شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

پارادوکس «آزادی در انتخاب» از اندیشه تا عمل


پارادوکس «آزادی در انتخاب» از اندیشه تا عمل
احترام به «‌آزادی در انتخاب‌» یک فرهنگ است‌، اعم از آن که در فضای اقتصادی، یعنی آزادی در انتخاب یک کالا و خدمت باشد و یا در فضای اجتماعی و سیاسی که آزادی در انتخاب مسوولین را در پی می‌آورد.
این فرآیند فرهنگی‌، ریشه در تاریخ رشد انسان‌ها دارد و در شخصیت آنان نهادینه می‌شود‌. اگر فردی به آزادی در انتخاب اعتقاد داشته باشد‌، رقابت کردن را محترم می‌شمرد‌، تعامل با بازارهای بین‌المللی را مفید ارزیابی می‌کند‌، به عقاید دیگران احترام می‌گذارد و دموکراسی را ارج می‌نهد؛ بنابراین آزادی در مطبوعات و رسانه‌های جمعی‌، که البته مقید به قانون باشند‌، را برای جامعه مفید ارزیابی می‌کند و قبول دارد که برای موفق شدن باید تلاش در بهتر بودن کرد.
فرهنگ آزادی از زمان کودکی در انسان شکل می‌گیرد‌. پدر و مادر اولین کسانی هستند که مفهوم آزادی را به کودکان خود می‌آموزند‌.
در اکثر کشورهای توسعه یافته‌، والدین برای کودکان خود شرایطی را فراهم می‌آورند تا ارزیابی از موقعیت و تصمیم‌گیری بر آن اساس را فرا گیرند و البته با راهنمایی آنان‌، فرزندان می‌توانند استفاده مناسب از آزادی را تمرین کنند و بهره‌گیری صحیح از این نعمت را بیاموزند‌.
حال اگر پدر و مادر‌، مستبد و خود رأی باشند و اعتقادشان بر این باشد که فرزندان توان تصمیم‌گیری ندارند‌، که به نظر می‌رسد در اکثر موارد این چنین است‌، به آنان اجازه تمرین کردن و یادگیری برای تصمیم‌گیری و انتخاب را نمی‌دهند‌. شاید به همین دلیل است که در بسیاری از جوامع کمتر توسعه یافته‌، روال پدرسالاری یا مادرسالاری در خانواده حکمفرما است و در نتیجه فرزندان‌، کمتر فرصت مواجهه با آزمون و خطا و یادگیری را داشته‌اند‌.
در دوران تحصیل این آموزش رسمی‌تر می‌شود‌. در جوامع پیشرفته‌، برای دانش‌آموزان به خصوص در دوره دبستان که شخصیت افراد شکل می‌گیرد‌، شرایط «‌انتخاب‌» بین خوب و بد‌، ارزان و گران‌، مرغوب و نامرغوب‌، مناسب و نامناسب و‌... فراهم می‌آید تا دانش‌آموزان در عمل بیاموزند که چگونه می‌توانند در شرایط خاص تصمیمی مناسب بگیرند‌.
در نظام آموزشی جوامع در حال توسعه یا کمتر توسعه‌یافته‌، همه‌چیز از پیش تعیین شده است و یا توسط بزرگترها مشخص می‌گردد. کتاب درسی قبلا تدوین شده و دانش‌آموزان مجبورند تنها آنچه را که در اختیارشان قرار می‌گیرد‌، فرا گیرند‌. حرف همان است که معلم می‌گوید و حتی در بسیاری از موارد امکان سوال کردن نیز فراهم نمی‌آید‌. به همین دلیل فکر کردن و استدلال نمودن در این‌گونه جوامع رشد نمی‌کند‌. خوب است به سوالات امتحانی فرزندانمان نگاهی عمیق بیاندازیم و ملاحظه کنیم که چند درصد این سوالات «‌چگونه فکر کردن‌» را می‌سنجند‌.
در دنیای پیشرفته این چنین نیست‌. دانش‌آموز‌، حتی در دوره دبستان‌، اجازه انتخاب دارد‌. دروس مورد علاقه‌اش را انتخاب می‌کند‌. می‌تواند در محدوده‌ای مشخص‌، مواد درسی خود را تعیین کند‌. در کلاس درس با معلم به بحث بپردازد و عقایدی حتی متفاوت با عقاید معلم خود ابراز کند و مهم‌تر آن که هیچ‌گاه به دلیل ابراز عقاید متفاوت‌، نه تنها تنبیه نمی‌شود‌، بلکه تشویق نیز می‌گردد‌. فراتر از آن‌، مکانیزمی در سیستم آموزشی آنان تعبیه شده است که به جست‌وجوگری پاداش می‌دهد و برای رشد آن فضای رقابتی به وجود می‌آورد‌. در بستر اقتصادی نیز بهره‌گیری از آزادی در انتخاب کالا یا خدمت نیاز به تمرین دارد‌. افراد در جوامع توسعه‌یافته از کودکی می‌آموزند که قیمت با کیفیت کالا ارتباط دارد و آنان که کالا و یا خدمت بهتری ارائه می‌دهند‌، سود بیشتری نصیبشان می‌شود‌. در بسیاری از موارد‌، دانش‌آموزان خرید و فروش را تمرین می‌کنند‌، رقابت کردن با ابزارهای بسیار ساده را می‌آموزند و از ۱۵ یا ۱۶سالگی ترغیب می‌شوند در یک فروشگاه کار کنند‌، حتی اگر از خانواده‌ای مرفه باشند‌. در نتیجه کسب درآمد و سود محترم شمرده می‌شود و می‌آموزند که در یک محیط رقابتی‌، سود بیشتر نشانه تلاش بهتر است‌.
در بستر روابط اجتماعی در جوامع پیشرفته‌، مسیر یادگیری مشابه است‌. کودکان تمرین می‌کنند که با پدر و مادرشان بحث کنند و در تصمیمات خانواده شریک شوند و پدر و مادر نیز می‌دانند که نمی‌باید بدون توجه به نظر فرزندانشان برای آنان‌، تصمیم بگیرند‌. آنها آگاهند که اگر برای فرزندان خود فضای فکر کردن و شرایط مناسب برای انتخاب کردن را فراهم نمایند‌، در بزرگی قادر خواهند بود افراد موثری برای جامعه باشند و امکان رشد مناسب را خواهند داشت‌.
ولی در جوامع در حال توسعه که این تمرین به درستی صورت نمی‌گیرد و فرهنگ آزادی و اهمیت آن در شخصیت افراد نهادینه نمی‌شود‌، چه بسا زمانی که افراد در مسوولیت‌های اجتماعی و سیاسی قرار می‌گیرند‌، از آزادی و رقابت صحبت می‌کنند‌، ولی به دلیل آن که ابعاد اجرایی آن مفاهیم را به درستی درک نمی‌‌کنند و الزامات آن را نمی‌شناسند‌، عملکرد آنان در جامعه آثاری متناقص به بار می‌آورد‌؛ این افراد از یک‌سو به صورت گسترده از رقابت کردن و آزادی در انتخاب صحبت می‌کنند و حتی قوانینی برای اعمال آن به وجود می‌آورند‌، زیرا که می‌بینند در جوامع پیشرفته این چنین است؛ اما از سوی دیگر‌، در مرحله عمل راهی متفاوت می‌پیمایند و شاید به همین دلیل است که قوانینی از این دست‌، به درستی به اجرا در نمی‌آیند‌.
باید توجه داشت که عدم‌اعتقاد به آزادی با اجرای نادرست آن متفاوت است‌. پدر یا مادری که به آزادی در انتخاب برای فرزند خود اعتقاد ندارد‌، مستبدانه عمل می‌کنند‌، زیرا فکر می‌کنند اگر به جای فرزند تصمیم بگیرند، منافع او بیشتر تامین می‌گردد‌. در دنیای امروز اکثر افراد‌، حتی در کشورهای در حال توسعه یا کمتر توسعه‌یافته‌، آزادی را دوست دارند. ولی از آنجا که ابعاد آن را نمی‌شناسند و شخصیت آنان بر آن اساس شکل نگرفته است و همچنین برای یادگیری آن تمرین کافی نکرده‌اند‌، رفتاری متناقص پیدا می‌کنند‌.
روند جهانی شدن سعی دارد مفاهیمی چون رقابت کردن و دموکراسی را که در واقع دو روی یک سکه‌اند و هر دو از فرهنگ «‌آزادی در انتخاب‌» تغذیه می‌شوند، به کل جهان گسترش دهد‌. ولی به دلایل فرهنگی‌، مفاهیمی از این دست در کشورهای در حال توسعه شکل مناسب نمی‌گیرند و نیازمند کار فرهنگی گسترده می‌باشد‌.
باید دید در جامعه‌ای چون ایران که اکثرمان در دوران کودکی تمرین لازم را در زمینه‌های فوق نداشته‌ایم، ولی با تحولات پیرامونی و پدیده جهانی شدن مواجه هستیم‌، چگونه می‌توانیم از مزایای آزادی در انتخاب بهره‌مند شویم‌. اکثر ما ایرانیان در خانه و مدرسه به والدین و معلمین خودرای خوگرفته‌ایم‌. برای بسیاری از ما‌، آزادی در انتخاب مفهومی مبهم است و برای درک ابعاد آن تمرین کافی نداشته‌ایم‌. اکثر ما جرات نکرده‌ایم که نظری متفاوت با پدر و مادر یا معلمین خود ابراز نماییم یا طی مراحل درس خواندن امکان نیافته‌ایم که انتخاب مورد علاقه خود را داشته باشیم و یا فضایی در اختیارمان باشد تا نظرات متفاوت خود را ارائه دهیم‌، در مورد درستی یا نادرستی آن بحث کنیم و یاد بگیریم که به نظر اکثریت احترام بگذاریم‌.
از سوی دیگر‌، هنگام ورود به اجتماع‌، با دولت‌هایی مواجه بوده‌ایم که به دلیل برخورداری از درآمد نفت‌، مطیع و وابسته به آنها شده‌ایم و پیامد آن این بوده است که اگر نظری متفاوت داشته‌ایم، از ابراز آن خودداری کرده‌ایم‌. شاید به خاطر رشد در چنین فرهنگی است که بسیاری از صنعتگران و تجار ما فکر می‌کنند که اگر حمایت دولت نباشد (‌یعنی دولت برایشان تصمیم نگیرد که چه کالایی را تولید کنند و با چه شرایطی آن را بفروشند‌) نمی‌توانند فعالیتی موفق داشته باشند‌. این فرهنگ با شرایط و ضوابط دنیای امروز همخوانی ندارد‌.
برای تصحیح مسیر‌، شاید لازم باشد یک نظام چند لایه آموزشی طراحی گردد و مفاهیمی چون رقابت کردن و مزایای آن‌، آزادی در انتخاب و رهاوردهای آن و بالاخره دموکراسی و چگونگی اجرای آن را آموزش دهیم تا مردم با درک بهتری که از این مفاهیم پیدا می‌کنند‌، در جامعه عمل نمایند‌. به نظر می‌آید که باید این آموزش در هر مرحله‌ای از زندگی مردم به اجرا درآید‌. خواه برای کودک که لازمه آن آموزش والدین است‌، خواه دانش‌آموزان که لازمه آن آموزش مربیان و تهیه دستورالعمل‌های مناسب برای مدارس می‌باشد و خواه افراد جامعه (‌اعم از تحصیل‌کرده و کم‌سواد) که لازمه آن ایجاد فضای مناسب برای تمرین کردن است‌. البته این‌گونه آموزش‌های چند لایه در صورتی تحقق می‌یابد که صاحبان فکر و اندیشه‌، اعم از این که در دانشگاه‌ها باشند و یا در مناصب سیاسی و اجتماعی‌، در این زمینه فعال گردند و به جای گله و شکایت از مردمی که ناخواسته آموزش لازم را دریافت نکرده‌اند‌، روش‌های مناسب آموزشی برای کوتاه کردن مسیر و دستیابی به فرهنگ «‌آزادی در انتخاب‌» را معرفی کنند و راه‌های مناسب برای هدایت جامعه را پیش روی قرار دهند‌، بدون آن که متعصبانه انتظار داشته باشند که فقط هر آنچه آنان می‌گویند به اجرا درآید که در این صورت جریان تحمیل‌نظر و عقیده از همین نقطه آغاز می‌گردد و البته بدیهی است که مسوولین سیاسی کشور نیز باید فضای لازم را برای این آموزش همگانی فراهم آورند.
در جهان امروز، تمرین و یادگیری ابعاد و الزامات «‌آزادی در انتخاب‌»، البته در بستر جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، شاید مهم‌ترین عامل برای گذر از مرحله توسعه‌نیافتگی به مرحله توسعه‌یافتگی است؛ زیرا در صورت تحقق آن‌، رشد اقتصاد‌، تکنولوژی و‌... یا آزادی در بیان نظر و‌... در فضایی آزاد و پررقابت که احترام به قانون نیز در آن نهادینه شده باشد، به سادگی قابل برنامه‌ریزی و دست‌یافتنی خواهد بود‌.
سال‌های طولانی است که اقتصاددانان درباره امکانات رشد و توسعه اقتصادی – اجتماعی در ایران بحث و گفت‌وگو کرده‌اند و کتاب‌ها و مقالات متعددی را در دسترس قرار داده و ثابت کرده‌اند که از نظر امکانات فیزیکی توسعه‌، کمبودی در ایران نیست‌. ولی موضوعی که توجه کمتری به آن شده‌ است، بستری است که رشد و توسعه در آن تحقق می‌یابد‌. اگر روند تحولات در جهان را حداقل در یک قرن اخیر، مرور کنیم‌، ملاحظه می‌شود آنچه که انسان‌ها را به حرکت در می‌آورد و انگیزه را برای پیشرفت فراهم می‌کند‌، همان آزادی در انتخاب است که بستر رقابت را فراهم می‌آورد و خلاقیت را به جای منابع طبیعی و سرمایه می‌نشاند و رشد و توسعه را محقق می‌کند‌. در جهان امروز‌، توسعه بدون برخورداری از چنین بستری، حتی با وجود امکانات فیزیکی فراوان، امکان‌پذیر نیست‌.
دکتر محمدمهدی بهکیش
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد