دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا


وقتی کلاغ‌ها عشق می‌خورند!


وقتی کلاغ‌ها عشق می‌خورند!
نویسنده : محفوظ، فهیمه
شماره کنگره : ۷و۶۱۷ح/PIR۸۲۰۳
شابک : ۹۶۴-۸۸۹۷-۰۱-۸
رده دیویی : ۸fa۳.۶۲
تاریخ نشر : ۸۵۰۶۰۴
تعداد صفحه : ۳۰۴
نوبت چاپ : ۱

اين داستان كه به شيوه‌ي حديث نفس و غير خطي بازگو شده، درباره‌ي ارتباط والدين با يك‌ديگر، نيز با فرزندان در طبقه‌ي متوسط جامعه است. در بخشي از داستان آمده است: ديدم سرت را روي دست‌هايت گذاشتي تا نيفتد. ولي افتاد و قطره‌هاي اشك، چاي تو را شور كردند. پشت پنجره‌ي غروب را كلاغ‌ها اشغال كرده بودند. رفتن آفتاب را هولناك مي‌خواندند تا گذار از روز به شب را بيش‌تر تيره كنند. چه مرگشان بوده؟ براي پيشوازي شب؟ و تو چه‌قدر آن روز عصباني بودي! وحشت مي‌كردم. نمي‌شد به تو دست زد.