یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


عاشق خبرنگاری در مناطق جنگی ام دقایقی با کوچکترین عضو واحد مرکزی خبر


عاشق خبرنگاری در مناطق جنگی ام دقایقی با کوچکترین عضو واحد مرکزی خبر
این اصلا تازگی ندارد که می شود با حجاب کامل و برتر در فعالیت های روزمره و امور اجتماعی و حتی کشورهای اروپایی حاضر شوی و گوشه ای از حجابت را اعتقادات را و پرچم هویت ات را به باد نسپاری که اگر حافظه قدر شناسانه هر کدام از ما فراموشی نگرفته باشد؛ باید خوب به یاد بیاوریم همین چند سال پیش زنان و دختران جغرافیای آزمون و خطایمان را که در شهر آسمانی خونین شهر چگونه با حضور مردانه شان آن هم با حجاب کامل و گاه حتی با چادر، اسلحه به دوش گرفتند و خط پر رنگی از حماسه را در دل تاریخ به جا گذاشتند، ولی می توان حضور با چادر پای برج ایفل و تهیه گزارش را بهانه ای کرد و گپی یک ساعته با خانم خبرنگار صدا و سیمای عزیزمان داشت ... فهیمه کوه خضری که بنا به گفته خودش تا همین امروز رکورد حضورکوچکترین خبرنگار واحد مرکزی خبر را دارد متولد سال ۱۳۶۰ است و امسال پنجمین سال حضورش را در جمع بچه های واحد مرکزی می گذراند.
سال ۱۳۸۲ که وارد واحد مرکزی خبر شده اتفاقا دانشگاه هم قبول می شود و باز هم اتفاقا! در همان سال ازدواج می کند و به همین دلایل سال ۸۲ را خیلی دوست دارد. فهیمه خانم که اهل قرآن است و ۹ جزء کلام خدا را در لابه لای سلولهای خاکستری اش به خاطر سپرده، خیلی صمیمانه با وجود خستگی تازه رسیدنش از اردوی کارگاهی دانشجویان دانشکده صدا و سیما که از قضا به عنوان استاد هم رفته بوده و برگشته ، «پای» مصاحبه شد. خانم خبرنگار صفحه ما خیلی به ساختمان بهارستان علاقه دارد و بیشتر وقت خبری اش را هم در همین ساختمان و میان رفت و آمد نمایندگان ملت می گذراند و با دو فوریت و یک فوریت خیلی عیاق است! حالا بخوانید تا سوغاتی...ضمنا امیدواریم تا ۸۲ سالگی خبرنگاری را ادامه بدهد.
▪ چی شد که از تلویزیون سر در آوردید؟
ـ خیلی اتفاقی. من چند سال در موسسه مهد قرآن دوره های حفظ را می گذارندم که سال ۷۸ فرم باشگاه خبرنگاران آنجا توزیع شد و بعد آن فرم ها را پر کردم و در کلاس های دوره آموزشی باشگاه شرکت کردم و بعد هم وارد باشگاه شدم و به تدریج وارد واحد مرکزی خبر.
▪ این حفظ قرآن تاثیری در کار خبرنگاریتان هم داشته است؟
ـ خب قرآن به زندگی برکت می دهد. نمی دانم چه طوری باید بگویم تاثیر ملموسش را در کار خبر ولی شک نکنید که قرآن در تاثیر کار ما دخیل است...
یعنی تا به حال شده در تنظیم گزارش با توجه به حفظیات تان از آیه ای هم استفاده کنید و یا...؟
چون بیشتر کار من خبر بوده تا گزارش خب خیلی کم اتفاق افتاده اما برای تهیه گزارش پیش آمده که گهگاه از محتوای آیات استفاده کردم.
▪ تفاوت اصلی کار شما با کار ما مطبوعاتی ها در چیست؟
ـ خیلی از هم متفاوت است؛ مهمترینش اینکه ما از ابزار تصویر استفاده می کنیم و در واقع ۵۰ درصد حرف ما را تصویر می زند و این به ما خیلی کمک می کند ولی گزارشگر روزنامه فقط با قلمش کار می کند و این قلم است که باید در ذهن مخاطب تصویر سازی هم بکند. این یعنی ما ۵۰ قدم جلوتر هستیم که یک تصویر فیزیکی را نشان می دهیم و روی آن حرف می زنیم.
▪ پس کار مطبوعاتی ها سخت تر است؟
ـ سخت تر نیست؛ کمی حرفه ای تر است. وگرنه جمع آوری مواد برای ما خیلی سخت تر است. مراجعه به محل و بعد تصویری که ما قرار است بسازیم که باید جذاب هم باشد و این یعنی باید فاکتورهای بیشتری اعمال شود. پیدا کردن این تصاویر هم گاهی خیلی سخت است در حالی که اگر یک خبرنگار مطبوعاتی حرفه ای باشد تصویرسازی این تصاویر برایش ساده تر است تا پیدا کردن فیزیکی تصاویر.
▪ هنوز هم هنگام ارائه گزارش زنده تلویزیونی استرس دارید؟
ـ خیلی کمتر شده ولی همیشه این استرس هست و این خیلی طبیعی است.
▪ خودتان فکر می کردید در یک مدت زمان نسبتا کوتاه این طور پله های ترقی را طی کنید؟
ـ نه! هیچوقت فکر نمی کردم و این را از عنایات خدا می دانم و این که پرسیدید قرآن چه تاثیری داشته یکی ش همین جاست که دست ما را گرفته و بالا برده.
▪ برخورد مردم در کوچه و خیابان باشما به عنوان یک خبرنگار چه طوری است؟
ـ در تهران کمتر پیش می آید که مردم بیایند و...ولی در شهرستان ها بیشتر است] با خنده ادامه می دهد[ چون من از یک ترفند ساده(!) استفاده می کنم کمتر هم مرا می شناسند.
▪ چه ترفندی؟
ـ خب یک مقدار حجابم را محکم تر می گیرم. البته نه صرفا به خاطر این که مردم مرا نشاسند اما به هر حال...
▪ خبرنگاری با چادر سخت تر نمی شود؟
ـ خیر! من از یک خانواده مذهبی هستم و چادر را انتخاب کردم. این حجاب در خانواده ما هست و من هم خیلی خوشحالم از این اعتقادی که دارم. چادر یک نوع حجاب برتر است . به هر حال در کار من مشکلی ایجاد نمی کند.
▪ اینکه در پاریس هم با چادر حاضر شدید به همین علت است؟
ـ من از همان هنگامی که بچه بودم و مدرسه می رفتم وقتی معلممان می گفت انشاء بنویسید، در کنار این که بچه ها می نوشتند که من می خواهم آدم مفید و موفقی برای جامعه باشم همیشه این در ذهنم بود که به عنوان یک زن مسلمان در جامعه چه کار خواهم کرد و این خیلی برایم مهم بود. همیشه به این فکر می کردم که من اولا به عنوان یک زن و بعد به عنوان یک زن مسلمان باید نشان بدهم که زن مسلمان می تواند آدم موفقی باشد و لزوما زنان مسلمان آدم هایی نیستند که خانه دار باشند و تحرک و فعالیت اجتماعی نداشته باشند به ویژه هنگامی که می شنوم در هیات های عالی رتبه ایران که به کشورهای دیگر سفر می کنند یک زن محجبه هم شرکت می کند خیلی خوشحال می شوم. یکبار یک مصاحبه با خانم شجاعی گرفتم ایشان می گفت که من اولین زنی بودم که با چادر وارد سازمان ملل شدم و این خیلی افتخار آمیز است. من هم خیلی دلم می خواست که می توانستم کاری مثل ایشان انجام بدهم.
▪ و به این آرزو رسیدید؟
ـ البته کار من در آن سطح نبود. کار من شاید در یک سطح اجتماعی بود ولی کاری که ایشان کرد در سطح سیاسی و بین المللی بود و این برد سیاسی خوبی داشته است. اما حضور من به عنوان یک خبرنگار یک زیبایی دیگری داشت. ما وقتی با چادر می رویم این نشان می دهد که زن های چادری مسلمان منفعل نیستند و می توانند در متن پرتحرک ترین کارها قرار بگیرند کارها را انجام بدهند. از طرفی به برخی ثابت می کنیم که حجاب مانع آزادی نیست؛ چیزی که همیشه علیه جمهوری اسلامی ترویج می شود.
