چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

معنای زندگی


معنای زندگی
زندگی معنادار، زندگی‏ای است كه انسان‏ها را به سوی هدف، آرمان و آرزویشان سوق می‏دهد. اگر بخشی از زندگی در راستای هدف سوق داده نشود، می‏توان گفت كه این بخش از زندگی بی‏معناست. برای این كه زندگی معنا پیدا كند، باید برنامه‏ای تنظیم كنیم و این برنامه دقیقاً باید بر اساس هدف در نظر گرفته شود. اگر بخشی از این برنامه زاید و در راستای هدف نباشد، مستلزم پوچی است. كسانی كه منكر هدف شوند و انسان را بی‏هدف بدانند، به پوچی می‏رسند.
البته پوچی نسبی است؛ یعنی اگر حالت پوچی در زندگی پیدا كردیم، این مطلق نیست؛ چون پوچی كامل، تمام زندگی را پوچ می‏كند و برای چنین پوچی در زندگی، حالات ممكنی متصور می‏شود كه در آن صورت، تحقق زندگی پوچ نیست.
نه تنها زندگی در این جهان، بلكه در جهان دیگر را باید معنادار كنیم. ما مسكن می‏خواهیم تا در آن احساس آرامش كنیم. لباس گرم در زمستان می‏پوشیم تا سردمان نشود و لباس خنك در تابستان می‏پوشیم تا گرممان نشود. می‏خوابیم تا خستگی در وجودمان نباشد و... . پس ما خودمان را دوست داریم؛ آرامش را دوست داریم و برای رسیدن به آرامش، كارهای زیادی انجام می‏دهیم. اینها همه هدف هستند؛ اما در آخر چه؟ همین خوردن و خوابیدن و درست زندگی كردن، نتیجه‏ای جز آرامش در این جهان را در بر نخواهد داشت.
اگر فقط این جهان است، پس هر كاری كه دوست دارم، انجام می‏دهم تا لذت كافی را ببرم و باز هم در زندگی‏ام پوچی پیدا می‏شود؛ پس در این جا به دنبال نهایتی هستم؛ نهایتی كه در این دنیا آن را به دست نمی‏آورم. نهایت زندگی را بعد از مرگ خواهم یافت.
زمانی كه معاد برایم ثابت شود و با استدلال درست، عاقبت و آخرت را بنگرم، درست زندگی می‏كنم و معنای زندگی را می‏فهمم و معنادارش می‏كنم. اگر زندگی پس از مرگ نبود، زندگی پوچ و بی‏معنا بود. اگر خدایی نبود، زندگی پوچ و بی‏معنا بود و اگر زندگی پس از مرگ نبود، زندگی پوچ و بی‏معنا بود؛ پس خدا هیچ راهی را برای پوچی و بی‏معنایی نگذاشته است؛ پس درست زندگی كنیم تا این معناها را بفهمیم و در زندگی به كار ببریم.
وقتی زندگی را تصادفی بدانیم، زندگی را پوچ می‏بینیم. اما زندگی تصادفی نیست. معنای زندگی زمانی كامل می‏شود كه پرستش خدا را به طور كامل درك كنیم.
اشیای مقدسی در ادیان بزرگ وجود داشته است؛ توتم‏ها، مجسمه‏های سفالین، چوبین و سنگی، خورشید، ستاره، بودائیسم، مسیح، مریم عذرا، اولیای مقدس مسیحی، خدایان هندوهاو... كه هر كدام مراسم خاص و ویژگی‏های خاص خود داشتند و در واقع، اینها به معنای دینی رسیده بودند. هر كس به معنایی رسیده بود؛ حتی دین یهود برای خود مراسم خاصی داشت.
ما انسان‏ها جزئی از این جهانیم؛ پس نمی‏توانیم به درك تمام مسائل عالم دست پیدا كنیم؛ اما تا حدی كه جهان و موجوداتش بر ما تأثیر می‏گذارند، در قالب مفاهیم خودمان، برایمان قابل درك است. هر یك از ادیان بزرگ جهان، تصور جامعی از ماهیت جهان در اختیار آدمی می‏گذارند و مادام كه این تصورها و اعتقادات در ساختار درونی ما تعبیر شوند، ماشین‏وار بر شیوه‏ای كه شخص مؤمن با آن جهان را تجربه می‏كند، تأثیرگذار است. در واقع این جاست كه زندگی معنا پیدا می‏كند؛ پس معنای زندگی در كنار دین می‏درخشد.
منبع : پرسمان