شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


زندگی در زمان حال ملال آور است


زندگی در زمان حال ملال آور است
● درباره «الخاندرو گونسالس ایناریتو» و «بابل»
مرز آزادی انسان ها کجا است؟ آیا انسان ها مسوول سرنوشت خودشان هستند؟ این ها، مهم ترین سوال هایی هستند که «الخاندرو گونسالس ایناریتو»، کارگردان مشهور سینمای مکزیک، در فیلم «۲۱ گرم» غدومین ساخته سینمایی اش پس از عشق سگیف می خواست پاسخی برای آنها بیاید. ایناریتو در ۲۱ گرم، موضوع مرگ، یا به گفته خودش «تردید درباره جبر و اختیار» را مطرح کرد. و حالا، سومین فیلمش «بابل» غکه هفته پیش جایزه بهترین فیلم سال را از گلدن گلوب گرفتف، خبر از تعهد اخلاقی و شخصی کارگردان می دهد، خبر از پس زمینه یی سرشار از نقد اجتماعی. بابل غکه قبل تر نخل طلای بهترین کارگردان را از جشنواره کن برده بودف نشان دهنده میل ایناریتو به شکستن مرزهای عینی و ذهنی است.
● مرزها پایان نمی یابند
بابل برای ایناریتو، پیشرفتی در زمینه نقد اجتماعی غبه خصوص انزوا و نبود روابط بین انسان های امروزیف به شمار می آید. او می گوید؛ «حرف زدن درباره مشکلات امریکا برایم بسیار جالب است، از شنیدن حرف های همیشگی درباره تروریسم و از این دست چیزها خسته شده ام. از نظر من، تروریسم ربطی به مردم خاورمیانه ندارد.»
ایناریتو تأیید می کند؛ «علاوه بر مرزهای فیزیکی، مرزهای ایدئولوژیک و احساسی هم وجود دارند. گاهی این مرزها، مثلاً، باعث می شوند که نتوانم با دختر و همسرم ارتباط برقرار کنم. تنها مرزهای فیزیکی نیستند که ارتباط آدم ها را قطع می کنند، بلکه این مرزهای تاریخی، اعتقادی و احساسی هستند که دست به قطع روابط می زنند. بابل، در مورد موضوعاتی از این دست، در لایه های مختلف اجتماع است؛ از دولت و مؤسسات گرفته، تا پدر و مادرها و فرزندانشان.»
● بابل، پایان یک سه گانه
ایناریتو در بابل، مسائل خانوادگی و روابط انسانی غموضوع های مورد علاقه اشف را مطرح می کند.
ایناریتو می گوید؛ «ساخت این فیلم، تمرین سختی برای من بود. این که چه طور داستانی را می شود به پنج زبان مختلف، و در سه قاره ساخت، آن هم با شخصیت هایی که به طور فیزیکی دیده نمی شوند. یافتن قاعده یی تصویری، برای ساخت این داستان ها در عین جالب بودن، سخت بود.»
«ماریا الادیا» همسر ایناریتو، در گفت وگویی با هفته نامه «ال پائیس» می گوید؛ «الخاندرو چنان خود را درگیر کارش می کند و اهمیتی برای آن قایل است ، که هر فیلم او گویی فرزندی است که به جمع خانواده می پیوندد. بابل در هر حال، یکی از فیلم های محبوب من است، نه تنها به این دلیل که در مضمون آن امید بیشتری دیده می شود، بیش تر به این دلیل که الخاندرو در آن آزادانه عمل کرده و به عنوان یک کارگردان رشد چشمگیری داشته است. شاید به عنوان یک همسر، سخت ترین زمان ها برای من، موقعی باشد که الخاندرو مشغول ساخت فیلمی است. تنها کاری که او در خانه می کند، خوردن، خوابیدن و نفس کشیدن است. او تا زمانی که آن چه را می خواهد به دست نیاورد، خسته نمی شود.»
● تندیس مریم سوگوار
ایناریتو در بابل اضطراب و پریشانی یی را که در وجود هر کسی، در هر جای دنیا ممکن است یافت شود، به تصویر کشیده است. او جزئیات را با شیوه نگاه خودش در صحنه هایی از فیلم بیان می کند.
در صحنه هایی از فیلم بابل، استعار ه هایی دیدنی را می بینیم، جایی که سوزان تیر می خورد و ریچارد او را در بر می گیرد، عملاً استعاره یی است از پیکره مریم سوگوار، کار «میکل آنژ». استعاره هایی از انجیل هم در فیلم هست، مثلاً قایقی دور افتاده از آب، در صحرا. ایناریتو حتی از نمایش صداها و آوازهایی که درون آدم ها جاری است، چشم پوشی نمی کند. نور، امید و رویاهایی از دست رفته، در این فیلم به زیبایی به تصویر کشیده شده اند. گفت وگویی با الخاندرو گونسالس ایناریتو:
● موضوع اصلی فیلم چیست؟
▪ فیلم درباره تفاوت های آشکار و بارزی است که میان انسان ها، در سطحی معمول از زندگی وجود دارد. این تفاوت ها شامل تفاوت های زبانی، مذهبی، فرهنگی و سیاسی است. بی شک، با نگاهی عمیق تر، موضوعی که فیلم بیش تر از آن صحبت می کند، شباهت های انسان ها در خصوص احساس رنج است، که برای همه آدم ها یک سان است. شخصیت های بابل، به طور کلی، آدم هایی منزوی هستند و یکدیگر را نمی شناسند و بی تردید با ریسمانی از رنج به یکدیگر متصل می شوند.
● انتظار خاصی از هنرپیشه هایی که در این فیلم بازی کرده اند داشته اید؟
▪ بله، از بخت بلند من بود که با بازیگرانی که دلم می خواست کار کردم و از قضا همه تصمیم هایم به مرحله اجرا در آمد. در واقع باید برای نقش های اصلی این چهار داستان بازیگرانی کلیدی می داشتم که توان ترکیب این داستان ها را در بازی خود داشته باشند. یکی از دشوارترین تصمیم هایم، با احترام به بازیگران، در مورد انتخاب افرادی غیر بازیگر بود که هرگز دوربین فیلمبرداری ندیده بودند. تمام کسانی که در صحنه های مکزیک، ژاپن و مراکش بازی می کنند، بازیگر نیستند.
● دلیل انتخاب برد پیت چه بود؟
▪ فکر می کنم برد پیت نمادی بی نظیر از یک امریکایی است. من به کسی احتیاج داشتم که نماینده شخصیت تیپیک امریکایی باشد و به این دلیل برد پیت را انتخاب کردم. او فوق العاده با استعداد و جذاب است و توانایی لازم را برای انتقال عواطف به مخاطب و به شکلی مؤثر دارد. یکی از چیزهایی که من برای ساخت یکی از این چهار داستان کوتاه می خواستم، چنین بازیگری بود.
● کار با غیر بازیگران غیرحرفه یی چطور بود؟
▪ این تصمیمی بود که هفده روز قبل از شروع فیلمبرداری گرفتم، در حالی که هیچ بازیگری نداشتم. در دهکده می گشتم و می دانستم پیدا کردن کسی برای بازی در فیلم کار بسیار سختی است. حرف زدن با کسانی که بازیگر نیستند، کار بسیار مشکلی است. اما من با زبانی غیرمعمول با آنها حرف می زدم و تقریباً موفق هم بودم.
مشکلات ترکیب بازی آنها با بازیگران در ابتدا، خارج از تحمل بود، اما وقتی آن احساساتی را که در فیلم جریان داشت، کشف کردیم، ادامه کار بسیار رضایت بخش پیش رفت. در واقع، در پیدا کردن آنها بخت با من یار بود. آنها بسیار شگفت زده ام کردند، حالا فلسفه من در مورد بازیگری تغییر کرده است و فکر می کنم هر کسی می تواند هر نقشی را بازی کند. اگر هر آدمی، طبیعتی نزدیک به آن شخصیتی که در فیلم نیاز دارید، داشته باشد، می تواند بهترین انتخاب بازیگر باشد. اما باید پیدایش کرد و این کار آسانی نیست.
● با توجه به اینکه داستان های این فیلم در کشورهای مختلف ساخته شده است به این فکر نکردید که شاید فهم زبانً آنها برای مخاطب سخت باشد؟
▪ در این فیلم مکالمه های خیلی کمی وجود دارد که گاه عجیب و گاهی معمول به نظر می آیند و به زبان های مختلفی در آن صحبت می شود. این داستانی جهانی و انسانی است و مخاطب از هر طبقه یی که باشد، می تواند با این فیلم ارتباط برقرار می کند. حضور کسانی که فیلم هایی از این دست برایشان موضوعیت نداشته باشد و نتوانند آن را درک کنند، در سینما برای من اهمیت ندارد. خوشبختانه فکر نمی کنم که این فیلم، فیلمی تجاری است و تا به حال کسی به من نگفته است که درک فیلم بابل مشکل است.
● با نوشتن بابل سه گانه یی را که با عشق سگی و ۲۱ گرم شروع شده بود، کامل کردید. در ابتدا هم چنین قصدی داشتید؟
▪ نه، در واقع بعد از نوشتن بابل به این سه گانه فکر کردم. در مراحل اولیه ساخت ۲۱ گرم، به این موضوعات فکر می کردم که اتفاقی در جایی بیفتد و در جایی دیگر تأثیر آن را ببینم. فکر کردم این موقعیت خوبی برای پایان دادن به این سه گانه است. سه گانه یی که با عشق سگی در فضایی محلی و ۲۱ گرم در مقیاسی بین المللی شروع شده بود و در آخر بابل در مقیاسی جهانی پایان بخش این کار است. فکر کردم این بهترین شکل قرار دادن عکسی در سه قاب کنار هم است.
● در این فیلم شخصیت ها از حضور هم بازی های خود در کشورهای دیگر آگاه نبودند. نتیجه این کار چه بود؟
▪ برخی همیشه درباره کارهای من می گویند این آدم همیشه با یک ساختار مشخص بازی می کند. اما من این طور فکر نمی کنم. عشق سگی ساختاری متفاوت داشت، سه داستان که در لحظه یی به یکدیگر متصل می شدند.
در ۲۱ گرم تنها یک داستان از سه نگاه متفاوت روایت می شد، اما در واقعیت به راحتی به یکدیگر ربط دارند. به نظر من، بابل هم ساختاری متفاوت دارد. چهار داستان روایت می شوند که به آسانی ربطی بین آنها نیست. بازیگران به جز موقعی که در جشنواره کن دور هم جمع شدند، یکدیگر را ندیده بودند، اما پیوندی احساسی میان آنها بود. همین طور که من زبان تصویری مناسبی برای خلق این چهار داستان یافتم. کشف این زبان، ارتباطی فیزیکی نبود. بابل تجربه یی است متفاوت با دو کار قبلی ام. اما این چهار داستان به شکلی معمول با یکدیگر ارتباط دارند. فکر می کنم دلیل این که کارهای من را سه گانه می نامند، به علت شباهت ساختاری آنها نیست، بلکه به دلیل ارتباط موضوعی آنها است.
● بعد از این فیلم آیا ساخت داستان هایی در هم تنیده را رها می کنید؟
▪ در واقع نمی دانم. در این داستان ها، چیزی که مرا جذب می کند، کنجکاوی در کشف این پیوند است. فکر می کنم این کشش هیچ ربطی به شیوه ساخت فیلم نداشته باشد. به نظر من، هر داستان شیوه یی برای روایت شدن دارد و داستان های این سه فیلم، به بهترین شکل بیان شده اند. مسوولیت من، یافتن بهترین راه برای روایت کردن است. ولی اگر بخواهم به سوال شما دقیق جواب بدهم، باید بگویم شاید این شیوه را رها کنم و فیلم بعدی من ممکن است یک تک گویی باشد، یا فیلمی خطی، یا اصلاً هر چیز دیگری.
● در این فیلم داستان هایی را روایت کرده اید که در مقیاسی جهانی جای می گیرند. مسوولیت خاصی دارید که چنین موضوعی را انتخاب کرده اید؟
▪ نه، فکر نمی کنم مسوولیتی در این سطح داشته باشم. مسوولیت من فیلمسازی است و این که زبان روایت و تاروپود یک درام را پیدا کنم؛ من هیچ مسوولیت سیاسی یا اجتماعی ندارم. من در مورد موضوعات مورد علاقه ام صحبت کرده ام. مسائلی را که در بابل از آنها صحبت می کنم، همان چیزهایی است که همیشه در ذهن و قلبم هست، مسائلی که مرا آزار می دهد و می خواهم آنها را افشا کنم. بابل شاهدی بر تجربیات حقیقی من است.
● آیا مسائل اجتماعی در داستان، صرفاً معنایی پنهان هستند؟
▪ نظرهای زیادی درباره بسیاری از مسائل اجتماعی و سیاسی وجود دارد که هیچ کدام واضح و عادلانه نیستند. من نمی خواهم فیلمی در مورد سیاست و سیاستمداران بسازم؛ مسائل سیاسی وقتی به موضوعات انسانی ربط پیدا کند، برای من بسیار جالب است. بابل در مورد چیزهایی حرف می زند که مرا رنج می دهند و من در این فیلم به وضوح از نگرانی خود نسبت به دولت امریکا حرف زده ام. این فیلم نقدی درباره همه مؤسسه ها است و نشانه یی روشن علیه سیاست های دولت بوش و بدبینی یی که در مورد تروریسم، مهاجرت و چیزهایی مثل این در بین همه مردم به وجود آورده است.
● فکر می کنید سینما چه تأثیر اجتماعی دارد؟
▪ سینما، البته، می تواند به کسانی که ثبات شخصیت ندارند آسیب برساند. فیلم های خشن و فیلم هایی با پایان هایی دراماتیک می توانند روی پسرها و دخترها آثار بدی داشته باشد.
● دارید عشق را انکار می کنید؟
▪ پس از ۲۱ گرم، یکی از منتقدان مکزیکی به من گفت این فیلم به قدری دراماتیک است که هیچ کس نمی تواند آن را باور کند. یکی از دوستان در پاسخ به او گفت تو هیچ وقت فرصتی برای عاشق شدن نداشته یی و نمی توانی این روابط را درک کنی. من فکر می کنم عشق، دردی عریان است و فرصتی برای از دست دادن؛ گرچه از آن رنج می بریم.
● فکر می کنید در دنیا واهمه یی همه گیر، یا به عبارت دیگر هراسی جهانی وجود دارد؟
▪ پس از پایان بابل، نیازها و عمق روح بشر را بیش تر درک کردم؛ بی پناهی، شکنندگی و ضعف همه انسان های عزیز را به خوبی دریافتم. ترس از مرگ، از دست دادن چیزهایی که داریم، هراس از غیرممکن ها، از اظهار عشق. همه این هراس ها در این قطار زندگی که ما را به پیش می راند، به خوبی دیده می شود. هاله یی همه ما را در بر گرفته است که اجازه نمی دهد حقیقت زندگی را ببینیم.
● به نظر می رسد که به درک مخاطب از فیلم توجهی نشده است. آیا مخاطب را در سردرگمی رها نکرده اید؟
▪ فکر می کنم که رفتن به سالن سینما و دیدن فیلم، تجربه یی احساسی است. طبیعت سینما، هنری پراکنده و از هم گسسته است. با کنارهم چینی چیزهایی که ربطی با یکدیگر ندارند، به موضوع جهت داده می شود و ما فاصله های میان صحنه ها را پر می کنیم. فیلم را این شکلی می سازیم و این هنر جادوگری و تردستی کارگردان را نشان می دهد. سلول های مغز ما هم زمان که به گذشته و کاری که دیروز انجام داده ایم فکر می کنند، در آینده هم هستند.
زندگی در زمان حال بسیار سخت است، و من فکر می کنم مشکلی در جهش های زمانی نداریم. من به درک مردم از یک ساختار متغیر و موقت اطمینان دارم. معمولاً این طور است که مردم از این درک برای فهم سینما استفاده نمی کنند، ولی به نظر من، سینما دنیایی بی حد و مرز است که در هر فرصتی باید از آن به بهترین شکل استفاده کرد.
ترجمه: عطیه الحسینی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید