دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا
جای پای گربه روی برگه های تحقیق!
درست از همان سالی که پروفسور از میان ما رفته تا به امروز، موزه دکتر در قسمتی از منزلش، به همت خانواده و همیارانش ایجاد شده. محیطی است فرهنگی، آموزشی برای دوستداران دانش، پژوهش و البته فرهنگ و هنر. هر گوشه آن یادآوری ممتاز از پایداری و ایمان، در راه خدمت به کشور و تلاش خستگی ناپذیرش برای توسعه پایدار در جهان و سرزمین کهن ایران است. بیمناسبت نبود بازدید از این موزه و آشنایی بیشتر با اندیشههای او.
در حین بازدید از این گنجینه فرهنگی گفتوگویی کوتاه داشتهایم با فریدون پیدا، یکی از همکاران و مسئول فرهنگی کارهایش که بیش از بیست سال همراه او بوده است.
هدف از شکلگیری این موزه در ابتدا چه بود؟
تفکرات همه انسانها نصب کردنی نیست بلکه باید طوری آنها را بیان کرد. تنها راهی که برای بیان این تفکرات و اندیشههای پروفسور وجود داشت استفاده از وسایل او بود. در واقع وسایلی که در موزه استفاده کردیم همین نقش را ایفا میکنند.
استفاده از زمان به بهترین نحو در زندگی استاد به وضوح روشن است. وقتی به شرح زندگی او نگاه میکنیم باور کردن این موضوع که در ۷ سال ۸ مدرک کارشناسی گرفتند کمی دشوار است.
برای دکتر لحظه لحظه زندگی از اهمیت بالایی برخوردار بود. در پاسخ به سوال شما بد نیست که داستان گرفتن مدرک مهندسی برق را برای شما بگویم. قبل از اینکه برای تحصیل رشته برق به دانشکده برق پاریس برود، دکتر ستارهشناس بود و مدتی در رصدخانهیی در حومه پاریس واقع در کوههای آلپ کار میکردند. به دلیل سختی کار و شرایط بسیار بد جوی، بیماری به سراغش میآید و بخاطر سینهپهلو مجبور میشود شش ماه در بیمارستان و بعد در منزل بستری شود.
از روز سوم چهارم در بیمارستان حوصلهاش سر میرود. در ملاقاتی که برادرش با او داشت میگوید روزنامههای این روزها از رشته جدیدی مطلب مینویسند به نام مهندسی برق. اگر امکان دارد کتابهای این رشته را برایم تهیه کن. بعد از آن آقای دکتر در دوران بیماری و نقاهت و بستری بودن شروع به خواندن این کتب میکند و در اثر توانایی که به وسیله مطالعه پیدا کرده بود، وارد دانشکده پلی تکنیک پاریس میشود و مهندسی برق خود را میگیرد.
حالا شما این را مقایسه کنید با کسانی که آرزو دارند هر چه زودتر روزهای مدرسه تمام شود و دنبال تفریح بروند. دکتر در دوران بیماری هم به خود اجازه تلف کردن وقت را نمیدادند.
برای همین هم هست که ما این مدارک و مدارج علمی را برای بازدید جوانان اینجا گذاشتهایم. این موزه پر است از این تلنگرها. تفکرات دکتر باید برای جوانان الگو شود.
حالا انتظار هم نداریم که همه این تغییر و دگرگونی درونشان ایجاد شود، اگر ۵ تا ۱۰ درصد هم اینطور شوند، ما به هدف مطلوب رسیدهایم. البته خوشبختانه به این نتیجه رسیدهایم.
بازدید از این موزه رایگان است؟
در این ۱۳ سال گذشته تمام فعالیت موزه رایگان بوده. چون درسی که از خود پروفسور گرفتیم این بود که تفکرات فرهنگی و اقتصادی در مسیر جداگانه هستند. کسی که کار فرهنگی میکند، نباید چشم انتظار مالی داشته باشد. البته این دلیل بر حمایت نکردن متولیان و مسئولان نمیشود.
در مورد این نتیجهیی که گفتید آمار رسمی هم تهیه کردید؟
طبق آمار رسمی آموزش و پرورش، بر اثر فعالیت بنیاد دکتر حسابی در ارایه الگو بین دانشآموزان قریب به ۳۰ درصد گرایش درس فیزیک بالا رفته.
الان در همین موزه کارنامهیی داریم از دختری دبیرستانی که قبل از بازدید از موزه نمراتش بین ۱۳ و ۱۴ بوده، اما بعد از بازدید طبق اعلام مسئولان مدرسه، تمام نمراتش بیست شده است. ضمن اینکه مرکز اسناد ما پر است از این تغییرات که هم به صورت مکتوب و هم ضبط شده موجود است.
در مقابل چه امکاناتی به این موزه اختصاص داده شده؟
همه در حد تشکر و قدردانی از کار حمایت میکنند. عمل جایی در این حمایت ندارد. خود شما میدانید یک خانه کوچک با یک یخچال و یک تلویزیون، هزار نوع خرج و مخارج دارد، حالا چطور ممکن است اینجا با این همه مخارج و بدون هیچ درآمدی دوام بیاورد و روی پای خود بایستد؟!
با وسایلی که در این موزه هست به نظر میرسد دکتر علاقه خاصی به جمعآوری همه وسایلش داشته. آیا این به دلیل تداعی دوباره خاطرات شخصی است؟
یکی از چیزهایی که ما اینجا به بازدیدکنندگان منتقل میکنیم ارزش داشتن هر چیزی در تفکرات دکتر است. حالا این هر چیز شامل یک دایره وسیعی است که اگر ما بخواهیم نقاطی از این دایره را انتخاب کنیم، احترام به گذشتگان یکی از آن نقاط است.
مبلی که در اینجا میبینید متعلق به جهیزیه مادر دکتر است که ۱۲۰ سال قدمت دارد حتی جای پای گربهاش را هم که روی برگههای تحقیقش مانده، نگه داشته. این نکته جالب است که در عین حال که برای همه چیز ارزش قایل بوده، همه چیز در چارچوب و مقام خودش حفظ شده.
البته از نگه داشتن این وسایل حتما جنبه تداعی خاطره هم مدنظر بوده، اما یک دلیل دیگرش هم جنبه یادآوری و پیام دارد.
لباس عروسی همسر دکتر اینجا هست که نشان میدهد لباس شادی به هیچ وجه در گذشته سفید نبوده بلکه آبی و صورتی رنگ بوده.فکر میکنید این خصوصیت منشایی دارد؟
بعد از رفتن او از میان ما که صرفا عدم حضور فیزیکی برای ما بود، تهیه و چاپ خاطرات زندگیاش در برنامههای ما قرار گرفت و از آنجا که میخواستیم مطلب مفصلی باشد، بخشهای مختلفی در نظر گرفته شد که مسولیت بخش مصاحبه با من بود. با هر کس که دکتر در ارتباط بود از دوستان، شاگردان، دانشجویان، همکاران، همسایگان و فامیل، تا جایی که میشد اطلاعات خوبی به دست آوردم. و این گفتوگوها باعث شد اطلاعاتی هم از مادرشان به من برسد.
خصوصیتی که برای من جالب توجه بود اینکه خانم گوهرشاد با وجود هر عشقی که میخواست در وجود این دو پسر به وجود آورد، به آن عشق مستقل میپرداخت. یعنی برای یک عشق، عشقهای دیگر را تخریب یا هزینه نکرد. این موضوع هم بخوبی در روند زندگی دکتر دیده میشود؛ عشق به گذشتگان، عشق به گل و گیاه، عشق به موسیقی و... حتی عشق به پدر که بسیار ظلم و ستم بر آنها وارد کرده بود. بارها و بارها گوهرشاد خانم به آنها سفارش میکرد اگر روزی صاحب قدرت شدند، مبادا از پدرشان کینه به دل بگیرند و بخواهند از او انتقام بگیرند. چرا که معتقد بود دو پسرش آقا هستند.
بعدها هم این دو پسر هرگز کوچکترین عناد و دشمنی با پدر نمیکنند. اینها همه در تربیت مادر نهفته بود و منشا این توجه و علاقه به همه چیز در تربیت مادر خلاصه میشود.
چه شد که دکتر حسابی با آن همه مدارج و با وجود راحتی در خارج از کشور به ایران بر میگردد؟
این موضوع هم بخاطر تربیت و عشقی بود که از مادر نسبت به وطن ارث برده بودند. در کرسی اینشتین که تدریس میکردند به یکباره با اتفاقی به ایران بر میگردند.
دکتر خودش تعریف میکرد که یک روز غروب من از کلاس به خوابگاه میرفتم. مسیری که طی میکردم شنی بود. قدم روی شنها مرا یاد شنهای خانهمان در بازارچه قوامالسلطنه میانداخت. اما یک فرق عمده بین این شنها و آن شنها بود. فکر کردم شنهایی که الان زیر پای من است مال من نیست اما آنهایی که در کودکی رویشان قدم میزدم متعلق به من است.
من باید خجالت بکشم که دستم در سفره بیگانه است. فکر کردم که به من مربوط نیست چند نفر امریکایی میخواهد باسواد شود. من باید به ایران برگردم و با بچههای ایران کار کنم و به آنها آموزش بدهم. بنابراین تمام امکانات و تجهیزاتی را که در اختیارشان بود رها کرد و بعد از ۲۵ سال به ایران بازگشت.
یک اتفاق دیگر هم برای شما بگویم و آن مربوط به مطالعه و تحقیق دکتر در خصوص بینهایت بودن ذرات میشود. وقتی دکتر مسافرتی داشت برای حل معادلات و فرمولهای گستردگی بینهایت بودن ذرات، بعد از دو هفته به ایران بازگشت. آن موقع ایرج پسرش به او گفت چرا نماندید تا بقیه مطالعه را انجام دهید و نظریهتان را به نتیجه برسانید؟ دکتر هم در پاسخ گفته بود که اگر میماندم آن وقت کار من به اسم دانشگاههای اروپایی تمام میشد ولی من دوست دارم به اسم ایران و دانشگاه تهران تمام شود.
تشویق به مطالعه و پژوهش هم از جمله اهداف شما در این موزه در نظر گرفته شده است؟
یکی از کارهای مهمی که همواره انجام میدهیم تشویق بچهها به اشکال مختلف به خواندن کتاب و مطالعه است. چرا که دکتر معتقد بود که زندگی یعنی پژوهش و فهمیدن چیزی جدید.
همیشه میگفت: کار کنید، زحمت بکشید، از سرمایه چیزی کم نداریم.
از ارتباط با دانشجویان و شاگردانشان بگویید.
همواره در وجود دانشجو شوق یادگیری ایجاد میکرد. از ابتکاراتش یکی درست کردن هفتسینی فیزیکی بود که در جشن سبزه در دانشگاه به وجود آورد. یک نکته جالب هم بگویم که برنامهیی ترتیب میداد که دانشجوها ادای اساتید را در دانشگاه جلوی خودشان در میآوردند. اول این برنامه هم با ادای خود دکتر شروع میشد. خودش میگفت این موضوع دو حسن دارد: اول اینکه ارتباط عاطفی بین دانشجو و استاد ایجاد میشود و دوم اینکه اساتید معایب خودشان را بهتر متوجه میشوند.
در اینجا هدیههای هنری زیبایی دیده میشود که هموطنان به این موزه تقدیم کردهاند. هدیههای تاثیرگذار برای خودتان کدام یک هستند؟
در صدمین سال تولد دکتر یکی از همشهریان تفرشی تابلویی به اینجا هدیه کردند که شعر قشنگی با چوب کار کرده:
گفت استاد مبر درس از یاد
یاد باد آنچه به من گفت استاد
هر چه میدانست آموخت مرا
غیر یک اصل که ناگفته نهاد
قدر استاد نکو دانستن
حیف! استاد به من یاد نداد
این بزرگترین ایراد و مشکلی است که در جامعه ما متاسفانه هست و آن احترام نگذاشتن به بزرگتر و استاد است.
یکی از تابلوهایی هم که از طرف دختری اسلامشهری به موزه هدیه شده جملهیی در مورد دکتر گفته است که: «دکتر حسابی جلوهیی از حسابهای دقیق خداوند است.» این جمله بسیار تاثیرگذار به نظرم تعریف درست و سادهیی است.
اگر بخواهید برای دست یافتن پروفسور حسابی به مدارج علمی، علتی بیاورید، آن چیست؟
من در اینجا به جملهیی از خود دکتر اشاره میکنم. هر موقع از خودش چنین سوالی میکردند میگفت به واسطه دو زن: مادر و همسرم.
در تمام این سالهایی که موزه ایجاد شده، چه نکته یا اتفاقی برای شما ناراحت کننده و تاسفبرانگیز بود؟
روزی یک گروه از دانشجویان برای بازدید به موزه آمدند و با وجود تمام این «دست نزنید»هایی که ما در جای جای موزه نصب کردهایم، یکی از آنها دفترچهیی را ورق زد. گفتم از اینکه این همه «دست نزنید» اینجا گذاشتهایم دلیلی داریم. آن دفتر هفتاد سال دارد و کاغذش پوسیده است و پاره میشود.
او هم در جواب گفت: اتفاقا همین دست نزنیدی که شما اینجا گذاشتهاید آدم را تحریک میکند!
همیشه در گوشه ذهنم این خاطره بد حک شده. جای تاسف دارد از دانشجو جماعت چنین حرکتی!
یک سوال کلیشهیی به عنوان آخرین سوال: چرا وقتی همه بزرگان میمیرند، آن موقع برایشان بزرگداشت میگیرند و سالن به نامش میکنند؟
بهتر است در جواب این سوال هم جملهیی از خود دکتر نقل کنم. خبرنگاری در مراسمی که به مناسبت نامگذاری سالن دکتر حسابی در سازمان انرژی اتمی همین سوال را از دکتر پرسیده بود. پروفسور حسابی در جوابش گفت:
ما صبر میکنیم خطر کسی که رفع شد بزرگش میکنیم!
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران آمریکا مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان انتخابات حجاب حسین امیرعبداللهیان جنگ حسن روحانی دولت سیزدهم انتخابات مجلس دوازدهم عراق
قتل شهرداری تهران فضای مجازی تهران هواشناسی شورای شهر تهران سیلاب سامانه بارشی شهرداری سازمان هواشناسی آموزش و پرورش باران
خودرو بانک مرکزی قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو قیمت خودرو دلار مسکن یارانه ایران خودرو حقوق بازنشستگان تورم
تلویزیون سینمای ایران سینما نمایشگاه کتاب دفاع مقدس صدا و سیما مسعود اسکویی صداوسیما کتاب موسیقی مهران غفوریان سریال
معماری
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین حماس جنگ غزه روسیه اوکراین امیرعبداللهیان ایالات متحده آمریکا نوار غزه طالبان
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر جواد نکونام مهدی طارمی سپاهان رئال مادرید بارسلونا بازی لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال
باتری گوگل اینستاگرام آیفون سامسونگ اپل عکاسی ناسا
کاهش وزن فشار خون چای توت فرنگی کبد چرب