یادم می آید که سال ۷۹ یا ۸۰ بود که دبیر کمیسیون حقوق بشر اروپا آمد ایران و با آقا ی شاهرودی دیدار داشت. در آن جلسه من به عنوان خبرنگار حاضر بودم. او در آن جلسه خیلی به ایران تشر زد؛ از زندان ها گرفته و حکم اعدام تا وضعیت زنان ما! یکی از موضوعاتی که خیلی هم سرش چالش کرد همین بحث زن بود که چرا در ایران زنان آزادی ندارند(!) و نمی توانند در موقعیت های اجتماعی مختلف قرار بگیرند. یادم هست وقتی که آمد بیرون جلویش را گرفتم و گفتم من به عنوان یک زن محجبه ایرانی به شما می گویم که من آزادی کامل دارم و یکی از پر هیجان ترین و جنجالی ترین شغل ها را هم دارم اما می خواهم از شما بپرسم که زن هایی که شما ادعا می کنید در کشورتان آزادی دارند، امنیت هم دارند؟ یک جواب سرسری داد و رفت... می خواهم بگویم که از کودکی دغدغه کار با حجاب کامل به عنوان یک زن مسلمان را داشته ام .
▪ خانم کوه خضری! فکر نمی کنید در حالی که هنوز بعضی ها در همین حرفه خبرنگاری؛ وقتی می خواهند از یک زن موفق نام ببرند از کریستین امان پور یاد می کنند نتیجه اش همین برداشت های این چنینی بشود و زنان مسلمان حرفه ای جایی در اذهانشان نداشته باشد؟ این از غفلت خودمان نیست؟
ـ دقیقا؛ من خودم یکی از توجیهاتم برای آمدن به این حرفه و آمدن به صدا و سیما برای خانواده ام همین بود. یادم هست که به پدرم گفتم اگر شما نگذارید من بروم خبرنگاری پس ننشینید و بگویید که چرا این زنی که در رسانه حاضر شده این شکلی است و یا چرا حجاب خوبی ندارد آن هم وقتی دارد گزارش تهیه می کند یا حتی وقتی دارد در فیلمی بازی می کند... همان اوایل حضورم در سازمان یادم هست خیلی از دوستان به من می گفتند تو چطور حاضر شدی بروی به تلویزیون و تصویرت را همه ببینند، حتی خانواده همسرم نیز حضور من به این شکل برایشان خیلی سنگین بود اما من تنها توجیهی که دارم باز هم همین است که باید مذهبی ها وارد چنین محیط هایی بشوند تا شما ننشینید و نگویید که چرا باید همچین کسانی و با چنین ظاهر و اعتقاداتی وارد تلویزیون جمهوری اسلامی شده اند در حالی که شما خودتان وارد چنین محیط هایی نمی شوید، و هیچ هزینه و تلاشی نمی کنید، پس نباید انتظاری هم داشته باشید. من فکر می کنم بچه مذهبی های ما و حالا نه فقط خانم ها که در آقایان هم، خیلی تنبل هستند و من به این تنبلی خیلی انتقاد دارم.
▪ فکر نمی کنید این تا حدی به شرایط حاکم برمحیط های کاری هم بر می گردد؟
ـ ببینید من صمیمانه می گویم؛ دقت کنید وقتی برخی روزنامه های حزبی منتشر می شود چه قدر مشتری دارد که این اصلا به معنی مطالبه مردم نسبت به خاطر نگاه سیاسی آنها نیست ولی نوشته های این ها حرفه ای است و اکثرا مخاطب به نگاه سیاسی اش در درجه دوم اهمیت می دهد و اول به پر محتوا بودن آن چیزی که دارد پول بابتش می دهد و می خواهد وقتش را بگذارد، نگاه می کند. ما در روزنامه های این طرفی خیلی کم حرفه ای عمل می کنیم. در حالی که ابزار در اختیار ما هم هست اما ما خوب استفاده نمی کنیم، حتی خود من؛ ولی حداقل از من بدتر هم متاسفانه خیلی وجود دارد و این خیلی بد است، حالا روزنامه خودتان را نبینید که مخاطبان و تاثیرگذاری خودش را همچنان حفظ کرده اگرچه نسبت به گذشته افت هم کرده است.
▪ بالاخره باید چه کرد برای حضور پر رنگ تر بچه مذهبی ها؟
ـ یکی از کارهایی که می توانیم انجام دهیم همین است که کمی فکرهایمان را بازتر کنیم و بازتر ببینیم، و این را بپذیریم که بازتر نگاه کردن به معنای هنجار شکنی نیست. این اعتقاد دینی من است که خشک فکر کردن، مذهبی بودن نیست ولی خیلی ها این را اشتباه می گیرند در حالیکه این بسته نگاه کردن اصلا در دین ما نیست اتفاقا بیشترین ضربه ای که می خوریم هم از همین جاست. ما نباید فکر کنیم که حالا اگر کیهانی شدیم دیگر حرفه ای شدیم و تمام است و یا اگر آمدیم
صدا و سیما حرفه ای هستیم و دیگر نباید به فکر مطالعه و بهتر شدن باشیم. معتقدم نباید قانع باشیم و باید خیلی بیشتر تلاش کنیم. ما باید از هر جایی که دارد خوب و حرفه ای کار می کند یاد بگیریم. مگر پیامبر نفرمودند که به دنبال دانش بروید ولو در چین؟ مهم کسب دانش است و این از بدیهیاتی است که ما واقعا نسبت به آن بی اهمیتیم. الآن خیلی از بچه مذهبی ها فقط شعار می دهند این کافی نیست باید برای انقلاب دلسوز بود و دلسوزی هم به معنای مسلح شدن به دانش روز و حضور در فعالیت های تاثیر گذار است.
▪ کمی در مورد واحد مرکزی صحبت کنیم، اعزام خبرنگاران به سایر کشورها بر اساس چه شاخص هایی انجام می گیرد؟
من هیچ اساسنامه ای را در این زمینه ندیدم.
▪ خود شما بر چه اساسی برای اعزام به پاریس انتخاب شدید؟
ـ انتخاب نشدم، نوبتم بود.
▪ قبل از حضور شما در اروپا خبرنگار دیگری هم با این حجاب اعزام شده است؟
ـ ما خبرنگار چادری کم داریم، خانم مرزبند هم که چادری هستند به کویت و ارمنستان اعزام شدند که با همان حجابشان هم رفتند.
▪ کشورهای اروپایی چطور؟
ـ در کل خانم ها خیلی کم به کشورهای اروپایی رفته اند ولی خانم مهرآفرین بود که رفتند نیویورک و خانم اسلامی که رفتند اسپانیا و خانم ظرافت هم که رفتند یونان و البته هیچکدام هم با وجود داشتن حجاب کامل چادری نیستند. این را هم بگویم که این حرکت من در پاریس یک حرکت اجتماعی بود و دوست دارم معنایش را این طوری بگویم که نوعی نشان دادن سمبل کشورم به سایر کشورهای دیگر بود و ثابت کردن این که این سمبل هیچ محدودیتی برای من ندارد، شاید چادر برای پاریسی ها خیلی سنگین باشد اما برای ما که مسلمان هستیم، خیر. من اصلا این را می خواهم بگویم که به هیچ وجه چادر مانع فعالیت یک خبرنگار یا هر زن مسلمان فعال نخواهدشد. ما دقیقا مثل همان خانمی هستیم که مثلا در کشور خودمان با مانتو فعالیت می کند و یا خانمی که در خارج از کشور حجاب ندارد.
