شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

عقل و عشق از دیدگاه عارفان


عقل و عشق از دیدگاه عارفان
● عقل و عشق از نظر علاالدوله سمنانی
شیخ علا‌الدوله سمنانی یکی از درخشان‌ترین چهره‌های عارفان ایرانی در اوخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است. در اثر عزت نفس و نیروی ذاتی و بی‌نیازی و وارستگی و بی‌اعتنایی به مال و مقام، این عارف و محقق و شاعر شهیر سمنانی جایگاهی والا در سیر تفکر عرفانی ایران یافته و همین امر او را از کلیه همگنان و پیشوایان فکری عصر خود ممتاز کرده و به نحو بسیار خیره‌کننده‌ای برتری داده است. این عارف دانشمند و پرکار درسال ۶۵۹ هجری در قریه بیابانک سمنان متولد شد و پس از مجاهدات فراوان و سیر و سلوک و طی طریق و ارشاد و تعلیم و خلق سرانجام در سال ۷۳۶ هجری وفات یافت.
کتاب “خمخانه وحدت” اثر ارزشمند و یادگار گرانمایه‌ای است که از آن عارف نامی به جای مانده که در آن، در موارد متعددی به عقل و عشق اشاره شده است، از آن جمله است ابیات زیر:
مستم ز شراب عشق مستم
وزعقل عقلیه جوی جستم
تا من گل عشق را بچیدم
صد خار به چشم عقل خستم
با رشته دل به مهر تو پیوستم
در دیده عقل خار عشقت خستم
از بندگی نفس چو آزاد شدم
وز دام غم زمانه بیرون جستم
● عقل و عشق از نظر محمد بن سلیمان (فضولی)
محمدبن سلیمان معروف به فضولی، یکی از عرفای قرن دهم هجری است و از احوالات وی متاسفانه اطلاعات چندانی در دسترس نیست دیوان اشعار عارفانه او با تصحیح و حواشی فردی بنام “حسینیه مازی اوغلی” تحت عنوان “دیوان فضولی” به سال ۱۹۶۲ میلادی در کشور ترکیه به چاپ رسیده است. فضولی اشعار زیبا و عارفانه بسیاری درباره عقل و عشق سروده، از آن جمله است اشعار زیر، ناگفته نماند “انظر الی ما قال و لاتنظر الی من قال”؛
گر اهل درکی از آن علم و عقل لاف مزن
که زرق را سبب است و معاشر قمرست
ورای عالمی و عاقلیست دانش حق
ز قول و فعل خدا علم و عقل کور و کرست
کمال گر طلبی در مقام عشق طلب
که فیض عشق ز علم و ز عشق بیشترست
مذاق عیش مجو مطلق از مقید عقل
که مست خواب نه آگه ز نشئه سحرست
عقل و عشق از نظر اقبال لاهوری
زندگی سرمایه‌دار از آرزوست
عقل از زاییدگان بطن اوست
عشق را از تیغ و خنجر باک نیست
اصل عشق از آب و باد و خاک نیست
مومن از عشق است و عشق از مومن است
عشق را ناممکن ما ممکن است
عقل سفاک است و او سفاک‌تر
پاکتر چالاک‌تر بی‌باک‌تر
عقل در پیچاک اسباب و علل
عشق چوگان باز میدان عمل
عشق صیدا ز زور بازو افکند
عقل مکار است و دامی می‌زند
عقل را سرمایه از بیم و شک است
عشق را عزم و یقین لاینفک است
عقل چون باد است ارزان در جهان
عشق کمیاب و بهای او گران
عقل گوید شاد شو آباد شو
عشق گوید بنده شو آزاد شو
● عقل و عشق از نظر صفی علیشاه شاعر و عارف بزرگ (متولد ۱۲۵۱ ق متوفی ۱۳۱۶ ق)
صفی علیشاه در کتاب “زبده‌الاسرار” خود، که مثنوی مفصلی است و به وزن مثنوی معروف مولوی در اسرار شهادت و تطبیق با سلوک الله سروده شده است. اشعار این کتاب غالبا شورانگیز و جذاب است و شاعر در آن تنها به شرح خشک رموز و اسرار اکتفا نکرده، بلکه با تمثیلات و حکایات شیوا و بلیغ، بیان خویش را در شرح رازهای عرفان و شهادت شهیدان راه حق و حقیقت آراسته است.
