پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پیرامون سازمان سیاسی


پیرامون سازمان سیاسی
از بیش از پانصد کتاب و مقاله منتشره شدۀ هانس هاینتز هولتز، ناقد هنر و فیلسوف آلمانی، تنها چندتایی به انگلیسی ترجمه شده است. با توجه به این‌که او یکی از معروف‌ترین «پژوهشگران جهانگیر» دنیا است، این باعث تعجب است. «شکست و آیندۀ سوسیالیسم» یکی از آثار او است. یکی دیگر از کتاب‌های پُرخوانندۀ او، که تاکنون به چاپ دوم رسیده است، «کمونیست‌ها امروز» است. ما فصل آخر آن را ترجمه کرده ایم. به دلایل مربوط به صفحات نشریه، این ترجمه اندکی تلخیص شده است.
□□□
موضوع نهایی تمام بحث‌های تئوریک ما باید تشکل سیاسی باشد. هدف ما این نیست که در یک سمینار در کنار هم بنشینیم، اوضاع سیاسی جهان را مشخص کنیم، و بگوییم «اکنون می‌دانیم اوضاع چگونه است.» هدف ما به دست آوردن یک راهنمای عمل برای فعالیت‌های سیاسی‌مان است. ما به تز وحدت تئوری و عمل پایبندیم.
پی‌آمدهای عملی تجزیه و تحلیل ما از اوضاع جهانی برای جنبش کمونیستی و سوسیالیستی چیست؟
هانس لوفت Hans Luft از «حرکت روی دو ریل» می‌گوید. یکی که در چارچوب جامعه سرمایه‌داری موجود پیش می‌رود. حزبی مثل PDS (حزب سوسیالیسم دمکراتیک؛ اکنون حزب چپ) فقط بر روی یک ریل حرکت می‌کند. آن حزب یک حضور پارلمانی دارد و به جریان کار اجباری درونی سرمایه‌داری پیوند خورده است-مسألۀ این که طبقه حاکم به چه مقدار فضا و کارآیی می‌دهد، بماند. البته یک حزب (انقلابی) برای منافع مردمی که نمایندگی می‌کند و می‌خواهد با آن‌ها پیوند داشته باشد باید در درون جامعه موجود و در درون روندهای سیاسی در این جامعه مبارزه کند. حزب انقلابی باید تلاش کند به حداکثر بهسازی ممکن برای این مردم دست یابد. حزب در حوزه مناقشات کارگری، در سطحی که ما «سندیکایی» می‌نامیم، یا در عرصه سیاسی وسیع‌تر، در سطح رفرمیستی، باید فعال بشود. در شرایط غیرانقلابی، ریل اصلاحات «جامعه-درون» (به عبارت دیگر «سرمایه‌داری- درون») یکی از عرصه‌های عمل کمونیست‌ها است- کار روزانه پیرامون جزییاتی که ابداً به طور مستقیم ما را به سمت هدف نهایی اَعمال سیاسی ما نخواهند برد. این امری است واضح.
چیزی که به آن اندازه روشن نیست، پایبندی به ریل دوم است- که تمام خواست انقلابی ما بر روی آن حرکت می‌کند. در پس تمام فعالیت‌ها برای اصلاحات، تمام تلاش‌ها برای مقابله عملی با حملات طبقۀ حاکم و عملکردهای غیرانسانی سرمایه، ضمیر باید نسبت به این امر آگاه بماند که این جامعه را با بهبود این، آن، و دیگری نمی‌توان درست کرد، آگاه به این‌که کل نظام باید واژگون شود. ما نباید بگذاریم زرق‌وبرق موفقیت‌های سرمایه‌داری ما را بفریبد: ما در دوران سرنگونی نظام سرمایه‌داری زندگی می‌کنیم! این بدین معنی است که ما در پس روند تغییرات کوچک و متداومی که در این جامعه ایجاد نموده و بر روی آن کار می‌کنیم، باید آگاه بمانیم که این جامعه باید منحل شود و با نقیض خود، سوسیالیسم، جایگزین گردد. مادام که ما در فاز تغییرات کوچک و اصلاحات زندگی می‌کنیم، و مجبوریم به دلیل ضرورت سیاسی برای آن‌ها مبارزه نماییم. وظیفۀ آموزش تئوریک این است که در اذهان هواداران حزب انقلابی (که نمی‌تواند در این نقطه انقلاب را شروع کند) هدف دُور تغییرِ اساسی نوع جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم را زنده نگه داشته و تناقضات موجود در وضعیت عملی روزانه را قابل درک و قابل تحمل بنماید!
