دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


مبانی طبیعی حقوق خانوادگی


مبانی طبیعی حقوق خانوادگی
روح و اساس اعلامیه حقوق بشر این است که انسان از یک نوع حیثیت وشخصیت ذاتی قابل احترام برخوردار است و در متن خلقت و آفرینش یک سلسله‏حقوق و آزادیها به او داده شده است که به هیچ نحو قابل سلب و انتقال نمی‏باشند.
و گفتیم این روح و اساس،مورد تایید اسلام و فلسفه‏های شرقی است و آنچه باروح و اساس این اعلامیه ناسازگار است و آن را بی‏پایه جلوه می‏دهد هماناتفسیرهایی است که در بسیاری از سیستمهای فلسفی غرب درباره انسان و تار و پودهستی‏اش می‏شود.
بدیهی است که یگانه مرجع صلاحیتدار برای شناسایی حقوق واقعی انسانها کتاب‏پر ارزش آفرینش است.با رجوع به صفحات و سطور این کتاب عظیم حقوق واقعی‏مشترک انسانها و وضع حقوقی زن و مرد در مقابل یکدیگر مشخص می‏گردد.
عجیب این است که بعضی از ساده‏دلان،به هیچ وجه حاضر نیستند این مرجع عظیم‏را به رسمیت‏بشناسند.از نظر اینها یگانه مرجع صلاحیتدار گروهی از افراد بشرهستند که دست در کار تنظیم این اعلامیه بوده‏اند و امروز بر همه جهان سیادت وحکمرانی دارند،هر چند خودشان عملا چندان پابند مواد این اعلامیه نیستند;دیگران‏را نرسد در آنچه آنها می‏گویند چون و چرا کنند.ولی ما به نام همان‏«حقوق بشر» برای خود حق چون و چرا قائل هستیم،دستگاه با عظمت آفرینش را که کتاب گویای‏الهی است‏یگانه مرجع صلاحیتدار می‏دانیم.
من بار دیگر از خوانندگان محترم معذرت می‏خواهم از اینکه برخی مسائل را دراین سلسله مقالات طرح می‏کنم که اندکی رنگ فلسفی دارد و خشک به نظر می‏رسد وبرای بعضی از خوانندگان محترم خستگی‏آور است.خودم تا حد امکان از طرح این‏گونه مسائل اجتناب دارم،ولی گاهی ارتباط مسائل حقوق زن با این مسائل خشک‏فلسفی به قدری است که بحث درباره آنها اجتناب ناپذیر است.
● رابطه حقوق طبیعی و هدفداری طبیعت
از نظر ما حقوق طبیعی و فطری از آنجا پیدا شده که دستگاه خلقت‏با روشن بینی وتوجه به هدف،موجودات را به سوی کمالاتی که استعداد آنها را در وجود آنها نهفته‏است‏سوق می‏دهد.
هر استعداد طبیعی مبنای یک‏«حق طبیعی‏»است و یک‏«سند طبیعی‏»برای آن به‏شمار می‏آید.مثلا فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد،اما بچه‏گوسفند چنین حقی ندارد،چرا؟
برای اینکه استعداد درس خواندن و دانا شدن در فرزند انسان هست،اما درگوسفند نیست.دستگاه خلقت این سند طلبکاری را در وجود انسان قرار داده و دروجود گوسفند قرار نداده است.همچنین است‏حق فکر کردن و رای دادن و اراده آزادداشتن.
بعضی خیال می‏کنند فرضیه‏«حقوق طبیعی‏»و اینکه خلقت و آفرینش،انسان را به‏نوعی از حقوق ممتاز ساخته است‏یک ادعای پوچ و خودخواهانه است و باید آن رادور افکند;هیچ فرقی میان انسان و غیر انسان از لحاظ حقوق نیست.
خیر،این طور نیست.استعدادهای طبیعی مختلف است.دستگاه خلقت هر نوعی‏از انواع موجودات را در مداری مخصوص به خود او قرار داده است و سعادت او را هم‏در این قرار داده که در مدار طبیعی خودش حرکت کند.دستگاه آفرینش در این کارخود هدف دارد و این سندها را به صورت تصادف و از روی بی‏خبری و ناآگاهی به‏دست مخلوقات نداده است.در این سلسله مقالات توضیح بیشتر درباره این مطلب‏میسر نیست.
ریشه و اساس حقوق خانوادگی را- که مساله مورد بحث ماست- مانند سایرحقوق طبیعی در طبیعت‏باید جستجو کرد. از استعدادهای طبیعی زن و مرد و انواع‏سندهایی که خلقت‏به دست آنها سپرده است می‏توانیم بفهمیم آیا زن و مرد دارای‏حقوق و تکالیف مشابهی هستند یا نه؟فراموش نکنید،همچنانکه در مقاله‏های پیش‏گفتیم مساله مورد بحث ما تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد است نه تساوی حقوق‏آنها.
● حقوق اجتماعی
افراد بشر از لحاظ حقوق اجتماعی غیر خانوادگی یعنی از لحاظ حقوقی که دراجتماع بزرگ،خارج از محیط خانواده نسبت‏به یکدیگر پیدا می‏کنند،هم وضع‏مساوی دارند و هم وضع مشابه;یعنی حقوق اولی طبیعی آنها برابر یکدیگر و مانندیکدیگر است;همه مثل هم حق دارند از مواهب خلقت استفاده کنند،مثل هم حق‏دارند کار کنند،مثل هم حق دارند در مسابقه زندگی شرکت کنند،همه مثل هم حق‏دارند خود را نامزد هر پست از پستهای اجتماعی بکنند و برای تحصیل وبه دست آوردن آن از طریق مشروع کوشش کنند،همه مثل هم حق دارند استعدادهای‏علمی و عملی وجود خود را ظاهر کنند.
و البته همین تساوی در حقوق اولیه طبیعی تدریجا آنها را از لحاظ حقوق اکتسابی‏در وضع نامساوی قرار می‏دهد;یعنی همه به طور مساوی حق دارند کار کنند و درمسابقه زندگی شرکت نمایند اما چون پای انجام وظیفه و شرکت در مسابقه به میان‏می‏آید،همه در این مسابقه یک جور از آب در نمی‏آیند:بعضی پر استعدادترند و بعضی‏کم استعدادتر،بعضی پرکارترند و بعضی کم کارتر،بالاخره بعضی عالمتر،با کمال‏تر،باهنرتر،کارآمدتر،لایقتر از بعضی دیگر از کار در می‏آیند.قهرا حقوق اکتسابی آنهاصورت نامتساوی به خود می‏گیرد و اگر بخواهیم حقوق اکتسابی آنها را نیز مانندحقوق اولی و طبیعی آنها مساوی قرار دهیم،عمل ما جز ظلم و تجاوز نامی نخواهدداشت.
● چرا از لحاظ حقوق طبیعی اولی اجتماعی،همه افراد وضع مساوی و مشابهی‏دارند؟
برای اینکه مطالعه در احوال بشر ثابت می‏کند که افراد بشر طبیعتا هیچ کدام رئیس یا مرئوس آفریده نشده‏اند،هیچ کس کارگر یا صنعتگر یا استاد یا معلم یا افسر یا سربازیا وزیر به دنیا نیامده است.اینها مزایا و خصوصیاتی است که جزء حقوق اکتسابی بشراست;یعنی افراد در پرتو لیاقت و استعداد و کار و فعالیت‏باید آنها را از اجتماع بگیرندو اجتماع با یک قانون قراردادی آنها را به افراد خود واگذارمی‏کند.
تفاوت زندگی اجتماعی انسان با زندگی اجتماعی حیوانات اجتماعی از قبیل‏زنبور عسل در همین جهت است.تشکیلات زندگی آن حیوانات صد در صد طبیعی‏است;پستها و کارها به دست طبیعت در میان آنها تقسیم شده نه به ست‏خودشان; طبیعتا بعضی رئیس و بعضی مرئوس،بعضی کارگر و بعضی مهندس و بعضی مامورانتظامی آفریده شده‏اند.اما زندگی اجتماعی انسان این طور نیست.
به همین جهت‏بعضی از دانشمندان یکباره این نظریه قدیم فلسفی را که می‏گوید«انسان طبیعتا اجتماعی است‏»انکار کرده و اجتماع انسانی را صد در صد«قراردادی‏»فرض کرده‏اند.
● حقوق خانوادگی
این در اجتماع غیر خانوادگی.اما در اجتماع خانوادگی چطور؟آیا افراد بشر دراجتماع خانوادگی نیز از لحاظ حقوق اولیه طبیعی وضع مشابه و همانندی دارند وتفاوت آنها در حقوق اکتسابی است؟یا میان اجتماع خانوادگی یعنی اجتماعی که اززن و شوهر،پدر و مادر و فرزندان و برادران و خواهران تشکیل می‏شود با اجتماع‏غیر خانوادگی،از لحاظ حقوق اولیه نیز تفاوت است و قانون طبیعی،حقوق خانوادگی‏را به شکلی مخصوص وضع کرده است؟
در اینجا دو فرض وجود دارد:یکی اینکه زن و شوهری و پدر و فرزندی یا مادر وفرزندی مانند سایر روابط اجتماعی و همکاریهای افراد با یکدیگر در مؤسسات ملی‏یا در مؤسسات دولتی،سبب نمی‏شود که بعضی افراد طبعا وضع مخصوص به خودداشته باشند.فقط مزایای اکتسابی سبب می‏شود که یکی مثلا رئیس و دیگری‏مرئوس،یکی مطیع و دیگری مطاع، یکی دارای ماهانه بیشتر و یکی کمتر باشد.زن‏بودن یا شوهر بودن،پدر یا مادر بودن و فرزند بودن نیز سبب نمی‏شود که هر کدام وضع‏مخصوص به خود داشته باشند.فقط مزایای اکتسابی می‏تواند وضع آنها را نسبت‏به یکدیگر معین کند.
فرضیه‏«تشابه حقوق زن و مرد در حقوق خانوادگی‏»که به غلط نام‏«تساوی‏حقوق‏»به آن داده‏اند،مبتنی بر همین فرض است.طبق این فرضیه زن و مرد بااستعدادها و احتیاجات مشابه و با سندهای حقوقی مشابهی که از طبیعت در دست‏دارند در زندگی خانوادگی شرکت می‏کنند.پس باید حقوق خانوادگی بر اساس‏یکسانی و همانندی و تشابه تنظیم شود.
فرض دیگر این است که خیر،حقوق طبیعی اولیه آنها نیز متفاوت است.شوهربودن از آن جهت که شوهر بودن است وظایف و حقوق خاصی را ایجاب می‏کند و زن‏بودن از آن جهت که زن بودن است وظایف و حقوق دیگری ایجاب می‏کند. همچنین‏است پدر یا مادر بودن و فرزند بودن،و به هر حال اجتماع خانوادگی با سایر شرکتها وهمکاریهای اجتماعی متفاوت است.فرضیه‏«عدم تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد» که اسلام آن را پذیرفته مبتنی بر این اصل است.
حالا کدامیک از دو فرض بالا درست است و از چه راه می‏توانیم درستی یکی ازاین دو فرض را بفهمیم؟
● مبانی طبیعی حقوق خانوادگی(۲)
برای اینکه خوانندگان محترم بتوانند خوب نتیجه‏گیری کنند،باید مطالبی که درفصل گذشته گفته شد در نظر داشته باشند.گفتیم:
۱) حقوق طبیعی از آنجا پیدا شده که طبیعت هدف دارد و با توجه به هدف،استعدادهایی در وجود موجودات نهاده و استحقاقهایی به آنها داده است.
۲) انسان از آن جهت که انسان است از یک سلسله حقوق خاص که‏«حقوق‏انسانی‏»نامیده می‏شود برخوردار است و حیوانات از این نوع حقوق برخوردارنمی‏باشند.
۳) راه تشخیص حقوق طبیعی و کیفیت آنها مراجعه به خلقت و آفرینش است.هراستعداد طبیعی یک سند طبیعی ست‏برای یک حق طبیعی.
۴) افراد انسان از لحاظ اجتماع مدنی همه دارای حقوق طبیعی مساوی و مشابهی‏می‏باشند و تفاوت آنها در حقوق اکتسابی است که بستگی دارد به کار و انجام وظیفه وشرکت در مسابقه انجام تکالیف.
۵) علت اینکه افراد بشر در اجتماع مدنی دارای حقوق طبیعی مساوی و متشابهی‏هستند این است که مطالعه در احوال طبیعت انسانها روشن می‏کند که افراد انسان‏بر خلاف حیوانات اجتماعی از قبیل زنبور عسل-هیچ کدام طبیعتا رئیس یا مرئوس، مطیع یا مطاع،فرمانده یا فرمانبر،کارگر یا کارفرما،افسر یا سرباز به دنیا نیامده‏اند. تشکیلات زندگی انسانها طبیعی نیست;کارها و پستها و وظیفه‏ها به دست طبیعت‏تقسیم نشده است.
۶) فرضیه تشابه حقوق خانوادگی زن و مرد مبتنی بر این است که اجتماع‏خانوادگی مانند اجتماع مدنی است.افراد خانواده دارای حقوق همانند و متشابهی‏هستند.زن و مرد با استعدادها و احتیاجهای مشابه در زندگی خانوادگی شرکت‏می‏کنند و سندهای مشابهی از طبیعت در دست دارند.قانون خلقت‏به طور طبیعی‏برای آنها تشکیلاتی در نظر نگرفته و کارها و پستها را میان آنها تقسیم نکرده است.
و اما فرضیه عدم تشابه حقوق خانوادگی مبتنی بر این است که حساب اجتماع‏خانوادگی از اجتماع مدنی جداست.زن و مرد با استعدادها و احتیاجهای مشابهی درزندگی خانوادگی شرکت نمی‏کنند و سندهای مشابهی از طبیعت در دست ندارند. قانون خلقت آنها را در وضع نامشابهی قرار داده و برای هر یک از آنها مدار و وضع‏معینی در نظر گرفته است.
اکنون ببینیم کدامیک از دو فرضیه بالا درست است و از چه راه باید درستی یکی ازاین دو فرض را بفهمیم.
با مقیاسی که قبلا در دست دادیم تعیین اینکه کدامیک از دو فرض بالا صحیح‏است کار چندان دشواری نیست.به استعدادها و احتیاجهای طبیعی زن و مرد،به‏عبارت دیگر به سندهای طبیعی که قانون خلقت‏به دست هر یک از زن و مرد داده‏است مراجعه می‏کنیم،تکلیف روشن می‏شود.
● آیا زندگی خانوادگی طبیعی است‏یا قراردادی؟
در مقاله پیش گفتیم که درباره‏«زندگی اجتماعی انسان‏»دو نظر است:بعضی‏زندگی اجتماعی انسان را طبیعی می‏دانند، به اصطلاح انسان را«مدنی بالطبع‏» می‏دانند.بعضی دیگر بر عکس،زندگی اجتماعی را یک امر قراردادی می‏دانند که‏انسان به اختیار خود و تحت تاثیر عوامل اجبار کننده خارجی-نه عوامل درونی-آن‏را انتخاب کرده است.
در باب زندگی خانوادگی چطور؟آیا در اینجا هم دو نظر است؟خیر،در اینجا یک‏نظر بیشتر وجود ندارد.زندگی خانوادگی بشر صد در صد طبیعی است;یعنی انسان طبیعتا«منزلی‏»آفریده شده است.فرضا در طبیعی بودن زندگی‏«مدنی‏»انسان تردیدکنیم،در طبیعی بودن زندگی‏«منزلی‏»یعنی زندگی خانوادگی او نمی‏توانیم تردید کنیم. همچنانکه بسیاری از حیوانات با آنکه زندگی اجتماعی طبیعی ندارند بلکه بکلی اززندگی اجتماعی بی‏بهره‏اند،دارای نوعی زندگانی زناشویی طبیعی می‏باشند مانندکبوتران و بعضی حشرات که به طور«جفت‏»زندگی می‏کنند.
حساب زندگی خانوادگی از زندگی اجتماعی جداست.در طبیعت تدابیری به کاربرده شده که طبیعتا انسان و بعضی حیوانات به سوی زندگانی خانوادگی و تشکیل‏کانون خانوادگی و داشتن فرزند گرایش دارند.
قرائن تاریخی،دوره‏ای را نشان نمی‏دهد که در آن دوره انسان فاقد زندگی‏خانوادگی باشد;یعنی زن و مرد منفرد از یکدیگر زیست کنند و یا رابطه جنسی میان‏افراد صورت اشتراکی و عمومی داشته باشد.زندگی قبایل وحشی عصر حاضر-که‏نمونه‏ای از زندگانی بشر قدیم به شمار می‏رود- نیز چنین نیست.
زندگی بشر قدیم،خواه به صورت‏«مادر شاهی‏»و خواه به صورت‏«پدر شاهی‏»،شکل خانوادگی داشته است.
● فرضیه چهار دوره
در مساله مالکیت،این حقیقت مورد قبول همگان واقع شده که در ابتدا صورت‏اشتراکی داشته است و اختصاص بعدا پیدا شده است،ولی در مساله جنسیت هرگزچنین مطلبی نیست.علت اینکه مالکیت در آغاز زندگی بشری جنبه اشتراکی داشته‏این است که در آن وقت اجتماع بشر قبیله‏ای بوده و صورت خانوادگی داشته است; یعنی افراد قبیله که با هم می‏زیسته‏اند،از عواطف خانوادگی بهره‏مند بوده‏اند و به همین‏جهت از لحاظ مالکیت وضع اشتراکی داشته‏اند.در ادوار اولیه فرضا قانون و رسوم وعاداتی نبوده که زن و مرد را در مقابل یکدیگر مسؤول قرار دهد،خود طبیعت واحساسات طبیعی آنها،آنها را به وظایف و حقوقی مقید می‏کرده است و هرگز زندگی وآمیزش جنسی بدون قید و شرط نداشته‏اند;همچنانکه حیواناتی که به صورت‏«جفت‏»زندگی می‏کنند،قانون اجتماعی و قراردادی ندارند ولی به حکم قانون‏طبیعی،حقوق و وظایفی را رعایت می‏کنند و زندگی و آمیزش آنها بدون قید و شرطنیست.
خانم مهرانگیز منوچهریان در مقدمه کتاب انتقاد بر قوانین اساسی و مدنی ایران‏می‏گویند:
«از نظر جامعه شناسی،زندگی زن و مرد در نقاط مختلف زمین یکی از این چهارمرحله را می‏پیماید:
۱) مرحله طبیعی
۲) مرحله تسلط مرد
۳) مرحله اعتراض زن
‏۴) مرحله تساوی حقوق زن و مرد.
در مرحله اول،زن و مرد بدون هیچ گونه قید و شرطی با هم خلطه و آمیزش دارند...»
جامعه‏شناسی این گفته را نمی‏پذیرد.آنچه جامعه‏شناسی می‏پذیرد حداکثر این‏است که احیانا در میان بعضی قبایل وحشی چند برادر مشترکا با چند خواهر ازدواج‏می‏کرده‏اند;همه آن برادرها با همه این خواهرها آمیزش داشته‏اند و فرزندان هم به‏همه تعلق داشته است;و یا این است که پسران و دختران قبل از ازدواج هیچ‏محدودیتی نداشته‏اند و تنها ازدواج آنها را محدود می‏کرده است;و اگر احیانا در میان‏بعضی قبایل وحشی وضع جنسی از این هم عمومی‏تر بوده و به اصطلاح زن‏«ملی‏» بوده است،جنبه استثنایی داشته و انحراف از وضع طبیعی و عمومی به شمار می‏رود.
ویل دورانت در جلد اول تاریخ تمدن صفحه‏۵۷ می‏گوید:
«ازدواج از اختراعات نیاکان حیوانی ما بوده است.در بعضی از پرندگان چنین به‏نظر می‏رسد که حقیقتا هر پرنده فقط به همسر خود اکتفا می‏کند.در گوریلها واورانگوتانها رابطه میان نر و ماده تا پایان دوره پرورش نوزاد ادامه دارد و این‏ارتباط از بسیاری از نظرها شبیه به روابط زن و مرد است و هر گاه ماده بخواهد با نردیگری نزدیکی کند به سختی مورد تنبیه نر خود قرار می‏گیرد.دو کرسپینی درخصوص اورانگوتانهای برنئو می‏گوید که‏«آنها در خانواده‏هایی بسر می‏برند که ازنر و ماده و کودکان آنها تشکیل می‏شود»و دکتر ساواژ در مورد گوریلها می‏نویسدکه‏«عادت آنها چنین است که پدر و مادر زیر درختی می‏نشینند و به خوردن میوه وپرچانگی می‏پردازند و کودکان دور و بر پدر و مادر بر درختها جستن می‏کنند». زناشویی در صفحات تاریخ پیش از ظهور انسان آغاز شده است.اجتماعاتی که در آنها زناشویی موجود نباشد بسیار کم است،ولی کسی که در جستجو باشد می‏تواندعده‏ای از چنین جامعه‏ها را پیدا کند.»
غرض این است که احساسات خانوادگی برای بشر یک امر طبیعی و غریزی است،مولود عادت و نتیجه تمدن نیست، همچنانکه بسیاری از حیوانات به طور طبیعی وغریزی دارای احساسات خانوادگی می‏باشند.
علیهذا هیچ دوره‏ای بر بشر نگذشته که جنس نر و جنس ماده به طور کلی بدون‏هیچ گونه قید و شرط و تعهد-و لو تعهد طبیعی-با هم زیست کرده باشند.چنان دوره‏فرضی مساوی است‏با اشتراکیت جنسی که حتی طرفداران اشتراکیت مالی در ادواراولیه،چنان دوره‏ای را ادعا نمی‏کنند.
فرضیه چهار دوره در روابط زن و مرد یک تقلید ناشیانه‏ای است از فرضیه چهاردوره‏ای که سوسیالیستها درباره مالکیت قائلند.آنها می‏گویند بشر از لحاظ مالکیت‏چهار دوره را طی کرده است:مرحله اشتراک اولیه،مرحله فئودالیسم، مرحله‏کاپیتالیسم و مرحله سوسیالیسم و کمونیسم که بازگشت‏به اشتراک اولیه ولی در سطح‏عالیتر است.
جای خوشوقتی است که خانم منوچهریان نام دوره چهارم روابط زن و مرد راتساوی حقوق زن و مرد گذاشته‏اند و در این جهت از سوسیالیستها تقلید نکرده وآخرین مرحله را بازگشت‏به حالت اشتراک اولیه نام ننهاده‏اند،اگر چه مشارالیها میان‏دوره چهارم آن طور که خودشان تصور کرده‏اند و دوره اول شباهت زیادی قائلند زیراتصریح می‏کنند که:«در مرحله چهارم که شباهت زیادی به مرحله اول دارد،زن و مردبدون هیچ گونه سلطه و تفوقی نسبت‏به یکدیگر با هم زندگانی می‏کنند».
من هنوز نتوانسته‏ام مقصود ایشان را از این‏«شباهت زیاد»بفهمم.اگر مقصود تنهاعدم سلطه و تفوق مرد و تساوی تعهدات و شرایط آنها نسبت‏به یکدیگر باشد،دلیل‏نمی‏شود میان این دوره و دوره‏ای که به عقیده مشار الیها هیچ‏گونه تعهد و شرط و قیدی‏وجود نداشته و زندگی زن و مرد شکل خانوادگی نداشته است‏شباهت وجود داشته‏باشد.و اگر مقصود این است که در دوره چهارم تدریجا همه قیود و تعهدات از میان‏می‏رود و زندگی خانوادگی منسوخ می‏گردد و نوعی اشتراک جنسی میان افراد بشرحکمفرما می‏گردد،معلوم می‏شود مفهوم ایشان از«تساوی حقوق‏»-که طرفدار جدی آن هستند-چیزی است غیر آن چیزی که سایر طرفداران تساوی حقوق طالب آن‏هستند و احیانا برای آنها وحشتناک است.
اکنون ما باید توجه خود را به سوی طبیعت‏حقوقی خانوادگی زن و مرد معطوف‏کنیم و در این زمینه دو چیز را باید در نظر بگیریم:یکی اینکه آیا زن و مرد از لحاظطبیعت اختلافاتی دارند یا نه؟به عبارت دیگر آیا اختلافات زن و مرد فقط از لحاظجهاز تناسلی است‏یا اختلافات آنها عمیقتر از اینهاست؟دیگر اینکه اگر اختلافات وتفاوتهای دیگری در کار است،آیا آن اختلافات از نوع اختلافات و تفاوتهایی است که‏در تعیین حقوق و تکالیف آنها مؤثر است‏یا از نوع اختلاف رنگ و نژاد است که باطبیعت‏حقوقی بشر بستگی ندارد؟
● زن در طبیعت
در قسمت اول گمان نمی‏کنم جای بحث‏باشد.هر کس فی الجمله مطالعه‏ای در این‏زمینه داشته باشد می‏داند که اختلافات و تفاوتهای زن و مرد منحصر به جهاز تناسلی‏نیست.اگر سخنی هست،در این جهت است که آیا آن تفاوتها در تعیین حقوق وتکالیف زن و مرد تاثیر دارد یا ندارد؟
دانشمندان و محققان اروپا قسمت اول را به طور شایسته‏ای بیان کرده‏اند.دقت درمطالعات زیستی و روانی و اجتماعی این دانشمندان کوچکترین تردیدی در این‏قسمت‏باقی نمی‏گذارد.آنچه کمتر مورد توجه این دانشمندان واقع شده این است که‏این تفاوتها در تعیین حقوق و تکالیف خانوادگی مؤثر است و زن و مرد را از این جهت‏در وضع نامشابهی قرار می‏دهد.
الکسیس کارل،فیزیولوژیست و جراح و زیست‏شناس معروف فرانسوی که‏شهرت جهانی دارد،در کتاب بسیار نفیس خود انسان موجود ناشناخته به هر دو قسمت‏اعتراف می‏کند;یعنی هم می‏گوید زن و مرد به حکم قانون خلقت متفاوت آفریده‏شده‏اند و هم می‏گوید این اختلافات و تفاوتها وظایف و حقوق آنها را متفاوت می‏کند.
وی در فصلی که تحت عنوان‏«اعمال جنسی و تولید مثل‏»در کتاب خود باز کرده است می‏گوید:
«بیضه‏ها و تخمدانها اعمال پر دامنه‏ای دارند:نخست اینکه سلولهای نر یا ماده‏می‏سازند که پیوستگی این دو موجود تازه انسانی را پدید می‏آورد.در عین حال‏موادی ترشح می‏کنند و در خون می‏ریزند که در نسوج و اندامها و شعور ماخصایص جنس مرد یا زن را آشکار می‏سازد.همچنین به تمام اعمال بدنی ماشدت می‏دهند.ترشح بیضه‏ها موجد تهور و جوش و خروش و خشونت می‏گردد واین همان خصایصی است که گاو نر جنگی را از گاوی که در مزارع برای شخم به‏کار می‏رود متمایز می‏سازد.تخمدان نیز به همین طریق بر روی وجود زن اثرمی‏کند.
...اختلافی که میان زن و مرد موجود است تنها مربوط به شکل اندامهای جنسی آنهاو وجود زهدان و انجام زایمان نزد زن و طرز تعلیم خاص آنها نیست،بلکه نتیجه‏علتی عمیقتر است که از تاثیر مواد شیمیایی مترشحه غدد تناسلی در خون ناشی‏می‏شود.
به علت عدم توجه به این نکته اصلی و مهم است که طرفداران نهضت زن فکرمی‏کنند که هر دو جنس می‏توانند یک قسم تعلیم و تربیت‏یابند و مشاغل واختیارات و مسؤولیتهای یکسانی به عهده گیرند.زن در حقیقت از جهات زیادی بامرد متفاوت است.یکایک سلولهای بدنی،همچنین دستگاههای عضوی،مخصوصا سلسله عصبی نشانه جنس او را بر روی خود دارد.قوانین فیزیولوژی‏نیز همانند قوانین جهان ستارگان،سخت و غیر قابل تغییر است;ممکن نیست‏تمایلات انسانی در آنها راه یابد.ما مجبوریم آنها را آن طوری که هستند بپذیریم. زنان باید به بسط مواهب طبیعی خود در جهت و مسیر سرشت‏خاص خویش بدون‏تقلید کورکورانه از مردان بکوشند.وظیفه ایشان در راه تکامل بشریت‏خیلی‏بزرگتر از مردهاست و نبایستی آن را سرسری گیرند و رها کنند.» (۱)
کارل پس از توضیحاتی درباره کیفیت پیدایش سلول نطفه مرد و تخمک زن و پیوستن آنها به یکدیگر و اشاره به اینکه وجود ماده برای تولید نسل ضروری است-برخلاف وجود نر-و اینکه بارداری جسم و روح زن را تکمیل می‏کند،در آخر فصل‏می‏گوید:
«نبایستی برای دختران جوان نیز همان طرز فکر و همان نوع زندگی و تشکیلات‏فکری و همان هدف و ایده‏آلی را که برای پسران جوان در نظر می‏گیریم معمول‏داریم.متخصصین تعلیم و تربیت‏باید اختلافات عضوی و روانی جنس مرد و زن ووظایف طبیعی ایشان را در نظر داشته باشند،و توجه به این نکته اساسی در بنای‏آینده تمدن ما حائز کمال اهمیت است.»
چنانکه ملاحظه می‏فرمایید این دانشمند بزرگ،هم تفاوتهای طبیعی زیاد زن ومرد را بیان می‏کند و هم معتقد است این تفاوتها زن و مرد را از لحاظ وظیفه و حقوق دروضع نامشابهی قرار می‏دهد.
پی‏نوشت:
۱- انسان موجود ناشناخته،چاپ سوم،ص ۱۰۰.
مجموعه آثار جلد نوزدهم صفحه ۱۵۵ استاد شهید مرتضی مطهری
منبع : بنياد انديشه اسلامي