای ایشان ارسال شد و ۲۰ روز بعد با یکدیگر آن را مرور کردیم و ایشان از عدم همکاری زودتر با ما تاسف خورد.
امیر اهوارکی