دچار توهم نشویم: در دوره‌های تاریخی «اصلاحات»، «دمکراتیسم اجتماعی» چشم‌انداز واقعی توده‌ها است! این‌که بتوان تنش درونی بین سیاست‌های گام‌های کوچک و هدف انقلابی را بدون تبدیل شدن به یک رفرمیست تحمل کرد، وظیفۀ پیشاهنگ است که- به علت تیزهوشی و بیداری خود- می‌تواند نقطه کانونی برای انسان‌های هر چه بیش‌تری شود که با حاد شدن تضاد‌ها در جامعه بر دور آن گرد می‌آیند. یک پیشاهنگ سازش‌ناپذیر ماندن، حتا به قیمت از نظر تعداد و نفوذ کوچک بودن، وظیفۀ تاریخی حزب کمونیست در این شرایط است. سرنگونی سرمایه‌داری و ایجاد جامعه بدیل- سوسیالیسم- باید تحت همه شرایط هدف استراتژیک باقی بماند. تنها آن موقع است که ما می‌توانیم برای انسان‌هایی که در این جامعه زندگی می‌کنند و رنج می‌برند، به طور تاکتیکی کار کنیم.
این مبارزه در سطوح گوناگون صورت می‌گیرد. تجربه با ساختارهای بوروکراتیک و غیردمکراتیک در کشورهای سوسیالیستی سابق، به یک ارزیابی مبالغه‌آمیز کاملاً ایده‌آلیستی از مکانیسم‌های رسمی (فرمال) دمکراسی بورژوایی انجامیده است. نتیجتاً، به مؤسسات این سیستم به عنوان عرصه اصلی مبارزه سیاسی نگاه می‌شود. ما باید آگاه باشیم که دمکراسی پارلمانی بورژوایی، طبق تاریخ و شکلِ دگر-شدۀ کنونی آن، چیزی نیست مگر سازمانی از منافع گوناگون طبقه حاکم. البته، مشارکت شهروندان در اداره دولت هدف اصلی آن نیست. در دولت‌های بزرگ، که شهروندان هر چهار سال یک بار رأی می‌دهند، و می‌توانند از میان نام‌های ارایه‌شده از جانب احزاب سیاسی انتخاب نمایند، مشارکت دگر-شده است. در دولت‌هایی مانند سوئیس و هلند، اوضاع کمی متفاوت است، اما فقط کمی. در سوئیس هنوز «دمکراسی رفراندوم»، که اکنون به علت فشار اتحادیه اروپا در خطر است، وجود دارد. این شکل از قانون اساسی امکان سازماندهی ابتکارات واقعی مردم را حفظ می‌کند.
چنین استثناهایی برای بهادادن به دمکراسی بورژوایی مناسب نیستند: ما باید ببینیم دمکراسی بورژوایی در آلمان، انگلستان فرانسه، ایتالیا، یا ایالات متحده- که تصمیمات بیش‌تر به طور پنهانی گرفته شده و نفوذ گروه‌های قدرتمند غیرقابل کنترل است- چگونه عمل می‌کند. در آنجا، ما می‌بینیم که دمکراسی مدل مشارکت مردم نیست. ما باید تضعیف دایمی نظام دمکراسی پارلمانی از طرف بوروکرات‌ها را به آن اضافه کنیم. اعضای پارلمان و وزرا، راجع به رویه‌های اداری و تدوین قوانین امروزین خیلی کم می‌دانند. کسانی که قوانین را می‌نویسند و آن‌ها را اجراء می‌کنند، «بوروکرات‌های وزارتخانه‌ای» هستند که در واقع توسعه سیاست‌ها و جامعه را در دست داشته و «کارشناسانی» که براساس معیار موضع سیاسی‌شان دست‌چین شده اند، به آن‌ها کمک می‌کنند. این به «مشارکت» شهروندان هیج ارتباطی نداشته یا ارتباط کمی دارد.
من فکر می‌کنم در باره کارآیی دمکراسی پارلمانی به عنوان ابزار ایجاد یک اراده عمومی (مردم)، یک «volonté general» کاملاً غلو می‌شود، و در نتیجه، درباره دمکراسی پارلمانی به عنوان عرصه‌ای از مبارزه ستمکشان نیز غلو می‌شود- زیرا به آن به عنوان یک نشانگر آزادی سیاسی نگاه می‌شود. مبارزه‌ای که ما کمونیست‌ها باید رهبری کنیم با ایجاد آگاهی طبقاتی، به ویژه در امتداد خطوطی که تضاد‌های این جامعه خود را نشان می‌دهند، آغاز می‌شود. این به معنی جنگیدن فقط برای راه‌حل تضاد‌ها نیست، بلکه به معنی گسترش دایمی شناختی است که این تضاد‌ها را بخش‌هایی از یک طرح بزرگ‌تر در جامعه می‌بیند و در تکامل جامعه ایفای نقش می‌کند. به عنوان مثال، مبارزه من علیه یک نیروگاه اتمی طراحی شده در اینجا یا آنجا، چشم‌انداز سیاسی نیست. این مبارزه مهم است، اما باید با دورنمای اوضاع کلی جامعه در ارتباط باشد. برای انجام دادن این، ما به ارزیابی تئوریک اساسی از شرایط تاریخی‌مان نیازمندیم. این بدین معنی است که ما به حزبی که به تئوری آگاهی داشته و در آن قوی باشد، نیازمندیم، و این‌که ما مجبوریم به شیوه‌ای سازمان‌یافته مبارزه کنیم. افراد نمی‌توانند فقط نظرات شخصی‌شان را- که با تجربه شخصی تعیین می‌شود- به عنوان راهنمای سیاسی اعلام کنند. البته آن‌ها باید نظر را وارد مباحثات بنمایند: این مهم است. اما اراده فردی برای آن‌که به یک نیروی سیاسی تبدیل شود، باید شکل سازمان سیاسی داشته باشد.
منظور مرا اشتباه نگیرید: منظور من یک شکل سازمانی با تمام کژی‌های بوروکراتیک نهادهای رهبری که ما تجربه کرده ایم نیست. ما به یک حزب کمونیست واقعی، که بخش اصلی آن کنترل صاحبان مناصب از جانب اعضاء است، نیازمندیم. حزبی که از دمکراسی درونی برخوردار باشد، بدون آن‌که به باشگاه‌های مناظرات پلورالیستی تبدیل شود. حزب کمونیست باید حزبی باشد از نظر تشکیلاتی منسجم، قادر به عمل، با یک شالوده دمکراتیک.
ما بدون یک سازمان دارای ساختار مناسب برای فعالیت‌های سیاسی‌مان، نمی‌توانیم کار کنیم!
ما به یک حزب مارکسیست- لنینیست احتیاج داریم!
هانس هاینتز هولتز
برگردان: عدالت
منبع: اتحاد (نشریه حزب کمونیست ایرلند، بلفاست، ٢۰ اکتبر ٢۰۰۷)
گرفته از تارنگاشت عدالت:

http://www.edalat.org/sys/content/view/۱۴۳۶/۳۸/
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه