یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


زندگینامه «فرهنگ معیری» به قلم خودش


زندگینامه «فرهنگ معیری» به قلم خودش
تولد، یک خرداد ۱۳۲۲؛ خواسته؟ یا ناخواسته؟ و چرا؟
گفتند خیر است و خیر بشود و خیر بماند، عدد «هفت پسر» خواست پدر بود. کودکی ام در پس بازی با کتاب های خانواده به همراهی برادران و قصه های مادربزرگ و پری که کتاب های کرایه یی شبی ده شاهی را در نظربازی برادران برایم می خواند و در ترنم شعرهای پدر در روشنی روز شب های جمعه همراه مادر در پی یافتن گوشه چادر بی بی شهربانو با ماشین دودی، و زیارت سیدنصرالدین و گاه گاهی به همراه خانواده سر پل تجریش در شمیران آن زمان و امامزاده صالح جایی که مادر و مادربزرگ هر یک به گوشه یی از ضریح می آویختند و بوسه ها و بوسه ها و چشمای شان را از نور آقا منور می کردند و در گورستان باوقار آرمیده در بلندی دربند «ظهیرالدوله» شانه های مردانه پدر به لرزه بود و تفو بر زمانه با چشمانی سرخ فام می گذشت که به عکس رسیدم عکس های سیاه و سپید و در نهایت سینما از تراس سینما «دیانا» و این آغاز آشنایی بود که در سینماهای «کشور»، «جهان مهین» و روزهای عید به همراه خانواده در سینماهای «پارک» و «متروپل» و «رکس» و باقیمانده «گراندسینما» ادامه می یافت. بسیار کوچک بودم که در فیلم «سیاوش در تخت جمشید» در نقش کودکی سیاوش حضور یافتم؛ در رویش سبیل تنکم در «شب قوزی» به بازی نشستم.
در پس خواندن و دیدن و دیدن و خواندن تا رسیدم به پشت صحنه «خشت و آیینه» (ابراهیم گلستان) و دیدار بزرگان حرف ها و حدیث هایشان از نو بودن، ناب شدن و نگاهی دیگر به ماهیت آنچه هست پس با این دستاوردها که آویزه گوشم بود بارور می شدم و تلویزیون که نفر سیزدهم شدم، در واقع نفر اول؛ چرا؟ چون از هیچ کس و هیچ جا توصیه یا سفارش نشده بودم. پس به گناه دیگر نگاهم به گریم به مهاباد فرستاده شدم.
ساختم سه فیلم کوتاه از فرهنگ پربار عامیانه آنجا و حضور در فیلم «۵ قصه کردی» «فلیپ لوروا» در جوار استاد «ژان دورو» که به باورم نشاند که نگاه و اندیشه ام اشتباه نبوده و نیست. با ترفیع به تهران بازگشتم در پس گریم «رومئو و ژانت» آقای «همایون شهنواز» خواهانم شد. در ادامه می خوانیم؛ در «دلیران تنگستان» حضور یافتم و مهارت و تمایز کاری ام و کیفیت آن به خوبی با گریمور قبلی نمایان است.
در نیمه های کار موج جدیدی به وجود آورده بودم و راهگشایی شد برای حضور گریمورهای تلویزیون در سینما. پیام هایی از تهران می رسید؛ در یک فرصت کوتاه که به تهران آمده بودم دعوت هایی انجام شد در آن فرصت توانستم در فیلم «لشکرکشی کوروش» با آلمانی ها (گریشنر) همکاری کنم. باید بازمی گشتم و بازگشتم. «سمک عیار» آقای اصلانی و بعدها آقای واروژ کریم مسیحی. ادامه این دعوت ها حضور در فیلم «کلاغ» ساخته بهرام بیضایی و... و مسعود کیمیایی، تست «زخمی ها»، «سفر سنگ» و «خط قرمز» بود؛ سیروس الوند در «نفس بریده» و «موضوع جدی نیست» و تست «معصوم اول» گلشیری و «انگشتی متحرک» که قصه اش بماند برای زمانی دیگر.در این مدت کمتر به بازی های غلط تن در داده بودم و می دهم، پس در اول انقلاب با آرای کامل مسوول واحد گریم شدم؛ مسوولیتی نفسگیر در هنگامه هنگام.
در گریم به یک معماری دراماتیکی و اجرای با مهارت و لحظه یی آن اعتقاد دارم و اینکه هر سیمای پرداخت شده یی از ارزش نمایشی معین و ویژه یی باید برخوردار بوده باشد چرا که اندیشه های راستین واکنش معینی نمی طلبد.وی نوشته است؛ آنچه در آیینه زمان برجای مانده اولین فیلم سریال سیاه و سفید ایران (دلیران تنگستان) و اولین فیلم سریال رنگی ایران (سمک عیار) و فیلم هایی ماندگار و شناسنامه دار هستند و اولین و آخرین تاییدیه از جشنواره بین المللی فیلم لندن برای گریم ایران؛ فیلم طلسم(داریوش فرهنگ) و تنها گریمور ارشد سازمان صدا و سیما.
در نمودار جمع بندی صاحب نظران سینمایی چه به لحاظ هنری و چه به لحاظ گیشه در هر دو فهرست پنج الی شش فیلم در رده های اول، بهترین فیلم برای هر دهه؛ دهه اول مسافران و دهه دوم سگ کشی بوده است.
در ادامه نوشته مرحوم معیری می خوانیم؛ این را گفته بوده باشم همیشه کیفیت و گزیده کاری برایم دلپذیرتر بوده و هست. برای تامین موقعیت ظاهری نمی توانم عاطفه هایم را نادیده بیانگارم، آنچه درباره ام می گویند؛ «استعداد و توانایی ها و شناسنامه کاری اش بعضی ها را آزار می دهد و شاگردانش در هر گوشه جهان که باشند موفق عمل می کنند، آیینه در آیینه شده اند.» «زندگی ام صرف عشق به آموختن و آموزاندن و گسترش عرصه های دانش گریم شد.»
منبع : پرشیا فیلم کانادا