یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


درس هایی از جان کیج درباره موسیقی


درس هایی از جان کیج درباره موسیقی
● مبارزه برای رهایی صدا و ریتم:
موسیقی کوبه ای (Percussion) یک انقلاب است. صدا و ریتم از مدت ها پیش مطیع و فرمانبر محدودیت های موسیقی قرن نوزدهم مانده اند و امروزه، ما در حال مبارزه ای هستیم جهت رهاسازی آنها. و فردا: با موسیقی الکترونیک که در گوش هایمان طنین انداز می شود، آزادی را نیوشا خواهیم بود.
آهنگسازان قرن نوزدهم به جای ارائه اصوات نوین، تنها به تنظیم دوباره اصوات کهنه پرداختند. همگی ما با روشن کردن رادیو، همواره صداهایی آشنا را می شنویم که با ذهن ما سازگاری یافته اند. مانند سمفونی ها که غالباً به یکدیگر شبیه هستند.
در مرحله کنونی این انقلاب، موسیقی به نوعی تخطی و طغیان نیاز دارد و تجربه نیز لزوماً باید از این مرحله فراتر رود.
تجربه ضربه زدن به هر چیز(از ماهیتابه حلبی گرفته تا ظروف پر از برنج و لوله های آهنی) و هر آنچه می تواند در دستمان جای گیرد.
و نه تنها ضربه زدن، بلکه مالیدن، شکستن؛ تولید صدا را باید به هر طریقی تجربه کرد و آنچه را که خود توان انجامش را نداریم به لوازم الکترونیک و ابداعات محول می کنیم. البته معترضان به موسیقی نوین نیز خواهند کوشید تا همه چیز را به سمت مواجهه و تقابل با این انقلاب هدایت کنند. آنان اجازه نخواهند داد تا کار به آسانی پیش رود و خواهند گفت: «تمایلات شما در موسیقی سطحی است». یا «این نوع اصوات چیزی نیستند جز تکرار موسیقی بدوی شرقی».
اصوات ناب و نوین برچسب «سر و صدا» خواهند خورد. اما تنها پاسخ مشترک ما به این انتقادها، ادامه کار، گوش دادن و ساخت موسیقی با مواد جدید است. این خود نوعی بی اعتنایی به تحریم ها است. البته باید دانست که این مقاومت ها، از بین خواهند رفت.
فعالان سایر رشته های هنری نیز درخواهند یافت که چه چیزی در زمانه مدرن سودمند است. به طور مثال، در هنرهای اجرایی طراحان خواهند فهمید که تقارن و همزمانی ساخت حرکت و موسیقی تا چه اندازه حائز اهمیت است.
تا پیش از این، تنها کمکی که موسیقی می توانست به هنرهای اجرایی بکند، طراحی ریتم بود. در این وضعیت فقط لازم بود که پس از طراحی حرکت یا بازی، ریتم به آن اضافه شود و بعد کل ماجرا با صدا رنگ آمیزی شود. اکثر اجراکنندگان حتی گام های ساده را نیز با ضرب سازهای کوبه ای تنظیم می کردند. اما این نوع استفاده از ریتم نه ساختار مناسبی دارد و نه بنیادین است.
● آنها حرکت را با ریتم نقطه گذاری می کنند.
این دسته از افراد از صدای خالص سود نمی برند. باید توجه داشت که روش های مورد استفاده در طراحی یک حرکت می تواند جهت سازماندهی و ساخت موسیقی و انتخاب مواد موسیقایی به کار گرفته شود. در طراحی موسیقی حرکت لازم است هر دو بخش با یکدیگر تبادل مواد داشته باشند. پس از قبول چنین فرضی، موسیقی بیشتر از یک همراهی کننده عمل کرده و به عنوان بخشی لازم و صحیح مورد توجه قرار خواهد گرفت.
هم اکنون نیرویی که از سمت تبادلات هنری پایدار پدید می آید در هنرهای اجرایی مدرن اندک و بی جایگاه است. گویی این هنرها (اجرایی) خواستار نوعی سازش و قبول بی چون و چرای مقولات سایر هنرها و روش ها هستند. یا کاملاً به اقتباس روی می آورند یا خود را به برادوی می فروشند. تکنیک ها خشک و نامنعطف است و هنوز هم کمتر پیش می آید که ذهن یک طراح یا بازیگر به سمت تغییرات بنیادین معطوف شود.
کلاس های آموزشی نیز صحنه بذل و بخشش جدیدی است که به طور مرتب و البته همراه با ابراز احترام های مبالغه آمیز بین استاد و شاگرد تشکیل می شود.
آن گاه که پیروی کورکورانه و متعصبانه از آموزگاران و اساتید ادامه یافت همه چیز به سمت یک برهوت آموزشی حرکت کرده و نوعی ناامنی ژرف عمومی سراسر این هنرها را دربرخواهد گرفت. متاسفانه در مورد جوانان، نه به «انگیزش های احساسی» آنان توجه شده و نه به امور الهامی و مکاشفه گون آنها و هنوز هم چگونگی آشکارسازی چشم اندازهای زندگی در جوانان اهمیتی ندارد.
جوانانی با اذهان تاریک و بلاتکلیف که حرکاتشان در ذهن مخاطبان چیزی است غیرقابل فهم، با فعالیت های سطحی و سست، بی دوام، متغیر و خالی از هویت های انفرادی.
وقتی بازیگر مدرن از موسیقی پیروی می کند، تمایلاتش نه معطوف به خود بلکه به سمت موسیقی است. اگر موسیقی شفاف باشد حرکات به سمت شفافیت متمایل می شوند. آن گاه که عادت متداول «اول حرکت، دوم موسیقی» اعمال شود، هم حرکات و هم موسیقی فرعی یا منزوی می شوند.
خوب یا بد، باید قبول کرد که شعر، موسیقی و هنرهای اجرایی همواره «زمان خطی» را تصرف می کنند.
روش تصنیف و طراحی، نوعی تقسیم بندی است؛ «اول: تقسیمات بلند (کلی) و دوم: تقسیمات درون ـ عبارتی (جزیی). سپس تقویت و تصاعد از سمت عبارات به طرف فرم های احتمالی و بعدی در بخش های بلند. این روش در زمان خطی، پر از ابهام و بدفهمی است. در صورتی که در نمایش های آئینی شرقی، عبارت سازی ها، پی درپی بدون پیچیدگی و کاملاً واضح و روشن است.
اگر هنرهای اجرایی از کپی برداری یا اقتباس و تطبیق خود و سطوح ویژه شان (تکنیک، حرکات و ابداعات) راضی و خشنودند، قبل از اینکه به تکامل برسند حتماً خواهند مرد.
اما اگر در پی کشف مخرج مشترکی بین خود و سایر هنرها باشند، آن گاه می توان اطمینان یافت که رمزگان و اسرار هنر زندگانی را کشف خواهند کرد.
شفافیت و ظرافت در ساختار ریتم نوعی دوگانگی است. رابطه این دو مانند بدن و روح است. شفافیت در حرکت و صدا، سرد، ریاضی گونه، بی عاطفه ولی مادی و مبنایی است. اما، ظرافت گرم، غیرقابل محاسبه انسانی و در تقابل با شفافیت مانند هوا است.
این دو در اغلب آثار برجسته هنری با هم ظاهر می شوند. بارزترین شکل مناقشه دائمی شاید بین قانون شعر (شفافیت ها) و آزادی زبان (ظرافت ها) باشد، در این تقابل همیشگی این دو به یکدیگر جلوه می دهند.
موسیقی و حرکات نمادین آئین هندو سرشار از ظرافت ها است اما ساختمان ریتمیک در زمان ازلی - ابدی آئینی بسیار سامان مند است و هر فرد هندو که از گوش سپردن به موسیقی و تماشای حرکات لذت می برد با قوانین «تالا» آشنا است. همگان از مشاهده عینی قوانین ریتمیک لذت می برند. این چیزی است که فرد را قادر می سازد تا از تجربه چنین اجرایی لذت ببرد. اما در جامعه مدرن غربی، گویی شفافیت و ظرافت در کنار هم بی معنا است که این باعث تاسف است.
اصوات، تنها در فضایی از سکوت مطلق منعکس و بازتولید می شوند. از این رابطه متناسب حرکت - موسیقی، ساختاری ریتمیک متولد می شود که هیچ شباهتی به صدای سم اسب یا سایر ضرباهنگ های معمولی ندارد. اما نوعی چند لایگی و گوناگونی امر اتفاقی (Happening) را در زمان و فضا پدید می آورد. مثل دیدن اتفاقی ستاره ای در آسمان یا فعالیت های طبیعی روی زمین که از آسمان قابل رویت است. ما، نه درباره اجرای موسیقی چیزی می گوئیم و نه در حین آن. کارِ ما بیش از اینها است. معنی آثار ما به وسیله مخاطبان تعریف می شود.
در یکی از اجراهای اخیرمان در «کالج کورنل آیوا» دانشجویی از دبیر خود پرسید: این حرکات چه معنایی دارند؟»
دبیر پاسخ داد: «آرامش. در این اجرا هیچ نشانه و نمادی وجود ندارد تا تو را مضطرب و گیج کند. فقط از خودت لذت ببر!
● من هم می توانم اضافه کنم:
«در این اجرا نه داستانی وجود داشت نه مسائل روان شناختی. تنها یک فعالیت ساده حرکتی، نور و مجموعه ای از اصوات بود. طراحی های ساده. ساده ترین شکلی که ممکن است دیده باشید.»
فعلیت در اجرا، تحرک در بدن است. این همان چیزی است که کانینیگهام روی آن تاکید و توجه دارد. این تحرک در سطوح عضلانی خلاصه نمی شود. در زندگی روزمره مردم اغلب مشاهده می کنیم که چهره ها، حرکات معنادار و اشاره های سر و دست نوعی ترجمه قلمداد می شوند.
اما در مورد اجراهای گروه ما، تمامی بدن مورد مطالعه و استفاده قرار می گیرد. این کل نگری روی اجزای بدن جهت کشف توانایی های جنبشی و لذت از میل طبیعی لازم است.
وقتی به پرواز پرندگان می نگریم به وسیله تطبیق، همانند سازی، پرش، سرخوردن و جهش این توانایی را قابل حصول و مشاهده می کنیم. بدعت و تاز گی آثار ما، حرکتی است با مختصات ساده انسانی که از جهان، طبیعت و جامعه ای اخذ شده که همگی ما جزیی از آن هستیم. این روش نه بیرون روی از اغتشاش است و نه پیشنهادی برای اصلاح امور. چیزی است ساده مانند «از خواب برخاستن» خوابی که در آن زندگی می کنیم.
منبع:
Cage.J. Silence. Middletown.
COnn
Wesleyan Univ. Press: ۸۷- ۹۷. ۱۹۷۳
منبع : سایت تخصصی گیتار


همچنین مشاهده کنید