پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

اشتباهات راهبردی "اسرائیل" نشانه چیست؟


اشتباهات راهبردی "اسرائیل" نشانه چیست؟
در نبردهای جاری در اراضی فلسطینی از سال ۲۰۰۰ میلادی تاكنون و نیز در نبرد میان حزب الله لبنان و ارتش اسرائیل كه از زمان تشكیل این حزب و آغاز مقاومت و پیروزی های به دست آمده در جنوب لبنان تا نبرد تمام عیار امروز، آنچه بیش از همه جلب توجه می كند این است كه ارتش اسرائیل نتوانسته است در هیچ یك از این دو نبرد نظامی پیروزی كه در تعاریف نظامی پیروزی یك ارتش نامیده شود، به دست آورد. این ارتش نه موفق به شكستن اراده ملت فلسطین و مبارزاتش شده و در لبنان نیز نه تنها نتوانسته است اراده خود را بر حزب الله تحمیل كند، بلكه حتی از درهم شكستن اراده این حزب نیز عاجز مانده است.
این ارتش اكنون از كسب حتی نتایج اندك نظامی ـ اگر كشتار روزمره غیر نظامیان را پیروزی یك ارتش در برابر غیر نظامیان بی دفاع، ننامیم ـ هم عاجز شده است ، مضاف بر آنكه ضربات سنگین و زیان های فراوان و بی سابقه ای متحمل شده است. ارتش اسرائیل هم در فلسطین و هم در لبنان از وادار كردن دشمنانش در این دو سرزمین برای كنار گذاشتن اسلحه یا مشاركت در مذاكراتی سیاسی كه سازشی قابل قبول به همراه داشته و مقاومت این دو سرزمین را به پذیرش شكست یا تسلیم یا ناتوانی یا حتی چشم پوشی از اصول یا اهداف مرحله ای اش وادار سازد، ناكام مانده است. جالب توجه این است كه هر دو نبرد به جنگی فرسایشی و مزمن تبدیل شده كه این نیز از شكست حتمی ارتش اسرائیل حكایت دارد و این وضع به جنگی فرسایشی برای این ارتش تبدیل شده است.
ارتش اسرائیل در هر دو میدان نبرد در فلسطین و لبنان، در زمان غرور وارد جنگ نشده است تا بتوان گفت كه این ارتش آماده جنگیدن نبود، بلكه طرح هایی داشت كه پیش از آغاز جنگ برای چنین جنگ هایی تدوین كرده بود. ارتش اسرائیل در فلسطین، پیش از آغاز تجاوز و در دوره مذاكرات میان عرفات و سران اسرائیل خود را كاملا آماده كرده بود، زیرا ارتش اسرائیل بر آن بود كه در صورت شكست مذاكرات فورا وارد عمل شود. البته شاید بتوان ادعا كرد كه ارتش اسرائیل به هنگام آغاز انتفاضه اول غافلگیر شده بود كه البته این خود نشان دهنده شكست دیگری برای ارتش اسرائیل است كه به سبب ناتوانی از پیگیری حوادث جاری در فلسطین به وجود آمد. ارتش رژیم صهیونیستی برای جنگ فعلی در لبنان هم كاملا آماده بود و طرح های نظامی خود را حتی بسیار زودتر از زمانی كه حزب الله دو نظامی صهیونیست را در عملیات الوعد الصادق به گروگان گرفت، آماده اجرا كرده بود. روزنامه های آمریكایی گزارش دادند كه عملیات جاری اسرائیل از سال ۲۰۰۰ به مدت چهار سال طراحی و آماده اجرا شده بود و دو سال هم برای آغاز اجرا منتظر ماند كه صحت این امر به شعارهای سیاسی "اسرائیل" در ابتدای تجاوزات باز می گردد كه در آن رژیم صهیونیستی از نابودی حزب الله و خلع سلاح این جنبش و استقرار نیروهای ارتش لبنان در نوار مرزی جنوب این كشور سخن می راند و هیچ گاه به تنهایی موضوع آزاد كردن اسیران خود را مطرح نمی كرد. این امر، پرسش های جدی تری را مطرح می سازد مبنی بر اینكه چه كسی در قتل حریری دست داشت و چه كسی در ایجاد آشوب و بحران ها در داخل لبنان پس از قتل حریری نقش ایفا می كرد؟ حوادث گذشته و حال تردیدی باقی نمی گذارد كه همه این تحولات جز طرح ها و برنامه های "اسرائیل" بوده است. بنابراین شكست نظامی ارتش "اسرائیل" دلایل مهم تری را از ادعای عدم طراحی مناسب عملیات، می طلبد.
از آنجا كه ارتش اسرائیل در نبرد كنونی لبنان و نبردهای گذشته یك ارتش ناتوان محسوب نمی شد و حتی از نظر شمار نیرو و فناوری و تجهیزات نظامی چنان تفاوتی میان این ارتش و چند صد مبارز حزب الله وجود دارد كه قابل مقایسه نیست، باید پرسید كه در این صورت چرا این نتایج برای ارتش اسرائیل رقم خورد و این رژیم نتوانست بر آن عدد و عده اندك پیروز شود؟
با توجه به این وضع باید گفت كه علت های این شكست ها فراتر از بهانه قرار دادن تعداد و آمادگی نیروها یا اشتباهات در اداره جنگ یا فرماندهی مغرورانه ارتش به سبب پیروزی های متعدد بر ارتش های عربی به ویژه در جنگ های سال های ۴۸ و ۵۶ و ۶۷، است و به همین سبب این پرسش ها ماهیتی راهبردی پیدا می كنند و به وضعیت درونی ارتش اسرائیل و اضمحلال روحی و روانی نیروها و توان برنامه ریزی این ارتش باز می گردد. این وضع همچنین پرسش های تازه ای را كه تاكنون مطرح نبوده است، طرح می كند به ویژه كه اكنون نمودار افولی قدرت و توان ارتش اسرائیل را ـ بر خلاف نمودار صعودی این ارتش در خلال جنگ های گذشته ـ به نمایش می گذارد. باید توجه داشت كه "اسرائیل" اكنون با دو گروهی می جنگد كه در گذشته در برابر آنها در غزه و جنوب لبنان شكست خورده بود و این امر موجب می شود كه ارتش اسرائیل در جنگ كنونی به پیروزی خود یقین نداشته باشد. اكنون باید پرسید كه آیا ما شاهد انتقال شكست و اضمحلال روحی جامعه صهیونیستی به نظامیان صهیونیست هستیم؟ در این صورت پرسش مربوط به آینده "دولت اسرائیل" نیز مشروع جلوه می كند، زیرا ارتش "اسرائیل" ستون فقرات استقرار و پایداری جامعه صهیونیستی است و این پرسش بدان سبب جدی خواهد بود كه ارتش اكنون توان ایجاد و حفظ امنیت برای جامعه صهیونیستی را ندارد.
●پایان عصر سلطه
كسانی كه مرحله اخیر از روند مناقشه میان "اسرائیل" و منطقه همجوار عربی آن را پیگیری كرده باشند، ملاحظه می كنند كه ارتش اسرائیل توان سلطه گری و برتری خود را از دست داده است و این ارتش به رغم آنكه اكنون با ارتش های بزرگی روبرو نیست، اما توان انجام كارهایی را كه پیش از این انجام می داد، ندارد. كرانه باختری و نوار غزه از سال ۱۹۶۷ به بعد در اشغال این ارتش بود. پس از آن طبق توافق اسلو از مناطق موسوم به "ا" عقب نشینی كرد، اما پس از آغاز انتفاضه الاقصی در ۲۸ سپتامبر سال ۲۰۰۰ بار دیگر همان شهرها و مناطقی را كه از آن عقب نشینی كرده بود، به اشغال مجدد در آورد. تفاوت در این دو بار اشغال بسیار آشكار است، زیرا ارتش اشغالگری كه در سال ۱۹۶۷ بدون مقاومت قابل ذكری وارد كرانه باختری و نوار غزه شد و برای مدتی طولانی این مناطق را در اشغال داشت، پس از انتفاضه نتوانست این مناطق را به سادگی اشغال كند و پس از سیطره نیز همیشه با درگیری و حملات مبارزان فلسطینی روبرو بوده است. این ارتش در اشغال مجدد مناطق فلسطینی نشین كرانه باختری و نوار غزه خود را در یك جنگ فرسایشی و طولانی گرفتار دید و به رغم آنكه این مناطق را در اشغال كامل داشت، اما نتوانست مقاومت را از بین ببرد یا اراده آن را تضعیف كند و كار به آنجا رسید كه تحت ضربات همین مقاومت به عقب نشینی از نوار غزه ناچار شد و در دو عملیات "اوهام بر باد رفته" و "وعده صادق" نیز نظامیان همین ارتش هدف حملات مبارزان فلسطینی و لبنانی قرار گرفتند. در لبنان نیز، تفاوت میان اشغال این كشور در سال ۱۹۸۲ به وسیله ارتش رژیم صهیونیستی و حمله كنونی این ارتش به آن كشور، كاملا آشكار است.هر چند كه راه بیروت در سال ۱۹۸۲ نیز به سبب مقاومت فلسطینیان و لبنانی ها دشوار بود، اما نیروهای اسرائیلی فقط در مدت چند روز عرفات و نیروهای مقاومت فلسطین را در داخل بیروت محاصره كردند. اما اكنون ارتش رژیم صهیونیستی نه فقط با مقاومت روبرو است، بلكه وضعیتش تفاوت بسیار زیادی با گذشته دارد، زیرا در طول چند هفته گذشته حتی یك كیلومتر نیز در داخل مرزهای لبنان پیشروی نكرده است و درگیری ها در این منطقه نیز هزینه و تاوان سنگین و بی سابقه ای برای ارتش رژیم صهیونیستی داشته و جنگ فرسایشی كنونی به یك كابوس تمام عیار برای این ارتش تبدیل شده است. مضاف بر آنكه ارتش رژیم صهیونیستی موفق به توقف شلیك موشك های مقاومت لبنان به سوی شهرهای صهیونیستی نشده است و این سبب شده است كه پشت جبهه ای كه این ارتش همیشه افتخار می كرد همه نبردهایش را از آن دور نگه می دارد و عملیاتش در خارج از اراضی اشغالی (فلسطین) انجام می شود، هدف حملات سنگین موشكی قرار گیرد و این پشت جبهه اكنون از تجلیل و حمایت از این ارتش و فرماندهی آن كاملا مأیوس شده و تغییر نظر داده است.
جالب آنكه، همه توان ارتش اسرائیل صرف مقابله با دو گروه از مقاومت شده است كه در تمام عرصه ها با محاصره كامل مواجه اند. بنابراین این پرسش مطرح می شود كه اگر نیروهایی قوی تر یا ارتش های دیگری در این درگیری علیه ارتش "اسرائیل" مشاركت می كردند، وضعیت ارتش اسرائیل چگونه بود؟
نمودار تحولات مقاومت نیز نشان دهنده توان روبه رشد و حركت به جلوی این مقاومت در طی زمان است و حال آنكه ارتش اسرائیل در مقابل در جهت عكس آن حركت می كند. مقاومت فلسطین در ابتدا عملیاتی در خارج از سرزمین اشغالی ۱۹۶۷ میلادی انجام می داد و حال آنكه این مقاومت اكنون قادر است دشمن را در تمام مناطق اشغالی ۱۹۶۷ و حتی اراضی اشغالی ۱۹۴۸ میلادی فلسطین هدف حمله قرار دهد. در مقابل ارتش رژیم صهیونیستی از شكست این مقاومت ناتوان و ناتوان تر می شود. در جنوب لبنان نیز مقاومت ابتدا از داخل مرزهای لبنان آغاز شد، اما اكنون این مقاومت توان آن را دارد كه صحنه نبرد را به پشت جبهه ارتش رژیم صهیونیستی منتقل كند. مقاومت فلسطین نیز با انجام عملیات شهادت طلبانه و شلیك موشك های قسام چنین توانایی را ثابت كرده است.
●ارتش و جامعه صهیونیستی
رابطه میان ارتش "اسرائیل" و جامعه صهیونیستی در مقایسه با رابطه ارتش و مردم سایر جوامع، رابطه ای استثنائی است. در جوامع غربی ارتش یكی از ابزارهای حاكمیت منتخب از جانب مردم است تا اهداف سیاسی آن جامعه را محقق سازد، اما در صورت رسمی در تعیین سیاست ها دخالتی ندارند و ژنرال ها در سلسله درجات تصمیم گیری در درجه دوم اهمیت قرار دارند. در جهان سوم نیز ارتش ابزاری برای سركوب ملت ها یا جلوگیری از هر نوع تغییر و حمایت از استمرار ثبات هیأت حاكمه و سلطه آنهاست. اما در "اسرائیل" استقرار موجودیت جامعه صهیونیستی در سرزمین اشغالی منوط به توان ارتش است و نه بر عكس، زیرا زمین های دیگران به وسیله همین ارتش در ابتدای مراحل تأسیسش اشغال شد و ادامه بقای این جامعه نیز منوط به ادامه توان این ارتش برای جلوگیری از صاحبان این زمین ها به بازگشت به سرزمینشان است. به همین سبب هر گونه تأثیری هر چند اندك بر توان ارتش، جامعه صهیونیستی را به شدت دچار بحران می كند و این جامعه احساس خواهد كرد كه موجودیت با خطر مواجه شده است، زیرا شكست ارتش به مثابه فروپاشی و اضمحلال كامل جامعه است و این امر سبب شده است كه صهیونیست ها به شدت به هر گونه وضعی كه در آن ارتش آنها ناكارامد و ناتوان جلوه كند و نتواند جنگ را در كمترین زمان ممكن به پایان برساند، به شدت حساسند.
روابط ویژه میان ارتش و جامعه "اسرائیل" در عرصه های مختلف قابل مشاهده است و به همین سبب این رابطه بسیار پیچیده و استثنایی است. از جمله این كه هر "اسرائیلی" در واقع عضو ارتش است حتی اگر شصت ساله، مرد یا زن باشد. اسرائیلی ها ـ همه اسرائیلی هایی كه به سن خدمت نظامی رسیده اند، نظامی هستند ـ در نیروی احتیاط عضو هستند. این بدان معناست كه بسیج نیروهای نظامی در زمان جنگ، جامعه صهیونیستی را در عرصه های اقتصادی و اجتماعی فلج می كند. به همین سبب اسرائیلی ها آگاهی و ارتباط زیادی با تحولات سیاسی و نظامی پیدا می كنند و از این رو زندگی مدنی و اجتماعی آنان با جزئیات سیاست و جنگ عجین شده است، اما همین امر و به سبب آنكه این جامعه دائما با تنش و نگرانی همراه است، آثار منفی بسیاری برای این جامعه در بر دارد كه این امر بر زندگی صهیونیست ها تاثیر زیادی می گذارد. یكی دیگر از عرصه های روابط ارتش و جامعه صهیونیستی این است كه ارتش اصلی ترین و مهم ترین مدرسه تربیت شهروندان برای زندگی غیر نظامی است كه این امر غیر نظامی و نظامی را در حالتی مشابه قرار می دهد و به همین جهت است كه می بینیم بسیاری از سیاستمداران و سران "اسرائیل" دارای سوابق نظامی بوده و شماری از آنان نیز ژنرال های ارتش هستند كه این امر به نظامی بودن دولت صهیونیستی انجامیده است. همه سران اسرائیل نظامی بوده اند و آنانی هم كه نظامی نبوده اند از اعتبار و مقبولیت كمتری به نسبت رهبران نظامی برخوردار بوده اند. از نمونه های مهم این حالت، پرز و بنیامین نتانیاهو در مقایسه با افرادی مانند رابین و شارون و باراك هستند. ملاحظه می شود كه به رغم آنكه پرز یكی از مهم ترین بنیانگذاران اسرائیل و حتی پایه گذار اصلی قدرت هسته ای این رژیم است، در مقایسه با اعتباری كه شارون یا رابین در جامعه صهیونیستی از آن برخوردارند، بسیار كمتر است، زیرا این دو تن هر دو از فرماندهان و ژنرال های ارتش اسرائیل بوده اند و پیروزی های نظامی زیادی كسب كرده اند. یكی دیگر از ویژگی های این روابط آن است كه وضعیت تركیب و توزیع جمعیتی "اسرائیلی ها" بر اساس طرح های نظامی شكل می گیرد، زیرا ساخت و چینش شهرك های صهیونیست نشین یكی از شیوه های دفاعی "اسرائیل" است و محل ساخت آنها بر اساس طرح های دفاعی ارتش و نه شرایط زندگی طبیعی مردم، تعیین می شود.
این روابط ویژه میان ارتش و جامعه "اسرائیل" هر چند كه در توان اسرائیل تاثیر مثبتی دارد، اما در مقابل می تواند خطرات بسیار زیادی هم برای این رژیم به ویژه در زمانی كه این رژیم در یك جنگ فرسایشی بلند مدت درگیر شود.
●اشتباهات راهبردی
در چنین وضع پیچیده ای در رابطه میان بخش های سیاسی و اجتماعی و نظامی و در حالی كه ارتش رژیم صهیونیستی در مواجهه با مقاومت فلسطین و لبنان دچار ناكامی و شكست هایی شده است، این امر مشكلات زیادی را در داخل "اسرائیل" ایجاد می كند و صهیونیست ها را به بازگشت از فلسطین اشغالی و ترك این سرزمین در صورتی كه احساس كنند توان و برتری ارتش كاهش یافته و رو به افول است، جدی تر می كند، زیرا بقای آنان در این سرزمین فقط با برتری ارتش این رژیم در مقابل همسایگان امكان پذیر است.
علاوه بر آن، طولانی شدن جنگ و تبدیل آن به درگیری مستمر نظامی در اراضی فلسطین و لبنان ـ به جای جنگ های سابقی كه ارتش اسرائیل به كشورهای عربی داشت كه حملاتش برق آسا و فاصله میان جنگ ها زیاد بود ـ ارتش را خسته تر و سست تر می سازد و به علت ارتباط شدید میان ارتش و جامعه صهیونیستی، این امر جامعه صهیونیستی را نیز به شدت زیر تاثیر می گذارد و به این ترتیب ویژگی ها و نكات مثبت تلفیق میان نظامی و غیر نظامی، آثار نامطلوب خود را بر این جامعه باقی می گذارد.
نویسنده: طلعت رمیح
منبع:مركز اطلاع رسانی فلسطین
منبع : خبرگزاری فارس