یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


اسیر فرانسوی


اسیر فرانسوی
در (بزانسن) بودم، یک‌روز وارد اطاقم شدم، دیدم پیشخدمت آنجا پیش‌بند چرک آبی‌رنگ خودش را بسته و مشغول گردگیری است. مرا که دید رفت کتابی را که به تازگی راجع به جنگ از آلمانی ترجمه شده بود از روی میز برداشت و گفت: ”ممکن است این کتاب را به من عاریه بدهید بخوانم؟“
با تعجب از او پرسیدم: ”به چه درد شما می‌خورد؟ این کتاب رمان نیست.“
جواب داد: ”خودم می‌دانم، اما آخر من هم در جنگ بودم، اسیر (بشها) شدم.“
من چون چیزهای راست و دروغ به بدرفتاری آلمانی‌ها شنیده بودم کنجکاو شدم، خواستم از او زیر پاکشی بکنم ولی گمان می‌کردم مثل همه فرانسوی‌ها حالا می‌رود صد کرور فحش به آلمانی‌ها بدهد. باری از او پرسیدم:
”آیا بشها (به زبان تحقیرآمیز فرانسه به‌جای آلمانی‌ها) با شما خیلی بدرفتاری کردند؟ ممکن است شرح اسارت خودتان را بگوئید؟
این پرسش من درد دل او را باز کرد و برایم این‌طور حکایت کرد....
منبع : سایت رسمی دفتر هدایت


همچنین مشاهده کنید