▪ مگر نوع نگاه ها چه طور بود؟ حرف خاصی را هم از مردم شان می شنیدید؟
ـ خیلی برایم جالب بود، هنگامی که من داشتم پلاتو می گفتم چند نفر از توریست های چینی دورم جمع شده بودند و مرا نشان می دادند و حتی چند نفرشان از من عکس گرفتند و این برای خودم جالب بود از این نظر که اینها که می دیدند من با دوربین و میکروفن هستم متوجه می شوند من خبرنگارم، و قطعا در ذهن شان جا می افتاد که کسی که این حجاب و پوشش را دارد، می تواند در کشور ایران چنین شغل های هیجانی را هم داشته باشد و این برایم خیلی خوب بود.
▪ دوست دارید خبرنگار مناطق جنگی باشید؟
ـ من خیلی دوست دارم. همین الآن هم ما خیلی تقاضا کردیم که ما را بفرستند به بغداد یا لبنان ولی خب نمی شود و واقع هم ما به آن حق می دهیم که امکانش نباشد چون مثلا دفتر بغداد یک دفتر کامل مردانه ای است و یک زن نمی تواند آنجا باشد.
▪ بین خبرنگارها کار کدام را بیشتر می پسندید؟
ـ من کار همه همکارانم را دوست دارم.
▪ حرفه ای ترینشان؟
ـ من از هر کدامشان واقعا یک چیزی یاد گرفته ام.
▪ چه قدر اهل مطالعه هستید؟
ـ من قبل از این که بیایم سرکار خیلی اهل مطالعه بودم ولی متاسفانه حالا به خاطر مشغله زیاد کاری واقعا فرصتش را نداریم در حالیکه مطالعه برای ما خیلی لازم است. من فکر می کنم سیستم اگر می خواهد وضعیت بهتر از این باشد، باید یک فرصتی را خرج خبرنگار بکند، همیشه خبرنگار را خرج نکند بلکه یک مقداری زمان را خرج خبرنگار کند. ما هم که به قول اساتید، خبرنگارهای دوزیست هستیم که اصلا وقت نداریم، یعنی هم مکتوبیم و هم تصویری. ما همپای خبرگزاری ها به حساب می آییم برای شبکه های تلویزیونی و رادیویی و در نتیجه وقت کمتری برای خودمان داریم.
▪ با این حساب آخرین کتابی که خوانده اید را به یاد می آورید؟
ـ ]با خنده می گوید[ کتاب همکارم خانم لبافی؛ از گیرنده تا فرستنده. البته در کل به کتاب های تاریخی و خاطرات علاقه دارم.
▪ پس امیدوار باشیم که یک روز کتاب خاطرات خبرنگاری خانم کوه خضری را هم بخوانیم؟
ـ خیلی دوست دارم که بنویسم ولی متاسفانه وقتش را ندارم، اتفاقا خاطرات خیلی خوبی هم دارم و همیشه نگرانم که این خاطرات از ذهنم برود.
▪ با وبلاگ نویسی چطورید؟
ـ کلا با دنیای اینترنت خیلی بیگانه ام.
▪ آخرین فیلمی که دیدید چه بود؟
ـ ]با خنده...[ من خیلی فیلم می بینم اگر که کتاب نمی خوانم. ولی بگذارید فکر کنم؛ یعنی یادم هست اما می خواهم یک فیلمی را برایتان بگویم که خوب باشد و آبرو نبرد ]...می خندد[ پس شما نپرسید که آخرین فیلم، بپرسید بهترین فیلمی که دیدید.
▪ خب بهترین فیلمی که دیدید؟
ـ فرانک اشتاین یکی از بهترین فیلم ها بوده است، خیلی قشنگ است و البته خیلی هم قدیمی است. من قبلا افسانه اش را شنیده بودم و وقتی فهمیدم فیلمش هم هست خوشحال شدم و دیدمش. پرفسوری بود که دوست داشت مثل خدا انسان بیافریند و بعد یک انسانی ساخت که همان انسان بلای جان خودش شد ... خیلی قشنگ است حتما ببینیدش.
گویا وقت ما تمام شده است، وقت استراحتتان را بیشتر از این نمی گیرم و ممنون.
لیلا سادات باقری
منبع : روزنامه کیهان