شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

محمدتقی‌ جعفری‌


محمدتقی‌ جعفری‌
●آشنایی‌ با فروزانفر
۴-۱۰- در این‌ ایام‌ استاد با دانشگاهیان‌ ارتباط‌ برقرار می‌كند و هم‌ زمان‌، با شخصیتهایی‌ چون‌ استاد مطهری‌ و دكتر محمد ابراهیم‌ آیتی‌ به‌ ایراد سخنرانی‌ در دانشگاهها می‌پردازد.
در یك‌ سفر نیز كه‌ عازم‌ مشهد بود در اتوبوس‌ با مرحوم‌ بدیع‌الزمان‌ فروزانفر آشنا می‌شود. در یك‌ بحث‌ و گفتگوی‌ علمی‌، استاد فروزانفر اعتماد علمی‌ به‌ ایشان‌ پیدا می‌كند و از استاد برای‌ تدریس‌ در دانشگاه‌ دعوت‌ به‌ عمل‌ می‌آورد كه‌ استاد نمی‌پذیرد.
●مروری‌ بر چند اثر برجسته‌ استاد جعفری‌
كتابهای‌ استاد
۱- امربین‌الامرین‌ فی‌ الجبر و التفویض‌، انتشارات‌ حیدریه‌، نجف‌، ۱۳۷۱، ه ق‌ .
۲- الرضاع‌، انتشارات‌ حیدریه‌، نجف‌، ۱۳۷۳ ه.ق‌.
۳- تعاون‌ الدین‌ و العلم‌، ناشر: مرحوم‌ آقای‌ حاج‌ سیدعلی‌ خلیلی‌، تهران‌، ۱۳۷۸ ه.ق‌.
۴- ارتباط‌ انسان‌ و جهان‌ در ۳ جلد، انتشارات‌ دارالكتب‌ اسلامیه‌، تهران‌، ۱۳۳۷ ه. ش‌.
۵- وجدان‌، انتشارات‌ اسلامی‌، تهران‌، ۱۳۴۲ ه. ش‌. چاپ‌ دوم‌، نشر كرامت‌، ۱۳۷۶ ه. ش‌.
۶- توضیح‌ و بررسی‌ مصاحبه‌ برتر اندراسل‌ - وایت‌، كتابخانه‌ مرتضوی‌، تهران‌، ۱۳۴۲ ه. ش‌.
۷- جبر و اختیار، شركت‌ انتشار، تهران‌، ۱۳۴۴ ه. ش‌.
۸- آفرینش‌ انسان‌، شركت‌ انتشار، تهران‌، ۱۳۴۴ ه. ش‌.
۹- علم‌ در خدمت‌ انسان‌، شركت‌ انتشارات‌، تهران‌، ۱۳۴۴ ه. ش‌.
۱۰- طبیعت‌ و ماوراء طبیعت‌، شركت‌ انتشارات‌، تهران‌، ۱۳۴۴ ه. ش‌.
۱۱- اخلاق‌ و مذهب‌، شركت‌ انتشارات‌، تهران‌، ۱۳۴۴ ه. ش‌.
۱۲- رابطه‌ علم‌ و حقیقت‌، انتشارات‌ سروش‌، تبریز ۱۳۴۵ ه. ش‌.
۱۳- نیایش‌ حسین‌(ع‌) در عرفات‌، انتشارات‌ شمس‌، تهران‌، ۱۳۴۷ ه. ش‌.چاپ‌ دوم‌، نشر كرامت‌، ۱۳۷۶ ه. ش‌.
۱۴- منابع‌ فقه‌، شركت‌ انتشار، تهران‌، ۱۳۴۹ ه. ش‌.
۱۵- انسان‌ در افق‌ قرآن‌، انتشارات‌ جهان‌ اسلام‌، اصفهان‌ ۱۳۴۹ ه. ش‌.
۱۶- نقد و بررسی‌ برگزیده‌ افكار راسل‌، ترجمه‌ دكتر عبدالرحیم‌ گواهی‌، شركت‌ انتشار، تهران‌، ۱۳۵۰ ه. ش‌. چاپ‌ سوم‌، ۱۳۷۰ ه. ش‌.
۱۷- ایده‌ آل‌ زندگی‌ و زندگی‌ ایده‌آل‌، انتشارات‌ حقیقت‌، تهران‌، ۱۳۵۲ ه. ش‌.
۱۸- نگاهی‌ به‌ امام‌ علی‌(ع‌) انتشارات‌ نور، تهران‌، ۱۳۵۳ ه. ش‌.
۱۹- تفسیر و نقد و تحلیل‌ مثنوی‌، در ۱۵ مجلد، انتشارات‌ اسلامی‌، تهران‌، ۵۷- ۱۳۴۹ ه. ش‌.
۲۰- مجموعه‌ مقالات‌، انتشارات‌ فجر، تهران‌، ۱۳۵۷ ه. ش‌.
۲۱- حركت‌ و تحول‌ از دیدگاه‌ قرآن‌، انتشارات‌ قلم‌، تهران‌، ۱۳۵۷ ه. ش‌.
۲۲- مولوی‌ و جهان‌ بینیها، انتشارات‌ بعثت‌، تهران‌، ۱۳۵۷ ه. ش‌.
۲۳- ترجمه‌ و تفسیر نهج‌البلاغه‌ در ۲۷ مجلد، دفتر نشر فرهنگ‌ اسلامی‌، تهران‌، ۷۸- ۱۳۵۷ ه. ش‌.
۲۴- فلسفه‌ و هدف‌ زندگی‌، انشارات‌ صدر، تهران‌، ۱۳۵۹ ه. ش‌.
۲۵- طرحهایی‌ در انقلاب‌ فرهنگی‌، انتشارات‌ پیشوا، تهران‌، ۱۳۵۹ ه. ش‌.
۲۶- علم‌ از دیدگاه‌ اسلام‌، سازمان‌ پژوهشهای‌ علمی‌ و صنعتی‌، تهران‌، ۱۳۶۰ ه. ش‌.
۲۷- شناخت‌ از دیدگاه‌ علمی‌ و از دیدگاه‌ قرآن‌، دفتر نشر فرهنگ‌ اسلامی‌، ۱۳۶۰ ه. ش‌.
۲۸- حیات‌ معقول‌، انتشارات‌ سیمای‌ نور، تهران‌، ۱۳۶۰ ه. ش‌.
۲۹- شناخت‌ انسان‌ درتصعید حیات‌ تكاملی‌، انتشارات‌ امیركبیر، تهران‌، ۱۳۶۲ ه. ش‌.
۳۰- از دریا به‌ دریا (كشف‌ الابیات‌ مثنوی‌)، در ۴ مجلد، انتشارات‌ وزارت‌ ارشاد، تهران‌، ۱۳۶۴ ه. ش‌.
۳۱- فلسفه‌ زیبایی‌ و هنر از دیدگاه‌ اسلام‌، انتشارات‌ وزارت‌ ارشاد، تهران‌، ۱۳۶۴ ه. ش‌. چاپ‌ سوم‌، ۱۳۷۵ ه. ش‌.
۳۲- تحلیل‌ شخصیت‌ خیام‌، انتشارات‌ كیهان‌، تهران‌، ۱۳۶۸ ه. ش‌.
۳۳- علم‌ و دین‌ در حیات‌ معقول‌، كانون‌ علم‌ و دین‌، تهران‌، ۱۳۶۹ ه. ش‌.
۳۴- كیفر سرقت‌ در اسلام‌، انتشارات‌ اسلامی‌، تهران‌، ۱۳۶۹ ه. ش‌.
۳۵- حكمت‌ اصول‌ سیاسی‌ در اسلام‌، بنیاد نهج‌البلاغه‌، تهران‌، ۱۳۶۹ ه. ش‌.
۳۶- حكمت‌، عرفان‌ و اخلاق‌ در شعر نظامی‌، انتشارات‌ كیهان‌، تهران‌، ۱۳۷۰ ه. ش‌.
۳۷- اعلامیه‌ جهانی‌ حقوق‌ بشر از دیدگاه‌ اسلام‌ و غرب‌، انتشارات‌ دفتر خدمات‌ حقوقی‌ بین‌المللی‌، تهران‌، ۱۳۷۰ ه. ش‌.
۳۸- بقاء در قرن‌ بیست‌ و یكم‌ (نقد و بررسی‌ بیانیه‌ وانكوور)، كمیسیون‌ ملی‌ یونسكو، تهران‌، ۱۳۷۱ ه. ش‌.
۳۹- سرگذشت‌ اندیشه‌ها، تألیف‌ آلفرد نورث‌ وایتهد، ترجمه‌ دكتر عبدالرحیم‌ گواهی‌، بررسی‌ و نقد از استاد جعفری‌، ۷۱-۱۳۷۰ ه. ش‌.
۴۰- تحقیقی‌ در فلسفه‌ی‌ علم‌، انتشارات‌ علمی‌ دانشگاه‌ صنعتی‌ شریف‌، تهران‌، ۱۳۷۲ ه. ش‌.
۴۱- تكاپوی‌ اندیشه‌ها (مجموعه‌ مصاحبه‌های‌ استاد) در ۲ مجلد، به‌ كوشش‌ علی‌ رافعی‌، دفتر نشر فرهنگ‌ اسلامی‌، تهران‌، ۱۳۷۳ ه. ش‌.
۴۲- عرفان‌ اسلامی‌، انتشارات‌ علمی‌ دانشگاه‌ صنعتی‌ شریف‌، تهران‌، ۱۳۷۳ ه. ش‌.
۴۳- فرهنگ‌ پیرو، فرهنگ‌ پیشرو، انتشارات‌ علمی‌ و فرهنگی‌، تهران‌، ۱۳۷۳ ه. ش‌.
۴۴- بررسی‌ و نقد نظریات‌ هیوم‌ در چهار مسئله‌ی‌ فلسفی‌، دانشگاه‌ علم‌ و صنعت‌، تهران‌، ۱۳۷۴ ه. ش‌.
۴۵- فلسفه‌ی‌ دین‌، پژوهشگاه‌ فرهنگ‌ و اندیشه‌ اسلامی‌، تهران‌، ۱۳۷۵ ه. ش‌. چاپ‌ دوم‌، ۱۳۷۸ ه. ش‌.
۴۶- عوامل‌ جذابیت‌ سخنان‌ مولوی‌، دانشگاه‌ تبریز، ۱۳۷۶ ه. ش‌.
۴۷- پیام‌ خرد (مجموعه‌ مقالات‌ و سخنرانیهای‌ بین‌المللی‌)، نشر كرامت‌، ۱۳۷۷ ه. ش‌.
۴۸- جامعه‌شناسی‌ ادیان‌، ژان‌ پل‌ ویلم‌، ترجمه‌ی‌ دكتر عبدالرحیم‌ گواهی‌ با نقد و بررسی‌ استاد محمد تقی‌ جعفری‌، تهران‌، ۱۳۷۷ ه. ش‌.
۴۹- موسیقی‌ از دیدگاه‌ فلسفی‌ و روانی‌، نشر كرامت‌، ۱۳۷۸ ه. ش‌.
▪ انسان‌ و آفرینش‌
۷-۱- این‌ كتاب‌ برای‌ اولین‌ بار در سال‌ ۱۳۴۴ ه.ش‌. با عنوان‌ «مقدمه‌ای‌ بر فلسفه‌ی‌ اصول‌ اسلامی‌» منتشر شد. این‌ كتاب‌ مجموعه‌ی‌ دروس‌ هفتگی‌ استاد جعفری‌ است‌ كه‌ برای‌ دانشجویان‌ ایراد شده‌ است‌. استاد، در این‌ سلسله‌ دروس‌ مباحثی‌ را پیرامون‌ ایدئولوژی‌ اسلامی‌ مطرح‌ كرده‌ است‌ كه‌ گزیده‌ای‌ از آن‌ را در این‌ مجموعه‌ فراهم‌ آورد. كتاب‌ در پنج‌ گفتار تدوین‌ یافته‌ است‌:
▪▪ در گفتار اوّل‌ كه‌ پیرامون‌ «آفرینش‌ از دیدگاه‌ ادیان‌» است‌ موضوعات‌ زیر مطرح‌ شده‌ است‌:
آغاز خلقت‌، حدوث‌ جهان‌ و محدودیت‌ آن‌، نظری‌ به‌ تاریخ‌ آفرینش‌ و دیدگاه‌ دانشمندان‌ پیرامون‌ آن‌، عمر كره‌ی‌ زمین‌ از دیدگاه‌ سفر پیدایش‌ (تورات‌) و عهد جدید (انجیل‌ یوحنا)، نقد و بررسی‌ محتویات‌ تورات‌ و انجیل‌ در زمینه‌ آفرینش‌ عالم‌، شروع‌ آفرینش‌ از نظر اسلام‌، حركت‌ زمین‌، توسعه‌ تدریجی‌ فضاء، وجود جانداران‌ در كرات‌ دیگر، سرانجام‌ جهان‌ طبیعت‌، مقایسه‌ محتویات‌ قرآن‌ و عهدین‌ در زمینه‌ی‌ آفرینش‌.
▪▪ در گفتار دوم‌ كه‌ «جانداران‌ روی‌ زمین‌» مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ شامل‌ موضوعات‌ زیر است‌:
دوران‌ مختلف‌ زمین‌شناسی‌، آیات‌ مربوط‌ به‌ ظهور جانداران‌ بر روی‌ زمین‌، آفرینش‌ انسان‌ از نظر قرآن‌، اشرف‌ مخلوقات‌ بودن‌ انسان‌، دیدگاه‌ دانشمندان‌ اسلامی‌ و غرب‌ در مورد خلقت‌ و نظریه‌ی‌ تحول‌ انواع‌، پیدایش‌ انسان‌ از نظر قرآن‌، رابطه‌ی‌ شیطان‌ با انسان‌، ماده‌ خلقت‌ آدم‌ و چگونگی‌ جریان‌ طبیعی‌ خلقت‌.
▪▪ در گفتار سوم‌ مربوط‌ به‌ هدفداری‌ آفرینش‌ است‌ كه‌ در آن‌ موضوعات‌ زیر مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌:
هدفداری‌ آفرینش‌، هماهنگی‌ جهان‌ و رابطه‌ی‌ آن‌ با هدفداری‌ خلقت‌ از دیدگاه‌ آیات‌ قرآنی‌، هدف‌ آفرینش‌ مجموعه‌ی‌ جهان‌ هستی‌ و آفرینش‌ نوع‌ انسانی‌ از دیدگاه‌ آیات‌ قرآنی‌.
ازنظراستاد هدف‌ آفرینش‌ انسان‌ از نظر اسلام‌ عبارت‌ است‌ از «رسیدن‌ به‌ كمال‌ ممكن‌ به‌ واسطه‌ی‌ شناخت‌ حقیقی‌ موجود برترین‌ و نیایش‌ و گرایش‌ به‌ مقام‌ شامخ‌ او» (ص‌ ۱۴۴).
در گفتار چهارم‌ موضوع‌ «انسان‌ و عامل‌ محرك‌ تاریخ‌» مطرح‌ شده‌ است‌. استاد در ابتدا از طبیعت‌ انسان‌ سخن‌ می‌گوید تا اصول‌ و پدیده‌های‌ ثابت‌ انسان‌ را مشخص‌ كند. طبیعت‌ انسانی‌ از نظر اسلام‌ با توجه‌ به‌ آیات‌ مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌. استاد معتقد است‌ كه‌ «تمایل‌ انسان‌ از حالت‌ اعتدال‌ به‌ پستی‌ تا بی‌نهایت‌ یا به‌ خوبی‌ تا بی‌نهایت‌ فقط‌ ناشی‌ از كیفیت‌ بهره‌برداری‌ از غرایز و نیروی‌ نظارت‌ و تسلط‌ «من‌» می‌باشد». استاد با بیان‌ این‌ اصل‌ كه‌ علاقه‌ی‌ انسان‌ به‌ من‌ اساسی‌ترین‌ عامل‌ محرك‌ زندگانی‌ فردی‌ و اجتماعی‌ انسان‌ است‌، بر این‌ نكته‌ تأكید می‌ورزد كه‌ تمامی‌ شئون‌ انسانی‌ را با این‌ عامل‌ نمی‌توان‌ تفسیر كرد. سپس‌ استاد نظریه‌های‌ مختلف‌ پیرامون‌ فلسفه‌ی‌ تاریخ‌ را بیان‌ می‌كند و به‌ نقد آنها می‌پردازد. و سرانجام‌ نقش‌ اساسی‌ را در حركت‌ تاریخ‌ به‌ انسان‌ می‌دهد.
در آخرین‌ گفتار كتاب‌ نیز طرحی‌ پیرامون‌ «اسلام‌ و روابط‌ اجتماعی‌» ارائه‌ شده‌ است‌. در این‌ فصل‌ از رابطه‌های‌ چهارگانه‌ طبیعی‌، مصنوعی‌، قراردادی‌ و الهی‌ انسان‌ سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌ است‌. رابطه‌ی‌ الهی‌ نیز به‌ رابطه‌ انسان‌ و جهان‌ طبیعت‌، رابطه‌ انسانها با یكدیگر، رابطه‌ی‌ انسانها با خدا تقسیم‌ شده‌ است‌.
▪ كتاب‌ تفسیر و نقد و تحلیل‌ مثنوی‌
۷-۲- استاد جعفری‌ به‌ هنگام‌ تحصیل‌ درنجف‌ با كتاب‌ مثنوی‌ آشنا می‌شود و به‌ مطالعه‌ی‌ آن‌ می‌پردازد. پس‌ از چند سالی‌ كه‌ استاد به‌ تهران‌ می‌آید در سال‌ ۱۳۴۴ ه. ش‌. تدریس‌ مثنوی‌ را آغاز می‌كند. در آن‌ سالها استاد دو بار برخی‌ از دفترهای‌ ششگانه‌ی‌ مثنوی‌ را درس‌ می‌گوید و كم‌كم‌ مطالبی‌ را پیرامون‌ مثنوی‌ یادداشت‌ می‌كند.این‌ یادداشتها مبنای‌ تفسیر مثنوی‌ می‌شود، و سرانجام‌ در سال‌ ۱۳۴۸ ه. ش‌. شرح‌ مثنوی‌ آغاز می‌شود و در اسفندماه‌ ۱۳۵۳ ه. ش‌. تألیف‌ آن‌ به‌ اتمام‌ می‌رسد. تلاش‌ شبانه‌ روزی‌ استاد موجب‌ می‌شود تا چهارده‌ مجلد مثنوی‌ در طول‌ پنج‌ سال‌ به‌ رشته‌ی‌ تحریر كشانده‌ شود. استاد در آخرین‌ صفحه‌ی‌ تفسیر خود در این‌ باره‌ چنین‌ می‌گویند:
«در سال‌ ۱۳۴۴ شمسی‌ هجری‌، جمعی‌ از دوستان‌ دانشمند و فضلای‌ پاكدل‌ كه‌ شیفته‌ی‌ مقامات‌ علمی‌ و معرفتی‌ جلال‌الدین‌ مولوی‌ بودند، در تهران‌ دور هم‌ گرد آمده‌ و با خلوص‌ نیت‌ و جدیت‌ كامل‌ كتاب‌ مثنوی‌ را مورد بحث‌ و بررسی‌ قرار دادند. اینجانب‌ توفیق‌ شركت‌ در این‌ مجمع‌ علمی‌ و فلسفی‌ و عرفانی‌ را داشتم‌، بیش‌ از تاریخ‌ فوق‌ به‌ مدت‌ زیادی‌ با مغز سرشار و روان‌ پرجوش‌ جلال‌ الدین‌ آشنایی‌ داشته‌ و از حقایق‌ فراوانی‌ كه‌ در كتاب‌ مثنوی‌ آورده‌ است‌، بهره‌ برداری‌ كرده‌ بودم‌. مجمع‌ فوق‌ به‌ اضافه‌ی‌ یك‌ جلسه‌ دیگر كه‌ تدریس‌ مثنوی‌ را در آن‌ جلسه‌ به‌ عهده‌ داشتم‌، آشنایی‌ اینجانب‌ را با مثنوی‌ جلال‌ الدین‌ نزدیك‌تر و جدی‌تر نمود.
این‌ دو جلسه‌ی‌ تحقیقی‌ با احساس‌ عظمتی‌ كه‌ از كتاب‌ مثنوی‌ داشتم‌ مرابه‌ آن‌ وادار كرد كه‌ در حدود امكانات‌ خود تفسیر و نقد و تحلیلی‌ درباره‌ی‌ این‌ كتاب‌ بنویسم‌. باشد كه‌ در آماده‌ كردن‌ زمینه‌ برای‌ فهم‌ مقاصد جلال‌ الدین‌ در مثنوی‌ و بهره‌برداری‌ صحیح‌ از آن‌ قدمی‌ برداشته‌ شود و چنان‌كه‌ متذكر شدم‌ این‌ اقدام‌ تنها می‌تواند مقدمه‌ای‌ برای‌ این‌ نوع‌ بهره‌ برداری‌ از مثنوی‌ تلقی‌ شود». (۱)
●چند عامل‌ موجب‌ می‌شود تا استاد كتاب‌ «تفسیر و نقد و تحلیل‌ مثنوی‌» را تألیف‌ كند:
۱- عظمت‌ دفترهای‌ ششگانه‌ مثنوی‌: حقایق‌ بسیاری‌ در دو قلمرو انسان‌ آن‌ چنان‌ كه‌ هست‌ و آن‌ چنان‌ كه‌ باید باشد در این‌ كتاب‌ عظیم‌ وجود دارد كه‌ هر متفكری‌ را به‌ خود جلب‌ می‌كند. انگیزه‌ استاد این‌ بوده‌ تا با تفسیر خود به‌ استخراج‌ حقایق‌ ناب‌ این‌ كتاب‌ بپردازند.
۲- بیشتر شارحان‌ مثنوی‌ به‌ معانی‌ ابیات‌ مثنوی‌ و تطبیق‌ آن‌ بر مسائل‌ عرفانی‌ محض‌ و شناسایی‌ ابعاد ادبی‌ و مطالب‌ اخلاقی‌ و استخراج‌ آیات‌ و روایات‌ موجود در مثنوی‌ پرداخته‌اند. استاد جعفری‌ تلاش‌ كرده‌ تا از بعدی‌ دیگر به‌ مثنوی‌ نگاه‌ كند و حرفهای‌ گذشتگان‌ را تكرار نكند. شارحان‌ گذشته‌ بیشتر به‌ بعد عرفانی‌ مثنوی‌ توجه‌ كرده‌اند و كوشیده‌اند تا ابیات‌ مثنوی‌ را با عرفان‌ ابن‌ عربی‌ و سخنان‌ صدرالدین‌ قونوی‌ و عبدالرحمن‌ جامی‌ تفسیر كنند. در حالی‌ كه‌ استاد جعفری‌ در تلاش‌ بوده‌ تا اصول‌ اساسی‌ جهان‌ بینی‌ را از مثنوی‌ استخراج‌ كند.
از نظر استاد، در مثنوی‌ حقایق‌ بسیاری‌ در مورد خدا و انسان‌ و جهان‌ وجود دارد ك‌ از دوران‌ حكمای‌ هند باستان‌ تا عصر حاضر مورد توجه‌ متفكران‌ قرار گرفته‌ است‌. تطبیق‌ محتویات‌ مثنوی‌ با این‌ اصول‌ یكی‌ از اهداف‌ اساسی‌ شرح‌ مثنوی‌ بوده‌ است‌.۳- تجلی‌ عمیق‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ در مثنوی‌: در این‌ كتاب‌ حدود دو هزار و دویست‌ آیه‌ و پانصد حدیث‌ مورد استشهاد قرار گرفته‌ است‌. استاد بر آن‌ بوده‌ است‌ تا عمق‌ فرهنگ‌ اسلامی‌ را در این‌ اثر تجلی‌ پیدا كرده‌ آشكار نماید.
۴- آمیخته‌ شدن‌ مسائل‌ مهم‌ فلسفی‌ با حقایق‌ عرفانی‌ عظمت‌ خیره‌ كننده‌ای‌ به‌ این‌ كتاب‌ بخشیده‌ است‌. هرچند مولوی‌ از غوطه‌ ور شدن‌ در مسائل‌ متعارف‌ فلسفی‌ خودداری‌ می‌ورزد، ولی‌ حقایق‌ بسیاری‌ را در زمینه‌های‌ خداشناسی‌، انسان‌شناسی‌ و جهان‌شناسی‌ با روش‌ حكمی‌ و عرفانی‌ بیان‌ می‌كند. استاد با تفسیر خود خواسته‌ تا این‌ نكته‌ را نیز به‌ ثبوت‌ برساند كه‌ میان‌ علم‌ و فلسفه‌ و عرفان‌ و دین‌ هیچ‌ گونه‌ تعارضی‌ وجود ندارد و همه‌ این‌ ابعاد فكری‌ می‌تواند در یك‌ متفكر نظیر مولوی‌ جمع‌ شود.
۵- در ارزیابی‌ كتاب‌ مثنوی‌ افراط‌ و تفریط‌ شده‌ است‌. برخی‌ عظمت‌ این‌ اثر را بیش‌ از حد بالا برده‌اند و بعضی‌ نیز ارزش‌ آن‌ را بسیار پایین‌ آورده‌اند. هدف‌ استاد این‌ بوده‌ تا هم‌ به‌ جنبه‌های‌ مثبت‌ مثنوی‌ اشاره‌ كنند و مطالب‌ با عظمت‌ آن‌ را یادآور شود و هم‌ اشتباهات‌ و خطاهای‌ آن‌ را آشكار سازند. در این‌ اثر حدود صد انتقاد جدی‌ بر مولوی‌ و محتویات‌ مثنوی‌ با مراعات‌ كمال‌ ادب‌ و عفت‌ قلم‌ وارد شده‌ است‌. آنچه‌ كه‌ در این‌ تفسیر و نقد و تحلیل‌ صاحب‌نظران‌ و مثنوی‌ شناسان‌ را به‌ خود جلب‌ می‌كند؛ این‌ نكته‌ است‌ كه‌ در عین‌ حال‌ كه‌ استاد در تفسیر بعضی‌ از مطالب‌ مثنوی‌ در انبساط‌ و هیجان‌ عالی‌ غوطه‌ ور می‌گردد، وقتی‌ اشتباهی‌ از مولوی‌ می‌بیند بدون‌ اینكه‌ حالت‌ انبساط‌ فوق‌العاده‌ مانع‌ شود اشتباده‌ مولوی‌ را گوشزد می‌كند و تا آن‌ جا كه‌ قابل‌ تصحیح‌ باشد، آن‌ را تصحیح‌ می‌نماید.
●روش‌ استاد جعفری‌ در تفسیر مثنوی‌
۷-۳- روش‌ استاد در تفسیر ابیات‌ مثنوی‌ به‌ صورت‌ زیر است‌:
۱- در ابتدا مجموع‌ ابیات‌ مربوط‌ به‌ یك‌ موضوع‌ یا یك‌ داستان‌ آورده‌ است‌.
۲- آیات‌ و روایاتی‌ كه‌ مورد استشهاد قرار گرفته‌، به‌ طور كامل‌ نقل‌ و ترجمه‌ شده‌ است‌. به‌ منابع‌ روایات‌ نیز دقیقاً اشاره‌ شده‌ است‌.
۳- هر بیتی‌ كه‌ از نقطه‌ نظر فلسفی‌، دینی‌، عرفانی‌ و علمی‌ قابل‌ بحث‌ بوده‌، مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌ و در ضن‌ اگر آن‌ بیت‌ نیاز به‌ نقد و تحلیل‌ داشته‌ مورد غفلت‌ قرار نگرفته‌ است‌. اكثر شارحان‌ مثنوی‌ بیشتر به‌ بعد عرفانی‌ مثنوی‌ توجه‌ كرده‌اند و به‌ ابعاد علمی‌ مثنوی‌ كه‌ از اهمیت‌ بسزایی‌ برخوردار است‌ توجه‌ نكرده‌اند.
۴- برای‌ آن‌ كه‌ ارتباط‌ ابیات‌ با یكدیگر مشخص‌ شود از كل‌ ابیاتی‌ كه‌ در ابتدا مطرح‌ شده‌ یك‌ تفسیر عمومی‌ ارائه‌ شده‌ است‌.
۵- در مجلدات‌ اولیه‌ كتاب‌ نیز لغات‌ و مفردات‌ مثنوی‌ معنا شده‌ است‌ و در مجلدات‌ بعدی‌ به‌ جهت‌ غوطه‌ ور شدن‌ استاد در مطالب‌ مثنوی‌ و وجود فرهنگهای‌ دیگری‌ كه‌ این‌ كار را انجام‌ داده‌اند، مانند فرهنگ‌ لغات‌ دكتر صادق‌ گوهرین‌ دیگر به‌ این‌ كار نمی‌پردازند.
۶- گاه‌ در تفسیر ابیات‌ و یا تطبیق‌ آن‌ با اندیشه‌های‌ متفكران‌ دیگر مطالبی‌ از آن‌ متفكران‌ نقل‌ شده‌ است‌. به‌ طور مثال‌ گاه‌ مطالبی‌ از نویسندگانی‌ چون‌ ویكتورهوگو و بالزاك‌ و داستایوسكی‌ كه‌ مطالب‌ مهم‌ در زمینه‌ی‌ انسان‌شناسی‌ دارند نقل‌ می‌شود و گاه‌ اندیشه‌های‌ مولوی‌ با اندیشه‌های‌ فیلسوفانی‌ چون‌ افلاطون‌ و ارسطو و فارابی‌ و ابن‌سینا مقایسه‌ می‌شود و در صورت‌ لزوم‌ نیز به‌ شباهت‌ برخی‌ از اندیشه‌های‌ مولوی‌ با افكار ماكس‌ پلانك‌ و نیلز بوهر پرداخته‌ می‌شود. منظور استاد از این‌ تكاپوی‌ فكری‌ این‌ بوده‌ است‌ كه‌ جهان‌، وطنی‌ بودن‌ علم‌ و معرفت‌ را از دیدگاه‌ بزرگان‌ علم‌ و معرفت‌ اثبات‌ كند، و نشان‌ دهد كه‌ مكتب‌ اسلام‌ در علم‌ و معرفت‌ دارای‌ نظام‌ (سیستم‌) باز است‌.
۷- دراین‌ تفسیر به‌ نقل‌ آراء شارحان‌ مثنوی‌ كمتر اشاره‌ شده‌ است‌.
۸- در این‌ اثر از كتابهای‌ اخلاقی‌ و عرفانی‌ نظیر احیاء علوم‌ الدین‌ یا فصوص‌ الحكم‌ و یا فتوحات‌ مكیه‌ به‌ ندرت‌ استفاده‌ شده‌ است‌، در حالی‌ كه‌ اكثر شارحان‌ مثنوی‌ مطالبی‌ را از كتابهای‌ عرفانی‌ نقل‌ می‌كنند، به‌ ویژه‌ آنجا كه‌ خواسته‌اند اصطلاحات‌ عرفانی‌ را شرح‌ دهند. دلیل‌ این‌ مطلب‌ همان‌ است‌ كه‌ خود استاد بارها فرموده‌اند كه‌ عده‌ای‌ از صاحب‌نظران‌ كار فوق‌ را انجام‌ داده‌اند، من‌ خواستم‌ ابعاد دیگری‌ از معارف‌ مثنوی‌ را كه‌ امروزه‌ اهمیت‌ آنها بسیار زیاد است‌ مطرح‌ نمایم‌.
۹- در این‌ تفسیر از آثار دیگر مولوی‌ نظیر فیه‌ مافیه‌ كمتر استفاده‌ شده‌ است‌. فقط‌ در صورت‌ لزوم‌ به‌ دیوان‌ شمس‌ استناد شده‌ است‌.
●ویژگیهای‌ مثنوی‌ از نظر استاد جعفری‌
۷-۴- استاد جعفری‌ برای‌ مثنوی‌ ویژگیهایی‌ قائل‌ است‌ كه‌ برخی‌ از آنها به‌ شرح‌ زیراست‌:
وفور واقعیات‌ و حقایق‌ در مثنوی‌ : در این‌ كتاب‌ حقایق‌ بسیاری‌ وجود دارد كه‌ مولوی‌ آنها را با هماهنگی‌ اندیشه‌ و هیجانات‌ روحی‌ دریافت‌ كرده‌ و قالب‌ الفاظ‌ شعری‌ نمودار ساخته‌ است‌.
آن‌ هیجانات‌ روحی‌ كه‌ در ابیات‌ مثنوی‌ تجلی‌ یافته‌، گاه‌ به‌ اوج‌ خود می‌رسد و به‌ این‌ كتاب‌ آن‌ چنان‌ ارزش‌ معنوی‌ می‌بخشد كه‌ در هیچ‌ یك‌ از آثار عرفانی‌ شرق‌ و غرب‌ نظیر آن‌ را نمی‌توان‌ یافت‌. حقایق‌ مطرح‌ شده‌ در مثنوی‌
كه‌ این‌ حقایق‌ عبارت‌ است‌ از:
۱- مطالب‌ علمی‌ و فلسفی‌: چنان‌كه‌ تكاپوی‌ اضداد را به‌ صورت‌ زیر بیان‌ می‌كند:
زندگانی‌ آشتی‌ ضدهاست‌ مرگ‌ آن‌ كاندر میانشان‌ جنگ‌ خاست‌
در عدم‌ هست‌،ای‌ برادر چون‌ بود! ضدّاندر ضدّ خود مكنون‌ بود
درباره‌ی‌ ذرات‌ نیز می‌گوید:
ما رمیت‌ اذ رمیت‌ فتنه‌ای‌ صد هزاران‌ خرمن‌ اندر حفنه‌ای‌
آقتابی‌ در یكی‌ ذره‌ نهان‌ ناگهان‌ آن‌ ذره‌ بگشاید دهان‌
ذره‌ ذره‌ گردد افلاك‌ و زمین‌ بیش‌ از آن‌ خورشید چون‌ جست‌ از كمین‌
۲- مطالبی‌ پیرامون‌ مسائل‌ مهم‌ الهیات‌ نظیر توحید، وحی‌، معجزه‌، سعادت‌ و شقاوت‌ در جهان‌ آخرت‌ و كیفر و پاداش‌ اخروی‌ مطرح‌ شده‌ است‌. مولوی‌ مباحث‌ دقیقی‌ را پیرامون‌ خداوند مطرح‌ كرده‌ است‌. نیایشهایی‌ كه‌ در مثنوی‌ دیده‌ می‌شود، اوج‌ اندیشه‌ مولوی‌ را در الهیات‌ و روحیه‌ی‌ نیایش‌ او نشان‌ می‌دهد:
یاد ده‌ ما را سخنهای‌ رقیق‌ كه‌ ترا رحم‌ آورد آن‌ ای‌ رقیق‌
هم‌ دعا از تو اجابت‌ هم‌ ز تو ایمنی‌ از تو مهابت‌ هم‌ ز تو
۳- مطالبی‌ پیرامون‌ انسان‌ و اصول‌ عالیه‌ انسانی‌:
الف‌- برای‌ مثال‌ اشاره‌ به‌ این‌ مطلب‌ كه‌ اشتباه‌ در ارزیابی‌ خویشتن‌ غبارهای‌ تیره‌ی‌ اندوه‌ را بر درون‌ انسان‌ حاكم‌ می‌سازد و موجب‌ می‌شود تا انسان‌ بادست‌ خود تیشه‌ به‌ ریشه‌ حیات‌ ایده‌آل‌ خویشتن‌ بزند.
این‌ همه‌ غمها كه‌ اندر سینه‌ هاست‌ از غبار گردباد و بود ماست‌
این‌ غمان‌ بیخ‌ كن‌ چون‌ داس‌ ماست‌ این‌ چنین‌ شد و آن‌ چنان‌ وسواس‌ ماست‌ (۲)
با بیان‌ اصول‌ انسان‌شناسی‌ و انسان‌ سازی‌، مولوی‌ از انسانها می‌خواهد تا از سرمایه‌های‌ كلان‌ وجودی‌ خود استفاده‌ كنند.
ب‌- مطالعه‌ مثنوی‌ از یك‌ سوی‌ موجب‌ پیدایش‌ حالات‌ روحانی‌ فوق‌ العاده‌ در اندیشمندان‌ می‌شود و از سوی‌ دیگر دیدگاه‌ دانشمندان‌ را بسط‌ می‌دهد و آنها رابا مطالب‌ و اصول‌ عالی‌ انسانی‌ آشنا می‌سازد.
چون‌ برخی‌ از ابیات‌ مثنوی‌ دشوار است‌ و گاه‌ بعضی‌ از مفاهیم‌ و مسائل‌ دینی‌ را تأویل‌ می‌كند، لذا این‌ كتاب‌ كمتر مورد توجه‌ عموم‌ مردم‌ قرار می‌گیرد.
ج‌- كسی‌ می‌تواند از مثنوی‌ بهره‌برداری‌ كند كه‌ اولاً با اندیشه‌های‌ فلسفی‌ آشنا باشد و مفاهیمی‌ چون‌ جوهر و عرض‌، كمیت‌ و كیفیت‌، تضاد و تناقض‌، زمان‌ و مكان‌ را دقیقاً بشناسد و ثانیاً اطلاع‌ كافی‌ از علوم‌ اسلامی‌ نظیر تفسیر و حدیث‌ و كلام‌ و فقه‌ داشته‌ باشد.
د- از مهم‌ترین‌ ویژگیهای‌ مثنوی‌ انتقال‌ ذهنی‌ مولوی‌ از موضوعی‌ به‌ موضوع‌ دیگر است‌. كتاب‌ مثنوی‌، مانند كتابهای‌ معمولی‌ نیست‌ كه‌ در قالب‌ فصلهای‌ مختلف‌ مطالب‌ خود را منظم‌ بیان‌ كند. مولوی‌ در ابتداء موضوعی‌ را مطرح‌ می‌كند و با پیشرفت‌ تدریجی‌ پیرامون‌ آن‌ موضوع‌ به‌ موضوعهای‌ دیگر می‌پردازد كه‌ گاه‌ رابطه‌ی‌ آنها با موضوع‌ اصلی‌ كم‌ است‌. نخست‌ درباره‌ی‌ موضوعی‌ كه‌ مطرح‌ شده‌ است‌، مقداری‌ توضیح‌ می‌دهد و تفسیر و استدلال‌ می‌كند، سپس‌ یكی‌ از همان‌ واحدهایی‌ كه‌ در راه‌ توضیح‌ و تفسیر و استدلال‌ بیان‌ نموده‌ است‌ او را جلب‌ كرده‌ در پیرامون‌ همان‌ واحد به‌ تحقیق‌ و اندیشه‌ می‌پردازد كه‌ گاهی‌ اهمیت‌ همان‌ واحد از نظر عظمت‌ خیلی‌ بالاتر از اصل‌ موضوعی‌ است‌ كه‌ مطرح‌ كرده‌ است‌. گاهی‌ در همین‌ واحدهایی‌ كه‌ در راه‌ تفسیر و توضیح‌ و استدلال‌ او را به‌ خود متوجه‌ می‌كند مسئله‌ دیگری‌ مجذوبش‌ می‌سازد، و در نتیجه‌ به‌ بحث‌ و بررسی‌ درباره‌ی‌ این‌ نوع‌ از واحدها می‌پردازد. بعضی‌ اوقات‌ جلال‌ الدین‌ در همین‌ واحدها به‌ یاد موضوع‌ اصلی‌ افتاده‌ و دوباره‌ به‌ همان‌ موضوع‌ باز می‌گردد».
مثنوی‌ از عالی‌ترین‌ منابع‌ عرفان‌ مثبت‌ است‌ نه‌ وسیله‌ای‌ جهت‌ گرایش‌ به‌ عرفان‌ منفی‌. در مثنوی‌ صدها مطلب‌ ارزنده‌ پیرامون‌ معارف‌ الهی‌ و ارزیابی‌ موجودیت‌ انسانی‌ مطرح‌ شده‌ است‌ كه‌ هدف‌ اصلی‌ از ارائه‌ آنها تصفیه‌ و تزكیه‌ روح‌ انسان‌ و سیر به‌ سوی‌ خداست‌.
قدرت‌ مولوی‌ در مثنوی‌ ازنقطه‌ نظر تشبیه‌ و تمثیل‌ و تنظیر و تجسیم‌ كم‌ نظیر است‌ . مولوی‌ با اطلاعات‌ بسیاری‌ كه‌ در زمینه‌های‌ مختلف‌ علمی‌ داشته‌ شاهكاری‌ از خود بر جای‌ نهاده‌ كه‌ در آنها تشبیها و تمثیلها و تنظیرها و تجسیمهای‌ فوق‌ العاده‌ای‌ دیده‌ می‌شود. برای‌ مثال‌ هنگامی‌ كه‌ می‌خواهد عدم‌ امكان‌ شناسایی‌ هستی‌ را بیان‌ كند چنین‌ می‌گوید:
كاشكی‌ هستی‌ زبانی‌ داشتی‌ تا ز هستان‌ پرده‌ها برداشتی‌
هر چه‌ گویی‌ای‌ دم‌ هستی‌ از آن‌ پرده‌ی‌ دیگر بر او بستی‌ بدان‌
آفت‌ ادراك‌ آن‌ حال‌ است‌ و قال‌ خون‌ به‌ خون‌ شستن‌ محال‌ است‌ و محال‌
وقتی‌ كه‌ می‌خواهد درباره‌ی‌ زنی‌ سخن‌ بگوید كه‌ فرزندان‌ وی‌ پس‌ از تولد مردند چنین‌ می‌گوید:
آن‌ زنی‌ هر سال‌ زاییدی‌ پسر بیش‌ از شش‌ مه‌ نبودی‌ عمر در
یا سه‌ مه‌ یا چار مه‌ گشتی‌ تباه‌ ناله‌ كرد آن‌ زن‌ كه‌ افغان‌ای‌ اله‌
نُه‌ مَهْم‌ باراست‌ وسه‌ ماهم‌فرح‌ نعمتم‌ زودتر روازقوس‌ وقزح‌
«فرزند نوزاد را به‌ رنگین‌ كمان‌ تشبیه‌ می‌كند، از آن‌ جهت‌ كه‌ فرزندانش‌ در واقع‌ رو به‌ فناست‌ و نیرویی‌ برای‌ ماندن‌ ندارد، مانند رنگین‌ كمان‌ یك‌ موجود انعكاسی‌ و عاریتی‌ است‌، و در عین‌ حال‌ مانند رنگین‌ كمان‌ بسیار زیبا و جالب‌ است‌». (۳)
مثنوی‌ این‌ خاصیت‌ شگفت‌انگیز را دارد كه‌ مطالب‌ را به‌ گونه‌ای‌ بیان‌ می‌كند كه‌ در مطالعه‌ كننده‌، تصرف‌ روانی‌ بسیار برجای‌ می‌گذارد . تأثیر مثنوی‌ به‌ گونه‌ای‌ است‌ كه‌ اگر انسان‌ به‌ مطالعه‌ی‌ آن‌ بپردازد خودآگاه‌ یا ناخودآگاه‌ حالت‌ پذیرش‌ پیدا می‌كند. این‌ ویژگی‌ مثنوی‌ نیز ناشی‌ از عواملی‌ است‌ كه‌ بیست‌ و پنج‌ عامل‌ آنها را استاد در كتابی‌ مستقل‌ تألیف‌ كرده‌اند
●كه‌ نمونه‌ای‌ از آنها به‌ قرار زیر است‌:
۱- مولوی‌ در بیان‌ مقاصد، از مثالهای‌ بسیار جالب‌ استفاده‌ می‌كند.
۲- احاطه‌ مولوی‌ به‌ مسائل‌ معرفت‌ بشری‌ به‌ گونه‌ای‌ است‌ كه‌ حقایق‌ عمیق‌ را مطرح‌ می‌كند.
۳- سوز و گداز و خلوص‌ نیت‌ بسیار در سرتاسر مثنوی‌ دیده‌ می‌شود.
۴- مطالب‌ مثنوی‌ به‌ گونه‌ای‌ است‌ كه‌ انسان‌ را در اقیانوس‌ خویشتن‌ فرو می‌برد.
«مضامینی‌ را كه‌ مثنوی‌ می‌آورد، غالباً شبیه‌ به‌ این‌ است‌ كه‌ به‌ طرز اسرارآمیزی‌ از گسترش‌ طبیعی‌ روح‌ در ظواهر جهان‌ و انسان‌ و پدیده‌های‌ مربوط‌ به‌ آن‌ كاسته‌ و تدریجاً انسان‌ را رهسپار آستانه‌ی‌ «خود» نموده‌ و وادار می‌كند كه‌ تمام‌ اختیار خود را به‌ قاره‌های‌ اسرارآمیز روح‌ بگستراند و برچیند و از این‌ گسترش‌ و انقباض‌ به‌ مرحله‌ی‌ «شدن‌»های‌ تكاملی‌ برسد و آن‌ گاه‌ جهان‌ خارجی‌ را كه‌ شبیه‌ به‌ جهان‌ اشخاص‌ دیگر نیست‌ درك‌ كند». (۴)
مولوی‌ با بیان‌ اندیشه‌های‌ خود در مثنوی‌ نخواسته‌ تا یك‌ مكتب‌ فلسفی‌ یا عرفانی‌ ارائه‌ دهد، بلكه‌ وی‌ با بسیاری‌ از مكاتب‌ و اندیشه‌های‌ گوناگون‌ تلاقی‌ پیدا می‌كند و بر خی‌ از آنها را می‌پذیرد و برخی‌ دیگر را نفی‌ می‌كند. از همین‌ جاست‌ كه‌ نمی‌توان‌ او را پیرو یك‌ مكتب‌ بشری‌ نظیر ذهن‌ گرایی‌ (ایده‌ آلیسم‌) یا واقع‌ گرایی‌ (رئالیسم‌) دانست‌.
«جلال‌ الدین‌ از یك‌ روح‌ پر هیجان‌ و اندیشه‌ی‌ تابناك‌ فوق‌ العاده‌ برخوردار بوده‌ و نوسانات‌ روحی‌ او در میان‌ طبیعت‌ و دركهای‌ ماورای‌ طبیعی‌ خیلی‌ زیاد و متنوع‌ بوده‌ است‌.اختلاف‌ نظرهایی‌ كه‌ درباره‌ی‌ مسائل‌ عالی‌ مانند جبر و اختیار و رابطه‌ی‌ خدا با انسان‌ و رابطه‌ی‌ همه‌ی‌ جهان‌ هستی‌ با خداوند و هدف‌ اعلای‌ زندگی‌ و علت‌ به‌ وجود آمدن‌ جهان‌ هستی‌...از جلال‌الدین‌ دیده‌ می‌شود، گاهی‌ چنان‌ تند است‌ كه‌ مطالعه‌ كننده‌ی‌ دقیق‌ و بررسی‌ كننده‌ی‌ بی‌طرف‌ را وادار می‌كند كه‌ بگوید: و جلال‌الدین‌ با تمام‌ عظمت‌ روحی‌ و اندیشه‌ی‌ نابناكی‌ كه‌ داشته‌، نتوانسته‌ است‌ به‌ آن‌ آرامشی‌ كه‌ پیدا كننده‌ی‌ نقطه‌ مركزی‌ دایره‌ حقیقت‌ است‌ دست‌ بیابد، اما در عین‌ حال‌ خود را با اختلاف‌ دیدگاه‌ و رصدگاههایی‌ كه‌ در آن‌ قرار می‌گیرد، آرامش‌ می‌دهد». (۵)
در مثنوی‌ نوبینی‌ و نوگرایی‌ مورد توجه‌ بسیار قرار گرفته‌ است‌ و كمتر شخصیتی‌ در حد مولوی‌ نوبین‌ و نوگرا بوده‌ است‌.
جان‌ فشان‌ ای‌ آفتاب‌ معنوی‌ مر جهان‌ كهنه‌ را بنما نوی‌
از نظر وی‌ نه‌ تنها مبنای‌ جهان‌ آفرینش‌ كه‌ وجود انسان‌ نیز بر اساس‌ تجدد مستمر فیض‌ الهی‌ است‌.
در وجودآدمی‌ جان‌ و روان‌ می‌رسد ازغیب‌ چون‌آب‌ روان‌
هر زمان‌ از غیب‌ نو نو می‌رسد وز جهان‌ تن‌ برون‌ شو می‌رسد
بارقه‌های‌ غیرعادی‌ كه‌ بر ذهن‌ مولوی‌ خطور می‌كرد، موجب‌ پیدایش‌ حقایق‌ علمی‌، فلسفی‌ و عرفانی‌ بسیاری‌ می‌شد كه‌ بسیاری‌ از آنها از اندیشه‌های‌ نو و ابتكار خود وی‌ بوده‌ است‌.
هین‌ بگو تا ناطقه‌ جو می‌كند تا به‌ قرنی‌ بعد ما آبی‌ رسد
گرچه‌ هر قرنی‌ سخن‌ نو آورد لیك‌ گفت‌ سالكان‌ یاری‌ كند
●انتقاد علامه‌ جعفری‌ بر مولوی‌
۷-۵- اكثر كسانی‌ كه‌ برای‌ مولوی‌ ارزش‌ قائل‌ شده‌اند كمتر به‌ انتقاد از شخصیت‌ فكری‌ او پرداخته‌اند. اما استاد جعفری‌ با همه‌ی‌ عظمتی‌ كه‌ برای‌ مولوی‌ قائل‌ هست‌ او را مصون‌ از اشتباه‌ و خطا نمی‌داند.
البته‌ هیچ‌ متفكری‌ نمی‌تواند خود را از اشتباه‌ مصون‌ بداند. نهایت‌ امر این‌ است‌ كه‌ چون‌ موضوعاتی‌ را كه‌ عرفا مورد بررسی‌ و تذكر قرار داده‌اند فوق‌ العاده‌ حساس‌ است‌، لذا اشتباه‌ آنان‌ چشم‌گیرتر می‌شود و چنان‌كه‌ در طول‌ این‌ كتاب‌ ملاحظه‌ می‌فرمایید جلال‌ الدین‌ به‌ اشتباهاتی‌ دچار شده‌ است‌ كه‌ ما تا حدود توانایی‌ آنها را متذكر و مورد بررسی‌ قرار می‌دهیم‌». (۶)
در بحث‌ از افكار و اندیشه‌های‌ استاد به‌ برخی‌ از انتقادات‌ ایشان‌ بر مولوی‌ اشاره‌ كرده‌ایم‌. در اینجا به‌ نمونه‌های‌ دیگر می‌پردازیم‌.
در دفتر اول‌ مثنوی‌، مولوی‌ می‌گوید:
كفر هم‌ نسبت‌ به‌ خالق‌ حكمت‌ است‌ چون‌ به‌ ما نسبت‌ كنی‌ كفر آفت‌ است‌
استاد بر این‌ مطلب‌ مولوی‌ كه‌ می‌گوید كفر با نظر به‌ عظمت‌ خداوندی‌ حكمت‌ است‌ ایراد می‌كند، چرا كه‌ جان‌ انسانی‌ كه‌ شعاعی‌ ازعظمت‌ خاوندی‌ است‌ در این‌ دنیا به‌ اندازه‌ی‌ كافی‌ می‌تواند از معارف‌ الهی‌ بهره‌مند شود، لذا پذیرش‌ كفر به‌ هیچ‌ وجه‌ قابل‌ پذیرش‌ نیست‌. كفر پدیده‌ای‌ است‌ كه‌ دل‌ نیز به‌ زشتی‌ آن‌ گواهی‌ می‌دهد. كفر هم‌ در عالم‌ طبیعت‌ اثری‌ گذارد و هم‌ در پشت‌ پرده‌ی‌ طبیعت‌. كافر، تبهكاری‌ است‌ كه‌ از رحمت‌ خداوندی‌ دور باشد و كفر وی‌ نمی‌تواند حكمت‌ تلقی‌ شود. (۷) در یك‌ جا نیز مولوی‌ این‌ نكته‌ را بیان‌ می‌كند كه‌ علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌(ع‌) شفاعت‌ قاتل‌ خود یعنی‌ ابن‌ ملجم‌ را می‌پذیرد.
غم‌ مخور جانا شفیع‌ تو منم‌ خواجه‌ی‌ روحم‌ ه‌ مملوك‌ تنم‌
هر چند شفاعت‌ با توجه‌ به‌ آیات‌ و روایات‌ امر قابل‌ قبولی‌ است‌، اما اگر انسان‌ گناهی‌ را مرتكب‌ شود كه‌ ماهیتش‌ را دگرگون‌ كند و فرد قابل‌ اصلاح‌ نباشد، دیگر شفاعت‌ امكان‌پذیر نخواهد بود. (۸) به‌ علاوه‌ چنین‌ سخنی‌ از امیرالمؤمنین‌(ع‌) هرگز نقل‌ نشده‌ است‌.
همچنین‌ استاد در انتقاد از جملات‌ با تشبیهات‌ زشتی‌ كه‌ مولوی‌ گاه‌ در ابیات‌ خود به‌ كار می‌برد چنین‌ می‌گوید:
«جلال‌ الدین‌ با داشتن‌ آن‌ روان‌ پرهیجان‌ روحانی‌ نمی‌بایست‌ خود را به‌ درجه‌ی‌ پست‌ مستهجن‌ گویی‌ ساقط‌ كند. آن‌ شخصیتی‌ كه‌ می‌گوید:
من‌ چه‌ گویم‌ یك‌ رگم‌ هشیار نیست‌ شرح‌ آن‌ یاری‌ كه‌ او را یار نیست‌
ای‌ خدا فضل‌ تو حاجت‌ روا با تو یاد هیچ‌ كس‌ نبود روا
و صدها از این‌ قبیل‌ ابیات‌ فوق‌ كه‌ حالت‌ اعتلای‌ شگفت‌ انگیزی‌ را در روان‌ مولوی‌ نشان‌ می‌دهد. شخصی‌ كه‌ گام‌ به‌ این‌ مقام‌ گذارده‌ وتعلیم‌ و تربیت‌ مردم‌ را به‌ عهده‌ گرفته‌ است‌، نبایستی‌ آن‌ اندازه‌ سبك‌ و زشت‌ صحبت‌ كند كه‌ فاصله‌ میان‌ آن‌ ابیات‌ زشت‌ و سبكش‌ با آن‌ ابیات‌ معنوی‌ و روحانی‌ فوق‌ العاده‌اش‌ چنان‌ زیاد باشد كه‌ مطالعه‌ كننده‌ جهش‌ غیر مناسبی‌ در مغز خود احساس‌ كند». (۹) در داستان‌ واعظ‌ وجوحی‌ این‌ جهش‌ بسیار شدید است‌.
●منتقدان‌ استاد جعفری‌ در مورد شرح‌ مثنوی‌ او چه‌ می‌گویند
۷-۶- برخی‌ بر شرح‌ مثنوی‌ استاد جعفری‌ انتقاداتی‌ را وارد كرده‌اند كه‌ به‌ بررسی‌ آنها می‌پردازیم‌.
یكی‌ از انتقادات‌ وارد بر تفسیر مثنوی‌ این‌ است‌ كه‌ چرا استاد ابیات‌ مثنوی‌ را با اندیشه‌های‌ متفكران‌ دیگر تطبیق‌ كرده‌ است‌. به‌ زعم‌ بعضی‌ از ناقدان‌، استاد بیشتر برداشتهای‌ خود را در تفسیر مطرح‌ كرده‌ است‌ تا اندیشه‌های‌ مولوی‌ را. یك‌ بار نیز مرحوم‌ دكتر میرسپاسی‌ پس‌ از آنكه‌ استاد در سالن‌ بیمارستان‌ سخنان‌ خود را در مقایسه‌ مابین‌ علم‌ النفس‌ اسلامی‌ و روانشناسی‌ معاصر بیان‌ می‌كند، این‌ مطلب‌ را با استاد در میان‌ می‌گذارد كه‌ آیا واقعاً این‌ مطالب‌ را كه‌ در تفسیر مثنوی‌ آورده‌اید یقین‌ دارید كه‌ از مغز مولوی‌ خطور كرده‌ است‌؟ استاد در پاسخ‌ می‌گوید كه‌ اندیشه‌های‌ مولوی‌ از آن‌ چنان‌ عظمتی‌ برخوردار است‌ كه‌ خطور آن‌ مطالب‌ را از ذهن‌ مولوی‌ امكان‌پذیر می‌سازد و در اكثر نظریات‌ مولوی‌ درباره‌ی‌ نظریات‌ جدید در جهان‌بینی‌ و علوم‌ انسانی‌ به‌ قدری‌ صریح‌ است‌ كه‌ مطالب‌ بسیاری‌ از اندیشمندان‌ را می‌توان‌ با ابیات‌ مولوی‌ مقایسه‌ كرد. به‌ طور مثال‌ هنگامی‌ كه‌ مولوی‌ می‌گوید:
پس‌ بد مطلق‌ نباشد در جهان‌ بد به‌ نسبت‌ باشد این‌ را هم‌ بدان‌
مباحث‌ مربوط‌ به‌ «نسبیت‌ روابط‌ و ارزشها» كه‌ پس‌ از مولوی‌ در فلسفه‌های‌ گوناگون‌ مطرح‌ شده‌ می‌تواند از مصادیق‌ بیت‌ فوق‌ باشد. همین‌ نحو می‌توان‌ «عقده‌های‌ روانی‌» را كه‌ امروزه‌ روان‌شناسان‌ مطرح‌ كرده‌اند هماهنگ‌ با ابیات‌ زیر دانست‌:
خار دل‌ را گر بدیدی‌ هر خسی/‌ كه‌ غمان‌ را راه‌ بودی‌ بر كسی‌
●كتاب‌ مولوی‌ و جهان‌ بینیها
۷-۷- در این‌ اثر، استاد به‌ مقایسه‌ی‌ اندیشه‌های‌ مولوی‌ با افكار متفكران‌ و مكاتب‌ فكری‌ شرق‌ و غرب‌ پرداخته‌ است‌. در واقع‌ این‌ كتاب‌، یك‌ مطالعه‌ تطبیقی‌ در زمینه‌ی‌ آراء و عقاید مولوی‌ است‌. هدف‌ استاد این‌ نیست‌ كه‌ ریشه‌های‌ فكری‌ را در میان‌ افكار متفكران‌ قبل‌ از خود نشان‌ دهند، چرا كه‌ بسیاری‌ از مشتركات‌ اندیشه‌ی‌ مولوی‌ با سایر متفكران‌ را ناشی‌ از تواردهای‌ فكری‌ و ذهنی‌ می‌داند.
در این‌ اثر از موضوعات‌ زیر سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌ است‌:
۱- انقلاب‌ عمیق‌ روانی‌ مولانا: در این‌ بخش‌ از تأثیری‌ كه‌ شمس‌ بر روان‌ مولوی‌ گذاره‌ بحث‌ شده‌ و در آن‌ به‌ این‌ نكته‌ اشاره‌ شده‌ است‌ كه‌ چرا روان‌ شناسیهای‌ عمومی‌ نمی‌توانند پدیده‌های‌ روانی‌ نظیر انقلابهای‌ روحی‌ را تفسیر كنند.
۲- واقعیاتی‌ كه‌ مولوی‌ را به‌ خود جلب‌ كرد: در این‌ فصل‌ از كیفیت‌ ارتباط‌ انسان‌ با واقعیات‌ كه‌ به‌ چهار صورت‌ می‌باشد و محدودیتهای‌ شناسایی‌ بشر بحث‌ و گفتگو شده‌ است‌. مراد استاد از طرح‌ این‌ بحث‌ بیان‌ این‌ نكته‌ است‌ كه‌ شخصیتهایی‌ نظیر مولوی‌ «در عین‌ حال‌ كه‌ با طبیعت‌ و نمودهای‌ عینی‌ جهان‌ هستی‌ آشنایی‌ نزدیك‌ داشته‌ و با عینك‌ علمی‌ به‌ آنها نگریسته‌اند، واقعیاتی‌ در ماوراء نمودهای‌ عینی‌، آنان‌ را به‌ طور جدی‌ تحریك‌ نموده‌ و با این‌ حال‌ اصول‌ بنیادین‌ فراوانی‌ را كه‌ مكتبهای‌ جهانی‌ بر مبنای‌ آنها پایه‌ریزی‌ می‌شوند، مطرح‌ ساخته‌اند». (۱۰)
۳- سیستم‌ جهان‌ بینی‌ مولوی‌: با نظر به‌ تفكر مولوی‌ نمی‌توان‌ از وی‌ انتظار عرضه‌ی‌ یك‌ مكتب‌ منظم‌ فلسفی‌ یا یك‌ نگرش‌ علمی‌ معمولی‌ را داشت‌. این‌ كوه‌ آتشفشان‌ را نمی‌توان‌ در قالبهای‌ متعارف‌ علمی‌ و فلسفی‌ قرار داد. نمی‌توان‌ گفت‌ او مشایی‌ یا اشراقی‌ یا ایده‌ آلیسم‌ و رئالیسم‌ است‌. وی‌ مافوق‌ مكاتب‌ فكری‌ و فلسفی‌ نظام‌مند است‌.
از نظر استاد اندیشه‌ و تفكر مولوی‌ را در پنج‌ قلمرو می‌توان‌ مورد بررسی‌ قرار داد:
الف‌ - قلمرو داستان‌ پردازیها و تمثیلها و تشبیه‌ها و تنظیرها كه‌ در خلال‌ آنها حقایق‌ بسیاری‌ بیان‌ می‌شود.
ب‌ - قلمرو بینشهای‌ علمی‌ مولوی‌: در این‌ قلمرو صدها مسئله‌ علمی‌ ابتكاری‌ از زبان‌ مولوی‌ جاری‌ می‌شود نظیر جاذبیت‌ زمین‌، تضادهای‌ درونی‌ انسان‌ و...
ج‌ - قلمرو بینشهای‌ جهان‌ بینی‌: مولوی‌ اصول‌ بسیاری‌ را در این‌ زمینه‌ بیان‌ كرده‌ است‌ نظیر حدوث‌ عالم‌ و قانونمندیهای‌ آن‌، ارتباط‌ جهان‌ با خدا و...
د - قلمرو معرفتی‌: مولوی‌ نظام‌ جهان‌ هستی‌ را باز می‌داند و معتقد است‌ كه‌ جهان‌ را با هیچ‌ نظام‌ معرفتی‌ محدود نمی‌توان‌ شناخت‌.
ه‌- قلمرو عرفانی‌: استاد معتقد است‌ كه‌ عرفان‌ مولانا مثبت‌ است‌ و شور عرفانی‌ مولوی‌ زودگذر نیست‌. (صص‌ ۵۳-۴۴)
●رابطه‌ی‌ مولوی‌ با جهان‌ بینی‌ و ایدئولوژی‌ اسلامی‌ از نظر استاد جعفری‌
۷-۸- از نظر جعفری‌، استفاده‌ مولوی‌ از ۲۲۰۰ آیه‌ی‌ قرآن‌ و ۵۰۰ حدیث‌ در كتاب‌ مثنوی‌ نشانه‌ی‌ توجه‌ مولوی‌ به‌ متون‌ اسلامی‌ است‌. بعضی‌ از اصول‌ ایدئولوژی‌ اسلامی‌ را مولوی‌ به‌ گونه‌ای‌ خاص‌ تفسیر می‌كند. نظیر مسئله‌ رهبر و مربی‌، كه‌ در كلمات‌ مولوی‌ به‌ عنوان‌ قطب‌ و شیخ‌ و پیر نمودار شده‌ است‌. مولوی‌ مطالبی‌ را نیز در زمینه‌ی‌ وحدت‌ وجود مطرح‌ می‌كند كه‌ به‌ جهت‌ منتهی‌ شدن‌ به‌ وحدت‌ موجود - البته‌ نه‌ در هر مورد - از نظر استاد قابل‌ انتقاد است‌. بعضی‌ از مسائل‌ را نیز مولوی‌ به‌ صورتهای‌ مختلف‌ بیان‌ می‌كند. مانند مسئله‌ جبر و اختیار كه‌ در مثنوی‌ به‌ شش‌ صورت‌ مطرح‌ شده‌ است‌:
الف‌ - جبر مطلق‌ كه‌ همه‌ی‌ كارها را وابسته‌ به‌ مشیت‌ الهی‌ می‌داند.
ب‌ - جبر معیت‌ قیومی‌ كه‌ ناشی‌ از عدم‌ استقلال‌ وجود انسانی‌ در برابر خداست‌.
ج‌ - جبر علمی‌ كه‌ كارهای‌ انسانی‌ را مانند سایر معلولها تلقی‌ می‌كند كه‌ «به‌ طور جبر حتمی‌ به‌ دنبال‌ علل‌ خود به‌ وجود می‌آیند».
د - اختیار كه‌ با «پدیده‌ مسئولیت‌ و احساس‌ تكلیف‌ و ارزش‌ شخصیت‌ اثبات‌ می‌گردد».
ه‌ - اختیار عالی‌ كه‌ نمونه‌ای‌ از اوصاف‌ خداوندی‌ است‌.
و - امر بین‌ الامرین‌ كه‌ در سخنان‌ اهل‌ بیت‌ بیان‌ شده‌ است‌.
از نظر استاد، مولوی‌ از دو بعد به‌ موضوعات‌ مختلف‌ نگاه‌ می‌كند. از یك‌ بعد با دید فلسفی‌ و كلامی‌ به‌ حقایق‌ انسان‌ و جهان‌ می‌نگرد و از بعد دیگر از افق‌ الهی‌ به‌ موجودات‌ جهان‌ هستی‌ نگاه‌ می‌كند. از همین‌ جاست‌ كه‌ گاه‌ وحدت‌ وجود افراطی‌ را مطرح‌ می‌كند.
●مولوی‌ و حكمای‌ هند
۷-۹- در این‌ فصل‌ به‌ مقایسه‌ی‌ اندیشه‌های‌ مولوی‌ و برخی‌ عبارات‌ اپانیشادها پرداخته‌ شده‌ است‌.
●مولوی‌ و بودیسم‌
۷-۱۰- در این‌ بحث‌ برخی‌ از اشعار مولوی‌ با مفاهیمی‌ چون‌ نیروانا، آزادی‌، آلودگیها كه‌ مربوط‌ به‌ مكتب‌ بوداست‌ مقایسه‌ می‌شود.
●مولوی‌ و مكتب‌ اشراق‌
۷-۱۱- مفاهیمی‌ چون‌ تهذیب‌ نفس‌، یقین‌، اهمیت‌ «من‌» و «مُثل‌» كه‌ از مفاهیم‌ اساسی‌ مكتب‌ اشراق‌ است‌ از دیدگاه‌ مولوی‌ مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌.
●مولوی‌ و مكتب‌ مشاء ارسطویی‌
۷-۱۲- استاد بر این‌ باور است‌ كه‌ مسئله‌ عقل‌ كه‌ در فلسفه‌ی‌ مشاء مطرح‌ شده‌، در تفكر مولوی‌ نیز مطرح‌ شده‌ است‌، با این‌ تفاوت‌ كه‌ مولوی‌ اولاً: عقل‌ را محدود به‌ شناسایی‌ پدیده‌های‌ روبنایی‌ طبیعت‌ می‌داند و ثانیاً: دریافت‌ واقعیات‌ از راه‌ خویشتن‌ یابی‌ را نیز مولوی‌ مطرح‌ می‌كند. مسئله‌ علیت‌ نیز، مورد توجه‌ فلسفه‌ مشاء و مولوی‌ است‌، البته‌ با این‌ فرق‌ كه‌ مولوی‌، قانون‌ علیت‌ را در روبنای‌ هستی‌ مطرح‌ می‌كند و فیضان‌ هستی‌ را از جانب‌ خداوند در مورد زیربنای‌ هستی‌ می‌داند. یكی‌ دیگر از موارد اختلاف‌ مولوی‌ با مشائیان‌ در مورد مادهٔ‌المواد است‌ كه‌ مولوی‌ آن‌ را نمی‌پذیرد.
●مولوی‌ و مكتب‌ رواقیون‌
۷-۱۳- در این‌ فصل‌ چهار موضوع‌ اساسی‌ در مكتب‌ رواقیون‌ یعنی‌ انسان‌، عقل‌ كل‌، حاكمیت‌ عقل‌ بر نفس‌، و كمال‌ عقلانی‌ با اندیشه‌های‌ مولوی‌ مقایسه‌ شده‌ است‌.
●مولوی‌ و جهان‌ بینیهای‌ قرون‌ وسطی‌
۷-۱۴- مسائلی‌ چون‌ ارزیابی‌ فلسفه‌، اثبات‌ اختیار، دو بعد عقل‌، ابعاد انسان‌ از دیدگاه‌ فلاسفه‌ قرون‌ وسطی‌ و مولوی‌ مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌.
●مولوی‌ و افلوطین‌
۷-۱۵- در این‌ فصل‌ به‌ بحث‌ از رابطه‌ی‌ خدا با موجودات‌ و اینكه‌ آیا این‌ رابطه‌، نظیر رابطه‌ی‌ كل‌ با جزء است‌ پرداخته‌ شده‌ است‌. مباحث‌ بسیاری‌ را در مقایسه‌ مولوی‌ با افلوطین‌ می‌توان‌ مطرح‌ كرد كه‌ استاد به‌ آنها نپرداخته‌اند.
●مولوی‌ و مكتب‌ دكارت‌
۷-۱۶- مباحثی‌ چون‌ اندیشه‌، ثنویت‌ دكارتی‌، برهان‌ وجوبی‌ از دیدگاه‌ دو متفكر مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌.●مولوی‌ و ذهن‌ گرایی‌ (ایده‌ آلیسم‌) بركلی‌
۷-۱۷- در این‌ بحث‌ با اشاره‌ به‌ ابیاتی‌ از مولوی‌ كه‌ خواص‌ و كیفیت‌ برخی‌ از واقعیات‌ را مستند به‌ موجودیت‌ انسانی‌ می‌داند از نوعی‌ ایده‌ آلیسم‌ در اندیشه‌ مولوی‌ سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌ است‌.
●مولوی‌ و فلاسفه‌ی‌ رئالیست‌
۷-۱۸- در این‌ مبحث‌ با اشاره‌ به‌ ابیاتی‌ از مولوی‌ بر این‌ نكته‌ تأكید شده‌ كه‌ واقعیت‌ جهانی‌ مستقل‌ از درك‌ انسانی‌ وجود دارد.
●مولوی‌ و كانت‌
۷-۱۹- كانت‌ میان‌ «شی‌ ء برای‌ خود» و «شی‌ ء برای‌ ما» جدایی‌ قائل‌ شده‌ است‌. مولوی‌ در بعضی‌ موارد قائل‌ به‌ مجهول‌ بودن‌ ذات‌ اشیاء برای‌ خود است‌، و در موردی‌ بر خلاف‌ آن‌ می‌گوید:
عجز از ادراك‌ ماهیت‌ عمو حالت‌ عامّه‌ بود دریاب‌ تو
ز آنكه‌ ماهیات‌ و سرّ سرّ آن‌ پیش‌ چشم‌ كاملان‌ باشد عیان‌
استاد به‌ مقایسه‌ میان‌ عقل‌ از دیدگاه‌ مولوی‌ با كانت‌ پرداخته‌ و به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ است‌ كه‌ هر چند مولوی‌ نیز عقل‌ نظری‌ را محدود می‌داند، اما «عقل‌ را به‌ بركت‌ وابستگی‌ به‌ جان‌ و به‌ عقل‌ كل‌ و ارتباط‌ هماهنگ‌ با دل‌ و سایر ابعاد عالی‌ روحی‌، قابل‌ درك‌ واقعیات‌ می‌داند». (۱۱)
مسئله‌ احساس‌ بدون‌ انگیزگی‌ سود و زیان‌ نیز از دیدگاه‌ مولوی‌ و كانت‌ مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌.
●مولوی‌ و مونادولوژی‌
۷-۲۰- در این‌ بحث‌ زنده‌ بودن‌ اجزاء جهان‌ هستی‌ از دیدگاه‌ مولوی‌ و لایبنیتس‌ مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌.
●مولوی‌ و مكتب‌ تنازع‌ در بقاء
۷-۲۱- مسئله‌ تنازع‌ بقا كه‌ در اندیشه‌های‌ هایز و داروین‌ مطرح‌ شده‌ با اندیشه‌های‌ مولوی‌ مقایسه‌ شده‌ است‌.(صص‌ ۲۳-۱۱۸) نهایت‌ امر این‌ است‌ كه‌ مولوی‌ این‌ فعالیت‌ را به‌ ظواهر طبیعت‌ منحصر می‌كند.
●مولوی‌ و هگل‌
۷-۲۲- در ابتدای‌ این‌ بحث‌ اندیشه‌های‌ میرزا فتحعلی‌ آخوندزاده‌ مورد نقد و بررسی‌ قرار گرفته‌، سپس‌ مسئله‌ تضاد و حركت‌ از دیدگاه‌ مولوی‌ و هگل‌ مطرح‌ شده‌ است‌. در این‌ بحث‌ اندیشه‌های‌ احسان‌ طبری‌ در مورد مولوی‌ نیز نقادی‌ شده‌ است‌.(صص‌ ۶۸-۱۲۳)
●مولوی‌ و اگزیستانسیالیزم‌
۷-۲۳- در این‌ فصل‌ انسان‌ از دیدگاه‌ مولوی‌ و سارتر مورد بررسی‌ قرار گرفته‌، موارد اختلاف‌ دو دیدگاه‌ مشخص‌ شده‌ است‌.
●نقد اندیشه‌های‌ احسان‌ طبری‌ درباره‌ مولوی‌
۷-۲۴- این‌ بحث‌ مكمل‌ نقد سخنان‌ طبری‌ در فصل‌ مولوی‌ و هگل‌ است‌.
●نمونه‌ای‌ از نگرشهای‌ علمی‌ مولوی‌
۷-۲۵- در این‌ فصل‌ ۱۴۵، ابداع‌ فكری‌ مولوی‌ نظیر اصل‌ جاذبه‌ی‌ عمومی‌، ذرات‌ اتمی‌ و انفجارات‌ آنها، تكامل‌، اجزای‌ زیربنای‌ جهان‌، انسان‌ محوری‌، از خودبیگانگی‌، عامل‌ روانی‌ خودكشی‌...مطرح‌ شده‌ است‌.
خلاصه‌ هدف‌ استاد جعفری‌ از نگارش‌ كتاب‌ مذكور آن‌ بوده‌ است‌ كه‌ عظمت‌ اندیشه‌های‌ مولوی‌ را نشان‌ دهد. ایشان‌ نخواسته‌ افكار مولوی‌ را مطابق‌ با افكار یكی‌ از اندیشمندان‌ بدانند، بلكه‌ در كلّ اثر هدف‌ این‌ بوده‌ تا برخی‌ از ابیات‌ مولوی‌ با برخی‌ از اندیشه‌های‌ متفكران‌ مقایسه‌ شود. در خلال‌ بحثهای‌ تطبیقی‌ گاه‌ موارد اختلاف‌ نیز نشان‌ داده‌ شده‌ است‌. به‌ طور مثال‌ اگر ایده‌ آلیسم‌ در مولوی‌ و بركلی‌ سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌ موارد اختلاف‌ دقیقاً بیان‌ شده‌ است‌. استاد در زمینه‌ی‌ اختلاف‌ میان‌ مولوی‌ و بركلی‌ می‌گوید:
«نباید تردید كرد در اینكه‌ مولانا نمی‌خواهد واقعاً جهان‌ عینی‌ را منكر شود، بلكه‌ هویت‌ این‌ جهان‌ را در مقابل‌ واقعیات‌ پشت‌ پرده‌ و عظمت‌ خداوندی‌ مانند شكل‌ و نمودی‌ ناچیز تلقی‌ می‌نماید». (۱۲)
●كتاب‌ شناخت‌ انسان‌ در مسیر تصعید حیات‌ تكاملی‌
۷-۲۸- استاد جعفری‌ این‌ كتاب‌ را به‌ هنگام‌ شرح‌ و تفسیر خطبه‌ی‌ ۸۳ نهج‌ البلاغه‌ به‌ رشته‌ تحریر كشاند، چرا كه‌ در نهج‌ البلاغه‌، انسان‌ در دو قلمرو «آن‌ چنان‌ كه‌ هست‌» و «آن‌ چنان‌ كه‌ باید باشد» مطرح‌ می‌شود. از همین‌ روی‌ در لابه‌لای‌ مطالب‌ این‌ اثر نیز به‌ نهج‌ البلاغه‌ بسیار استناد شده‌ است‌.
نهج‌ البلاغه‌ اثر شخصیت‌ بی‌نظیری‌ است‌ كه‌ با همه‌ی‌ ابعاد و مشخصات‌ انسان‌ آشنایی‌ داشته‌، و از قله‌ای‌ مرتفع‌ به‌ انسان‌ نگریسته‌ است‌.
از نظر استاد به‌ چهار دلیل‌ می‌توان‌ انسان‌شناسی‌ نهج‌ البلاغه‌ را دقیق‌ترین‌ و كامل‌ترین‌ نوع‌ انسان‌شناسی‌ دانست‌.
۱- رابطه‌ای‌ كه‌ عل‌(ع‌) با خود داشته‌، هیچ‌ فردی‌ جز معصومین‌ تاكنون‌ با خود نداشته‌ است‌. هیچ‌ كس‌ چون‌ علی‌(ع‌) نتوانسته‌ رابطه‌ خود را با عالم‌ هستی‌ تنظیم‌ نماید و از «خود» بهره‌برداری‌ كند.
۲- حوادث‌ گوناگونی‌ كه‌ در طول‌ حیات‌ علی‌(ع‌) به‌ سراغ‌ وی‌ آمد به‌ گونه‌ای‌ بود كه‌ «گویی‌ جهان‌ هستی‌ و تاریخ‌ بشری‌ نمونه‌ی‌ همه‌ حقایق‌ و رویدادهایی‌ را كه‌ در نهاد و صور آن‌ دو قلمرو بوده‌ و خواهد بود، برای‌ او نشان‌ داده‌ است‌».
۳- تصفیه‌ و تزكیه‌ی‌ درونی‌ علی‌(ع‌) موجب‌ شد او به‌ برترین‌ راه‌ در شناسایی‌ انسان‌ نائل‌ آید.
۴- علی‌(ع‌) احاطه‌ای‌ دقیق‌ بر قرآن‌ كریم‌ یعنی‌ مهم‌ترین‌ كتاب‌ انسان‌شناسی‌ داشت‌. نگاهی‌ به‌ متن‌ سخنان‌ امام‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ وی‌ «قرآن‌ را كه‌ كتاب‌ انسان‌ است‌، در همه‌ سطوح‌ روانی‌ خود در حد اعلاء درك‌ نموده‌ است‌».
در این‌ اثر استاد جعفری‌ انسان‌ را از دو دیدگاه‌ «آن‌ چنان‌كه‌ هست‌» و «آن‌ چنان‌ كه‌ باشد» مورد بررسی‌ قرار داده‌ است‌.
●مهم‌ترین‌ موضوعاتی‌ كه‌ در این‌ اثر مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ عبارتند از:
۱- علل‌ عقب‌ ماندگی‌ انسان‌شناسی‌
۲- چهار نظریه‌ی‌ مهم‌ در طبیعت‌ انسانی‌
۳- طبیعت‌ انسانی‌ از دیدگاه‌ اسلام‌ و بررسی‌ این‌ موضوع‌ كه‌ قرآن‌ كریم‌ به‌ معرفی‌ طبیعت‌ و تمام‌ ذات‌ نپرداخته‌ است‌.
۴- عوامل‌ ضعف‌ انسان‌
۵- استعدادهای‌ ذاتی‌ انسان‌ از دیدگاه‌ اسلام‌. در این‌ بحث‌ ویژگیهای‌ انسانی‌ مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌.
۶- حقوق‌ حیوانات‌ در اسلام‌
این‌ بحث‌ از این‌ جهت‌ مطرح‌ شده‌ تا نشان‌ داده‌ شود كه‌ «جان‌ هر جانداری‌ مادامی‌ كه‌ عامل‌ ضرر بر انسانها نباشد، محترم‌ است‌».
در این‌ فصل‌، حقوق‌ حیوانات‌ از دیدگاه‌ فقه‌ اسلامی‌ مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌. این‌ بحث‌ در واقع‌ جمله‌ی‌ معترضه‌ای‌ است‌ كه‌ در ذیل‌ یكی‌ از استعدادهای‌ ذاتی‌ انسان‌ یعنی‌ «حیات‌ فعلیت‌ و دوام‌ خود را می‌خواهد» مطرح‌ شده‌ است‌. این‌ بحث‌ می‌بایست‌ كه‌ در فصل‌ جداگانه‌ مطرح‌ می‌شد.
۷- بررسی‌ تعریف‌ روان‌ از دیدگاه‌ منابع‌ اسلامی‌
در بحث‌ از نهمین‌ استعداد ذاتی‌ انسان‌ از دیدگاه‌ اسلام‌، استاد این‌ ویژگی‌ انسانی‌ را مطرح‌ كرده‌ كه‌ «فقط‌ با به‌ فعلیت‌ رسیدن‌ بعد روحی‌ حیات‌ انسانی‌ است‌ كه‌ شخصیت‌، من‌، روان‌، روح‌ می‌تواند مطرح‌ شود». در ذیل‌ این‌ مطلب‌ استاد به‌ بحث‌ از نفس‌ و روان‌ از دیدگاه‌ متفكران‌ اسلامی‌ پرداخته‌ است‌.
۸- عوامل‌ اختلاف‌ آراء روان‌ شناسان‌. در ذیل‌ این‌ جمله‌ی‌ معترضه‌، استاد بحث‌ دیگری‌ را در مورد عواملی‌ كه‌ موجب‌ اختلاف‌ آراء روان‌ شناسان‌ شده‌ مطرح‌ می‌كنند.
كل‌ این‌ بحث‌ نیز می‌بایست‌ تحت‌ عنوانی‌ مستقل‌ مطرح‌ می‌شد، نه‌ در ذیل‌ استعدادهای‌ ذاتی‌ انسان‌ از دیدگاه‌ اسلام‌ كه‌ خود بحث‌ مفصلی‌ است‌.
۹- طرق‌ صعود تكاملی‌ روح‌
این‌ عنوان‌ نیز در ذیل‌ نهمین‌ استعداد ذاتی‌ انسان‌ آمده‌ است‌. این‌ بحث‌ خود شامل‌ ده‌ عنوان‌ فرعی‌ است‌. این‌ بحث‌ بسیار مهم‌ می‌بایست‌ در فصلی‌ جداگانه‌ می‌آمد و طرح‌ آن‌ با گستردگی‌ مطالب‌ مطرح‌ شده‌ در این‌ قسمت‌ كتاب‌ مناسب‌ نیست‌.
۱۰- قانونمندی‌ روح‌ انسان‌: این‌ بحث‌ با عنوانی‌ طولانی‌ در چهار سطر آمده‌ كه‌ جا داشت‌ به‌ همین‌ عنوان‌ مختصر می‌آمد. استاد، قوانین‌ روح‌ انسان‌ را در ذیل‌ ارتباطهای‌ چهارگانه‌ رابطه‌ی‌ انسان‌ با خود، رابطه‌ی‌ انسان‌ با جامعه‌، رابطه‌ی‌ انسان‌ با جهان‌ هستی‌، رابطه‌ی‌ انسان‌ با خدا، مطرح‌ كرده‌ است‌.
این‌ اثر نفیس‌ شامل‌ مباحثی‌ عمیق‌ در انسان‌شناسی‌ است‌ كه‌ اگر عناوین‌ شش‌ و هفت‌ و هشت‌ و نه‌ - كه‌ در ذیل‌ عنوان‌ پنج‌ آمده‌ است‌ جداگانه‌ مطرح‌ شود خواننده‌ از كتاب‌ بهره‌ی‌ بیشتری‌ خواهد گرفت‌.
●كتاب‌ تحلیل‌ شخصیت‌ خیام‌
۷-۲۹- خیام‌ شخصیتی‌ پیچیده‌ است‌ و اكثر پژوهشگران‌ به‌ همه‌ی‌ ابعاد شخصیت‌ او توجه‌ نكرده‌اند. آنچه‌ كه‌ موجب‌ شده‌ تا پرده‌ی‌ ابهام‌ بر چهره‌ی‌ این‌ شخصیت‌ كشیده‌ شود، مجموعه‌ رباعیاتی‌ است‌ كه‌ به‌ وی‌ منسوب‌ است‌. گروهی‌ از این‌ رباعیات‌ دارای‌ محتوایی‌ مربوط‌ به‌ لذت‌ پرستی‌ و پوچ‌ گرایی‌ است‌ كه‌ با عقاید فلسفی‌ و مذهبی‌ وی‌ ناسازگار است‌.
▪ از نظر استاد عواملی‌ موجب‌ اختلاف‌ نظر و برداشت‌ در مورد خیام‌ و یا سایر شخصیتها می‌شود كه‌ عبارت‌ است‌ از:
۱- چون‌ شخصیتهای‌ برجسته‌ می‌توانند الگو و معیار قرار گیرند، لذا محققان‌ تلاش‌ می‌كنند تا شخصیت‌ مورد نظر را به‌ عنوان‌ مؤید آراء و نظریات‌ خود تفسیر كنند.
۲- اندیشه‌ و آراء محققان‌ در تحلیل‌ شخصیتها نیز دخالت‌ می‌كند. بسیاری‌ از پژوهشگران‌ اظهار بی‌طرفی‌ در ارزیابی‌ شخصیتها می‌كنند، ولی‌ حقیقت‌ این‌ است‌ كه‌ مختصات‌ و شرایط‌ ذهنی‌ و روحی‌ آنها در بررسی‌ آراء و افكار شخصیتها دخالت‌ می‌ورزد.
۳- اشتراك‌ انسانها در احساسات‌ و تفكرات‌ و هدف‌ گیریها و لذایذ و آلام‌ موجب‌ می‌شود تا آدمی‌ در تفسیر دیگران‌ به‌ اصطلاح‌ قیاس‌ به‌ نفس‌ كند. یعنی‌ دیگران‌ را از دریچه‌ چشم‌ خود ارزیابی‌ كند.
۴- تقلیدهای‌ مشهود و نامشهود از شخصیتهای‌ بزرگ‌ موجب‌ می‌شود تا انسان‌ به‌ تماشاگری‌ دقیق‌ شخصیتها موفق‌ نشود، بلكه‌ بازیگری‌ كند.
در تحلیل‌ شخصیتها باید این‌ نكته‌ را نیز در نظر آورد كه‌ وجود ابعاد متنوع‌ فلسفی‌ و علمی‌، عرفانی‌ و ادبی‌ در شخصیتها قابل‌ جمع‌ است‌. عظمت‌ روح‌ آدمی‌ به‌ گونه‌ای‌ است‌ كه‌ در صورت‌ آمادگی‌ شرایط‌ مغزی‌ و روانی‌، دین‌ ابعاد مختلف‌ برای‌ فرد ضرورت‌ پیدا می‌كند.
شخصیت‌ آدمی‌ می‌تواند از هشت‌ بعد اساسی‌ برخوردار شود كه‌ در مورد خیام‌ نیز این‌ سؤال‌ مطرح‌ است‌ كه‌ آیا وی‌ از همه‌ی‌ ابعاد هشتگانه‌ زیر برخوردار است‌ یا نه‌؟
۱- بعد علمی‌: بدون‌ شك‌ خیام‌ در ریاضیات‌ صاحب‌ نظر بود. برخی‌ او را واضع‌ علم‌ هندسه‌ تحلیلی‌ دانسته‌اند.
۲- بعد فلسفی‌: بینش‌ فلسفی‌ خیام‌ نیز از اهمیت‌ به‌ سزایی‌ برخوردار است‌. هرچند وی‌ مانند فارابی‌ و ابن‌سینا و ابن‌ رشد به‌ طرح‌ منظم‌ مسائل‌ فلسفی‌ نپرداخته‌، اما در حل‌ برخی‌ مسائل‌ فلسفی‌ توفیق‌ بسیار داشته‌ است‌.
۳- بعد شهودی‌: بررسی‌ آثار علمی‌ و فلسفی‌ و ادبی‌ خیام‌، اثر چندانی‌ از شهود را در اندیشه‌های‌ وی‌ نشان‌ نمی‌دهد. هیچ‌ جا نیز اظهار نمی‌دارد كه‌ من‌ فلان‌ موضوع‌ را با شهود دریافته‌ام‌.
۴- بعد اخلاقی‌: منابع‌ موجود در مورد خیام‌، نشانگر آن‌ است‌ كه‌ وی‌ از اخلاقی‌ والا برخوردار نبوده‌، چرا كه‌ حوصله‌ بحث‌ و گفتگو را نداشته‌ و برخی‌ او رادارای‌ بخل‌ علمی‌ دانسته‌اند.
۵- بعد حكمی‌: برخی‌ فلسفه‌ را عبارت‌ از شناخت‌ كلیات‌ و مبادی‌ هستی‌ و نتایج‌ دانشها دانسته‌اند، اما در تعریف‌ حكمت‌ گفته‌اند:
معرفت‌ به‌ عالم‌ هستی‌ با وابستگی‌ آن‌ با هستی‌ آفرین‌ و دریافت‌ فروغ‌ ربانی‌ در عالم‌ وجود و حركت‌ در روشنایی‌ این‌ فروغ‌ به‌ سوی‌ كمال‌ اعلی‌ كه‌ خداوند هستی‌ آفرین‌ آن‌ را هدف‌ اعلای‌ هستی‌ قرار داده‌ است‌». (۱۳)
با توجه‌ ب‌ این‌ معانی‌، بعد فلسفی‌ خیام‌ بیش‌ از بعد حكمی‌ وی‌ است‌.
۶- بعد ادبی‌: خیام‌ آشنایی‌ قابل‌ توجهی‌ با ادبیات‌ فارسی‌ و عربی‌ داشته‌ است‌. رباعیات‌ وی‌ نیز از نظر ادبی‌ محض‌ بسیار جالب‌ است‌.
۷- بعد عرفانی‌: در آثار فلسفی‌ خیام‌، حالت‌ عرفانی‌ مشاهده‌ نمی‌شود، ولی‌ در بعضی‌ از رباعیات‌ منسوب‌ به‌ وی‌ گاه‌ مضامین‌ عرفانی‌ دیده‌ می‌شود. ۸- بعد مذهبی‌: از مطالب‌ مندرج‌ در آثار ادبی‌ او می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ وی‌ بعد مذهبی‌ داشته‌ است‌. وی‌ مطالبی‌ را در الهیات‌ مطرح‌ كرده‌ كه‌ نشانگر اعتقاد وی‌ به‌ آنها می‌باشد.
استاد جعفری‌ پس‌ از طرح‌ مسائل‌ فوق‌ به‌ بحث‌ پیرامون‌ لقب‌ امام‌ برای‌ خیام‌ می‌پردازد و چند فرض‌ را برای‌ به‌ كاربردان‌ این‌ كلمه‌ در مورد وی‌ نقل‌ می‌كند.
در بحث‌ بعدی‌، ایشان‌ به‌ بیان‌ این‌ مطلب‌ می‌پردازد كه‌ آیا خیام‌ تحت‌ تأثیر ابوالعلاء معری‌ قرار گرفته‌ بود یا نه‌؟ ایشان‌ با بیان‌ خصوصیات‌ ابوالعلاء و تناقضات‌ صریح‌ در تفكرات‌ وی‌ به‌ نتیجه‌ می‌رسد كه‌ خیام‌ تنها به‌ جنبه‌های‌ ادبی‌ و تفكرات‌ ابوالعلاء در مورد فنای‌ دنیا و بی‌وفایی‌ آن‌ توجه‌ داشته‌ است‌.
دیدگاه‌ فلسفی‌ خیام‌ نیز از مباحث‌ مهم‌ كتاب‌ است‌. از نظر ایشان‌، صرف‌ نظر از رباعیاتی‌ كه‌ ترویج‌ پوچ‌گرایی‌ و لذت‌گرایی‌ می‌كند، وی‌ اصول‌ كلی‌ و مبادی‌ بنیادین‌ جهان‌ هستی‌ را می‌پذیرد.●خیام‌ مطالب‌ كلامی‌ و فلسفی‌ زیر را بیان‌ كرده‌ كه‌ استاد به‌ تحلیل‌ و بررسی‌ آنها می‌پردازد:
۱- بی‌نیازی‌ خداوند از علت‌.
۲- واقعیت‌ داشتن‌ موجودات‌ عالم‌ هستی‌.
۳- جریان‌ فیض‌ وجود از خداوند به‌ موجودات‌.
۴- تقدم‌ در خلقت‌ به‌ ملاك‌ اشرفیت‌.
۵- تضادی‌ كه‌ موجب‌ پیدایش‌ شر می‌شود مخلوق‌ بالذات‌ الهی‌ نیست‌.
۶- تكالیف‌ الهی‌ جهت‌ تحریك‌ انسانها برای‌ نیل‌ به‌ كمالات‌ است‌.
۷- ضرورت‌ بعثت‌ انبیاء و بیان‌ صفات‌ آنها.
۸- اهمیت‌ اوامر و نواهی‌ و الهی‌ و منابع‌ آنها.
در فصل‌ «آغاز و انجام‌ كتابهای‌ علمی‌ و فلسفی‌ عمربن‌ ابراهیم‌ خیامی‌» نیز این‌ مطلب‌ پی‌گیری‌ می‌شود كه‌ وی‌ با نیایش‌ و بیان‌ مطالب‌ معنوی‌، كتابهای‌ خود را آغاز می‌كند و به‌ پایان‌ می‌برد. در همین‌ فصل‌ استاد به‌ نقد تحلیلهای‌ صادق‌ هدایت‌ در مورد خیام‌ می‌پردازد. از نظر ایشان‌ صادق‌ هدایت‌ با تفسیر خیام‌ شخصیت‌ خود را تفسیر نموده‌ است‌.
مهم‌ترین‌ بحث‌ كتاب‌ تحلیل‌ و ارزیابی‌ رباعیات‌ منسوب‌ به‌ خیام‌ است‌. استاد در ابتدا به‌ بررسی‌ این‌ مطلب‌ می‌پردازد كه‌ علت‌ جذابیت‌ رباعیات‌ منسوب‌ به‌ خیامی‌ چیست‌؟
●در این‌ زمینه‌ استاد عوامل‌ زیر را ذكر می‌كند:
۱- گوینده‌ی‌ رباعیات‌، احاطه‌ و اشراف‌ خود را بر مطالب‌ ابراز می‌كند. و این‌ امر در خواننده‌ی‌ رباعیات‌ كه‌ اطلاعی‌ از مطالب‌ طرح‌ شده‌ ندارد مؤثر واقع‌ می‌شود.
۲- آنچه‌ در اكثر رباعیات‌ مطرح‌ است‌، مسائل‌ ظاهری‌ زندگی‌ و معلوماتی‌ سطحی‌ است‌ كه‌ برای‌ اكثریت‌ مردم‌ قابل‌ درك‌ است‌. مانند گذشت‌ عمر، فرونشستن‌ لذایذ جوانی‌ و ناپایداری‌ دنیا.
۳- در این‌ رباعیات‌ توصیه‌هایی‌ برای‌ غوطه‌ ور شدن‌ در بی‌خبری‌ داده‌ شده‌ است‌. نظیر آنكه‌ چون‌ اسرار هستی‌ معلوم‌ نخواهد گشت‌، لذا انسان‌ باید كنار چشمه‌ ساری‌ برود و دست‌ در دست‌ شاهد رعنایی‌ بگذارد.
۴- این‌ رباعیات‌ از الفاظ‌ و معانی‌ جالب‌ توجه‌ برخوردار است‌. مفردات‌ و تركیبات‌ ساده‌ و قابل‌ فهم‌ آنها توجه‌ خواننده‌ را به‌ خود جلب‌ می‌كند.
هر چند این‌ رباعیات‌ جالب‌ است‌، اما از اصالت‌ برخوردار نیست‌، چرا كه‌ حقیقت‌ ملاك‌ است‌ نه‌ جاذبیت‌.
●این‌ رباعیات‌ را از نظر محتوا به‌ صورت‌ زیر می‌توان‌ تقسیم‌ كرد:
۱- حقیقت‌ هستی‌ مجهول‌ است‌، خود را برای‌ كشف‌ آن‌ خسته‌ نكنید. چهارده‌ رباعی‌ در این‌ زمینه‌ در كتاب‌ مطرح‌ شده‌ است‌ كه‌ استاد به‌ تحلیل‌ و بررسی‌ فلسفی‌ یكایك‌ آنها می‌پردازد.
در اینجا فقط‌ به‌ یكی‌ از آنها اشاره‌ می‌كنیم‌:
اسرار ازل‌ را نه‌ تو دانی‌ و نه‌ من‌ وین‌ حرف‌ معما نه‌ تو خوانی‌ و نه‌ من‌
هست‌ از پس‌ پرده‌ گفتگوی‌ من‌ و تو چون‌ پرده‌ برافتد نه‌ تو مانی‌ و نه‌ من‌
اگر منظور گوینده‌ی‌ این‌ رباعی‌ از اسرار ازل‌، واقعیات‌ پشت‌ پرده‌ طبیعت‌ است‌ كه‌ هیچ‌ كس‌ نمی‌تواند آن‌ را درك‌ كند، پس‌ گوینده‌، این‌ علم‌ را از كجا به‌ دست‌ آورده‌ است‌ كه‌:
هست‌ از پس‌ پرده‌ گفتگوی‌ من‌ و تو چون‌ پرده‌ برافتد نه‌ تو مانی‌ و نه‌ من‌
در این‌ رباعی‌ گوینده‌ دچار تناقض‌ شده‌ است‌.
۲- می‌دانم‌، ولی‌ نمی‌گویم‌! ذیل‌ این‌ عنوان‌ نیز سه‌ رباعی‌ مورد تجزیه‌ و تحلیل‌ قرار گرفته‌ است‌.
خورشید به‌ كل‌ نهفت‌ می‌نتوانم‌ واسرار زمانه‌ گفت‌ می‌نتوانم‌
از بهر تفكرم‌ برآورد خرد دری‌ كه‌ ز بیم‌ سفت‌ می‌نتوانم‌
گوینده‌ در این‌ رباعیات‌ ادعا می‌كند كه‌ اولاً: اسرار جهان‌ را به‌ دست‌ آورده‌ است‌ و عامل‌ كسب‌ اسرار نیز عقل‌ و خرد است‌ و ثانیاً: از بیم‌ و هراس‌ مردم‌ نمی‌توان‌ همه‌ی‌ آن‌ اسرار را بیان‌ كرد.
۳- آیا عقل‌ و اندیشه‌ ضرورت‌ دارند یا نه‌؟ سه‌ دسته‌ رباعی‌ در این‌ زمینه‌ دیده‌ می‌شود. در برخی‌ رباعیات‌ بر ضرورت‌ آن‌ تأكید شده‌ و در برخی‌ بر عدم‌ ضرورت‌ آن‌ و گروهی‌ نیز مبهم‌ است‌.
در ضرورت‌ عقل‌ شش‌ رباعی‌ نقد شده‌ است‌. برای‌ مثال‌:
اجرام‌ كه‌ ساكنان‌ این‌ ایوانند اسباب‌ تردد خردمندانند
هان‌ تا سر رشته‌ خرد گم‌ نكنی‌ كانان‌ كه‌ مدبرند سرگردانند
در عدم‌ ضرورت‌ عقل‌ نیز پنج‌ رباعی‌ نقل‌ شده‌ است‌.برای‌ مثال‌:
امشب‌ می‌ جام‌ یك‌ منی‌ خواهم‌ كرد خود را به‌ دو جام‌ می‌ غنی‌ خواهم‌ كرد
اول‌ سه‌ طلاق‌ عقل‌ و دین‌ خواهم‌ داد پس‌ دختر رز را به‌ زنی‌ خواهم‌ كرد
دو رباعی‌ نیز با محتوای‌ مبهم‌ ذكر شده‌ است‌. در برخی‌ از این‌ رباعیات‌ نیز با تناقض‌ گوییهای‌ شگفت‌انگیز رو به‌ رو هستیم‌.
۴- نمی‌بینم‌، پس‌ نیست‌ یا قابل‌ اثبات‌ نمی‌باشد! در این‌ گروه‌ از رباعیات‌، هفت‌ رباعی‌ با مضمون‌ فوق‌ نقل‌ شده‌ است‌.
از آمدن‌ و رفتن‌ ما سودی‌ كو وز تار وجود عمر ما پودی‌ كو
در چنبر چرخ‌، جان‌ چندین‌ پاكان‌ می‌سوزد و خاك‌ می‌شود دودی‌ كو
مضمون‌ مشترك‌ همه‌ی‌ رباعیات‌ این‌ گروه‌ انكار یا تردید در واقعیاتی‌ است‌ كه‌ با حواس‌ قابل‌ درك‌ نمی‌باشد. یعنی‌ گوینده‌ چون‌ نمی‌بیند و درك‌ نمی‌كند، لذا می‌گوید: پس‌ قطعاً نیست‌!! گوینده‌ی‌ این‌ رباعیات‌ چون‌ حقایق‌ ماوراء طبیعی‌ را درك‌ نكرده‌، لذا حكم‌ به‌ عدم‌ آنها داده‌ است‌.
۵- انكار یا تردید در ابدیت‌! هشت‌ رباعی‌ با این‌ مضامین‌ مورد بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌. از جمله‌:
ای‌ كاش‌ كه‌ جای‌ آرمیدن‌ بودی‌ یا این‌ ره‌ دور را رسیدن‌ بودی‌
كاش‌ از پی‌ صد هزار سال‌ از دل‌ خاك‌ چون‌ سبزه‌ امید بر دمیدن‌ بودی‌
گوینده‌ رباعی‌ دوستدار آرامش‌ در این‌ دنیاست‌، در حالی‌ كه‌ هر فردی‌ درمی‌ یابد كه‌ دنیا محل‌ گذر است‌ و باید با تلاش‌ و تكاپو به‌ سرمنزل‌ مقصود رسید نه‌ آرامش‌ و فراغت‌ و تماشای‌ طبیعت‌. در این‌ قبیل‌ رباعیات‌ به‌ دلایل‌ تجرد روح‌ و بی‌نیازی‌ آن‌ از ماده‌ كه‌ نشانه‌ی‌ بقای‌ انسان‌ در عالم‌ ابدیت‌ است‌ توجه‌ نشده‌ است‌.
۶- چون‌ آغاز عالم‌ را نمی‌بینیم‌، پس‌ این‌ عالم‌ بی‌نهایت‌ است‌! سه‌ رباعی‌ با این‌ مضمون‌ به‌ خیام‌ منسوب‌ است‌ از قبیل‌:
دوری‌ كه‌ در او آمدن‌ و رفتن‌ ماست‌ آن‌ را نه‌ بدایت‌، نه‌ نهایت‌ پیداست‌
كس‌ می‌نزند دمی‌ در این‌ معنی‌ راست‌ كاین‌ آمدن‌ از كجا و رفتن‌ به‌ كجا
در این‌ رباعی‌ بر دو مطلب‌ تأكید شده‌ است‌. یكی‌ آن‌ كه‌ این‌ جهان‌ نه‌ ابتدایی‌ دارد و نه‌ انتهایی‌. دیگر این‌ كه‌ هیچ‌ كس‌ دراین‌ دنیا نمی‌تواند علت‌ آمدن‌ و رفتن‌ ما را بیان‌ كند. هر دو مطلب‌ فوق‌ مورد نقد استاد قرار گرفته‌ است‌.(صص‌ ۷-۱۹۳)
۷- پوچ‌ گرایی‌. در چهارده‌ رباعی‌ از هیچی‌ و پوچی‌ عالم‌ سخن‌ به‌ میان‌ آمده‌ است‌:
شادی‌ بطلب‌ كه‌ حاصل‌ عمر دمی‌ است‌ هر ذره‌ی‌ خاك‌، كیقبادی‌ و جمی‌ است‌
احوال‌ جهان‌ و اصل‌ این‌ عمر كه‌ هست‌ خوابی‌ و خیالی‌ و فریبی‌ و دمی‌ است‌
استاد به‌ تفصیل‌ به‌ نقد این‌ دسته‌ از رباعیات‌ می‌پردازد و در آن‌ از مسئله‌ نیهیلیسم‌ و ارتباط‌ آن‌ با لذت‌گرایی‌ سخن‌ می‌گوید.(صص‌ ۲۱۶-۲۰۱)
۸- چون‌ در این‌ دنیا به‌ كام‌ خود نمی‌رسیم‌، پس‌ نباید دنیا را جدی‌ گرفت‌. چهار رباعی‌ با این‌ محتوا مطرح‌ شده‌ است‌:
گر بر فلكم‌ دست‌ بدی‌ چون‌ یزدان‌ برداشتمی‌ من‌ این‌ فلك‌ را زمیان‌
از نو فلك‌ دگر چنان‌ ساختمی‌ كازاده‌ به‌ كام‌ دل‌ رسیدی‌ آسان‌
در این‌ رباعی‌ «فرسودگی‌ و پژمردگی‌ روانی‌ گوینده‌ آن‌ بیشتر جلوه‌ می‌كند. گوینده‌ی‌ این‌ رباعی‌ متوجه‌ نشده‌ است‌ كه‌ اگر شخصی‌ واقعاً خردمند باشد، محال‌ است‌ كه‌ از چرخ‌ و فلك‌ توقع‌ و آرزوی‌ رسیدن‌ به‌ كام‌ داشته‌ باشد. كدامین‌ خرد رشد یافته‌ از دینانی‌ كه‌ مبنایش‌ بر آزمایش‌ كاروان‌ بشر قرار داده‌ شده‌ است‌، توقع‌ دارد كه‌ غرایز طبیعی‌ او را به‌ طور مطلق‌ اشباع‌ نماید». (۱۴)
۹- فلسفه‌ و هدف‌ حیات‌ چیست‌؟ در هفده‌ رباعی‌ به‌ طرح‌ فلسفه‌ و هدف‌ زندگی‌ پرداخته‌ شده‌ است‌:
از آمدنم‌ نبود گردون‌ را سود ور رفتن‌ من‌ جاه‌ و جلالش‌ نفزود
وز هیچ‌ كسی‌ نیز دو گوشم‌ نشنود كاین‌ آمدن‌ و رفتنم‌ از بهر چه‌ بود
در این‌ قبیل‌ رباعیات‌ هدف‌ و فلسفه‌ زندگی‌ مبهم‌ و مشكوك‌ تلقی‌ شده‌ است‌؛ نه‌ آنكه‌ به‌ هدف‌ حیات‌ بشری‌ حكم‌ شود.
استاد جعفری‌ در تحلیل‌ این‌ رباعیات‌ در ابتدا مطالبی‌ چون‌ خدا، معاد، قضا و قدر و روح‌ را در اندیشه‌ خیام‌ مورد بررسی‌ قرار می‌دهد و سپس‌ مضامین‌ یكایك‌ رباعیات‌ را در ارتباط‌ با فلسفه‌ی‌ خلقت‌ مطرح‌ می‌كنند.
۱۰- جبر و اضطرار درآمدن‌ به‌ این‌ دنیا و رفتن‌ از آن‌. هشت‌ رباعی‌ با این‌ مضمون‌ به‌ خیام‌ نسبت‌ داده‌ شده‌ كه‌ نه‌ آمدن‌ انسانها به‌ اختیار خود بوده‌ و نه‌ رفتن‌ آنها از این‌ عالم‌. به‌ علاوه‌ كارهای‌ انسان‌ نیز از روی‌ اختیار نمی‌باشد.
آورد به‌ اضطرابم‌ اول‌ به‌ وجود جز حیرتم‌ از حیات‌ چیزی‌ نفزود
رفتیم‌ به‌ اكراه‌ و ندانیم‌ چه‌ بود از آمدن‌ و بودن‌ و رفتن‌ مقصود
خیام‌ در این‌ رباعی‌ می‌گوید:
«با جبر به‌ این‌ دنیا آمدم‌ و با اكراه‌ بیرون‌ خواهم‌ رفت‌ و حیران‌ مانده‌ام‌ كه‌ این‌ آمدن‌ و مدتی‌ در این‌ دنیا بودن‌ و سپس‌ رفتن‌ چه‌ هدفی‌ داشته‌ است‌! این‌ مسئله‌ كه‌ ما با اكراه‌ از این‌ دنیا می‌رویم‌، لازمه‌اش‌ این‌ است‌ كه‌ اگر چه‌ ما جبراً به‌ این‌ دنیا آمده‌ایم‌، ولی‌ عوامل‌ و انگیزه‌های‌ ادامه‌ی‌ حیات‌ و زیباییهای‌ آن‌ به‌ قدری‌ است‌ كه‌ به‌ طور طبیعی‌ نمی‌خواهیم‌ از آن‌ بیرون‌ برویم‌. اگر كسی‌ چنین‌ اعترافی‌ كند كه‌ در این‌ دنیا عوامل‌ و انگیزه‌های‌ خوبی‌ برای‌ زندگی‌ كردن‌ وجود دارد، از نظر منطقی‌ باید در این‌ زندگانی‌ متحیر و مردد نباشد، زیرا او می‌تواند با تجزیه‌ و تحلیل‌ آن‌ عوامل‌ و انگیزه‌ها تا حدودی‌ به‌ شناخت‌ هویت‌ حیات‌ نزدیك‌ شود و كسی‌ كه‌ موفق‌ به‌ شناخت‌ حیات‌ گردد، نه‌ تنها در این‌ دنیا حیرتش‌ برطرف‌ خواهد گشت‌، بلكه‌ به‌ خوبی‌ خواهد فهمید كه‌:
مرغ‌ باغ‌ ملكوتم‌ نیم‌ از عالم‌ خاك‌ چند روزی‌ قفسی‌ ساخته‌اند از بدنم‌» (۱۵) این‌ هشت‌ رباعی‌ نیز به‌ تفصیل‌ مورد بحث‌ و بررسی‌ استاد قرار گرفته‌ است‌.۱۱- حركت‌ و فنای‌ موجودات‌ و گذشت‌ عمر و محو شدن‌ زیباییها . پنجاه‌ رباعی‌ با مضمون‌ فوق‌ منسوب‌ به‌ خیام‌ است‌.
یاران‌ موافق‌ هم‌ از دست‌ شدند در پای‌ اجل‌ یكان‌ یكان‌ پست‌ شدند
بودیم‌ به‌ یك‌ شراب‌ در مجلس‌ عمر یك‌ دور زما پیش‌تر مست‌ شدند
برخیز و مخور غم‌ جهان‌ گذران‌ خوش‌ باش‌ و دمی‌ به‌ شادمانی‌ گذران‌
در طبع‌ جهان‌ اگر وفایی‌ بودی‌ نوبت‌ به‌ تو خود نیامدی‌ از دگران‌
در این‌ دسته‌ از رباعیات‌ كه‌ از نظر تعداد بیش‌ از سایر رباعیات‌ است‌ بر پایان‌ زیباییها و گذشت‌ دوران‌ جوانی‌ و هجران‌ ابدی‌ یاران‌ دمساز تأكید شده‌ است‌.
۱۲- حال‌ كه‌ دگرگونیهای‌ عالم‌ همه‌ را از ما خواهند گرفت‌ پس‌ خود را تخدیر كنیم‌! هفده‌ رباعی‌ بر این‌ نكته‌ تأكید دارد كه‌ چون‌ سرانجام‌ آدمی‌ مرگ‌ است‌، لذا آدمی‌ باید از لذایذ بهره‌برداری‌ كند.
می‌ خوردن‌ و شاد بودن‌ آیین‌ من‌ است‌ فارغ‌ بودن‌ ز كفر و دین‌، دین‌ من‌ است‌
گفتم‌ به‌ عروس‌ دهر كابین‌ تو چیست‌؟ گفتا دل‌ خرم‌ تو كابین‌ من‌ است‌
این‌ رباعیات‌ چاره‌ی‌ سختیها و گرفتاریها را تخدیر و خوش‌ باش‌ بودن‌ می‌داند!
۱۳- پس‌ خود را مشغول‌ كنیم‌ به‌ تخدیر و دم‌ را غنیمت‌ بشماریم‌. پانزده‌ رباعی‌ نیز با مضمون‌ دم‌ غنیمت‌ دانستن‌ مطرح‌ شده‌ است‌.
ای‌ دوست‌ بیا تا غم‌ فردا نخوریم‌ وین‌ یكدم‌ عمر را غنیمت‌ شمریم‌
فردا كه‌ از این‌ دیر كهن‌ درگذریم‌ با هفت‌ هزار سالگان‌ به‌ سر بریم‌
از دی‌ كه‌ گذشت‌ هیچ‌ از او یاد مكن‌ فردا كه‌ نیامده‌ است‌ فریاد مكن‌
برنامده‌ و گذشته‌ بنیاد مكن‌ حالی‌ خوش‌ باشد و عمر بر باد مكن‌
این‌ قبیل‌ رباعیات‌ از «دم‌ گرایی‌» دفاع‌ می‌كند. یعنی‌ آدمی‌ باید فرصتی‌ را كه‌ در دم‌ به‌ دست‌ می‌آورد از دست‌ ندهد. گوینده‌ی‌ رباعی‌ به‌ استفاده‌ی‌ معقول‌ از لحظات‌ عمر توجه‌ ندارد، و بیشتر به‌ تخدیر و میخوارگی‌ توصیه‌ می‌كند. محتوای‌ این‌ دسته‌ از رباعیات‌ نیز به‌ تفصیل‌ مورد بحث‌ و بررسی‌ قرار گرفته‌ است‌.
در آخر كتاب‌ نیز استاد به‌ بررسی‌ رباعیاتی‌ پرداخته‌ كه‌ از مضامین‌ دیگری‌ برخوردار است‌. در مورد شخصیت‌ خیام‌ همواره‌ محققان‌ با این‌ سؤال‌ اساسی‌ رو به‌ رو هستند كه‌ چگونه‌ می‌توان‌ بعد علمی‌ و فلسفی‌ خیام‌ را با بعد شاعری‌ وی‌ قابل‌ جمع‌ دانست‌؟
●استاد جعفری‌ در پاسخ‌ گویی‌ به‌ این‌ سؤال‌ شش‌ فرض‌ را مطرح‌ كرده‌ است‌:
۱- عمر بن‌ ابراهیم‌ خیامی‌ یك‌ انسان‌ چند شخصیتی‌ است‌. یعنی‌ از یك‌ طرف‌ فیلسوفی‌ است‌ كه‌ معتقد به‌ عظمت‌ حیات‌ و وابسته‌ به‌ خداست‌ و حكمت‌ الهی‌ را حاكم‌ بر جهان‌ آفرینش‌ می‌داند و از طرف‌ دیگر شاعری‌ است‌ كه‌ معتقد است‌ جهان‌ و اصول‌ حاكم‌ بر آن‌، نه‌ اساسی‌ دارد و نه‌ هدفی‌. در مقابل‌ شاعری‌ نیز دچار تناقضات‌ بسیار است‌.
۲- عمربن‌ ابراهیم‌ خیامی‌، فیلسوفی‌ كاملاً مذهبی‌ است‌ و نسبت‌ دادن‌ رباعیاتی‌ كه‌ مبتنی‌ بر پوچ‌گرایی‌ و لذت‌ پرستی‌ است‌ به‌ او دروغ‌ محض‌ است‌، یعنی‌ این‌ رباعیات‌ از شعرای‌ دیگر است‌ و به‌ غلط‌ به‌ وی‌ نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌.
۳- ما چند خیام‌ داریم‌. یكی‌ عمربن‌ ابراهیم‌ خیامی‌ كه‌ فیلسوف‌ و ریاضی‌دان‌ است‌ و دیگری‌ خیام‌ شاعر است‌ كه‌ نام‌ وی‌ علی‌ بن‌ محمد بن‌ خلف‌ خراسانی‌ است‌. مرحوم‌ محیط‌ طباطبایی‌ نیز از عبداللّه‌ بن‌ محمد خیام‌ نام‌ می‌برد كه‌ به‌ سال‌ ۴۱۰ ه. ق‌. وفات‌ یافته‌ است‌ و گوینده‌ی‌ اصلی‌ رباعیات‌ می‌باشد.
۴- عمربن‌ ابراهیم‌ خیامی‌ علاوه‌ ر بعد ریاضی‌، شاعر هم‌ بوده‌ است‌، اما فقط‌ رباعیات‌ محدودی‌ سروده‌ و سایر رباعیات‌ قطعاً از شاعران‌ دیگر است‌.
۵- عمربن‌ ابراهیم‌ خیامی‌ دارای‌ اشعار بسیار بوده‌ است‌، اما سرودن‌ رباعیات‌ مربوط‌ به‌ دورانی‌ است‌ كه‌ از تفكرات‌ فلسفی‌ بی‌بهره‌ بوده‌، یعنی‌ در دوران‌ جوانی‌ خود آن‌ اشعار را سروده‌ است‌ و تفكرات‌ فلسفی‌ و علمی‌ و مذهبی‌ وی‌ مربوط‌ به‌ دوران‌ پس‌ از جوانی‌ وی‌ می‌باشد. از نظر استاد این‌ فرض‌ قابل‌ پذیرش‌ نیست‌، زیرا از متفكری‌ ژرف‌ اندیش‌ مانند خیام‌ بعید است‌ كه‌ دچار دگرگونی‌ روانی‌ شدید شود و دارای‌ دو نگرش‌ متضاد باشد و هیچ‌ یك‌ از آن‌ دو نگرش‌ در دیگری‌ تأثیری‌ نگذارد.
۶- خیامی‌ فیلسوف‌ و ریاضیدانی‌ برجسته‌ بوده‌ تا آنجا كه‌ او را «امام‌» و حجهٔ‌الحق‌ علی‌ الخلق‌» دانسته‌اند و رباعیاتی‌ هم‌ كه‌ محتوای‌ پوچ‌ گرایانه‌ دارد از او می‌باشد، ولی‌ در زمان‌ حیات‌ وی‌ مطرح‌ نبوده‌ بلكه‌ پس‌ از مرگ‌ وی‌ در میان‌ مردم‌ شیوع‌ پیدا كرده‌ است‌. از نظر استاد اولاً: اثبات‌ این‌ فرض‌ نیاز به‌ تحقیق‌ تاریخی‌ دقیق‌ دارد. و ثانیاً: تضاد در شخصیت‌ او را نمی‌تواند توجیه‌ كند.
تحقیقات‌ استاد جعفری‌ در بررسی‌ شخصیت‌ خیام‌ نشانگر آن‌ است‌ كه‌ بسیاری‌ از رباعیات‌، از عمربن‌ ابراهیم‌ خیامی‌ كه‌ عقاید فلسفی‌ و مذهبی‌ داشته‌ نیست‌ و باید آن‌ اشعار را خیام‌ دیگری‌ سروده‌ باشد، چرا كه‌ در غیر این‌ صورت‌ شخصیت‌ خیام‌ برای‌ همیشه‌ لاینحل‌ خواهد ماند.
●كتاب‌ حكمت‌، عرفان‌ و اخلاق‌ در شعر نظامی‌ گنجوی‌
۷-۳۰- در این‌ كتاب‌، استاد به‌ بحث‌ پیرامون‌ مسائل‌ حكمی‌ در شعر نظامی‌ پرداخته‌ است‌. كتاب‌ با مطلبی‌ در مورد شعر و شاعری‌ آغاز می‌شود، در ابتدا مؤلف‌ به‌ بیان‌ سه‌ تحلیل‌ پیرامون‌ شعر می‌پردازد، تحلیل‌ اوّل‌ قضاوت‌ افراطی‌ اشخاصی‌ امثال‌ «ایلیا ابوماضی‌» است‌ كه‌ می‌گوید راز نبوتها در شعر تجلی‌ پیدا كرده‌ است‌. تحلیل‌ دوم‌ قضاوتی‌ تفریطی‌ است‌ كه‌ شعر را تا پست‌ترین‌ پدیده‌ خیالات‌ و پندارها تنزل‌ می‌دهد و آن‌ نشانه‌ی‌ ناتوانی‌ مغز بشری‌ از درك‌ واقعیات‌ می‌داند.
سومین‌ قضاوت‌ كه‌ منطقی‌ و معتدل‌ است‌ شعر را «بیان‌ زیبا و موزون‌ واقعیات‌ با احساسی‌ والا و فهم‌ برین‌ درباره‌ی‌ انسان‌ آن‌ چنان‌ كه‌ هست‌ و آن‌ چنان‌ كه‌ باید» می‌داند. به‌ بیان‌ دیگر هدف‌ اعلای‌ شعر این‌ است‌ كه‌ با بیان‌ موزون‌ و آهنگین‌ خود به‌ موضع‌گیری‌ صحیح‌ پیرامون‌ واقعیات‌ و بهره‌برداری‌ از آنها در جهت‌ تكامل‌ انسان‌ بپردازد.
دیدگاه‌ قرآن‌ كریم‌ در مورد شعر و شاعری‌ نیز از مباحث‌ آغازین‌ كتاب‌ است‌. در این‌ مبحث‌ با بیان‌ اشعاری‌ از امیرمؤمنان‌ و حسین‌ بن‌ علی‌ -(ع‌)- در شب‌ عاشورا و اشعاری‌ از امام‌ سجاد و امام‌ رضا -(ع‌)- و روایاتی‌ كه‌ در زمینه‌ شعر و شاعری‌ وارد شده‌ به‌ دیدگاه‌ اسلام‌ در مورد پدیده‌ی‌ شعر و شاعری‌ اشاره‌ می‌شود. از نظر استاد شعر و شاعری‌ در اسلام‌ و میان‌ مسلمین‌ به‌ گونه‌ای‌ جدی‌ مطرح‌ بوده‌ و ائمه‌ نیز همواره‌ از آن‌ به‌ عنوان‌ یكی‌ از عالی‌ترین‌ وسایل‌ ابلاغ‌ حقایق‌ بهره‌ می‌گرفته‌اند.
از نظر استاد هر اندازه‌ كه‌ احساسات‌ و قدرت‌ تجسیم‌ شاعر بیشتر و عمق‌ دانش‌ وی‌ نیز زیادتر باشد كمیت‌ و كیفیت‌ ارتباط‌ وی‌ با جهان‌ هستی‌ افزودنی‌تر خواهد بود. گستردگی‌ احساسات‌ شاعر نیز می‌تواند برای‌ شاعر، انسان‌ و جهانی‌ خاص‌ بسازد. از همین‌ جاست‌ كه‌ می‌توان‌ گفت‌ شعر را نمی‌توان‌ در انواعی‌ معین‌ از حماسه‌ و مدح‌ و ذم‌ و...محدود ساخت‌. ارزش‌ هر شعری‌ را باید با ارزیابی‌ احساساتی‌ كه‌ درون‌ شاعر ایجاد می‌كند سنجید؛ احساسات‌ خام‌ و تصفیه‌ نشده‌ كه‌ فقط‌ با امور مادی‌ و طبیعی‌ حیات‌ بشر سر و كار دارند، بی‌ارزش‌ هستند و همچون‌ كفهای‌ ناپایداری‌ می‌مانند كه‌ برای‌ لحظاتی‌ معین‌ سر می‌كشند و سپس‌ فرو می‌نشینند. اگر شاعری‌ در این‌ سطح‌ شعر بگوید، ارزش‌ تعلیمی‌ و نقش‌ سازنده‌ شعر را در رشد و كمال‌ انسانها نادیده‌ گرفته‌ است‌.
شاعری‌ كه‌ در احساسات‌ خام‌ و ابتدایی‌ غوطه‌ ور می‌شود، سایر نیروها و فعالیتهای‌ مغزی‌ و روانی‌ خود را مختل‌ می‌سازد و در نتیجه‌ منطق‌ واقع‌ جویی‌ و حقیقت‌ یابی‌ خود را از دست‌ می‌دهد. فردی‌ كه‌ شاعری‌ را فقط‌ طبع‌ روان‌ می‌داند و به‌ معانی‌ عالی‌ كاری‌ ندارد و می‌گوید:
شاعری‌ طبع‌ روان‌ می‌خوهد نه‌ معانی‌ و نه‌ بیان‌ می‌خواهد
عمر خود را بیهوده‌ تلف‌ كرده‌، سرانجام‌ كارش‌ به‌ جایی‌ می‌رسد كه‌ می‌گوید:
دلم‌ زین‌ عمربی‌حاصل‌ سرآمد كه‌ ریش‌ عمر هم‌ كم‌كم‌ درآمداگر كسی‌ حیات‌ را جدی‌ بگیرد و به‌ این‌ اصل‌ اساسی‌ انسان‌شناسی‌ اعتقاد داشته‌ باشد كه‌ بدون‌ دروغ‌ نیز می‌توان‌ زندگی‌ كرد دیگر به‌ خود اجازه‌ نمی‌دهد كه‌ در تعریف‌ شعر بگوید:
«احسن‌ اوست‌ اكذب‌ او». از همین‌ جاست‌ كه‌ نظامی‌ می‌گوید:
در شعر مپیچ‌ و در فن‌ او چون‌ اكذب‌ اوست‌ احسن‌ او
از نظر استاد رسالت‌ شعر و شاعری‌ در این‌ نیست‌ كه‌ «با دروغ‌ و بیان‌ ضد واقعیات‌، مغزهای‌ مردم‌ را از خرافات‌ و نادرستیها انباشته‌ كند» و مردم‌ را از درك‌ حقایق‌ دور سازد. شاعر با شعر خود می‌تواند واقعیات‌ را به‌ گونه‌ای‌ بیان‌ كند كه‌ هیچ‌ عالمی‌ نمی‌تواند آن‌ را آن‌ گونه‌ بیان‌ كند كه‌ شاعر می‌تواند به‌ دور از اندیشه‌های‌ تجریدی‌، مهم‌ترین‌ حقایق‌ فرهنگ‌ بشری‌ را به‌ صورتی‌ اظهار كند كه‌ خواننده‌ از انبساط‌ خاطری‌ برخوردار شود كه‌ هیچ‌ گاه‌ از عهده‌ی‌ استدلالهای‌ فلسفی‌ و ادراكهای‌ علمی‌ برنمی‌ آید.
پس‌ از بیان‌ مطالب‌ فوق‌ كه‌ در واقع‌ مقدمه‌ی‌ كتاب‌ است‌، استاد به‌ بررسی‌ مناجاتهای‌ نظامی‌ می‌پردازد. در ابتدا دعا به‌ عنوان‌ یكی‌ از عناصر فعال‌ فرهنگ‌ پویا و هدف‌ دار بشری‌ مطرح‌ می‌شود. سپس‌ به‌ بیان‌ هماهنگی‌ كار و تلاش‌ با دعا و نیایش‌ در قرآن‌ و منابع‌ اسلامی‌ پرداخته‌ می‌شود. در بحث‌ از نیایش‌ ارتباط‌ سه‌ گانه‌ انسان‌ با خدا مطرح‌ می‌شود. ارتباط‌ نوع‌ اول‌ عقلی‌ خالص‌ است‌ و در آن‌ انسان‌ با دلایل‌ عقلی‌ به‌ وجود خدا پی‌ می‌برد. ارتباط‌ نوع‌ دوم‌ فطری‌ است‌ و اگر انسان‌ آلودگیهای‌ درونی‌ خود را از میان‌ ببرد، فطرت‌ توحیدیش‌ شكوفا می‌گردد. سومین‌ نوع‌ ارتباط‌ هم‌ قلبی‌ یا وجدانی‌ است‌. این‌ نوع‌ ارتباط‌ عمیق‌تر و گسترده‌تر از دو نوع‌ ارتباط‌ دیگر است‌.
از نظر استاد، دعا به‌ مفهوم‌ دقیق‌ آن‌، عبارت‌ است‌ از ارتباط‌ بی‌نهایت‌ كوچك‌ با بی‌نهایت‌ بزرگ‌. در ارتباط‌ نیایشی‌ با خدا، انسان‌ عابد واقعیات‌ را حذف‌ نمی‌كند، بلكه‌ از آنها حداكثر استفاده‌ را می‌كند. در این‌ بحث‌ برخی‌ از ابعاد مسئله‌ی‌ نیایش‌ مطرح‌ و انتقادات‌ وارده‌ بر آن‌ پاسخ‌ گفته‌ می‌شود.
پس‌ از بیان‌ مباحث‌ كلّی‌ در مورد نیایش‌، مناجاتهای‌ نظامی‌ مورد بررسی‌ قرار می‌گیرد. گیرایی‌ و سلاست‌ و روانی‌ اشعار نظامی‌ درادب‌ فارسی‌ كم‌ نظیر است‌. وی‌ با تسلط‌ بسیاری‌ كه‌ بر زبان‌ عربی‌ و فارسی‌ داشته‌ به‌ خوبی‌ توانسته‌ از آنها در جهت‌ ارائه‌ی‌ معانی‌ محكم‌ و در عین‌ حال‌ سلیس‌ و روان‌ بهره‌برداری‌ كند. این‌ ویژگی‌ شعر نظامی‌ در مناجاتهای‌ او به‌ خوبی‌ آشكار است‌. اشعاری‌ را كه‌ نظامی‌ به‌ صورت‌ مناجات‌ در قسمتهای‌ مختلف‌ دیوان‌ خود آورده‌ از آثار بسیار ارزنده‌ فرهنگ‌ بشری‌ است‌، چرا كه‌ وی‌ توانسته‌ عالی‌ترین‌ حقایق‌ مربوط‌ به‌ رابطه‌ی‌ انسان‌ با خدا و جهان‌ هستی‌ را در قالب‌ مفاهیم‌ شعری‌ بیان‌ كند.
یكی‌ از ویژگیهای‌ شعر نظامی‌ این‌ است‌ كه‌ وی‌ در مناجاتهای‌ خود و یا ابیاتی‌ كه‌ در آن‌ از خداشناسی‌ به‌ میان‌ آورده‌، هرگز از مفاهیمی‌ مانند می‌، دلبر، شاهد، خرابات‌ و زیباییهای‌ محسوس‌ استفاده‌ ننموده‌ است‌. در بحث‌ از این‌ نكته‌ استاد به‌ بررسی‌ این‌ مطلب‌ می‌پردازد كه‌ چرا عرفا و شعرا در بیان‌ حقایق‌ ماوراء طبیعی‌ به‌ تغزل‌ و توصیف‌ با مفاهیم‌ و زیباییهای‌ محسوس‌ پرداخته‌اند. برخی‌ مانند ابوریحان‌ معتقدند كه‌ علت‌ اصلی‌ نیاز به‌ تغزل‌ و توصیفات‌ محسوس‌، عدم‌ بلوغ‌ مغزی‌ و روانی‌ اكثر انسانهاست‌ كه‌ نمی‌توانند حقایق‌ معقول‌ را آن‌ چنان‌ كه‌ هستند درك‌ كنند. استاد بر این‌ نظریه‌ی‌ ابوریحان‌ خرده‌ می‌گیرد و می‌گوید اگر انسانهای‌ معمولی‌ قادر به‌ درك‌ معقولات‌ نمی‌ بودند هرگز انبیای‌ عظام‌ آنها را به‌ پذیرش‌ معقولات‌ تحریك‌ نمی‌كردند. انسانهای‌ معمولی‌ قدرت‌ درك‌ معقولات‌ را دارند، البته‌ به‌ طور «مبهم‌ و تاریك‌ و روشن‌». با تشبیه‌ معقول‌ به‌ محسوس‌ می‌توان‌ افراد را با امور فوق‌ محسوس‌ آشنا ساخت‌. استاد این‌ نظر را می‌پذیرد كه‌ علت‌ اصلی‌ رواج‌ تغزل‌ و توصیفات‌ با زیباییهای‌ محسوس‌، حس‌گرایی‌ انسانهای‌ معمولی‌ بوده‌ است‌ و از همین‌ روی‌ عرفا و شعرا و حتی‌ گاهی‌ حُكما ناگزیر بوده‌اند از توصیفات‌ محسوس‌ و تشبیهات‌ استفاده‌ كنند.
پس‌ از بیان‌ مطالب‌ فوق‌، استاد به‌ تفسیر و تحلیل‌ فرازهایی‌ از مناجاتهای‌ نظامی‌ می‌پردازد. در این‌ بررسیها از خدا و صفات‌ او سخن‌ به‌ میان‌ می‌آید. موضوعاتی‌ چون‌ ازلیت‌ و ابدیت‌ خدا، ابداع‌ جهان‌ هستی‌ و نظریه‌ی‌ فیض‌، خالقیت‌ خدا، عدم‌ دگرگونی‌ خدا، استمرار فیض‌ وجودی‌ از خدا، حاكمیت‌ زمان‌ و مكان‌ بر خدا، ظاهر و باطن‌ بودن‌ خدا، مخفی‌ بودن‌ حكمت‌ خدا و آشكار بودن‌ حكم‌ و حكومت‌ وی‌، عدم‌ درك‌ ذات‌ الهی‌ با حواس‌ و تعقل‌ واندیشه‌ معمولی‌ مورد بحث‌ قرار گرفته‌اند.
●در ابیاتی‌ كه‌ نظامی‌ سخن‌ از خدا و جهان‌ و انسان‌ به‌ میان‌ آورده‌، نكات‌ بسیار مهمی‌ را مطرح‌ ساخته‌ است‌ كه‌ عبارت‌ از:
۱- ذات‌ اقدس‌ ربوبی‌ بی‌نهایت‌ است‌ و كلمات‌ ظرفیت‌ ارائه‌ی‌ آنها را ندارد.
۲- اندیشه‌ و تعقل‌ توانایی‌ شناخت‌ ذات‌ اقدس‌ الهی‌ را ندارد.
۳- اغاز عالی‌ترین‌ ارتباط‌ انسان‌ با خداوند هنگامی‌ است‌ كه‌ انسان‌ گام‌ به‌ حیرت‌ والا می‌گذارد.
۴- دریافت‌ خدا به‌ وسیله‌ خدا. در این‌ مبحث‌ استاد با استناد به‌ آیات‌ و روایات‌، برهان‌ صدیقین‌ را مطرح‌ كرده‌اند و سپس‌ به‌ بررسی‌ این‌ نكته‌ پرداخته‌اند، كه‌ آیا مطالب‌ نظامی‌ را در این‌ زمینه‌ حمل‌ بر برهان‌ وجوبی‌ كرد یا برهان‌ صدیقین‌.
۵- مجهول‌ بودن‌ حقیقت‌ هستی‌ و ناتوانی‌ بشر از شناخت‌ آن‌.
۶- تشبیه‌ جهان‌ به‌ كتابی‌ كه‌ قابل‌ خواندن‌ است‌ و دارای‌ دو صفحه‌ بسیار وسیع‌ است‌ كه‌ یكی‌ عالم‌ برون‌ است‌ و دیگری‌ عالم‌ درون‌.
۷- غیرقابل‌ درك‌ بودن‌ اسرار نهایی‌ جهان‌ با معلومات‌ و معارف‌ محدود.
۸- نظام‌ احسن‌ جهان‌ هستی‌.
۹- اختیار در جهان‌ هستی‌.
۱۰- نیازمندی‌ من‌ انسانی‌ به‌ عنایات‌ الهی‌.
۱۱- نقصهای‌ بشری‌ و لزوم‌ ارتباط‌ انسان‌ با خدا.
۱۲- یاد خدا و حیات‌ واقعی‌ انسانها.
با تجزیه‌ و تحلیلهای‌ عمیق‌ فلسفی‌ پیرامون‌ اشعار نظامی‌، گاه‌ استاد به‌ مقایسه‌ میان‌ وی‌ و دیگران‌ پرداخته‌ است‌ كه‌ از جمله‌ باید از مولوی‌ سخن‌ به‌ میان‌ آورد. به‌ نظر استاد، مولوی‌ با نظامی‌ قابل‌ مقایسه‌ نیست‌، چرا كه‌ عمق‌ دریافتهای‌ مولوی‌ پیرامون‌ مسائل‌ مربوط‌ به‌ انسان‌ به‌ اندازه‌ای‌ است‌ كه‌ با اندیشه‌های‌ نظامی‌ قابل‌ قیاس‌ نمی‌باشد. البته‌ نظامی‌ از نظر هنر شاعری‌ نیرومندتر از مولوی‌ است‌ و نقطه‌ نظرات‌ خود را در مورد مسائل‌ فلسفی‌ و دینی‌ روشن‌تر بیان‌ كرده‌ است‌.
با همه‌ی‌ ابعاد مهمی‌ كه‌ نظامی‌ داراست‌ از نظر استاد در ارزیابی‌ شخصیت‌ وی‌ نباید افراط‌ كرد. هر چند شخصیتی‌ مانند نظامی‌ از نبوغ‌ و عظمت‌ فوق‌ العاده‌ برخوردار است‌، امّا نمی‌توان‌ از انتقادات‌ وارده‌ بر او چشم‌ پوشی‌ كرد. یكی‌ از انتقادات‌ وارد بر نظامی‌ این‌ است‌ كه‌ در برخی‌ اشعار خود این‌ نكته‌ را بیان‌ می‌كند كه‌ چشمان‌ ظاهری‌ می‌تواند خدا را ببیند، اما دل‌ و جان‌ نمی‌توانند خدا را مشاهده‌ كنند:
راه‌ بسی‌ رفت‌ و ضمیرش‌ نیافت‌ دیده‌ بسی‌ جست‌ و نظیرش‌ نیافت‌
جان‌ به‌ چه‌ دل‌ راه‌ درین‌ بحر كرد دل‌ به‌ چه‌ گستاخی‌ از این‌ چشم‌ خورد
این‌ اشكال‌ بر نظامی‌ وارد است‌ كه‌ چرا باید دل‌ و جان‌ با قدرت‌ تجردی‌ كه‌ دارند ناتوان‌ از شهود خداوند باشند. همچنین‌ بعضی‌ ابیات‌ او نشان‌ از جبر در اعمال‌ انسان‌ دارد:
سرشت‌ مرا كافریدی‌ ز خاك‌ سرشته‌ تو كردی‌ به‌ ناپاك‌ و پاك‌
اگر نیكم‌ و گر بدم‌ در سرشت‌ قضای‌ تو این‌ نقش‌ بر من‌ نوشت‌
جز این‌ نیستم‌ چاره‌ای‌ در سرشت‌ كه‌ سر بر نگردانم‌ از سرنوشت‌
اگر اشعار فوق‌ را تأویل‌ نكنیم‌ دیگر نمی‌توان‌ به‌ ارزشهای‌ اخلاقی‌ كه‌ نظامی‌ در حدّ بالا به‌ آنها معتقد باور داشت‌. برخی‌ ابیات‌ نظامی‌ نیز مفید این‌ معناست‌ كه‌ همه‌ی‌ صفات‌ خداوند ذاتی‌ است‌، درحالی‌ كه‌ برخی‌ صفات‌ ذاتی‌ و برخی‌ فعلی‌ هستند در یكی‌ از ابیات‌ نظامی‌ اشاره‌ دارد كه‌ در مقابل‌ براهینی‌ كه‌ برای‌ اثبات‌ وجود خدا ذكر كرده‌ خداوند به‌ وی‌ پاداش‌ بدهد كه‌ این‌ مطلب‌ از نظر تعال‌ عرفانی‌ قابل‌ نقد است‌:
چو بر هستی‌ تو من‌ سست‌ رای‌ بسی‌ حجت‌ انگیختم‌ دلگشای‌
تو نیز ار شود مهد من‌ در نهفت‌ خبر ده‌ كه‌ جان‌ ماند اگر خاك‌ خفت‌
●انتقاد دیگر وارد بر نظامی‌ اشتباه‌ او در مورد حضرت‌ ابراهیم‌(ع‌) است‌ كه‌ گمان‌ كرده‌ وی‌ بت‌ پرست‌ بوده‌ است‌:
چو ابراهیم‌ با بت‌ عشق‌ می‌باز ولی‌ بتخانه‌ را از بت‌ بپرداز
گه‌ آری‌ خلیلی‌ ز بتخانه‌ای‌ گهی‌ آشنایی‌ ز بیگانه‌ای‌
استاد، با تجزیه‌ و تحلیلهای‌ عمیق‌ فلسفی‌ پیرامون‌ اشعار نظامی‌ این‌ نتیجه‌ را به‌ دست‌ آورده‌ است‌ كه‌ اندیشه‌های‌ بسیار عمیق‌ در لابه‌ لای‌ اشعار نظامی‌ موجود است‌. و این‌ مطلب‌ نشانگر عمق‌ تفكرات‌ حكمی‌ وی‌ می‌باشد.
با تمام‌ دقت‌ نظرهایی‌ كه‌ در كتاب‌ «حكمت‌، عرفان‌ و اخلاق‌ در شعر نظامی‌ گنجوی‌» به‌ كار گرفته‌ شده‌ این‌ انتقاد بر كتاب‌ وارد است‌ كه‌ عنوان‌ آن‌ درست‌ انتخاب‌ نشده‌ است‌. از آنجا كه‌ بیشتر مباحث‌ كتاب‌ پیرامون‌ توحید است‌ بهتر آن‌ بود كه‌ نام‌ كتاب‌ به‌ «توحید در شعر نظامی‌» برگردانده‌ می‌شد. مطالب‌ بسیاری‌ پیرامون‌ مسائل‌ مختلف‌ در شعر نظامی‌ از جمله‌ اخلاق‌ وجود دارد كه‌ استاد متعرض‌ آن‌ نشده‌ است‌.
۱. كیهان‌ فرهنگی‌، ۱۳۶۳ ه.ش‌. مهر ماه‌ ص‌ ۵.
۲. مجله‌ حوزه‌، شماره‌ی‌ اول‌، سال‌ چهارم‌، صص‌ ۸-۲۷.
پانوشتها
۱. تفسیر و نقد و تحلیل‌ مثنوی‌، ج‌ ۱۴، صص‌ ۵-۶۲۴.
۲. حدود دویست‌ اصل‌ انسان‌شناسی‌ در مقدمه‌ی‌ ج‌ ۱۳، تفسیر و نقد و تحلیل‌ مثنوی‌ مطرح‌ شده‌ است‌. (صص‌ ۵۸-۱۹)
۳. همان‌، ج‌ ۲، ص‌ ۳۱.
۴. همان‌، ص‌ ۱۰.
۵. تفسیر و نقد و تحلیل‌ مثنوی‌، ج‌ ۱۲، صص‌ ۷-۱۶.
۶. تفسیر و نقد و تحلیل‌ مثنوی‌، ج‌ ۱، ص‌ ۷۷۳.
۷. همان‌، ج‌ ۲، صص‌ ۵۳-۵۰.
۸. تفسیر و نقد و تحلیل‌ مثنوی‌، ج‌ ۲، صص‌ ۷-۸۱۶.
۹. همان‌، ج‌ ۵، ص‌ ۴۴۱.
۱۰. مولوی‌ و جهان‌ بینیها، ص‌ ۱۹.
۱۱. همان‌، ص‌ ۱۱۰.
۱۲. همان‌، ص‌ ۹۷.
۱۳. تحلیل‌ شخصیت‌ خیام‌، ص‌ ۳۰.
۱۴. همان‌، ص‌ ۲۱۹.
۱۵.همان‌، ص‌ ۲۵۴.
منبع : کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت


همچنین مشاهده کنید