دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

جعفر صادق علیه السلام در محضر درس پدر


جعفر صادق علیه السلام در محضر درس پدر
"بطلمیوس اول" پادشاه مصر، اجازه نمی‌داد که علم وارد مباحث مذهبی بشود و هر جا که علم با مباحث مذهبی تصادم حاصل می‌کرد بایستی عقب نشینی می کرد؛ به همین جهت اقلیدس نتوانست در زمان حیاتش بگوید این مسأله که زئوس هر بامداد یک چراغ یا آتش به آسمان می فرستد صحت ندارد و آنچه صحیح می‌باشد اینست که آفتاب به دور زمین می‌گردد و چون اقلیدس این نظریه را ابراز کرد و بعد از مرگش آن را بین نوشته‌هایش یافتند و نظر به این که بطلمیوس جغرافی دان (که طبیعی است با بطلمیوس‌های سلسله بطالسه که پادشاهان مصر بودند اشتباه نمی‌شود) یک قرن بعد از اقلیدس آمد و او هم در مصر به سر می برد و از خوان علمی کتابخانه بهره‌مند می‌شد، می‌توانیم حدس بزنیم که نظریه خود را مشعر بر این که آفتاب به دور زمین می‌گردد، از اقلیدس اقتباس کرده بود.شاگردان محمدباقرعلیه السلام گفته آن پسر یازده ساله را جزو گفته‌های کودکی دانستند. او می‌گفت در این کره آسمانی نشان داده می‌شود که خورشید در یک دایره بزرگ که دوازده برج در آن قرار گرفته، اطراف زمین می‌گردد و اگر قائل بشویم که خورشید در هر شبانه روز یک مرتبه اطراف زمین می‌گردد لازمه‌اش این است که سالی یک بار اطراف زمین در منطقهٔ البروج نگردد و من می‌گویم که یکی از این دو حرکت از لحاظ عقلی قابل قبول نیست.پیرون که در یونان، خدایان یونانی را افسانه می‌دانست، راجع به علت توالی روز و شب چیزی نگفت. در تاریخ علوم یونانی، او اولین شکاک معروف است که همه چیز را ویران کرد بدون این که چیزی بسازد.
پیرون با هر نوع عقیده و هر گونه مذهب مخالف بود و می‌گفت که هیچ شاخص و مأخذ درستی، برای شناختن حقیقت وجود ندارد و هر نظریه راجع به هر موضوع که ابراز بشود، می‌توان نظریه‌ای مخالف آن ابراز کرد. ولی باید دانست که منظور پیرون نظریه‌های فلسفی است نه نظریه‌های ریاضی که انکار آنها از نظر عقلایی محال است.
در هر سال میلیون‌ها سیب رسیده از درخت سقوط می‌کند و هزارها نفر، در اقطار زمین سقوط آنها را از درخت می‌بینند، ولی از آغاز تاریخ تا قرن هفدهم میلادی فقط یک نفر به فکر افتاد که چرا سیب بر زمین می‌افتد و ماه و ستارگان بر زمین نمی‌افتند و آن یک نفر بر اثر این اندیشه، قانون قوه جاذبه را کشف کرد.
هزارها دانشمند در شرق و غرب جهان، تا آغاز قرن هشتم میلادی نظریه بطلمیوس را راجع به حرکت خورشید به دور زمین خواندند و یکی از آنها از خود نپرسید آفتاب که در منطقهٔ البروج قرار دارد و در آنجا اطراف زمین می‌گردد چگونه در هر شبانه روز یک مرتبه آن منطقه را رها می‌نماید و اطراف زمین به گردش در می‌آید و در نتیجه شب و روز به وجود می‌آید.
از روزی که مؤسس سلسله بطالسه در اسکندریه واقع در مصر کتابخانه ای را به وجود آورد، تا نهصد سال بعد، این شهر مرکز علمی دنیا بود و دانشمندانی که در مکتب علمی اسکندریه پرورش یافتند معروف هستند و در آن مکتب چند نظریه فلسفی به وجود آمد که آنها هم معروف می‌باشند.
معهذا هیچ یک از دانشمندان و متفکرین مکتب علمی اسکندریه به فکر نیافتادند آفتاب که در برج‌های دوازده گانه اطراف زمین گردش می‌نماید چگونه در هر شبانه روز، یک بار آن جا را رها می‌کند و دور زمین می‌گردد و یک پسربچه عرب، در شهر کوچک مدینه که در آغاز قرن هشتم میلادی دارای مرکزیت هم نبود و پایتخت به شمار نمی‌آمد، به فکر آن افتاد.
عقل آن پسر یازده ساله، در مورد آن مسأله علمی بیش از عقل علمی تمام دانشمندان مکتب اسکندریه و علمای سایر نقاط جهان بود.
جعفر صادق در آن موقع به مناسبت کودکی، عقل اجتماعی نداشت و به احتمال قوی دارای شمّ اقتصادی نبود برای این که کودک چون در زندگی، از لحاظ تأمین معیشت دارای مسؤولیت نیست فاقد شمّ اقتصادی است. لیکن از عقل علمی برخوردار بود و می‌توانست در علوم یا در علم هیئت، چیزی بفهمد که دیگران از فهم آن قاصر بودند.
عقل علمی دیگران آن قدر کمتر از عقل علمی جعفر صادق - کودک - بود که حتی بعد از این که آن طفل گفت گردش آفتاب به دور زمین قابل قبول نیست به گفته‌اش اعتنا نکردند. این سرنوشت تمام کسانی است که وسعت نظر و نیروی عقلانی آنها خیلی بیش از کسانی می‌باشد که بین آنها زندگی می‌کنند.
افراد عادی نمی‌توانند پیرامون خود را از دریچه چشم آنهایی که وسعت نظر دارند ببینند و قادر نیستند که عقل را جز برای رفع حوائج زندگی به کار بیاندازند و به همین جهت نظریه مردان برجسته نزد آنها بی ارزش جلوه می‌کند و این در صورتی است که آنها را دیوانه ندانند.
امروز تمام پروازهای نوع بشر، در منظومه شمسی بر اساس قانون قوه جاذبه که نیوتن کشف کرد صورت می‌گیرد و تمام کسانی که قدم بر کره ماه گذاشتند، مدیون نیوتن هستند که قانون قوه جاذبه را کشف نمود؛ ولی در زمان نیوتن، کشف قانون قوه جاذبه که بدون شک بزرگترین قانونی است که نوع بشر در مورد کائنات کشف کرده، در نظر مردم عادی کوچک‌ترین ارزشی نداشت.
هفته نامه «دیلی نیوز» چاپ لندن که اولین نشریه انگلیسی است که در انگلستان منتشر می گردید و هفته‌ای یک بار منتشر می شد، نه فقط در موقع کشف قانون قوه جاذبه خبر آن منتشر نکرد، بلکه تا چند سال بعد از آن، خبر آن اکتشاف بزرگ علمی در هیچ روزنامه انگلیسی منتشر نشد و یک واقعه سرقت یا قتل از نظر ناشران روزنامه‌ها، خیلی با اهمیت‌تر از آن خبر بود، برای این که سرقت و قتل به زندگی روزانه مردم و خود ناشران روزنامه‌ها وابستگی داشت.
فقط چند تن از دانشمندان اطلاع داشتند که نیوتن آن قانون را کشف کرده و آنها هم به علت این که خود کاشف قانون نبودند، از روی رشک نمی‌خواستند که خبر کشف آن قانون به گوش مردم برسد و مدتی گذشت و بعد از این که از میزان رشک، کاسته شد، قدر نیوتن را دانستند و به او عنوان (سر) - جناب یا عالی جناب- را دادند.
ممکن است بگویند وقتی در دوره نیوتن یعنی در قرن هفدهم میلادی مردم اعتنائی به کشف بزرگ آن دانشمند نکنند، نباید حیرت کرد که چرا در مدینه در آغاز قرن هشتم میلادی اعتنائی به ایراد علمی جعفر صادق نکردند. اما بین مردم کوچه و بازار انگلستان در قرن هفدهم میلادی با کسانی که در جلسه درس محمدباقرعلیه السلام حضور به هم می‌رسانیدند تفاوت وجود داشت.
مردم عادی لندن و سایر شهرهای انگلستان، عامی بودند و مسائل علمی برای آنها کوچکترین ارزشی نداشت. لیکن آنهایی که در جلسه درس محمدباقرعلیه السلام حضور به هم می‌رسانیدند از اهل علم به شمار می آمدند و نبایستی نسبت به ایراد جعفر صادق بی‌اعتنا می‌بودند.
اگر تا آن موقع به عقل آنها نمی‌رسید که گردش خورشید به آن ترتیب به دور زمین امکان ندارد، بعد از این که جعفر صادق ایراد گرفت و به آنها نشان داد که نظریه مربوط به گردش آفتاب اطراف زمین به آن شکل قابل قبول نیست، بایستی ایرادش را می پذیرفتند و آن نظریه را رد می کردند و در صدد برمی‌آمدند که برای توالی شب و روز، علتی دیگر را کشف نمایند. اما عقل علمی آنها به قدری محدود بود که حاضر نشدند حتی ساعتی با خود جعفر صادق راجع به آن مسئله بحث نمایند.ایراد منطقی جعفر صادق در نظر شاگردان پدرش چون سؤال‌های کودکان که با وسواس ادامه پیدا می‌کند جلوه نمود و از آن روز به بعد هر بار که جعفر صادق مسئله عدم امکان گردش خورشید را به دور زمین (در هر شبانه روز یک بار) پیش می‌کشید با بی‌اعتنائی شاگردان پدرش مواجه می‌شد.
او می‌گفت در این کره آسمانی نشان داده می‌شود که خورشید در یک دایره بزرگ که دوازده برج در آن قرار گرفته، اطراف زمین می‌گردد و اگر قائل بشویم که خورشید در هر شبانه روز یک مرتبه اطراف زمین می‌گردد لازمه‌اش این است که سالی یک بار اطراف زمین در منطقهٔ البروج نگردد و من می‌گویم که یکی از این دو حرکت از لحاظ عقلی قابل قبول نیست.عقل علمی دیگران آن قدر کمتر از عقل علمی جعفر صادق - کودک - بود که حتی بعد از این که آن طفل گفت گردش آفتاب به دور زمین قابل قبول نیست، به گفته‌اش اعتنا نکردند.خورشید اگر سالی یک مرتبه در حالی که خط سیرش دایره منطقهٔ البروج است اطراف زمین بگردد لازمه اش این است که نتواند هر شبانه روز یک بار اطراف زمین بگردد و هر گاه هر شبانه روز یک بار اطراف زمین می‌گردد لازمه‌اش این است که نتواند هر سال یکبار، در منطقهٔ البروج، اطراف زمین بگردد.
این نظریه منطقی که امروز از طرف هر مرد و زن عامی پذیرفته می‌شود از طرف شاگردانی که در محضر درس محمدباقر علیه السلام حضور به هم می‌رسانیدند قابل پذیرش نبود و آن را یکی از گفته‌های کودکانه به شمار می‌آوردند ولی هر گاه یک مرد بالغ و کامل هم آن نظریه را ابراز می‌کرد، باز بعید بود که آنان بپذیرند. چون «کوپرنیک» لهستانی در نیمه اول قرن شانزدهم میلادی همان حرف جعفر صادق علیه السلام را می‌زد و کسی گفته‌اش را نمی‌پذیرفت.
آنچه سبب شد که کوپرنیک بعد از ابراز نظریه‌اش راجع به حرکت زمین و سیارات دیگر به دور آفتاب، زنده بماند این بود که در لهستان می‌زیست.
اگر او در یکی از کشورهای فرانسه یا آلمان یا اسپانیا (یا در شهر ناپل) سکونت داشت به طور حتم گرفتار سازمان تفتیش عقاید (انکیزیسیون) می‌شد خاصه آن که در آن موقع، این سازمان رئیس متعصب بی رحمی به نام «تورکمادا» داشت که برای امور بی‌اهمیت، مسیحیان را به زندان می‌انداخت و آنها را مورد شکنجه قرار می‌داد تا این که اعتراف کنند و بعد از آن حکم مجازات آنان را صادر کرد.این نظریه منطقی که امروز از طرف هر مرد و زن عامی پذیرفته می‌شود از طرف شاگردانی که در محضر درس محمدباقر علیه السلام حضور به هم می‌رسانیدند قابل پذیرش نبود و آن را یکی از گفته‌های کودکانه به شمار می‌آوردند؛ ولی هر گاه یک مرد بالغ و کامل هم آن نظریه را ابراز می‌کرد، باز بعید بود که آنان بپذیرند. چون "کوپرنیک" لهستانی در نیمه اول قرن شانزدهم میلادی همان حرف جعفر صادق علیه السلام را می‌زد و کسی گفته‌اش را نمی‌پذیرفت.ولی کشور لهستان خارج از حیطه نفوذ سازمان تفتیش عقیده بود؛ لذا کوپرنیک که گفت زمین و سیارات به دور خورشید می‌گردند، جان به در برد و همان سازمان بود که گالیله را وادار به توبه و استغفار کرد؛ چون او هم می‌گفت که زمین به دور خورشید می‌گردد.
بسیاری از مردم تصور می کنند اولین کسی که اظهار داشت زمین به دور خورشید می‌گردد گالیله بوده است در صورتی که چنین نیست و اولین کسی که در اروپا چنین ادعایی کرد کوپرنیک بود و گالیله با اختراع دوربین نجومی، گفته کوپرنیک را تأیید نمود و گفت مشاهدات نجومی من با دوربین نجومی (تلسکوپ) به من ثابت کرد که نظریه کوپرنیک صحیح است و زمین و سیارات به دور خورشید می‌گردند.
اما غافل از این بود که وی در کشوری زندگی می‌کند که در منطقه نفوذ سازمان "تفتیش عقیده" قرار دارد و اگر چند تن از رجال سیاسی با نفوذ از او حمایت نکرده بودند زنده در آتش می‌سوخت. حتی بعد از این که وی مورد حمایت بزرگان سیاسی قرار گرفت سازمان تفتیش عقیده دست از او برنداشت و مجبورش کرد که گفته خود را در خصوص گردش زمین به دور خورشید، پس بگیرد و توبه کند (که دیگر قول کفار مرتد را نقل ننماید)؛ و توبه نامه گالیله هم ثابت می‌کند که نظریه گردش زمین به دور خورشید از خود گالیله نبود بلکه او قول کوپرنیک را نقل و تأیید کرد.
منبع:
کتاب مغز متفکر جهان شیعه امام صادق علیه السلام
ترجمه ذبیح الله منصوری
منبع : تبیان