چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

اسرار هزار ساله


اسرار هزار ساله
از آنجا که رساله های اخوان الصفا از همان ابتدای ایجاد، به گونه ای سری، پنهان باقی مانده بودند، موضوع جدال فراوان و مصدر اختلاف میان تمامی علمای اسلام و غرب را فراهم آوردند. علاوه بر این، مسأله هویت مؤلفان(یا احتمالاً مؤلف واحد)، مکان و زمان تدوین آثار و گسترش آنها و طبیعت این برادری سری و مظهر خارجی آن یعنی رسالات نیز بدون پاسخ های تاریخی معین، باقی ماند.
از سوی دیگر، منابع اسلامی فراوان، اسامی جماعتی از علمای بصره را به عنوان مؤلفان رساله ها، خاطرنشان می سازند. ابن القفطی در کتاب خود، «اخبارالحکما»، با نقل از ابوحیان التوحیدی، متذکر می گردد که مؤلفان رساله ها، ابوسلیمان محمد بن معشر البسطی، ابوالحسن علی بن هارون الزنجانی، ابو احمد المهرجانی، عوفی البصری و زید بن الرفاعی هستند. شهرزوری، از سوی دیگر، فهرستی از مؤلفانی کمابیش متفاوت، آورده و آن را در کتابش «نزههٔالارواح» ذکر کرده است که دربرگیرنده ابوسلیمان محمد بن مسعود البسطی معروف به مقدسی، ابوالحسن علی بن هارون الصابی، ابواحمد النهرجوری، عوفی البصری و زید بن الرفاعی است. خود ابوحیان التوحیدی برآن است که ابوعبدالله السعدان وزیر که در سال ۹۸۵‎/۳۷۵ به قتل رسید، جماعتی از علما را به کار گرفت که شامل ابن زرعه، مسکویه الرازی، ابوالوفا البوزجانی، ابوالقاسم الاهوازی، ابوسعید بهرام، ابن شاهویه، ابن بکر، ابن حجاج الشاعر، شوخ الشیعی و ابن عبید الکاتب بودند و گفتارهای اینان جمع آوری و برای فراهم آوردن رساله ها، طبقه بندی شد. ابوحیان، به نقل از یکی از نویسندگان ادعایی- زید بن الرفاعی- ذکر کرده است که «اخوان در حالی که می دانند چگونه مذهبشان از عقاید خاصی تشکیل می شود، برآنند هرگاه کسی بتواند فلسفه یونان و شریعت اسلام را با یکدیگر جمع کند، به کمال ایمان می رسد. بدین صورت، ۵۰ جزوه، در تمامی رشته های فلسفه، به رشته تحریر درآوردند.»
اختلاف نظرها، تنها به نویسندگان رسالات ختم نگشته، بلکه به تعیین تعلقات مذهبی آنان نیز کشیده است. بدین روی، مناقشات جدیدی پای به عرصه وجود نهاد که میان خود اندیشمندان مسلمان، در قرون وسطی، منعکس گشت. ابن القفطی، دیدگاه خویش را در این موضوع، ابراز داشته و بر آن است که اخوان الصفا، از پیروان مکتب معتزله [و] دارای شیوه عقلانی هستند.
اما هرگاه احترام فراوانی که اسماعیلیان برای رساله ها قائلند و استفاده وسیع آنها از آن، به ویژه در یمن را به حساب آوریم و توجه کنیم که این «سند را اسماعیلیان به عنوان جزئی از مذهب خویش مورد پذیرش قرار می دهند و هنوز باطنی محسوب می گردد»، هرگز تعجب نخواهیم کرد هنگامی که متوجه شویم اکثر علمای راوی- از مسلمانان و غیر مسلمانان- بر آن هستند که اسماعیلیه مؤلفان این اسناد بوده اند. به عنوان مثال، عارف تامر روایت مفصل و متقاعدکننده ای درباب طبیعت رسالات اسماعیلیه آورده و به محتویات رسالات مذکور نام «فلسفه اسماعیلیه» اطلاق کرده است.
عادل العوا، بر بنیاد بررسی تحلیلی رسالات، تا اندازه ای شیوه ای مختلف در پیش گرفته است. بدین ترتیب، به جای ارتباط اخوان الصفا به هر گروه معین، شاهد اطلاق نامی مبهم تحت عنوان «ما بعد المعتزله» بدانان هستیم؛ از سوی دیگر، این رأی مورد توافق واقع شده است- هرچند توافقی مبهم- که برخی شاگردان اخوان الصفا، غربی های نخستین بودند.
توجه جدی علمای غرب، با ترجمه ای آزاد و غیرمنظم که دیتریتسی درخلال دورانی آموزشی به مدت ۳۰ سال در قرن نوزدهم بدان مبادرت ورزید و اغلب رساله ها را دربرگرفت، آشکار گشت. در نوشته های نخستین وی نقش اخوان الصفا، در جمع آوری دایرهٔ المعارفی اغلب معارف اسلامی و در یگانه سازی علوم مختلف، در دیدگاه جهانی، حائز اهمیت دانسته شده است. مقاله فلوگل در باب اخوان الصفا، از نخستین مقالات آلمانی است که بدان جهت که در آن تأکید شده بود که ماهیت رسائل، عقلانی و اعتزالی است، در دهه های آتی، به ایفای نقشی مؤثر پرداخت. اما هرگاه توجهات معتزله و گرایشهای عقلانی آن را از سویی و نظریات اخوان الصفا درباب کیهان شناسی و ماوراء الطبیعه را از سویی دیگر مورد پذیرش قرار دهیم، نظریه فلوگل از حیث قابلیت فهم، از دشوارترین امور خواهد بود. با وجود این، علمای قرن بیستم نظیر براون و نیکلسن، به تأیید این نظر مبادرت ورزیده اند. ازسوی دیگر، میگل اَثین پَلَثیس بر آن است که رسالات، مشتمل بر مخلوطی از وحی و الهام مجموعه ای از شیعه و معتزله است. پاینز به گونه ای مشابه بر این باور است که درحین اشاره به نقش پیامبر، رساله های اخوان الصفا، در این حالت، درست مثل حالات فراوان دیگر، تلاشی برای پر ساختن شکاف میان دو جریان فکری است: پس از سویی نشأت گرفته از عقاید شیعه و بخصوص اسماعیلیه و از سوی دیگر، به گونه ای دقیق تابع نظریه سیاسی فارابی است.
قیام جنبش اسماعیلیه، در تاریخ اسلامی، علاوه بر جنبش فاطمیه و پیوندهای میان اسماعیلیه، باطنیه و قرامطه، از مبهم ترین و پیچیده ترین مسائل به شمار می رود. اما آنچه در این مکان برای هدفمان مناسب است، حتی اگر به طور کامل صحیح نباشد، یگانه ساختن جنبشها و احزاب سابق، تحت اسمی واحد، به نام اسماعیلیه است. با این تعمیم، ممکن است با اطمینان یقین پیدا کنیم که اکثریت بزرگی از علمای غرب برآنند که اخوان الصفا و رسالات آنان، پیوند با جنبش اسماعیلیه است. کازانُوا، از سال ،۱۹۱۵ از این موضع، حمایت کرده، در این امر، همگان از گلدتسیهر، مک دونالد، لین پول، ماسینیون و ایوانف در حالی که از مشهورترین محققان نام آور در این مجال به شمار می روند، از وی تبعیت کرده اند.
تعدادی اندک از علمای غرب، نظیر شترن و سارتن موجودند که به تأیید نظر مسلمانان نخستین پرداخته اند و بدین ترتیب، اثر را به جماعتی از علما، [که] ممکن است از بصره باشند انتساب می دهند. شترن، پس از آن که مدتی نظریه مذکور را رها ساخت، بدین نظر بازگشته است و آن پس از انتشار کتاب «إمتاع» ابی حیان توحیدی بود که در آن اسامی جماعت علما ذکر گشته است. کربَن، در ارزیابی مفصلی در باب پیوند میان صابئه و اسماعیلیه، اخوان الصفا را به عنوان جماعت یا جمعیتی از دانشمندان دانسته است که به گونه ای همزمان، صدای جنبش اسماعیلیه بودند.
● محتوای رساله ها
بهتر است پیش از صدور حکم درباب مسأله انتساب مؤلفان این رساله های پیچیده، به رساله ها بازگردیم. از آنجا که همگان بر آنند که رساله ها را اخوان الصفا به رشته تحریر درآورده اند، تمامی آنچه که اخوان از خودشان و اهدافشان و تشکیل اخوانیت شان، به ما خبر می دهند، در عین حال، معلوماتی است که به مؤلفان رساله ها اختصاص دارد. اخوان الصفا در یکی از رساله هایشان چنین نگاشته اند: «و شایسته است بدانی که علتی که اخوان الصفا را به یکدیگر پیوند می دهد، آن است که هریک از آنان، ببیند و بداند که برای وی خیر زندگانی دنیا و دستیابی به رستگاری و نجات در آخرت، حاصل نمی گردد؛ مگر با یاری به دوستش.»
درعمل، هدف اخوان الصفا، مطابق تعریف خاص شان از آن، هدفی «تربیتی» است، به تمام آن چیزی که این کلمه از معنا دربردارد؛ یعنی تبدیل ویژگی های بالقوه انسان به مرحله شکوفایی و کمال، به گونه ای که در موقعیت نجات و دستیابی به آزادی روحی قرار گیرد. در عمل درمی یابیم، که هر فصل از فصول تحقیقات طویل آنان، به خواننده خاطرنشان می سازد که وی در این جهان زندانی است و بر اوست که نفس خویش را از طریق معرفت آزاد سازد. تمامی علومی که به دست آوردند- ستاره شناسی، رگهای خونی و جنین شناسی- مناقشات آن، نه به منظور نظری و بحث یا مشاجره فکری و نه حتی به دلیل کاربرد عملی اش، بلکه به دلیل گشایش گره های موجود در شخص خواننده، از طریق بیدار ساختن وی به عظمت انسجام جهان و زیبایی آن، ازسویی و ضرورت این که انسان به سوی آنچه که بعد از وجود مادی اوست حرکت کند، ازسویی دیگر به انجام رسیده است. بدین روی، اخوان الصفا در تربیت آرمانی شان، فضیلت های امت های فراوان را به منظور وصول بدان غایت جمع کرده اند.
اخوان الصفا، انسان آرمانی را از حیث اخلاقی، کامل دانسته اند؛ مشروط بر آن که وی، شرقی، دارای منشأ فارسی، تربیت عراقی؛ یعنی بابلی، شاگرد مسیح در سلوک وی، عربی در ایمان، عبری در هوش، پرهیزگار چونان راهب سریانی، یونانی در دانش های فردی، هندی در تفسیر وی از رموز و در نهایت- و به گونه ای خاص- در مجموع زندگانی روحی خویش، صوفی باشد.
اگر به جای منابع، هدف رساله ها را مدنظر قرار دهیم، در شرح و وصف آن به عنوان بدعت، دشواری خواهیم یافت؛ چون آنچه که از حیث تاریخی به نظر می رسد آن است که رساله ها، برگرفته از منابعی گوناگون است که گردآوری و یگانه سازی آنان در دیدگاهی نهایی و واحد، به پایان رسیده است. بدین روی، نهایت مزبور با حدیث نبوی «دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است.»، انسجامی تقریباً کامل می یابد. پس ما در لکه دار کردن آنها به این که رساله های مذکور، در هر صورت، «غیر اسلامی» است، صعوبتی بیشتر می یابیم.
اخوان الصفا، تنها نفس های خویش را از حیث روحی، به تصوف- که هدف آن در نهایت، از طریق تربیت و ریاضت روحانی، بیدار ساختن مرید از «غفلت فراموشی» است- ارتباط نداده اند؛ بلکه روایت آنان از اجتماع شان- از دیدگاه ظاهری و اجتماعی- مطابق با روش های صوفیه است و نفس های خود را به مراتب چهارگانه ذیل، تقسیم کرده اند:
۱) آنان که جوهر نفس هایشان دارای صفا، نیکی قبول و سرعت تصور است و سن اعضای آن، از ۱۵ سال کمتر نیست و موسوم به ابرار و رُحَما و متعلق به طبقه صاحبان صنعتند.
۲) آنان که دارای شفقت و رحمت بر برادرانند و سن اعضایشان، ۳۰ و فراتر است و موسوم به نیکوکاران فاضلند و طبقه آنان، صاحبان سیاست است.
۳) آنان که دارای قدرت بر دفع دشمنی و نزاع، با مدارا و لطف منتهی به اصلاح آنند. تجلی قدرت قانونی آینده، بعد از رسیدن انسان به ۴۰ سالگی هستند و موسوم به فضلای کرام و عبارت از پادشاهان و سلاطین اند.
۴) بالاترین مرتبه، تسلیم و قبول تأیید و مشاهده حق به گونه ای عینی است و آن قدرت ملکوتی آینده، پس از رسیدن به ۵۰ سالگی است و عبارت از مقدمه ای برای صعود به ملکوت آسمان است و به پیامبرانی چونان ابراهیم، یوسف، عیسی و محمد و حکیمانی بسان سقراط و فیثاغورث مرتبط می شود.
انسان در این طبقه بندی، تقسیم معروف میان حرفیون و ملکیون و مریدان روحانی را می بیند که بر اروپای قرون وسطی، حاکم بود. به گونه ای که در آن، وحدت هدف نهایی از طریق سلسله مراتب درجات مختلف، آشکار می گردد. آنچه که برخی اشخاص را به متهم ساختن اخوان الصفا به بدعتگذاری سوق داد به هر صورت این شکل از توحید نبوده است؛ بلکه ذکر حکیمان کهن در کنار پیامبران، توسط آنان بوده است.
نزد مسلمانان- و بویژه نزد صوفیان مسلمان- فکری را می یابیم که ابراز می دارد خداوند حقیقت را در برخی صورت های آن بر تمامی مردم، نازل می کند، به عنوان مثال، آن گونه که طیباوی می گوید: «اخوان الصفا برآنند که حق، یگانه است؛ بدون آن که اقدامی فردی برای کسی، فی نفسه باشد و روح خویش را به سوی تمامی مردم فرستاده است: به سوی نصاری، همان طورکه به سوی مسلمان و به سوی سیاه، همان طور که به سوی سپید.»
مؤلفان رسائل برآنند که فردیت، منشأ سرگردانی و اشتباه است و مشاهده اسامی حکیمان کهن- یونانی یا غیرآن- در نوشته های اخوان الصفا، غایت آنها را در تربیت، از طریق پیوستن به راه هدف نهایی که آزادی شاگردانشان از زندان زمینی است، نفی نمی کند و از سوی دیگر آنها را به هر مفهومی، به جز مفهوم تاریخی، بدعتگذار نمی سازد.
در یکی از فصل های حائز اهمیت و سرنوشت ساز، اخوان الصفا، خویشتن را به دین اساس یا جامع و فلسفه جاودانی پیوند می دهند که با آشکار ساختنش، به گسترش آن در بالاترین درجات کوشیدند و این، تنها پس از آن بود که آخرین پیامبران به ابلاغ رسالت خویش به جهان، مبادرت ورزید:
«بدان ای برادر پارسای مهربان! ما جماعت اخوان الصفا، پاکان و دوستان بخشاینده، مدتی از زمان، در غار پدرمان آدم، آرمیده بودیم؛ دگرگونی سرنوشت و شوم بختی های مصائب، ما را تغییر داد؛ تا آن که پس از پراکندگی در بلاد، در مملکت ناموس اکبر، زمان موعود فرارسید و شهر روحانی مرتفعمان را در هوا مشاهده کردیم.»
بدین روی، اخوان الصفا مطابق با مفهوم خاصشان، به گسترش حکمت جاودان، یا آنچه که سهروردی آن را بعدها «حکمت لدنی» نامید، می کوشند. به نظر ایشان انسان حکمت جاودان را به گونه ای دائمی دارا گشت؛ اما پس از آن که در طول دوران های کهن تاریخ بشری در «غار» پنهان ماند، اکنون دوباره آن را در بالاترین درجه توسط اخوان درمی یابد. اگرچه اخوان الصفا ادعا کرده اند، عقاید خویش را از منابع قدیمی گرفته اند، آن را به قصد گردآوری «نمایشگاه آثار قدیمی» انجام نداده اند؛ بلکه آن را برای ایجاد قلعه ای واحد و برای هدایت شاگردانشان به سوی حقیقت یگانه ای، صورت داده اند و برآنند که آن بنیاد تمامی منابع گوناگونی است که دانشها و الهامشان را از آن گرفته اند. به گونه ای که بر این باورند که برکت نهایی، در تمامی حالات، از اسلامی می آید که در عصر کنونی بشریت واپسین تنزیل حقیقت است.
سید حسین نصر
ترجمه از متن عربی: امیرعباس امیرشکاری
منبع : روزنامه ایران