یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

لبنان، عرب ها و دولت عبری پس از قطعنامه ۱۷۰۱


لبنان، عرب ها و دولت عبری پس از قطعنامه ۱۷۰۱
بی گمان حزب الله توانست یك پیروزی تاریخی بزرگ را در جنگ لبنان برای خود رقم بزند كه آغازین نشانه های آن را می توان در موفقیت حزب الله در هفته اول جنگ و در فهم درستش از تجاوزات اشغالگران صهیونیست یافت. دشمن پل ها، جاده ها، كارخانه ها و ساختمان ها را ویران كرد، صدها شهروند لبنانی را كشت، ولی حزب الله توانست موفقیت چشمگیری را در تمامی بخش ها به دست آورد كه از آن جمله باید به درگیری های زمینی در منطقه جنوب، توان موشكی و همچنین زمینه سیاسی اشاره كرد.
اگر رادمردی مبارزان حزب الله و شكست مفتضحانه ارتش صهیونیستی نبود، شورای امنیت هیچ گاه قطعنامه ۱۷۰۱ خود را صادر نمی كرد ؛ ولی متن این قطعنامه به طور كل پاسخگوی برخی اهدافی است كه اشغالگران خونخوار از تحقق آن ـ از طریق جنگ ـ بازمانده بودند كه از میان این اهداف باید به دور كردن حزب الله از منطقه خط سبز و رود لیطانی، خلع سلاح این حزب، استقرار ارتش لبنان و نیروهای بین المللی به جای نیروهای مقاومت در منطقه یادشده اشاره كرد.
پیروزی دیپلماتیكی كه لبنان به دست آورد، در تعدیل پیش نویس طرح فرانسه بود كه بر اساس آن به جای نیروهای جنگی بین المللی، نیروهای حافظ صلح مستقر شوند و این خلاف آن چیزی بود كه "اسرائیل" می خواست و علاوه بر این، متن ویژه ای كه در مورد خلع سلاح حزب الله بود، جای خود را به تاكید بر توافق نامه طائف و قطعنامه ۱۵۵۹ داد. ضمنا قطع نامه ۱۷۰۱ در درون خود اشاره های ضمنی نیز به مسئله مزارع شبعا داشت كه این امر در نوع خود به نفع لبنان به شمار می رود.
بر اساس قطع نامه ۱۷۰۱ هیچ چیزی نیست كه صهیونیست ها را مجبور به توقف كامل جنگ و عقب نشینی فوری از مناطق اشغالی جنوب بكند. هیچ جدول زمانی خاصی برای اجرای مفاد این مصوبه نیست و هیچ ساز و كار مشخصی برای جایگزینی نیروها وجود ندارد ؛ اگر به این مسائل از زاویه دید "اسرائیل" نگاه كنیم، به این نتیجه می رسیم كه بهتر آن است كه جنگ با شكل و ترتیب متفاوتی ادامه یابد تا آنكه به عمق شكست خود پی ببرد و حقیقتا با توقف جنگ موافقت و از مناطق شمال خط سبز عقب نشینی كند و صد البته كه نشانه های اعتراف صهیونیست ها به شكست هایشان كاملا مشهود است.
اگر از زاویه دید لبنان به این قطع نامه بنگریم، به این نتیجه می رسیم كه طرف های ذیربط لبنانی كاملا این مسئله را درك می كنند كه خروج مقاومت از منطقه جنوب و خلع سلاح حزب الله یك مشكل بسیار بزرگ است و جای تعجب نیست كه برخی گروه های لبنانی داخل در دولت كه به خاطر مخالفت شان با حضور حزب الله به عنوان یك نیروی جنگی در جنوب شهرت دارند، سریعا و بعد از گذشت تنها یك روز از تصویب قطعنامه ۱۷۰۱، بحث خلع سلاح حزب الله و خروج آنها از منطقه جنوب را مطرح كنند.
سیاست اصلی حزب الله در طول ۵ هفته جنگ حفظ وضعیت یكپارچه داخلی لبنان بود، حتی اگر این مسئله به موافقت حزب با برخی مسائلی بیانجامد كه در گذشته با آنها موافقت نمی كردند.
چه بسا كه اگر مقاومت دلاورمردانه حزب الله در جنوب و پایداری سیاسی اش نبود، آن كسانی كه به نام اكثریت در دولت لبنان شناخته می شوند، به چیزی به مراتب بدتر از قطع نامه ۱۷۰۱ تن می دادند. در لحظه ای كه حزب الله قطع نامه را با یك سری ملاحظات و برای حفظ همبستگی داخلی پذیرفت، اكثریت پارلمانی (پیرو دولت عبری و ایالات متحده) به آن قسمت از قطع نامه كه مربوط به خلع سلاح حزب الله و تخلیه منطقه جنوب لبنان از حضور دلاورمردان این حزب بود، تاكید كردند.
پیروزی حزب الله نتایج مهمی را برای وضعیت داخلی لبنان، وضعیت دولت عبری و چالشش با همسایه های عرب و همچنین حضور نظامی انگلیس و آمریكا و سیاست آمریكا در قبال مشرق عربی و اسلامی خواهد داشت.
در مورد تاثیر این پیروزی بر لبنان باید گفت: در طول چند ماه گفتگوی طولانی میان گروه های مختلف لبنانی، كاملا مشخص بود كه حزب الله در رابطه با خود با دیگر گروه ها به شكلی همتراز و با حس میهن پرستی تمام عمل كرد و در حال حاضر كه گروه های لبنانی دیده اند حزب الله وارد این جنگ بزرگ علیه ارتش صهیونیستی شده و موفق و پیروز از آن خارج شده است، شاید باید در تعامل خود با این حزب، اندكی متواضعانه تر برخورد كنند و بدانند كه این گفتگوها میان دو طرف مساوی نیست. دیگر حتی اكثریت پارلمانی لبنان نمی تواند دل به حمایت های آمریكا و فرانسه ببندند، زیرا شكست اخیر، نه تنها شكست دولت عبری، بلكه شكست همپیمانان این دولت نیز به شمار می رفت. واشنگتن و پاریس هم كه همیشه حامی گروه های لبنانی مخالف حزب الله بودند، نتوانستند در مقابل اقدامات وحشیانه و ویرانگرایانه دشمن صهیونیستی از لبنان حمایت كنند و این مقاومت اسلامی بود كه به تنهایی و به نمایندگی از طرف لبنانی ها، به مقابله با دشمنی ها و حمایت های كوركورانه جامعه بین الملل از تجاوزات صهیونیستی پرداخت. امروز معادله لبنان تغییر كرده است و این تغییر تا مدت های مدیدی ادامه خواهد یافت و تمامی گروه لبنانی نیز باید این مسئله را كاملا درك كنند.
معنای این تغییر چیست؟ یعنی اینكه حزب الله هرگز از جنوب عقب نخواهد نشست، بلكه فقط با آتش بس موافقت كرده است. حزب الله تنها كاری كه می كند، آن است كه بستر را برای بازگشت مبارزان به زندگی روزمره شان فراهم می كند و آنها نیز به محل های تحصیل و كارشان باز می گردند. مسئله ای كه بسیاری از افراد به آن توجه ندارند، آن است كه حزب الله یك گروه نظامی دارای پایگاه ها، مراكز و اردوگاه های نظامی ثابت نیست ؛ كسانی كه با صهیونیست ها در جنوب می جنگند، فرزندان جنوب هستند و بعد از پایان جنگ و پاسخ دادن به تجاوزات دشمن، تنها كاری كه می كنند بازگشت به زندگی روزمره است. سرنوشت سلاح های فردی و استراتژیكی كه حزب الله دارد، خلع سلاح نیست ؛ بلكه تنها كاری كه حزب الله می كند، پایان بخشیدن به هر گونه اقدامات نظامی در جنوب است.
به هر رو، در صورتی كه گروه های لبنانی كه گهگاه با نام جبهه ۱۴ مارس از آنها یاد می شود، با تصمیمات حزب الله موافقت كنند، لبنان از این جنگ عملا قدرتمند خارج شده است ؛ ولی در صورت مخالفت آنها با برنامه های حزب الله، جانبداری شان از خواسته های اسرائیل، فرانسه و آمریكا و تجاهل نسبت به شكل ترازوی قدرت باید منتظر گسترش فضای درگیری داخلی در لبنان بود كه این شكاف نیز به نفع طرح صهیونیست ها برای خروج ناقص از جنوب به شمار می رود.
ضمنا اینكه می گویند اولویت اصلی، تقویت دولت لبنان به شكلی است كه بتواند دربرگیرنده تمام گروه های میهن پرست لبنانی باشد، حرف صحیحی است ؛ ولی دولت یك ائتلاف كور نیست بلكه یك نهاد با سیاست ها، گرایش ها و گروه های فعال و موثر است. در اینجا، این سوال مطرح می شود كه دولت تشكیل شده متعلق به چه كسانی خواهد بود و به نفع چه تفكری كار خواهد كرد؟
با سنجیدن تمام جوانب كار باید گفت كه هنوز صحبت در مورد پایان جنگ زود است، ولی نكته مهم آن است كه ادامه حالت جنگ به افزایش شكست اسرائیلی ها و ضعف هر چه بیشتر جبهه ۱۴ مارس خواهد انجامید تا اینكه هر دو (اسرائیلی ها و جریان ۱۴ مارس) به این نتیجه برسند كه نمی توان تغییرات استراتژیك را نادیده انگاشت و بر روی آن خط كشید ؛ نه با قطع نامه آمریكایی و فرانسوی و نه با قدرت ارتش "اسرائیل".
در مورد تاثیر این پیروزی بر جهان عرب و اسلام باید گفت كه پیروزی حزب الله باعث تقویت موضع گروه های مقاومت فلسطین در مقابله با فشارهای آمریكا و رژیم صهیونیستی و رویارویی با رهبران اسلویی فلسطین می شود. این پیروزی به معنای حمایت معنوی از ملت فلسطین است، همچنانكه پیروزی بهار ۲۰۰۰ حزب الله در جنوب لبنان، باعث امیدواری ملت فلسطین شد، به ویژه بعد از آنكه صهیونیست ها اعتراف كردند كه برای بازگرداندن نظامیان ربوده شده شان راهی به جز مذاكره ندارند. شاید هم تلازمی موضوعی میان مسئله اسیری كه در دست حماس است و همچنین دو اسیری كه حزب الله در اختیار دارد، وجود داشته باشد. علاوه بر همه اینها، پیروزی حزب الله ـ با وجود جنجالی كه به دنبال صدور فتواهای برخی افراد در مورد موضع اهل تسنن نسبت به اهل تشیع برپا كرد ـ باعث تقویت جایگاه، نقش و تاثیر جریان اسلامگرا در جهان عرب و اسلام شد.
هیچ شكی در این نیست كه نتایج این جنگ به نفع سوریه و ایران نیز هست. واقعا بسیار سخت است كه بخواهید سوریه در این معادله كنار بگذارید و یا ایران را نادیده بیانگارید. اگر امور به سمت بازگشت سوریه به مركز نظام های رسمی عربی (البته بعد از كدورتی كه در روابط دمشق با قاهره و ریاض پیش آمد.) و همچنین تفاهم و تعامل با ایران پیش رود، نتیجه این تفاهم، عراق را نیز در بر خواهد گرفت و در نهایت می تواند باعث همكاری در جهت بازسازی عراق ـ بر خلاف سمت و سویی كه دولت اشغالگر می خواست ـ شود.
به هر رو، برای اینكه گروه های منطقه ای جایگزین آمریكا در عراق شوند، نیازی به چالش با واشنگتن و یا حتی اقناع آن ندارد، زیرا شكست "اسرائیل" در لبنان در واقع شكست سیاست های آمریكا در لبنان، عراق و میدان مقابله با ایران بود. بعد از این شكست، دیگر واشنگتن نه تنها باید در اندیشه عقب نشینی از عراق باشد، بلكه باید برای این امر برنامه ریزی كند.
وضعیت ایران چه خواهد شد؟ اعتماد ایران به برگه های برنده اش و همچنین امیدش به ادامه برنامه های صلح آمیز هسته ای افزایش می یابد، البته این بدان معنا نیست كه به طور قطع و حتم پرونده هسته ای ایران بسته می شود. ممكن است شكست آمریكا و صهیونیست ها در لبنان باعث كاهش فشارها بر ایران شود و این امكان نیز وجود دارد كه این شكست به تحكیم موضع داعیانی در دولت آمریكا و رژیم صهیونیستی شود كه درگیری مستقیم با ایران را حتمی می دانند. به هر رو، باید به این نكته توجه داشت كه اندیشه ویرانگری بر گرایش های سیاسی غرب تاثیر دارد و این اندیشه می تواند، فاجعه آفرین باشد.
فضای استراتژیك جهان نیز در حال تغییر است. سیاست های آمریكا در جنگ لبنان و پیش از آن در عراق، افغانستان و فلسطین با شكست های مستمری رو به رو بود و كسی كه مسائل را از نزدیك دنبال می كند، به این نتیجه واضح و مبرهن می رسد كه دلیل این شكست ها، شكاف رو به گسترشی است كه میان جهان اسلام و ایالات متحده به وجود آمده است. تظاهرات اعتراض آمیز در ده ها شهر تركیه، اندونزی، مراكش و قاهره نیز گویای این مسئله است. شكاف مورد بحث به نفع روسیه و چین است و در این میان حداقل برخی چهره های فرانسوی باید به تجدید نظر در سیاست های خارجی كشورشان كه در طی دو سال گذشته كاملا در راستای منافع ایالات متحده بوده است، بیاندیشند. سیاست خارجه فرانسه خود یكی از عوامل مرگ و ویرانگری در لبنان بوده است.
در مورد تاثیر پیروزی حزب الله بر طرف صهیونیستی باید گفت: این شكست برای دولت عبری یكی از نشانه های فروپاشی استراتژیك بود. افول قدرت "اسرائیل" و عقب نشینی اش از مواضع قبلی، با امضای توافق نامه اسلو و عقب نشینی جزئی اش از كرانه باختری و نوار غزه آغاز شد و با خروج از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰، تخلیه كامل نوار غزه در پاییز سال ۲۰۰۵ و تحمل شكست های هولناك نظامی در چند هفته گذشته ادامه یافت.
شایان ذكر است كه اگر "اسرائیل" عملا به عنوان پناهگاه یهودیان در مقابل آزار اروپایی ها و نژادپرستی آنان بود، این شكست باعث می شد كه سیاست جدیدی را در پیش گیرد و در محیط عربی و اسلامی خود ادغام شود. [به این معنا كه اگر جان یهودیان برای شان مهم بود، سعی می كردند كه به هر شیوه ممكن در محیط منطقه ای خود ادغام شوند و از جنگ بپرهیزند.] ولی دولت عبری در واقع یك طرح امپراتوری بزرگ است كه بر سه عنصر خشونت، توسعه طلبی و حاكمیت بر منطقه عمل می كند. دولت عبری نیز مانند دیگر نظام های امپراتوری، هنگام شكست تنها فتیله خشونت، تجاوز، ویرانگری و استفاده بی حد و حصر از قدرت نظامی را بالا می كشد. ضمنا كسانی كه تصور می كنند عصر جنگ در خاورمیانه پایان یافته است، در واقع دلشان را به آرزو خوش كرده اند.
اختلافات داخلی رژیم صهیونیستی در مورد شكست در جنگ لبنان، اختلاف در مورد شیوه صلح و یا چگونگی تعامل با همسایه های عرب و مسلمان نیست، بلكه اختلاف بر سر دلیل ناكارآمدی ماشین جنگی صهیونیسم در تحقق اهداف از پیش تعیین شده است و صد البته كه موافقت اكثریت قریب به اتفاق صهیونیست ها با طرح حمله به لبنان دلیل دیگری است بر طبیعت جنگ طلب این دولت و حالت روانی حاكم بر صهیونیست ها كه باعث وحدت آنها شده است.
در یك جمع بندی باید گفت كه ما در "اسرائیل" دو دستگی نداریم، به عنوان نمونه یكی كبوتر صلح باشد و دیگری كركس جنگ طلب. تنها این شكست است كه باعث ایجاد شكاف در افكار عمومی صهیونیست ها می شود و جای هیچ تعجبی نیست كه در صورت شكست دولت كنونی و برگزاری انتخابات جدید، شاهد روی كارآمدن چهره هایی همچون نتانیاهو، موفاز و افرادی از این قبیل باشیم.
نتایج شكست های "اسرائیل" در جنگ عملا آشكار شده، ولی پایان جنگ نسل ها بر سر فلسطین مسئله دیگری است.
نویسنده: بشیر موسی نافع
منبع:مركز اطلاع رسانی فلسطین
منبع : خبرگزاری فارس