سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

بازگشت روسیه به آمریکای لاتین حیاطی که دیگر خلوت نیست


بازگشت روسیه به آمریکای لاتین حیاطی که دیگر خلوت نیست
آمریکای لاتین از دهه های قبل محل نفوذ گسترده و عمیق سیاست های کاخ سفید بوده است.
اما تحولات سال های اخیر از جمله سیاست آمریکا پس از ۱۱سپتامبر، ظهور دولت های ضدآمریکایی در منطقه و تجاوز واشنگتن به خط قرمزهای روسیه، آمریکای لاتین را دستخوش دگرگونی های گسترده ای کرده است.
سفر اخیر رئیس جمهور روسیه به این منطقه و تحرکات نظامی و اقتصادی مسکو در آن نشان می دهد از این پس واشنگتن تنها بازیگر در صحنه آمریکای لاتین نخواهد بود.
«دیمیتری مدودف» رئیس جمهور روسیه در مورد نتایج سفر پنج روزه خود به کشورهای آمریکای لاتین، در هاوانا گفت: «روسیه به آمریکای لاتین از جمله کوبا بازگشته است.»
مدودف سفر خود به این منطقه را چهارم آذرماه با ورود به «لیما»- پایتخت پرو- آغاز کرد. برزیل، ونزوئلا و کوبا دیگر میزبانان رهبر کرملین بودند.
در این سفر هیئت عالیرتبه روسی توافقنامه های مهم و بزرگی را با مقامات کشورهای میزبان به امضاء رساند، از توافق در مورد صادرات تسلیحات پیشرفته تا معاهدات فرهنگی، ساخت نیروگاه هسته ای و نفت کش های غول پیکر، تکنولوژی های پیشرفته و سرمایه گذاری مشترک در بخش نفت و گاز.
اینها فقط بخشی از بازی بزرگی است که به تازگی مسکو در آمریکای لاتین آغاز کرده است.
چندی پیش دوبمب افکن استراتژیک «تی یو۱۶۰» از روسیه راهی پایگاه «لیبروتادور» در ونزوئلا شدند تا پروازهای گشت زنی خود در حوزه کارائیب را آغاز کنند. این مسئله هنگامی جدی تر شد که «هوگوچاوز» رئیس جمهور ونزوئلا اعلام کرد حاضر است چند پایگاه استراتژیک نظامی را در اختیار مسکو قرار دهد.
همزمان با سفر مدودف به آمریکای لاتین کاروانی از کشتی های جنگی روسیه نیز وارد این منطقه شدند. ورود رزمناو «پترکبیر» و ناوشکن «آدمیرال چاباننکوف» به سواحل ونزوئلا، زنگ های خطر را برای کاخ سفید به صدا درآورد. این کشتی های جنگی مانور دریایی مشترکی را با ارتش ونزوئلا اجرا کردند.
هنگامی که از «کاندولیزا رایس» وزیر امور خارجه واشنگتن در مورد سفر مدودف به آمریکای لاتین و حضور کشتی های جنگی روسیه در این منطقه سؤال شد، وی اظهار داشت: «تعداد محدودی کشتی روسی نمی تواند تغییری در توازن قوا ایجاد کند.»
شاید از نظر نظامی و ظاهری حق با رایس باشد اما آنچه مهم است پرچم روس هاست که در برابر چشمان متعجب و خشم آلود آمریکایی ها در حیاط خلوت آنها به اهتزاز درآمده و نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت.
مردان کاخ سفید احساس می کنند روسیه استراتژی ۲۰۰ساله آنها در آمریکای لاتین را به چالش کشیده است.
«جیمز مونروئه» رئیس جمهور اسبق آمریکا در سال ۱۸۲۳ سیاست بلندمدت واشنگتن در مورد قاره آمریکا را طراحی و ارائه کرد. این سیاست که به «دکترین مونروئه» معروف است کماکان تداوم داشته و به اصلی پذیرفته شده در صحنه بین الملل مبدل شده است براساس این دکترین قاره آمریکا اعم از شمالی، مرکزی و جنوبی حوزه نفوذ واشنگتن محسوب شده و سایر قدرت ها از دخالت در اموراین منطقه برحذر داشته شده اند.
تحولات سیاسی پس از جنگ جهانی دوم منجربه ظهور ابر قدرت های آمریکا و شوروی شد. بروز جنگ سرد میان کاخ سفید و کرملین برای نخستین بار، آمریکای لاتین به عنوان حوزه نفوذ سنتی آمریکا را با خطر مواجه کرد.
نقطه عطف این چالش بحران موشکی کوبا درسال ۱۹۶۲ بود.
مسکو موشک های استراتژیک خود را درکوبا مستقر کرد و جهان تا آستانه یک جنگ هسته ای پیش رفت. با توافق دو ابر قدرت این بحران خاتمه یافت اما همچنان کشورهای آمریکای لاتین صحنه زور آزمایی جنبش های چپ گرا و لیبرال به نمایندگی از شوروی و آمریکا بود.
کودتا، ترور و وحشت مهم ترین مولفه های جنگ سرد درآمریکای لاتین بود وکمتر کشوری از تبعات این رقابت استعماری دچار این مصائب نشد.
البته سهم یانکی ها از روس ها دراین جنایات بسیار بیشتر است، چرا که روس ها تنها درکوبا نفوذ داشتند اما آمریکا باید منافع خود را درتمام کشورهای این منطقه حفظ می کرد.
سرکوب جنبش های چپ گرا سرلوحه سیاست های واشنگتن محسوب می شد که به عنوان مثال می توان به کودتای شیلی (سرنگونی آلنده)، حمله نظامی به پاناما و هندوراس و کودتای نرم در نیکاراگوئه (سرنگونی انقلابیون ساندنیست به رهبری دانیل اورتگا) و جوخه های ترور در آرژانتین اشاره کرد.
دراماتیک ترین صحنه این عملیات سیاه ترور- ارنستو چه گوارا» انقلابی چپ گرای معروف در بولیوی به دست عوامل سیا بود.
اما فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه نود قرن بیستم معادلات را دگرگون کرد. اگر چه «فیدل کاسترو» رهبر کوبا هرگز از سیاست های انقلابی و ضد امپریالیستی خود عقب نشینی نکرد اما رکود و ناامیدی برجنبش های چپ گرای آمریکای لاتین سایه افکند.
به قدرت رسیدن «هوگو چاوز» درانتخابات ریاست جمهوری ونزوئلا درسال ۱۹۹۸ را می توان سرآغاز احیای چپگرایی درآمریکای لاتین دانست.
این موضوع در ابتدا از سوی محافل سیاسی و تحلیل گران چندان جدی گرفته نشد اما ظهور دوباره اورتگا در نیکاراگوئه، «اوومورالس» در بولیوی، «رافل کوره آ» در اکوادور و «میشل باشله» در شیلی نشان داد چنین انتخاب هایی از سوی مردم آمریکای لاتین سر آغاز دوره ای جدید در این منطقه است.
وقوع ماجرای «سپتامبر نوک پیکان استراتژی واشنگتن را به سوی خاورمیانه نشانه رفت. ارتش آمریکا افغانستان و عراق را به اشغال خود در آورد و تمام توان نظامی، سیاسی و اقتصادی کاخ سفید معطوف به این دو جنگ گسترده شد.
این تحولات استراتژیک در صحنه بین الملل، بسته آمریکای لاتین را برای گسترش تفکرات متعارض با سیستم کاپیتالیسم آماده تر کرد.
البته آمریکا به طور موردی کوشید نیم نگاهی هم به جنوب خود داشته باشد که برای مثال می توان به کودتای نافرجام ۲۰۰۵ علیه چاوز اشاره کرد.
این تاکتیک که شباهت زیادی به انقلاب های رنگی در آسیای مرکزی و قفقاز داشت با شکست مواجه شد و تنفر از سیاست های مداخله جویانه کاخ سفید را در منطقه افزایش داد.
بروز جنگ میان مسکو و گرجستان وضعیت بغرنج واشنگتن در آمریکای لاتین را نمایان تر کرد.
کشورهای این منطقه به حمایت از مسکو برخاسته و از موضع روسیه دفاع کردند. نیکاراگوئه هم اولین کشور جهان بود که استقلال اوستیا و آبخازیای جنوبی را به رسمیت شناخت.
از ابتدای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا سعی کرد با اتخاذ سیاست های مختلف به تضعیف هرچه بیشتر مسکو بپردازد.
این سیاست ها طی سال های اخیر به شدت افزایش یافته که تبلور آن را می توان در مسائلی چون گسترش ناتو به جمهوری های سابق شوروی، حمایت از دولت های مخالف کرملین در منطقه و در نهایت استقرار سپر موشکی آمریکا در شرق اروپا اشاره کرد.
ناظران سیاسی گام نهادن روسیه به سوی آمریکای لاتین را عکس العملی به این سیاست های واشنگتن می دانند.
حال که کاخ سفید تهدید را به دروازه های روسیه رسانده است، چرا کرملین به حیاط خلوت آمریکا پا نگذارد؟
محافل سیاسی و رسانه ای آمریکا دولت بوش را مسئول نفوذ روسیه به قلمرو واشنگتن می دانند و کاخ سفید را به این دلیل سرزنش می کنند.
دولت بوش آخرین روزهای حکومت خود را سپری می کند و از این پس باید شاهد زورآزمایی کرملین و دولت دموکرات ها به رهبری «باراک اوباما» بود.
محافل سیاسی و مراکز تحقیقاتی به اوباما تأکید کرده اند به محض در اختیار گرفتن پست ریاست جمهوری به بهبود وضعیت واشنگتن در آمریکای لاتین مبادرت ورزد.
آنها برای اولین گام مذاکره با رهبر جدید کوبا «رائول کاسترو» و پایان دادن به تحریم هاوانا را پیشنهاد کرده اند.
اگر در دوران جنگ سرد محور اصلی رقابت و کشمکش میان آمریکا و شوروی در تمام حوزه ها از جمله آمریکای لاتین موضوع نظامی گری بود اما به نظر می رسد در دوره جدید اولویت نخست را باید به مسائل اقتصادی داد.
بحران فراگیر و عمیق اقتصادی در جهان به تغییر این اولویت بیش از پیش معنی داده است.
البته رقابت جدید تفاوت های دیگری نیز با رقابت دوره جنگ سرد دارد. شاید یکی از مهم ترین این تفاوت را بتوان تغییر در نگرش آمریکای لاتین جست وجو کرد.
در دوره پیشین آمریکای لاتین تنها صحنه و میدان نبرد و رقابت بودند و حالتی انفعالی داشتند اما در دوره جدید آنها تبدیل به بازیگر سوم این رقابت شده اند. بازیگری که نمی توان نقش آن را نادیده گرفت.
میزان و قدرت مانور این بازیگران بستگی به عوامل متعددی از جمله برخورداری از منابع طبیعی، موقعیت ژئوپلتیکی، قدرت نرم (برخورداری از حمایت عمومی مردم) و... دارد.
از این منظر کشورهای این منطقه نقشی شناور و تا حدودی دو گانه را خواهند داشت که مبتنی بر منافع ملی آنان خواهد بود.
در این بازی کشورهای مذکور با هر دو طرف (روسیه و آمریکا) تعامل خواهد داشت و از استقلال بیشتری برخوردارند.
نکته ای که درمورد حال و آینده آمریکای لاتین نباید فراموش شود، عامل چین است. چین هم طی سال های اخیر حضور خود را در آمریکای لاتین به شکل چشمگیری افزایش داده است.
هرچند در این محدوده زمانی حضور چین بیشتر سبقه اقتصادی و برخورداری از منابع طبیعی دارد اما می توان در آینده این حضور، باعث ورود پکن به عرصه رقابت های استراتژیک نیز شود.
به هر حال واشنگتن به این سادگی ها حاضر نیست حیاط خلوت خود را با غریبه ها تقسیم کند و تمام تلاش خود را برای تغییر وضعیت موجود به کار خواهد بست.
چند سال قبل «فرانسیس فوکویاما» در مقاله ای اعلام کرد نباید دولت های چپ گرای این منطقه را چندان جدی گرفت. وی موج جدید را «چاوزیسم» خواند و پیش بینی کرد این موج با بروز جنبش های لیبرال و دموکرات به زودی از میان خواهد رفت.
اما تحولات آمریکای لاتین نشان داد پیش بینی فوکویاما چندان دقیق نبوده است و «چاوزیسم» نه تنها افول نکرده بلکه در حال گسترش است.
این مسئله همان قدر که موقعیت کاخ سفید را در این منطقه متزلزل کرده، به نفع کرملین تمام شده است.
البته روسیه مانند شوروی سابق، نمی اندیشد مسکو دریافته است سیاست تک محوری تنها هزینه ها را افزایش می دهد و بازدهی کمتری دارد. از همین رو طی سال های اخیر روسیه در مناطق مختلف دست به تاسیس گروه ها و سازمان هایی زده است.
سازمان همکاری های شانگ های و گروه «بی.آر.آی.سی» (متشکل از برزیل، روسیه، هند و چین) از این جمله هستند.
مدودف در سفر به آمریکای لاتین اعلام کرد روسیه علاقمند است گروه «بی.آر.آی.سی» فعالیت خود را از حوزه بانکی به یک سازمان بین المللی و چندمنظوره افزایش دهد.
چنین تحرکاتی از سوی مسکو پیام روشنی برای واشنگتن در پی دارد. آنها باید کرملین را جدی بگیرند.
بوش در هشت سال ریاست جمهوری خود با حمایت از همسایگان روسیه برای عضویت در ناتو، استقرار سپر موشکی در شرق اروپا و شناسایی استقلال کوزوو سعی کرد روسیه را مهار کند اما مجموعه عکس العمل های مسکو نشان داد این سیاست چندان موفق نبوده است.
روسیه در بحران قفقاز، گرجستان را به عنوان نماینده غرب به شدت تحقیر کرد تا نشان دهد در دفاع از خطوط قرمز خود جدی و مصمم است.
اما به نظر می رسد روسیه به این برتری بلامنازع در موضوع گرجستان که از موضع دفاعی بود، بسنده نکرده و در فکر اتخاذ سیاستی تهاجمی است.
سفر مدودف به آمریکای لاتین و ورود ناوهای جنگی این کشور به حیاط خلوت آمریکا را می توان اولین نشانه های این سیاست تفسیر کرد.
اینکه دولت اوباما در قابل روسیه چه سیاستی در پیش خواهد گرفت، سرنوشت تحولات آینده را تا حد زیادی رقم می زند.
اوباما می تواند با ادامه راه بوش وضعیت رقابت و تخاصم میان دو کشور را شدت بخشد و یا رویکردی مشارکتی با مسکو را اتخاذ کند.
تصمیم اوباما در مورد سپر موشکی آمریکا در شرق اروپا و پیوستن اعضای جدید به ناتو می تواند ترسیم کننده سیاست آینده واشنگتن در قبال مسکو باشد.
به هر حال سیاست های یکجانبه گرایانه بوش در دوران حکومتش پای خیلی ها را به حیاط خلوت آمریکا باز کرده است (به جز روسیه و چین، ایران، اسپانیا، فرانسه و کانادا نیز در حال نفوذ به این منطقه هستند.) و بعید به نظر می رسد حداقل در آینده نزدیک واشنگتن بتواند موقعیت پیشین خود را در آمریکای لاتین بازسازی کند. با وضعیت موجود می توان گفت حیاط آمریکای لاتین دیگر برای آمریکایی ها خلوت نیست.
منبع : روزنامه کیهان