شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

علم و فلسفه در شرق وغرب


علم و فلسفه در شرق وغرب
فلسفه معقول ثانی است و علم معقول اول و معقول ثانی در ماهیت معقول اول نظر می‌کند. یعنی نظر می‌کند تا بداند آنچه معقول اول یا علم می‌گوید چیست، مثلا پیشرفت تکنولوژی که یکی از اشکالات بشر است خاصه درغرب. انسان طی صدسال تمام معادن زیرزمینی را که برای تمام نسل‌های بشر بوده استخراج کرده. آیا چنین حقی داشته است و آیا این عدالت است؟ پیشرفت علمی به معنای جدید کلمه مبتنی بریک پسرفت نظری است و علم جدید دارای خرافاتی است. این خرافات گاهی علم را جای خدا نشانده است و نیز الفاظی که نسبی بوده‌اند مطلق شده و الفاظ مطلق هم نسبی شده‌اند. مثلا لفظ “ساینس” که مرتبه‌ای از علم است حالا ادعای علم مطلق بودن دارد. علم به طبیعت، علم درباره مرتبه‌ای از وجود محسوس است. ما در خواب هم ساینس نداریم تا چه رسد به بعد از مرگ. یعنی علمی که دیدی راجع به یک مسئله دارد، حالا معنای مطلق علم پیدا کرده و همین سبب شده است که علم نظری از میان برود. بنابراین با تحلیل بسنده علم، نظر را خفه کرده است. از طرفی عقل هم معنای خاص متناسب با معنای علم یافته است؛ در صورتی که قبلا فلاسفه عقل را دارای مراتبی می‌دانستند. یکی عقلی که سیر به مبادی وحدت دارد که افلاطون آن را “noisis” می‌نامد و دیگر عقلی که سیر نزولی دارد و به طرف کثرات حرکت می‌کند. در نزد فلاسفه قرون وسطی هم آن عقل واحد و جامع که می‌تواند تمام وجود را از مبدا وجود ملاحظه کند کلی‌نگر است مانند وقتی که شما روی یک قله باشید و بتوانید تمام مناظر اطراف خود را در یک افق ببینید و همه جا در برابر شما یکجا حضور دارد. به آن عقل وحدتی “آنکولوکتوس” می‌گفتند و آن عقل جزئی را “ratio” می‌نامیدند به معنای حسابگری و شمارش و این دو عقل سیر معکوس دارند. در تفکر فلسفی جدید “rationalism” حاکم است، یعنی حکومت عقل حسابگر و کثرتی بدون ملاحظه وحدت و ایراد آن نیز این است که نمی‌تواند پاسخگوی مسائل وجود باشد. اما در فلسفه ما عقل به هر دو معنا بوده است هم عقل کثرتی و هم عقل کلی و وحدتی. مثلا در اشعار زیبا و پرمعنای مولانا به تفاوت عقل کلی و جزئی فراوان اشاره شده است. مثلا کسی نمی‌تواند عقل جزئی را در مسائل الهیات راهنما قرار بدهد. “عقل جزئی عقل را بدنام کرد” و عقل جزئی یا عقل مکتسبی (اکتسابی) همان است که در مکتب و مدرسه انسان چیزهایی را یاد می‌گیرد. عقلی هم که در علوم به کار می‌بریم عقل جزئی است که ما نباید آن را مطلق عقل بدانیم. البته لازم به ذکر است که این سخنان به معنای آن نیست که ما دو عقل داریم. خیر، عقل یکی است که در دو مظهر کار می‌کند یعنی سیر عقل یا به طرف اعلی و مبادی است و یا به طرف کثرات و دون خودمان.
در این بین شرق و غرب دو سیر معکوس دارند. سیر شرق (اگر مطلق بدانیم) حکمت نظری بوده است، چنانکه در فلسفه‌های هندی تفکر نظری بسیار عمیقی داریم که نظیر آن در غرب کمتر پیدا می‌شود. در ایران نیز به لطف و موهبت الهی هم مکتب اسلام حاکم است و هم به عنوان پل رابطی بین فرهنگ‌ها دارای اهمیت است (البته اگر این فرهنگ اهمیت خود را بشناسد و ارزش کاری خود را بداند.) در عالم تسنن براثر حملات غزالی و نیز غلبه افکار اشعریت- که ضد فلسفه و فکر و مخالف عقل بود- فلسفه مجال ظهور پیدا نکرده است. اما در عالم تشیع و در ایران یک خط ممتد از فارابی، ابن سینا و ملاصدرا وجود دارد. همچنین تا قبل از حمله مغول ما منطق‌دانان بزرگی چون ابن سینا، خواجه نصیر و ابوریحان بیرونی داشته‌ایم و اکنون نیز برماست که به علم و نظر هر دو بپردازیم که این کاری بسیار عظیم است و توفیق الهی می‌خواهد (اگرچه دور از دسترس نیست.) البته با نبوغی که خداوند در این مردم قرار داده است و حتی در دوره‌ای در فنون و علوم اسلامی پیشتاز بوده‌اند این کار امکان دارد به شرط آنکه این ملت هویت و استقلال و اعتماد خود را دوباره بیابند. البته اغراق نیست اگر بگوییم که توجه به علوم انسانی بسیار کم است و بین هویت فرهنگی ما انقطاع حاصل شده است در صورتی که جوانان با استعدادی هستند که توان چنین کارهایی را دارند منتهی باید برنامه‌ریزی دقیق صورت گیرد تا بتوانیم به آن خویشتن خویش بازگردیم.
منبع : روزنامه رسالت