دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


کتاب ها، مدرنیته، احساسات و خواندن


کتاب ها، مدرنیته، احساسات و خواندن
حکایت نقش کتاب و خواندن در تحول احساسات و جامعه را در این مقاله کوتاه و بسیار خواندنی جناب فابیان کاسنر را که خانم محب رجب ترجمه و در والس منتشر کرده اند بخوانید. این مقاله به نوعی تحلیل جامعه شناختی کتاب و خواندن نیز هست. عنوان اصلی مقاله رنسانسی برای مطالعه احساسات است. اما من نتوانستم ربطی بین این عنوان و محتوای مقاله بیابم. شاید در ترجمه ایراد و اشکالی باشد زیرا متن تا حدودی دارای لکنت زبان هم هست! اما به خواندن بسیار می ارزد.
مادام بوواری - منم.» جمله ای است که فلوبر اغلب از زبان زن قهرمان کتابش به زبان می آورد. او زن خانه داری است که به مطالعه کردن علاقه زیاد دارد و درست به همین لحاظ همه چیز زندگی اش را از دست رفته می یابد. شیوه نگاه فلوبر به ادبیات خاص ِ او نیست. گوته پس از انتشار اولین اثرش دچاراین نگرانی شد که مبادا خواننده اش خود را در شخصیت اول کتاب بازیابد و دست به خودکشی بزند. اما روزگار به ما نشان داد که ترس گوته مبالغه آمیز و بی دلیل بوده است.
سال ۱۷۷۴ - سال انتشار « رنج ورتر جوان » را می توان سال اپیدمی خودکشی نامید. « تب ِ ورتر» تهدید بزرگی برای سلامت مردم محسوب می شد ، تا آنجا که حاکم مان لیپ زیک نه تنها کتاب خواندن ، بلکه پوشیدن پالتوی زرد رنگ را نیز ممنوع کردند . سالها خوانندگان « ورتر » با پوشیدن پالتوی زرد رنج و ستمی را که بر جوانان می رفت به نمایش می گذاشتند و بدین ترتیب بود که بلاپوش زرد سمبل رنج تلقی شد. بر همین قیاس « تب پامِلا » - برگرفته از رومان ریچاردسون ، در انگلیس و « تب هلو ئیز » از « نوول هلوئیز» اثر روسو در فرانسه بالا گرفت و بسیاری را به سرنوشت ورتر مبتلا کرد. لودویگ تیک آلمانی می گوید که او پس از خواندن « ورتر » چهار هفته گریسته است.
شکل غریب مطالعه در فاصله سالهای ۱۷۰۰ - ۱۸۰۰ ، عصر ِ سانتیمانتالیسم « احساساتی » ، رومانتیک و رئالیسم - با خود مفهوم تازه « بواریسم » را به همراه داشت. بواریسم با اسکی پیزم( فرار از واقعیت) مترادف است با این تفاوت که بار منفی آشکارتری از اسکی پیزم دارد. بواریسم یعنی : داشتن توقعات غیر واقعی از واقعیت ، در ک کج و نادرست از واقعیت ، عدم تشخیص تخیل از واقعیت و از این قبیل.
دون کیشوت اولین و بزرگترین بواریست ادبیات است ، که خود سرچشمه ابداع کلمات و مفاهیمی ازاین دست می باشد. از آن جمله می توان ازاصطلاح « مطالعه کردن کیشوتی » نام برد که به معنی کتاب خواندن بزرگسالان به شیوه شاگردان مدرسه است.
شاید بتوان دلیل پیشرفت رومان را در پیشرفت و تعالی فرد یافت و اینکه همه ما روزی کیشوت های کوچکی بوده ایم. اما زمان به پیش می رود. ساده اندیشی گم می شود. و ما می آموزیم به جای رؤیا بافی و گشتن لای خطوط ، کتاب بخوانیم. آنگاه است که ادبیات به تجربه ای روشنفکرانه مبدل شده و دیگر درک و تجربه ای حسی و ناگهانی و بی تأمل نیست ، بلکه با تفکر و انتقاد آمیخته است. و اینگونه است که رومان از درون رئالیسم و تخیل خلاق سرچشمه گرفته و به مدرنیسم و تخیل گریزی می انجامد.
اما آیا به راستی درون ِ ما ئی که روزی کتابی خوانده ایم ، یک مادام بواری نفس نمی کشد؟ و آیا درست به همین دلیل نیست که ما از خواندن دست برنمی داریم؟ آیا ما در آرزوی رسیدن به تجربه ای ناب و کامل نیست که به کتاب خواندن ادامه می دهیم ؟
طبعأ هرگاه از ما در باره اولین تجربه عشقیمان بطور کتبی سؤال شود، ما بی درنگ از تب عشق و شدت آن و احساسات متافیزیکی خود و دیدن با چشم های راسکولنیکوف – یعنی اندیشیدن با مغز دیگری - می نویسیم ، نه از پرداختن به تعریف تکنیک های نوشتن و شیوه قدیمی گوگول. با تمام این احوال «احساس» از دیدگاه هنر فلسفه پدیده ای غالب است. تا آنزمان که هنر آناتومی توسط کانت مطرح نشده بود ، احساسات در رده ی زیبائی شناختی و استیک قرار نمی گرفت. احساسات از جانب تی اس الیوت و منتقدان نو اندیش دیگر و بعد ها از جانب منتقد ادبی آمریکائی دابل و ، کی ، ویمسات ( با انتشار مقاله " احساسات غلط" در سال ۱۹۴۹) و مونروبردسلی مردود شناخته شد. مقاله " احساسات غلط" چندان بحث و غوغائی به پا نکرد : به نظرمن به استثناء نیچه ، در روزگار مدرن ، روی هیچ قفسه فلسفه هنری جای پای احساسات را نمی توان یافت. چرا ؟
ما شاید بتوانیم پاسخ را نزد روزنامه نگارِ به نام ۱۹۶۰ مارشال مک لوهان که با شعار « وسیله خود ِ پیام است » به شهرت رسید ، بیابیم. مک لوهان مرد ِ دیدگاه و نگاه بود . این - تنها اثر و نویسنده نیست که مک لوهان را به ادبیات می کشاند ، بلکه ادبیات به عنوان یک وسیله ذهن او را به خود مشغول می کند. به عبارت دیگر کتاب فی نفسه دارای قدرت تغییر جامعه است. مک لوهان در کتاب های « رسانه» و « کهکشان گونتبرگ » می نویسد تمام آنچه که ما به مدرنیته نسبت می دهیم ، یعنی فردگرائی ، پُرتستانیسم ، ناسیونالیسم و صنعتگرائی نتیجه مستقیم صنعت چاپ کتاب است و نه زاده اندیشه هائی که متفکران و نویسندگان به دست چاپ سپرده اند.
طبق گفته مک لوهان بزرگترین هدیه صنعت چاپ به انسان « عدم اشتغال » و « فاقد دلبستگی بودن » است ، چیزی که کانت در صدد گفتنش بود. امروزه دیگر احساس « کلمه » خوشاهنگی نیست. یادگاری است تاریخی از دروان رنسانس و واژه کلیدی فلسفه کانت است که به ما از تأثیرات مخرب احساس بر عقل سخن می گوید. و آنچه صنعت چاپ با خود آورد ، امکان جانب گیری غیر مستقیم نسبت به آنچیزی است که مستقیمأ به ما مربوط نیست. حال اخباری که تا آنروز تنها در محدوده خاصی پخش می شد ، به گوش جمع بزرگتری می رسید و شرایط « ظهور ِ بدون واکنش » را فراهم می آورد. به عبارت دیگربه نظر مک لوهان تفاوت میان فکر و اندیشه نتیجه مستقیم صنعت چاپ است . ( دکارت و کانت فقط به تغییرات و تحولات رخداده نامی نهاده اند).
مک لوهان هرگز گامی از آنچه در بالا آمد فراتر نرفت و تلاش نکرد که به گفته هایش بُعدی تاریخی ببخشد. کارین لیتو ادیب انگلیسی در تحقیقات جدیدش « تئوری خواندن : کتاب ها ،ا جسام و استعاره از کتاب ها » چاپ پلِیتی پرس در ۱۹۴ صفحه - اینکار را کرده است. این کتاب از زاویه دید علوم مختلف تصاویر معمول ذهن ما را به ما نشان می دهد. لیتو بازار احساس را ا زدوران عهد عتیق تا دوران مدرن بررسی کرده و کاهش قیمت آنرا با رونق گرفتن بازار کتاب از سال ۱۷۰۰ به بعد به تصویر می کشد. به عقیده لیتو کاهش قیمت در رابطه با اندیشه و فلسفه بگونه ای سطحی صورت گرفته است. آنچه حائز اهمییت است سرچشمه و منشأ اندیشه روشنفکری راسیونالیستی است که با جهانی شدن صنعت چاپ ، بُعد جسمی صنعت چاپ از دست رفت. فرهنگ شفاهی قدیم دارای بُعدی فیزیکی بود. راویان و آواز خوانان دوره گرد عهد قدیم و دوران میانه نویسندگی نمی کردندو آنها با رقصیدن و اواز خواندن و جمع تماشاچی را به شعف آوردن حرفشان را می زدند و بدین ترتیب فرهنگ شفاهی با « مراسم خاص جسمی » همراه بود. رقص یا حرکات جسمی در نظر بسیاری مفید می آمد. دکلمه کردن ِ آهنگین داروی جسم و جان بود و طبیبان به بیماران خود ساعتی راهپیمائی و ساعتی دکلمه تجویز می کردند و احساسات هرچه بلندتر بیان می شد ، به سلامت انسان کمک بیشتری می کرد. به عقیده ارسطو پیامد ِ چنین حرکات جسمی « دفع زایدات از بدن » بود و به همین سبب ما را به تزکیه و پاکسازی احساسات با زبان شاعرانه اش می خواند. متفکران نو اندیش تری چون گورگیاس ، هوراتیوس و لونگینیوس بزرگی اثر ادبی را در قدرت ِ برانگیختن احساسات آدمی دانسته اند. مسلمأ کسانی بودند که به این عقیده به دیده تردید می نگریستند. همانطور که می دانیم افلاطون شعر را برای سلامت جامعه خطرناک دانسته و منعش را به جامعه توصیه می کرد. به عقیده او تصویر شاعران از جهان « دروغ » بود و آنها هوس های نفسانی را به خورد ِ ما می دادند. بدبینی افلاطون شاید از حقیقتی ریشه می گرفت که رنج ِ او بود : همین هنرشاعری بود که احساسات مارا برانگیخته و مارا بارور کرد.
شکاکان امروزی شاید بگویند با توجه به تاریخ ۱۹۰۰ اروپا چنین ترسی بی دلیل است و با توجه به تبلیغات دامنگیرو گسترده ایدئولوژی های توتالیتر ، به خوبی می توان علت بدبینی فراگیر زمان ما علیه احساسات تعریف کرد.
در اواسط قرن هیجدهم شرایط کاملا متفاوت شد. حال همه در خط افلاطون حرکت می کردند. پزشکان دیگر مطالعه و دکلمه تجویز نمی کردند ، بلکه مضرات آن راهشدار می دادند. خواندن زیاد بیماری محسوب می شد. « تب خواندن» یا « بیبلیو مانی » عوارضی چون : تب ، درد مفصل ، روماتیسم ، بواسیر ، آسم ، اختلات قلبی ، سل ، سوء هاضمه ، یبوست ، ضعف اعصاب ، میگرن ، غشی و مالیخولیا و غیره داشت.
به عقیده لیتیو تغییر نظر روشنفکران به چاپ کتاب و رونق بازار کتاب بر می گشت. کتاب کالائی ارزان شده بود و عادت کتاب خواندن را عوض می کرد. سواد آموزس دیگر خاص ِ طبقه مرفه نبود ، بلکه به همه طبقات اجتماعی تعلق داشت و از اینها گذشته ما آموختیم که آهسته کتاب بخوانیم و در نتیجه آداب معاشرت ، گردهمائی های ادیبانه و دوستانه به مرور زمان رنگ باخت و مطالعه کردن امری شخصی شد. ما کتابمان را درست گرفتیم و به اتاق خوابمان رفته و در دنیا را به روی خود بستیم. اینگونه شد که کنترل جمعی بر چه و چگونه خواندن از میان رفت.
مارتین لوتر به ما آموخت که خود بیندیشیم ( نظرات کلیسا را دربست نپذیریم و کلمه را تفسیر و تعبیر کنیم ). پس ناگهان کتاب خواندن عادتی خطرناک و فرد کتاب خوان مزاحم سلامت جامعه قلمدادشد : فرد رؤیائی یک انقلابی خطرناک است. مادام بواری با خواندن کتاب های دوران رومانیتک به عشق های آزاد و ماجراجوئی دست یافت و در رؤیاها یش از وظایف خانه و نظم جامعه مردسالار فاصله گرفت.
دن کیشوت آرزوی جهانی عادل داشت. رومان خواندن در وهله اول کاری زنانه تلقی شده واین تنها زنان و طبقات پائین جامعه بودند که با احساسات برانگیخته بانی پریشانی و اضطراب می شدند. این طرز تلقی به مرور زمان به جامعه دانشگاهی نیز راه یافت. حال رومان خوان ِ مشتاق ، می شنود : عادتی که در عهد عتیق پسندیده بود ، امروز « بواریسمی » بی ارزش و محتواست و کتاب ها در او انتظارات پوچ و بی پایه و اساس می آفریند و اینکه او یک خواننده کیشوتی بیش نیست و از همین روی است که او احساساتی و عاری ازتفکر است.
یکی دیگر از دلایل مطرح شده ( ۱۷۰۰ ) این بود که رومان ها ما را « بمباران » کرده اند و با احساسات بی پایه ای که با خود به همراه می آوردند، قدرت و امکان تأمل و اندیشه را از ما می گیرند و ما را خواننده ای منفعل می کنند. نگرانی فوق بعد ها به سینما و امروز به بازی های کامپیوتری کشانده شده است. (ما با کمال تعجب می بینیم که امروزه مخالفان کامپیوتر دلایل قدیم مخالفت رومان را وام می گیرند): فرار از واقعیت یا ایسکی پیزم ، غیر اجتماعی شدن ، عدم کنترل جمع بر فرد ، انفعال و اینکه رشد سریع کامپیوتر به تعالی و روشنفکری فرد کمک نمی کند ، بلکه برعکس فرد را به بازی گربا چشمان گود افتاده ، ضعیف بنیه و زشت مبدل می سازد. لیتیو معتقد است که رشد تکنیک سریع صورت می گیرد و آنچه که باعث ترس می شود ، به زودی از ذهن ها بیرون رفته و تکنیک یا صنعت مورد ِ قبول عام می افتد.
خوب است که ما همیشه داستان های بزرگ را با کمی چاشنی نقد بخوانیم. حتا اگر مباحث پر کشش ما را از متن و محتوا دورسازد و بر محور تأملات ما بچرخد.
وقتی ما لیتیو را می خوانیم آنچه را که باید در نظر بگیریم این است که او نه به سود « احساسات ادبی » حرف می زند و نه ادعا دارد که رومان فی نفسه با « جسم » ما کاری می کند. مطالعات سالهای اخیر لیتیو تنها یک نوع « بازگشت وحشیانه » است به تاریخ ادبیات.
برین بوید محقق ادبیات به تازگی با انتشار مقاله ای در « د امریکن اسکولر» به کنسرواتیسم حاکم بر مراکز ادبی حمله می برد و می نویسد : " پاسدار پیر " خود را به طبیعیدانان نزدیک کرده و با همومانیست ها مخالفت می کنند.
فرهنگی و بیولوژیک بودن انسان گفته ای قدیم است. برین بوید معتقد است که زمان آن رسیده است که همومانیست ها جایگاه خود را بیابند. و « تئوری های کتاب خواندن » به ما نشان می دهد که باور به بیوکالچری ( فرهنگی – بیولوژیک بودن) تا چه اندازه ما را بارور می کند
نوشته شده توسط نعمت‌الله فاضلی
منبع : فرهنگ‌شناسی


همچنین مشاهده کنید