وی در دیباچه کتاب خود، به ضعف و ناتوانی “عقل” و اقامه برهان در رسیدن به معرفت حق‌تعالی اشاره‌ای کرده و می‌گوید: “نه تعلق عاقلی را در ساحت عزتش راه و نه هیچ واصل کاملی به قطره از محیط کینونیتش آگاه، عقول ناقص در تقدیسش چگونه توانند سفت که سلطان عقول با کمال و صول در مقام معرفتش ما عرفناک گفت با آنکه وجودش به وحدت در اشیا متکثر نمودار است هرکس به هر زبانی در معرفت ذاتی بی زوال و صفات بی‌مثالش هرچه گفت پندار است.
وی در اثنای اشعار خود، موارد بسیار زیادی به “عقل” اشاره کرده که غالبا “با” عشق معارضه دارد و در این معارضه و ضدیت همیشه عشق غالب است و عقل مغلوب و از آن جمله است موارد زیر:
عشق آمد آتش اندر عقل زد
طعنه بر گفتار و عقل و نقل زد
کوفت مغزم را و عقل از چنگ شد
کله‌ام زآن کله کوبی دنگ شد
زد به دفترخانه باد عشق تیز
کرد تومار خرد را ریزریز
عشق آمد در مقام اشتلم
عقل دانی دست و پا را کرد گم
عقل چبود صورت معنای عشق
یک بخار از بهر گوهر زای عشق
آری‌آری عقل خاری بیش نیست
و اندریم خار بحر اندیش نیست
● عقل و عشق از نظر امام خمینی‌(ره)
در دیوان محرم راز، اشعار عرفانی امام خمینی‌(ره) آمده است؛
همه جا منزل عشق است که یارم همه جاست
کوردل آن که نیابد به جهان جای تو را
دکه علم و خرد (عقل) بست در عشق گشود
آن که می‌‌داشت به سرعت علت سودای تو را
خرم آن روز که ما عاکف میخانه شویم
از کف عقل برون جسته و دیوانه شویم
بشکنیم آینه فلسفه و عرفان را
از صنمخانه این قافله بیگانه شویم
مستی عقل ز سر برده و آییم به خویش
تا به هوش از قدح باده مستانه شویم
عاقلان از سر سودایی ما بی‌خبرند
ما ز بیهودگی هوشوران بی‌خبریم
خبری نیست ز عشاق رخش درد و جهان
چه توان کرد که از بی‌خبران بی‌خبریم
سر عشق از نظر پرده در آن پوشیده است
ما ز رسوایی این پرده دران بی‌خبریم
راز بیهوشی و مستی و خراباتی عشق
نتوان گفت که از راهبران بی‌خبریم
عاشقان روی او را خانه و کاشانه نیست
مرغ بال و پر شکسته فکر باغ و لانه نیست
راه علم و عقل با دیوانگی از هم جداست
بسته این دانه‌ها و این دام‌ها دیوانه نیست
امام خمینی (قدس‌سره) در جای دیگر می‌فرماید؛
... سعی کن کلمه توحید را که بزرگترین کلمه و ولاترین جمله است از عقلت به قلبت برسانی. که خط عقل همان اعتقاد جازم برهانی است و این حاصل برهان، اگر با مجاهدت و تلقین به قلب نرسد فایده و اثرش ناچیز است چه بسا از همین اصحاب برهان عقلی و استدلال فلسفی بیشتر از دیگران در دام ابلیس و نفس خبیث می‌باشند (پای استدلالیان چوبین بود) و آن گاه آن قدم برهانی و عقلی تبدیل به قدم روحانی و ایمانی می‌شود که از افق عقل به مقام قلب برسد، و قلب باور کند آنچه را استدلال اثبات عقلی کرده است.
ای پیر بیا به حق من پیری کن
حالم ده و دیوانه زنجیری کن
از د انش و عقل یار را نتوان یافت
از جهل در این راه مددگیری کن
چنانچه به اشعار و سرودهای امام(قدس‌سره) دقیقا نظر افکنیم، در رابطه با عشق و عقل مطالب و سوالات زیر مطرح است: عشاق کیانند؟ جرگه آنها کجاست؟ این عاشقان به که عشق می‌ورزند؟
ریشه عشق از کجاست؟ عشق را چگونه واجد شده‌اند؟ از عشق به حق خواستشان چیست؟
حال عاشق را جز عاشق درک نتواند کرد. حال دلباخته را جز دلداده نخواهد فهمید. آن که شب و روز از آتش عشق دلش در التهاب است کجا حالش قابل قیاس است با آن که بی‌خیال در بستر بی‌خبری آرمیده است. زندگی عاشق بمانند کشتی نشسته‌‌ای است که توفان، او را در برگرفته،‌ دستخوش تلاطم دریاست؛ کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها، دریایی که تلاطم توفانش از ماورای طبع و طبیعت است. آبش از ابرغم و موجش از توفان بلاست. شخص تا خواب است در آرامش است، در امن است، آرامش و امنی کاذب، همین که بیدار شد از امن و آرامش بی‌خبری خارج گردید وارد عالمی می‌شود که آن عالم بیداری و هوشیاری است همه را در حرکت و سیر می‌بیند. سیر از نقص به کمال و از کمال به کمالی عالی‌تر. سیر از مبدا الی‌المنتهی. لذا به تلاش و تکاپو می‌افتد تا آنچه در مسیر حق به آن نیازمند است کسب نماید. مهمترین مسئله در این مقام آگاهی و بیداری، درک مقام و موقعیت خود فرد است که چه کم دارد و چه باید کسب کند و چه چیزها مانع راه او هستند؟ در این مسیر هرچه جلوتر رود افق دیدش وسیع‌تر و موانع راهش را بهتر تشخیص می‌دهد.
در بدو آگاهی آگاه از عقل مدد می‌گیرد امور مربوط به خود را بر وفق صلاح و صواب دید عقل تنظیم می‌‌کند.
یعنی با چراغ عقل راه می‌رود. در آن مدتی که عقل زمینه‌ساز کار اوست او به سختی طی طریق می‌کند، نشاطی در و جود او نیست، خمود، خشک و خسته است، به هر چه روی می‌‌آورد به اکراه روی می‌آورد به قهر و جبر به جلو می‌رود. هدفش تشخیص، اظهار وجود، کسب مقام و جاه و تفوق بر دیگرن است، هنوز وارد به تصفیه و تهذیب و تزکیه نفس نشده است، آغاز کار اوست در پی هرچه هست نفس او را وادار به انجام می‌کند یعنی زیر سیطره حکومت نفس است فرقی که این فرد با ناآگاه دارد این است که این فرد به عبارت طاعت و پیروی از احکام دین مبادرت دارد و ناآگاه ندارد.
بیداری و آگاهی حقیقی این گونه افراد در این مسیر وقتی متحقق می‌گردد که آنها در مقام طرد خواست نفس برآیند. در امور رضای الهی را منظور و نصب‌العین قرار دهند.
طرح نفی “من” و “ما” که حضرت امام (قدس‌سره) به آن اشاره نموده از اینجا شروع می‌شود. حضرت امام (قدس‌سره) آنجا که اظهار تنفر می‌کند در لباس طعن به این و آن اشاره اش به هدایت سلوک و آن مقامی است که افراد در سلوک و سیر از چراغ عقل نور می‌گیرند و آنجا که اظهار تمایل می‌کند و می‌خواهد که در آن جرگه باشد آن مقامی است که افراد در سلوک و سیر از بارقه عشق نور می‌گیرند. عقل و عشق دو نیروی معنوی هستند که سالک با حکم این دو طی طریق می‌کند الا اینکه زمانی عقل او را رهبری می‌کنند و زمانی عشق.
عقل زمینه‌ساز کار سالک است و عشق محرک او به شمار می‌رود، عقل در سطحی پایین‌تر و عشق در سطحی عالی‌تر است. این دو نیرو برای سالک در حکم دو بالند. فقدان هریک از این دو بال، موجب می‌گردد که او از امتیازات انسانی محروم بماند. (شمع جمع، شرح و تفسیر بخشی از غزلیات امام خمینی‌(ره- ) محسن بینا)
استاد علی جوا
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید