پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

تحجر و تجدد از منظر استاد شهید مطهری


تحجر و تجدد از منظر استاد شهید مطهری
به تعبیر دردمندانه و درست استاد، اسلام ناب هم با “جمود” و هم با “جهالت” مخالف است و خطر هر دو را متوجه خود می‌داند. به همین دلیل استاد، مسئله عقب ماندگی مسلمین و سیر قهقرایی جامعه اسلامی را چنین طرح می‌نماید:
“امروز مسلمانان در مقایسه با بسیاری از ملل جهان و در مقایسه با گذشته پر افتخار خودشان، در حال انحطاط و تاخیر رقت باری به سر می‌برند.”
و در تحلیل آن، به سه بخش اشاره می‌کند:
۱) اسلام
۲) مسلمانان
۳) بیگانگان
در بخش اول به خطر “تحریف” در اندیشه اسلامی و عدم معرفت خالص و فراگیر آموزه‌های اسلامی اشاره کرده و به “تحریف‌زدایی” از چهره ناب مفاهیم بینشی و ارزشی می‌پردازد، که از جمله آنها پرداختن به مقوله جبر و اختیار یا سرنوشت انسان است. کتاب “انسان و سرنوشت” استاد در همین زمینه نگارش یافت و آنگاه مقوله‌هایی چون امر به معروف و نهی از منکر، تقوا، جهاد، توکل، صبر و ... را بازشناسی و بازسازی می‌نماید و می‌فرماید:
“اسلام در مقررات خود، به یک سلسله عبادات و اذکار و یک رشته اندرزهای اخلاقی اکتفا نکرده است، همان طوری که روابط بندگان با خدا را بیان کرده است، خطوط اصلی روابط انسان‌ها و حقوق و وظایف افراد را نسبت به یکدیگر در شکل‌های گوناگون، بیان کرده است.” و در یک مقیاس کلان و کلی، تفریط تحجر وافراط تجدد هر دو برادران دوقلوی جهل‌اند “الجاهل اما مفرط او مفرط”
پس “متحجر” دگم‌اندیش و جمود باور است و حاضر نیست به اندیشه‌ها و ایده‌های غیر از خود یا “جز من” کمترین توجهی داشته باشد و “متجدد” با قرار گرفتن در چرخش زمان‌زدگی و پیشرفت تکنولوژی و صنعت، از اصول و ارزش‌های انسانی واعتقادی گریزان و خود به نوعی با بیماری “تحجر” مواجه است و در عملیات فردی و اجتماعی، به نوعی در چالش همیشگی با نقطه نظرات و سرمایه‌های فکری، اجتماعی و علمی دیگران است. تجددگرایی در میان برخی نوگرایان و روشنفکران اسلامی، به “التقاط” و “نفاق ورزی” اندیشه‌ای و اجتماعی می‌انجامد که استاد شهید آن را در آثاری چون “علل گرایش به ماتریالیسم” و “اسلام و تجدد” و “اسلام و مقتضیات زمان” و ... مطرح کرده‌اند. پس در افق اندیشه استاد، تحجر و تجدد با صبغه تفریط و افراط، هر دو عامل بازدارنده جامعه اسلامی و بشری هستند که فرد و جامعه را از مسیر اعتدال و خط انسانیت بیرون رانده و از شکوفایی او به سوی “تعالی” جلوگیری می‌کند.
● پیشینه تاریخی و مولفه‌های تحجرگرایی
استاد شهید مطهری، رویکرد تاریخی با متد تحلیلی و عقلانی را، در فهم و ارزیابی موضوع و مسائل فکری و اجتماعی، بسیار مهم و ضروری می‌داند و عدم نگرش به تاریخ پیدایش و گسترش مسائل در حوزه‌های مختلف را، خطرساز دانسته و آسیبی جدی برای فرهنگ، جامعه و تحلیل جامع و عقلانی به شمار می‌آورد. او در باب اسلام‌شناسی به سه نوع شناخت افراطی، تفریطی و اعتدالی اشاره کرده، می‌گوید:
“یکسری جریان‌های فکری در دنیای اسلام پیش آمده است که باید نامشان را افراط یا جهالت گذاشت جریان‌هایی که یک نوع افراط کاری و دخل و تصرف‌های بیجا در امور دینی بوده است. متقابلا جریان‌های فکری دیگری در دنیای اسلام پیش آمده است که تفریط و کندروی و جمود بوده است- ولی همه مربوط به گذشته بود- مسلمان باید به تعلیم قرآن معتقد باشد و جریان “معتدلی” را طیکند.” استاد با نگرش به گذشته و حال اندیشه اسلامی، مقوله آسیب‌شناسی و آفت‌زدایی در حوزه فرهنگ و معرفت دینی را بسیار مهم و ضروری دانسته و از آفات نظری و عملی معرفت دینی، تلویح و تصریح به جریان‌های انحرافی می‌کند. مجموع و برآیند کلی اندیشه‌‌های استاد، گویای جریان‌های ذیل است:
۱) جریانی که تئوری “حسبنا کتاب الله” را در رسیدن به مقاصد حکومتی و سیاسی‌اش مطرح و نقطه عطفی در انحراف فکری شد و به مهجوریت عترت و انزوای سنت و سیره نبوی انجامیده، دست جامعه اسلامی را از دامان پیامبر (ص) و عترت پاکش کوتاه کرد.
۲) جریانی که در برابر آن “حسبنا احادیثنا و اخبارنا” را طرح و به مهجوریت قرآن کریم اهتمام ورزید و جامعه را از معارف و آموزه‌های اصیل وحیانی باز داشت.
۳) جریانی که در قالب تقدس، مسئله معرفت ناپذیری و دست نیافتنی بودن آموزه‌های قرآنی را مطرح کرد و با شعار “این التراب و رب الارباب” به “تعطیل تفکر” انجامید که آنان را معطله نامیده‌اند. این سه جریان به شدت گرفتار “تحجرگرایی و جمود اندیشی” شدند، که ریشه‌های فکری و روانی داشت. برای اثبات این ادعا کافی است تحقیقی در تاریخ تطور و تحول اندیشه اسلامی و ماجراهای فکری و فرهنگی درون جامعه اسلامی انجام پذیرد. جریان “اخباری‌گری و ظاهرگرایی” در برابر جریان “باطنی‌گرایی و تاویل‌گرایی” یعنی دو نظام فکری معیوب و آسیب دیده اسماعیلیان و حنبلیان از یک طرف، و جریان بسیار تلخ و نامیمون اخباری‌گری در حوزه اندیشه‌ شیعی در قرن دهم هجری قمری از طرف دیگر، ضربات سخت و سهمگینی بر پیکر فرهنگ اسلامی وارد نمود که به تعبیر بسیار تلخ، عمیق و دردمندانه‌ استاد: “ضربه‌ای که اسلام از دست اخباری‌گری شیعی خورد، از هیچ گروه و جریانی نخورد. البته در برابر این قشری‌گرایی‌ها، اندیشه و اندیشمندان زنده و پویایی، قد علم کردند و راست قامتانه ایستادگی نمودند...”
جریان نفوذی و پرورش یافته امویان، یعنی “مرجئه” که با عملگرایی در کنار ایمان‌گرایی، ضدیت داشت نیز، ضربه‌ای جبران ناپذیر زد که هنوز سایه‌های شوم آن بر آسمان زندگی مسلمین حضور نامبارک دارد.
به هر حال تفکر اسلامی و بینش و گرایش دینی با دو خطر کلی و کلان بسیار جدی مواجه بوده و هست:
الف) خطر جمودگرایی و تحجر، یا جمادت و جهالت.
ب) خطر التقاط‌پذیری و خود کم‌بینی فرهنگی و ایدئولوژیک.
پس از یک نگاه، معرفت نابرداری دین (جریان سوم) و از نگاه دیگر، معرفت برداری محدود، تک ساحتی و تک منبعی از قرآن (جریان اول) یا سنت و احادیث به صورت مطلق (جریان دوم) و یا معرفت‌های بشری صرف خالی از معرفت دینی را مطرح می‌کند و به تفکیک دین و معرفت دینی در آغاز و آنگاه ترتیب احکام حاکم بر علوم بشری (همچون ناکامل، ناثابت و نامقدس بودن) بر خود دین، اهتمام ورزیده‌اند و سپس نظریه اول (تفکیک دین و ...) را “در قبض و بسط تئوریک شریعت” و نظریه دوم (ترتیب احکام...) را در “بسط تجربه نبوی” ساختارمند و روشمند کرده‌اند و از تفکیک‌گرایی دین و ایدئولوژی، دانش و ارزش، دین و معرفت دینی، دین و حکومت، دین و کمال، به “تعمیم نبوت” و “انقطاع امامت و ولایت” رسیده‌اند که در واقع همانا دین منهای دین و اسلام منهای اسلام است و این اندیشه نیز محصول عصری کردن دین و انطباق شریعت و طبیعت و عرفی‌سازی اندیشه و تفکر دینی است که به سکولاریسم نظری و عملی می‌انجامد و لیبرالیسم معرفتی و رفتاری را ترویج می‌نماید. البته لیبرالیسم نقابدار امروز، سرگذشت لیبرالیسم و پراگماتیسم عریان گذشته در تفسیر دین، و تعمیم نبوت جدید، تعمیم امامت قدیم را یادآور است.
استاد شهید مطهری، تهدیدهای گذشته تاریخ تفکر اسلامی در حوزه “دین شناسی” را، در جمود و قشری‌گری اشعریان و حنبلیان که به تفسیرهای ظاهر بینانه، قیاس‌های نابجا و حتی تاویل‌های مادی گرایانه منتهی می‌شد، می‌بیند. آنها برای عقل آدمی در فهم و معرفت دینی، نقش و منزلتی قائل نبودند و مایه رکود و قرار گرفتن کلام اصیل در تزویرهای سیاسی و فرقه سازی‌های کلامی شدند.
استاد، جریان خوارج و مارقیگری را اولین جریان جمودآمیز در ضربه زدن به اسلام معرفی کرد که در بستری سیاسی، بر اثر خلاهای فکری و معرفتی و فقدان عمق اندیشه و درک مفاهیم قرآنی شکل گرفت. استاد، مولفه‌هایی چون: نگرش محدود به اسلام، عدم شناخت نیازهای زمان، عدم پاسخگویی عمیق و فراگیر به سوال‌ها و شبهات و حتی توقف در آنها و در جا زدن و شبیه‌سازی فرهنگ اسلام به فرهنگ کلیسایی قرون وسطا را از مولفه‌های ساختاری و بنیادین جهل، جمود، تحجر و زمینه‌ساز خطر تجدد افراطی برمی‌شمارد. او همچنان که “ زهد مآبی جاهلانه” و “جمود فکری، فرهنگی، علمی و سیاسی” را عامل گرایش مردم به مادی‌گری می‌داند، “زمان‌زدگی و عدم بصیرت به اصول بنیادین اسلام ناب در تفسیر نیازهای زمان” و “عدم معرفت به نیازهای ثابت و متغیر و اصول ثابت و فروع متغیر” و “عدم اجتهاد پویا و کارآمد با مکانیسم جامع خویش” را، عالم تجددزدگی و تجددگرایی افراطی و به عبارتی تحجرگرایی مدرنیسمی، عصری کردن دین و در نهایت به محاق کشاندن آن می‌داند.
علی محمدی تود شکی
مدرس دانشگاه
منبع : روزنامه رسالت