یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

جایی که حقیقت هست، تطبیق نیست


جایی که حقیقت هست، تطبیق نیست
فلسفه تطبیقی مفهومی است بسیار دشوار و مبهم تا آنجا که اکثر صاحبنظران آن را یک امر نامفهوم و درنتیجه زائد دانسته اند. کسانی هم گفته اند که فلسفه تطبیقی تاریخی به درازی تاریخ فلسفه دارد و همزاد فلسفه است اما من معتقدم که فلسفه تطبیقی سابقه طولانی ندارد زیرا نام فلسفه تطبیقی در زبان متقدمان نیامده است و چیزی که نام ندارد، نیست و هر چه هست، نام دارد. ابن عربی نیز در فصوص الحکم همه موجودات را مظهر اسما حق دانسته است پس موجودات اسم اند. توجه کنیم که عمر تاریخ نویسی فلسفه حدود دویست سال است و آنچه در قدیم وجود داشته، تاریخ فلاسفه بوده است.
مثل تاریخ الحکمای قفطی یا تاریخ فلاسفه دیوژن لائوسیوس و.‎/‎/ فلسفه تطبیقی هم مانند تاریخ فلسفه یکی از محصولات جهان مدرن است. به اعتقاد من هر جا حقیقت هست، تطبیق معنا ندارد. اگر این جمله به گوش تان گران می آید، توجه بفرمایید که ما علم تطبیقی نداریم چنانکه دین تطبیقی هم نداریم. علومی چون فیزیک، شیمی و ریاضی داریم اما ریاضی و فیزیک تطبیقی برای چه داشته باشیم مگر اینکه بخواهیم تفاوت معنی عدد در نظر افلاطون و فرگه را بدانیم که در این صورت وارد حیطه فلسفه علم می شویم نه ریاضیات. پس تطبیق کجا معنا می یابد تطبیق در جایی است که ما حقیقت را در چنگ خود بدانیم. هنگامی که حقیقت بیان می شود، تطبیق چه جایی دارد به عنوان مثال وقتی یک حکم علمی بیان می شود، چگونه آن را با یک حکم غیرعلمی قیاس کنیم. در نظر یک مؤمن هم تطبیق اعتقادات او با اعتقادات پیروان ادیان دیگر وجهی ندارد.
تطبیق وقتی ممکن می شود که سهمی از حقیقت برای دیگری و سخن او قائل باشیم. در فلسفه بخصوص در زمان ما، چنین مجالی پیش می آید و پیش آمده است اما این بدان معنا نیست که فلسفه حقیقت نداشته باشد. به عنوان مثال افلاطون، شاگرد خود ارسطو را عقل آکادمی می دانست اما ارسطو درباره استادش گفته است که افلاطون را دوست دارم اما حقیقت را بیشتر. در فلسفه هم حقیقت وجود دارد اما راه یافتن به آن دشوار است و به آسانی در تصرف ما قرار نمی گیرد و فیلسوفان بر سر معانی به آسانی وفاق نمی کنند.
جهان جدید، جهان تصرف است. فرانسیس بیکن هم که کار علم را تصرف می دانست، یک دانشمند به معنای پژوهشگر نبود بلکه فیلسوف بود. در حقیقت این هنرمندان و شاعران بودند که راه تاریخ جدید را نشان دادند. نمونه این ره آموزی، نمایشنامه دکتر فاوستوس اثر کریستوفر مارلو است که در آن نوعی تنبوء یا طراحی وجود و تاریخ بشر که بی شباهت به پیشگویی نیست، به چشم می خورد. بیان این مطالب برای این بود که بگویم فلسفه تطبیقی مربوط به قلمروهایی است که دسترسی به حقیقت با متدلوژی مقرر، میسر نیست یعنی تطبیق در جایی مورد دارد که ما نمی توانیم حقیقت را تملک کنیم. تا اوایل قرن بیستم میلادی به دلیل غلبه مسلم غرب و ملاک و میزان بودن آن، فلسفه تطبیقی جایی نداشت و همانطور که پیش از این نیز ذکر کردم، جایی که حقیقت هست، تطبیق وجهی ندارد پس غربی که صاحب حقیقت بود، جایی برای تطبیق نگذاشته بود. این هگل بود که با تاریخی انگاشتن حقیقت، مقدمات امکان فلسفه تطبیقی را فراهم کرد. در تاریخ فلسفه می توان مثلاً دیدگاه اشعری و دیوید هیوم در بحث علیت را با هم سنجید و نقاط اشتراک و افتراق شک دکارت و شک غزالی را بررسی کرد. شک دکارت و شک غزالی آنقدر شبیه به هم است که شاید گمان کنند که دکارت روش شک خود را از غزالی گرفته باشد اما با تطبیق و مقایسه درخواهیم یافت که این طور نیست و در واقع غزالی چیزی را که دکارت در صدد بنای آن بود، ویران می کند. قیاس آرا و نظرها در تاریخ فلسفه بی سابقه نیست.
چنان که فیلسوفان در کتاب های خود از زمان ارسطو تاکنون آرای اسلاف خود را احیاناً نقل کرده و با هم سنجیده و درباره آنها حکم کرده اند. به این کار آنان نام فلسفه تطبیقی نباید داد زیرا در آن یک حکم حقیقی دانسته می شود و بقیه مردود اما در فلسفه تطبیقی تفاوت ها روشن و به رسمیت شناخته می شود یعنی در فلسفه تطبیقی احکام و آرایی که با هم تطبیق می شوند، اعتبارشان را حفظ می کنند یا درست بگویم در فلسفه تطبیقی به اعتبار آنها لطمه ای وارد نمی شود. تا زمانی که غرب تفکر و فرهنگ خود را مطلق می دانست، تطبیق معنایی نداشت زیرا غرب حق بود و جز آن هرچه بود، باطل بود. با پیدایش شکّ در حقانیت غرب، امکان تطبیق قدیم با جدید و شرق با غرب میسر شد. هنوز هم یک طرف تطبیق غرب است. آیا فلسفه تطبیقی تنها در جهان جهانی شده مورد دارد
(نوشتار حاضر متن خلاصه و ویرایش شده سخنرانی دکتر رضا داوری اردکانی در «هم اندیشی دانش های تطبیقی و هنر تطبیقی» است که به همت فرهنگستان هنر در مجموعه هنرپژوهی نقش جهان در تاریخ ۱۳۸۷‎/۱۲‎/۱ برگزار شد.)

دکتر رضا داوری اردکانی
منبع : روزنامه ایران