سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

غزل انتظار


غزل انتظار
چرا ز پیك سپیده خبر نمی‌آید؟
چه رفته است كه شب را سحر نمی‌آید
به پیشواز، همه منتظر، چراغ به دست
سوار صبح چرا از سفر نمی‌آید
به انتظار سپیده، سپید شد دیده
ز پشت قلّهٔ شب، صبح در نمی‌آید
امیدوار نشستیم در گریوهٔ صبر
به انتظار، ولی منتظر نمی‌آید
چگونه از سر كوچه به خانه برگردم
بدین گمان كه سواری دگر نمی‌آید
امید ماست كه پایش همیشه می‌لنگد
سوار وادی خورشید ورنه می‌آید
حمید واحدی
منبع : مطالب ارسال شده


همچنین مشاهده کنید