جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا


تفسیر مثنوی با مثنوی


تفسیر مثنوی با مثنوی
مثنوی کتاب زندگی‌ست. در پیرامون زندگی یا حتی درباره زندگی نیست. یکسره از جنس زندگی‌ست. گوهر زندگی‌ست.اگر کسی مثنوی را به درستی و شایستگی بخواند و دریابد؛ زندگی او به دو بخش تقسیم می‌شود: پیش از مثنوی و پس از آن. برای چنین داعیه‌ای چه دلیلی دارم؟
مثنوی ثبت توفان روح و تلاطم دریای جان مولانا جلال‌الدین بلخی رومی‌است. هم آفرینش مثنوی شگفت انگیزست و هم مضمون و محتوای آن. چگونه این کتاب را بشناسیم؟ چطور با آن زندگی کنیم؟ چگونه چهره جان خود را دربرابر آبشارنور و توفان آتش و آینه قدسی زندگی بخش مثنوی قرار دهیم؟
شیوه ما برای شناخت مثنوی کدام است؟ به کدام وسیله ومقدمه برای رسیدن به قله مثنوی نیازمندیم؟ آیا می‌توان چنین قله‌ای را فتح کرد؟
سرچشمه مثنوی کجاست؟ این رود پرخروش،بلکه این دریای جان از کجا جوشیده است؟
راز مثنوی چیست؟
این راز را چگونه بشناسیم؟
تردیدی نیست که درخشانترین داستان مثنوی که مثل آفتاب در سراسر مثنوی جریان دارد؛ داستان روح شورانگیز مولاناست. همه داستان‌های دیگر جلوه‌هایی از همان روحند. به سخن دیگر تا مولوی را نشناسیم، امکان شناخت مثنوی را پیدا نمی‌کنیم و البته کوتاه‌ترین راه برای شناخت مولوی مثنوی اوست!
● گروه نخست:
دیوان شمس امواجی‌ست که ریشه‌های آن را در مثنوی می‌توان شناخت. افزون بر آن “مکتوبات” و “ فیه ما فیه” نیز امکان دیگری است که می‌توان مولانا را از همان زاویه شناخت. این مجموعه در حقیقت میراث گرانسنگ مولاناست که در اختیار ماست.
پژوهنده زندگی و اندیشه مولانا هنگامی‌که در این منشور رنگین پر تلالو نظر می‌کند به روشنی می‌بیند که چگونه شعر و نثر مولوی بر یکدیگر پرتو می‌اندازند و راه شناخت را روشن می‌کنند.
● گروه دوم:
همان روشی که علامه طباطبایی در تفسیر قرآن مجید به کار برد و از خود قرآن بر قرآن روشنایی تابانید. و با تکیه بر:” ان القرآن یفسر بعض‌ها بعضا” شیوه تفسیر قرآن با قرآن را پی گرفت؛ در مورد مثنوی هم می‌توان:
۱) در تفسیر و نقد هر سخن یا داستان به تمام مثنوی نظر کرد.
۲) از “دیوان شمس” و “مکتوبات” و” فیه ما فیه” به عنوان سه راس مثلثی بهره گرفت که مثنوی در کانون آن قرار دارد. تصور کنید گوهر آسمانی مثنوی در کانون سه آینه قرار دارد. هم از آن گوهر بر سیمای جان هر سه آینه روشنایی می‌تابد و هم آینه‌ها یاریمان می‌کنند؛ که گوهر مثنوی را دقیق‌تر شناسایی کنیم.
● گروه سوم:
منابعی که از زاویه‌ای دیگر در شناخت مولانا بسیار پر اهمیتند: مقالات شمس تبریزی/ معارف سلطان العلما/ معارف برهان الدین ترمذی/ “ولدنامه” و “انتها نامه” و” رباب نامه” بها ولد پسر مولوی. این مجموعه به ما امکان می‌دهد که از زاویه نگاه چهار تن ریشه‌های اندیشه و نیز احوال مولانا را بشناسیم.
● گروه چهارم: مناقب العارفین نوشته شمس الدین افلاکی
رساله سپهسالار در مناقب حضرت خداوندگار نوشته: فریدون احمد بن سپهسالار
● گروه پنجم: اسرارنامه عطار نیشابوری/ الهی نامه( حدیقه الحقیقه) سنایی.
استاد شفیعی‌کدکنی در مقدمه” منطق الطیر” به درستی درباره ضرورت بررسی شعر و اندیشه سنایی و عطار در شناخت شعر مولوی که “ کوهموج و قله” ادبیات عرفانی ماست، اشاره کرده اند.(۱)
این پنج گروهی که اشاره کردم، همان گام نخست درست شناخت مثنوی‌ست!
از زاویه‌ای دیگر قلب مثنوی قرآن کریم‌ست. مثنوی تفسیر عرفانی و داستانی و هنری قرآن است. بدون شناخت قرآن مجید و دقت در لطافت و ژرفای آیات مبین آن کتاب آسمانی که کلام خداوند‌ست، نمی‌توان مثنوی را شناخت. خوشبختانه در پژوهشی که استاد بهاالدین خرمشاهی و سیامک مختاری انجام داده‌اند؛ به بسیاری از اسنادات قرآنی مثنوی اشاره کرده‌اند. در این رویکرد با توجه به اندیشه و گرایش مولانا در این نقد از تفاسیری که اشاره می‌کنم استفاده خواهد شد:
۱) جامع البیان/ طبری( درگذشت، ۳۱۰ ه)
۲) النکت والعیون/ ماوردی( درگذشت، ۴۵۰ه)
۳) لطائف‌الاشارات/ قشیری (درگذشت، ۴۶۵ه)
۴) کشاف/ زمخشری( درگذشت،۵۳۸ه)
۵) تفسیر کبیر/امام فخر رازی( درگذشت ۶۰۶ ه)
۶) تفسیر القرآن/ابن عربی( درگذشت،۶۳۸ ه)
این تفاسیر را از این زاویه برگزیدم که تمامی‌آن‌ها پیش از مولوی یا در روزگار او نوشته شده‌اند. می‌توان احتمال داد که مولوی چنین تفاسیری را دیده باشد. تفسیرهایی که پس از روزگار مولوی نوشته شده است، در این نوشته کمتر به آن‌ها ارجاع می‌شود.
رکن دیگر شناخت مثنوی حدیث است. منابع اصلی کتب حدیث سنی و شیعه منابع بررسی ما خواهند بود. گرچه استاد بدیع‌الزمان فروزانفر در کتاب “ احادیث مثنوی” ۷۴۵ مستند حدیث جستجو کرده‌اند، اما همچنان می‌توان بیت‌های دیگری را نیز نقد و تفسیر کرد که به روشنی به حدیثی اشاره دارند.
اما!( به تعبیر ابراهیم گلستان؛ فریاد ازین امای اول جمله!) مولوی این همه را در ظرف داستان ریخته است، داستان‌هایی که آنچنان سرشار از روح و شورند که به وصف نمی‌آیند. کار مولوی کاری کارستان است:
“ برداشت آسمان را
چون کاسه‌ای کبود
وصبح سرخ را لاجرعه سرکشید
آنگاه
خورشید در تمام وجودش طلوع کرد”
سایه
این تابلو شگفت‌انگیز سایه، بیش از هر کس دیگری درباره مولانا صادق است. مثنوی همان صبح سرخی‌ست که مولوی لاجرعه سرکشیده است. آفتاب شمس بر او و در او تافته؛ و تا به امروز ما و آیندگان سرمست شراب آفتابیم.
می‌خواهم بگویم که مثنوی کتابی نیست که با تکیه بر انبان دانش و پژوهش بتوان به ژرفای آن راهبرد.
دانش هر چه باشد شبیه همان رنگ و روغن‌های نقاشان چینی‌ست. - چینیان صد رنگ از شه خواستند.
در برابر، رومیان گفتند که آنان نیازی به رنگ ندارند.- رومیان گفتند نه نقش و نه رنگ!(۲)
به گمانم شناخت مولوی و مثنوی می‌بایست ترکیبی از هنر چینیان و رومیان باشد. پژوهش همان رنگ‌ها و نقش‌هاست. و صیقل زدن جان همان کار رومیان است. مگر نه این است که: مثنوی خود صیقل ارواح بود؟(۳)
مولانا به صراحت دانش و علوم ظاهری را به‌سان همان نقش و رنگ‌ها تلقی می‌کند.
اهل صیقل رسته‌اند از بو و رنگ
هر دمی‌بینند خوبی بی‌درنگ
نقش و قشر علم را بگذاشتند
رایت عین‌الیقین افراشتند(۴)
به عبارت دیگر گاهی کتاب و دانش وقتی خود اصالت پیدا می‌کند، به جای این که روشنای راه باشد؛ بر سرگشتگی می‌افزاید. مثل مشعل خاموش، و قتی نوری ندارد دست و پا گیر و دل آزار می‌شود. مثنوی کتابی نیست که ذهن خود را از آن بینباریم، اما نشانی از آن در روح و زندگی ما نباشد...
همه می‌دانیم که دانش استاد استادان، بدیع‌الزمان فروزانفر درباره مثنوی و دیوان شمس و زندگانی مولوی شگفت‌انگیز بود. به صراحت می‌توان گفت که دامنه حیرت‌آور دانش او، که جلوه‌ای از آن را در دو کتاب “ماخذ قصص و تمثیلات مثنوی” و نیز “احادیث مثنوی” و تعلیقات ایشان بر “معارف” سلطان العلما پدر مولانا می‌توان دید، نظیری ندارد. اما سلوک ایشان و همان صبغه سیاسی که گه گاه برکار و زندگی ایشان سایه می‌انداخت، موجب می‌شد که کمتر نشانی از سلوک مولوی در ایشان پدیدار شود.
سه خاطره درجه اول دارم که در این باره، یعنی نسبت میان سخن و سلوک برایتان نقل می‌کنم. خاطره نخست را مرحوم خلیل‌الله خلیلی شاعر بزرگ افغانستان برایم روایت کرد و خاطره دوم را مرحوم دکتر نورانی وصال، که خود از شاگردان برجسته فروزانفر بود. و خاطره سوم رامرحوم دکترزرین‌کوب برایم روایت کرد، هر سه خاطره یکی داستان است پر آب چشم.
پی‌نوشت:
۱- عطار نیشابوری، منطق الطیر، مقدمه و تصحیح وتعلیقات محمد رضا شفیعی‌کدکنی، انتشارات سخن،تهران ۱۳۸۷ ص.۲۱
۲-قصه مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورتگری؛ دفتر اول: بیت۳۴۶۷ تا ۳۴۹۹
۳- مثنوی۲/۶
۴- مثنوی۱/۳۴۹۲ و ۳۴۹۳
منبع : شهروند امروز