پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

هدایت امت از عسکر سامرا


هدایت امت از عسکر سامرا
مردم جزیره العرب پس از پیامبر(ص) ولایت و امامت اوصیای آن حضرت را شاهد بودند اما همه آنها یکی پس از دیگری توسط خلفای جور از صحنه سیاست و اداره امت خارج شدند. یازدهمین آن اوصیاء، امام حسن عسکری بود که او نیز قربانی نبود نظام ولایی در جامعه مسلمانان و غفلت مردم بظاهر مسلمان از گوهرهای بی بدیل اهل بیت گردید.
وصایت و امامت یازده تن از جانشینان به حق پیامبر در محیط خفقان عباسیان و امویان و عدم همراهی امت با آنان، ثابت کرد که مردم هنوز به بلوغ سیاسی لازم برای پذیرش نظام ولایی نرسیده اند و تا زمانی که این بلوغ حاصل نشود، نخواهند توانست به جایگاه و اهمیت وجودی ائمه اهل بیت پی ببرند و لذا امام دوازدهم و آخرین حجت الهی با اراده خداوندی از نظرها غایب شد تا آن زمان که بستر لازم برای امامت ایشان فراهم آید. مقاله حاضر این موضوع را با نگاهی به زندگی امام حسن عسکری واکاوی کرده است که باهم آن را می خوانیم.
● دو دوره ولایت ائمه(ع)
عصر ولایت اولیای پیامبر بزرگوار(ص) که از زمان رحلت آن حضرت در تاریخ ده هجری آغاز شده است تاکنون دو دوره را پشت سر گذارده است. دوره نخست که امامان و اولیای الهی(ع) با حضور خویش در میان مردم تلاش کردند مجموعه ای از علوم و معارف را در کنار سیره ای از عمل و مصادیق عینی در اختیار مردم قرار دهند تا هر گاه در عصر اسلام تا روز رستاخیز با مشکلی مواجه شدند با این مجموعه جامع و کامل، خود را در مسیر تکامل فردی و جمعی قرار دهند و راه را از چاه بازشناسند. دوره دوم که با غیبت صغری و کبری آغاز شد تا مردم در یک آزمون دیگر خود را برای زندگی در سایه سار عدالت جهانی و با مدیریت ولی الله اعظم آماده کنند.
از زمان غیبت کبرای امام زمان(عج) این فرصت به بشر داده شد تا با دست یابی به بلوغ، توان بهره برداری از آخرین منجی بشریت را داشته باشند. خداوند بارها مردم را در مدت سیصد سال آزمود تا حجت بر ایشان تمام گردد و مدعی امری نشوند که ناتوان از آن بوده اند. با آن که حضرت پیامبر(ص) در مدینه، شهر قانون و عمل به آموزه های کامل و جامع وحیانی، تلاش بیست و سه ساله را انجام داد تا مردم به بلوغ برسند و جامعه نهایی به صورت نهادینه ای شکل گیرد ولی زمینه برای پذیرش نظام ولایی اسلام به عنوان نظام کامل از سوی جامعه و امت اسلامی فراهم نبود و تنها به شکل نیم بند (نومن ببعض و نکفر ببعض) مورد پذیرش و اجرا قرار گرفت و این گونه شد که جامعه بر خلاف حکم الهی و فرمان صریح و شفاف خداوند و پیامبرش، نظام ولایی را به کناری نهاد و تنها شماری اندک که از انگشتان یک دست تجاوز نمی کرد نظام ولایی را پذیرفتند که از ایشان نیز کاری بر نمی آمد. این مسأله واگرایی اجتماعی از نظام ولایی هم چنان تا زمان وفات امام حسن عسکری(ع) به عنوان آخرین حلقه وصل زمین و آسمان ادامه یافت و تنها حجت باقی مانده خداوند به حکم الهی از جامعه نهان گشت تا زمینه برای پذیرش اجتماعی و کامل نظام ولایی فراهم آید.
● عدم لیاقت جامعه در بهره برداری از ائمه(ع)
هر یک از امامان معصوم(ع) به حکم اتمام حجت در روزگار خویش، مردم را به حکم الهی پذیرش نظام ولایی فراخواندند ولی پاسخی درخور و شایسته از سوی جامعه بدانان داده نشد؛ به گونه ای که امیرمؤمنان(ع) را حتی پس از نیاز شدید جامعه به رهبری وی، تنها گذاشتند و بسیاری از یاران وی خیانت کرده و او را در برابر معاویه رها کردند.
امام حسن مجتبی(ع) را به شمشیر خویش زخمی کردند و عبیدالله بن عباس فرمانده لشکرش به سوی معاویه گریخت و امام را وادار به صلح کردند. امام حسین(ع) را شهید کردند و فرزندان پیامبر را به اسارت بردند. این گونه است که امام صادق(ع) با بیش از چهار هزار شاگرد درس آموخته، چهل تن وفادار نمی یابد چنان که فاطمه در میان ده هزار مدنی حاضر در غدیر چهل یار برای ولی الله نمی بیند. حضرت صادق(ع) از درد بی یاری و یاوری و برای بیان علت عدم قیام و دست یابی به مقام ولایت و خلافت ظاهری، دست دوستی را می گیرد و به دشت می برد و می گوید: اگر این تعداد یار و یاور صادق و صدیق داشتم به قطع، قیام می کردم. این دوست در میان گله و رمه گوسفندان می نگرد و شمار آنها را بیش از هفده نمی یابد.
بنابراین اگر حجت آخرین خدا نیز در میان چنین جامعه ای می ماند هرگز سودی برای جامعه ای که پذیرای نظام عدل ولایی نیست نداشت چنان که امیرمؤمنان(ع) بیست و پنج سال در باغ و نخلستان و در چاه مشغول کار بود، همو که به راه های آسمان بهتر از راه های زمین آگاهی داشت و از علوم آسمانی، درهایی بر وی گشوده شده بود که بر هیچ کس گشوده نشده بود. کسی که باب علم و دانش است، با این همه هیچ کس از وی چیزی نخواست و نپرسید و با آن که مدیر و مدبری زیرک و دانا و مردی عادل بود، کسی به سراغ عدالتش نرفت و از مدیریت وی بهره ای برای خود و جامعه اش نبرد. چنین جامعه ای لیاقت نداشت که مردی چنین بزرگ را در میان خود داشته باشد و افراد آن او را انکار کنند و از شمار موهای سر خویش بپرسند به جای آن که از راه های رهایی و عدالت و داد و سعادت سؤال کنند.
اگر امام زمان(ع) هم چون خضر(ع) به مردم جامعه اش می گوید: هذا فراق بینی و بینک؛ زمان جدایی ما و شما رسیده است به این دلیل است که جامعه عصر وی هم چون موسی(ع) توانایی فهم و درک و یاری و یاوری و بهره برداری از وی را نداشت.
سال ها پدران وی کوشیدند تا مردم را گامی به سوی حق و حقیقت و عدالت و سعادت ببرند ولی آنان همه ایشان را کشتند و یا مسموم کردند تا آن جایی که صادق آل محمد(ص) می فرماید: ما منا الا مقتول او مسموم. از این رو جامعه تا زمان بالندگی می بایست درد فراق و جدایی از خضر زمان(عج) را تحمل کند.
اما تا آن زمان چه باید کرد و جامعه چه مسئولیتی دارد و چگونه بی امام معصوم خویش می تواند به این بالندگی و شایستگی برسد؟ که در ادامه به این پرسش با عنایت به زندگی امام حسن عسکری(ع) پاسخ داده می شود.
● راه امامان، راه بالندگی اجتماعی
قرآن در آیات بسیاری به مسأله بالندگی اجتماعی توجه می دهد. به این معنا که خودسازی فردی هرچند امری شایسته و پسندیده و حتی مهم است ولی خودسازی اجتماعی مهم تر و اساسی تر از آن است که در تفکر کسی درآید.
برخی از متفکران و اندیشمندان بر این باورند که جامعه حکمی مجزا و جدا از افراد آن ندارد؛ زیرا جامعه ترکیبی از افراد است و آن چه حقیقت و واقعیت دارد تنها افراد هستند و جامعه امری اعتباری و کلی است همانند کلی انسان. بنابراین اگر واقعیتی برای انسان و جامعه است به اعتبار منشأ انتزاع و مصادیق جزیی آن است. در حقیقت این زید و عمرو و بکر و محمد و علی است که وجود خارجی دارند و از حقیقت و واقعیت بهره ای برده اند ولی انسان و جامعه امری واقعی نیستند. در برابر این گروه، کسانی هستند که برای جامعه نوعی واقعیت و حقیقت قایل می شوند و برای آن احکام خاص و قوانین ویژه ای درنظر می گیرند. آنان بر این باورند همان گونه که برای محمد و علی و زید و بکر مرگ و زندگی و اجلی است برای جامعه و امت ها نیز اجل و مرگ و شکوفایی است.
آیات قرآنی این مسأله را تأیید می کند. از جمله می توان به آیاتی اشاره کرد که به مرگ امت ها و جوامع پس از رشد و بالندگی آنها اشاره کرده است.
برخی از احکام و خصوصیات خاص جامعه است. از این رو در آیات تغییر اجتماعی جوامع و ملت ها، به تغییر جمعی روحیات و خلقیات اشاره شده و آمده است:
ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ این بدان معناست که تغییر اجتماعی، زمانی انجام می شود که تغییرات دست جمعی اجتماعی در روحیات و اخلاق جمعی پدید آید. اخلاق جمعی غیر از اخلاق فردی است.
از دیگر آیاتی که به این مساله اشاره دارد، قیام مردم به شکل جمعی برای قسط و عدالت برپایه کتاب و قانون و با بهره گیری از قدرت شمشیر و اقتدار قانونی است.
هم چنین می توان به آیات و آموزه های دیگری اشاره کرد که برای نماز جماعت و نماز جمعه و حج و مانند آن آثار و کارکردهای اجتماعی و اخلاقی و سیاسی واخروی و دنیوی قایل شده است. این بدان معناست که برای جمع و جامعه نقش و کارکردی فراتر از آن چه برای رفتارهای فردی می توان تصور کرد وجود دارد.
اسلام، دین اجتماعی
بنابر این هر چند که برای رفتارهای فردی می توان آثاری مثبت و منفی تصور کرد ولی آن چه از نظر اسلام مهم و اساسی است رفتار جمعی و اجتماعی است؛ از این رو دین اسلام پیش از این که دین فردی باشد دینی اجتماعی است و بیش از آن که اخروی باشد دین دنیوی است وبه مسائل دنیا اهتمام ویژه ای دارد و آخرت را تنها پاداش و تجسم دنیا می شمارد و آن را از نظر زمانی زمان درو و برداشت کشت در کشتزار دنیا می داند.
برپایه این نگرش اسلامی و قرآنی است که امامان (ع) به مساله بازسازی اجتماعی و جامعه و اصلاح آن توجه و اهتمام داشته اند و حتی امام حسین (ع) قیام خویش را اصلاح اجتماعی امت و جامعه جد خویش معرفی می کند تا آنان را به سیره جد خویش بازگرداند.
با چنین نگرشی است که می توان زندگی امامان (ع) را مجموعه ای از گزاره های شناختی و معرفتی و آموزه های دستوری برای ساخت جامعه ای شکوفا و بالنده بر شمرد. هر یک از آنان افزون بر این که می کوشیدند جامعه زمان خویش را به بالندگی برسانند وحجت را برایشان تمام کنند سعی داشتند با مجموعه سیره های عملی نیز فرصت های بالندگی برای نسل های آینده و انتخاب هرگونه راه مثبت و درست با توجه به شرایط و مقتضیات زمان و مکان فراهم آید.
اما چه شد که امام زمان (عج) زمینه اجتماعی جامعه را نامناسب یافت و به حکم خداوندی، این خضر زمانه ندای: هذا فراق بینی و بینک را بر جامعه خواند و از امت جدا شد تا زمان، آنان را به بالندگی برساند. وی در آخرین دستوری که می دهد همگی را به آموزه های اجداد و سیره ایشان فرا می خواند و می گوید که با این کار می توانند او را بازگردانند.
آیا جامعه کنونی ما به جایگاهی رسیده که بتواند پذیرای ولایت بی چون و چرای ولی الله اعظم باشد؟ بازخوانی شرایط زمان امام حسن عسکری (ع) و برخوردهای جامعه با آن ولی خدا (ع) می تواند پاسخ پرسش ما باشد. مقایسه را به خوانندگان این سطور وگذار می کنیم.
● امام حسن عسکری (ع) در زندان امت
بی گمان امام حسن عسکری (ع) در زندان عباسیان ودولت خلافت سلطنتی نبود بلکه در زندان امتی اسیر بود که نظام ولایی را مطلوب خویش نمی دانستند و می کوشیدند تا دنیای خویش رابا ظلم و بیداد به دیگران آباد کنند.
● ظلم و ستم عربهای نژاد پرست
ظلم و ستم هایی که امت به نام دین با مردم مسلمان داشت به آن اندازه بود که بازگوئی آن شرم آور است. این ظلم و بیداد نسبت به مسلمانانی بود که لااله الا الله می گفتند. در این زمان بیش تر نهضت ها و قیام بخاطر این بود که عرب همانند عموزادگان عبری خویش فریاد نحن ابناء الله و احباوه؛ ما فرزندان خدا و دوستان اوییم. سر می دادند. غیر عرب را خوار و ذلیل می داشتند و هر کسی را که به زبان غیر ایشان سخن می گفت گنگ و عجم می شماردند و دین را تنها از آن خویش می شمردند و پذیرش اسلام از سوی غیرعرب از رومی وایرانی را برای حفظ جان و از باب نفاق می دانستند این گونه است که نهضت ها و قیام ها شکل مبارزه با عرب ستیزی داشت. نهضت حروفیان و قیام قرامطه را می بایست در عرب ستیزی آنان جست؛ زیرا ظلم و بیداد عرب ها چنان بود که حتی به مسلمانان غیر عرب هم رحم نمی کردند.
امت اسلام بر مکتب خلافت سلطنتی رشد یافته بودند و عزت را در عروبت و اسلام را از آن عرب ها می دانستند. ظلم و بیداد را در حق غیر عرب جایز می شمردند و هر غیرعربی می بایست برای حفظ جان خویش دوست و مولایی از عرب و قبایل آن می جست. این گونه است که مساله موالی به دو مفهوم مخالف و متضاد با آن چه در پیش از آن بود شکل گرفت.
خلافت سلطنتی به آنان آموخته بود که عرب، نژاد برتر است و زبان عربی، زبان انسان و زبان غیر عربی زبان گنگان و عجم و زبان چارپایان و غیرانسان هاست. فصاحت و بلاغت را تنها در خود می جستند و کرامت و عزت و شرافت را از آن خود می دانستند.
این گونه است که به امیرمومنان (ع) اعتراض می کنند که چرا عرب را با ایرانی وعجم یکسان دانسته و در تقسیم بیت المال هر دو فرد مسلمان را یکسان شمرده است؟
چنین امتی هرگز خواستار عدالت و نظام ولایی امامان معصوم (ع) نبودند. زمینه برای حضور و عمل امامان (ع) فراهم نبود و حتی امام سجاد (ع) پس از شورش ها و قیام های متعدد هم نتوانست سخن خویش را جز به دعا و نیایش بیان کند.
● محدودیت بخاطر مسأله مهدویت
در عصر امام موسی (ع) به ویژه اززمان امام جواد به سبب مساله مهدویت و افزایش بیداد و ظلم و گسترش روایت پیامبر (ص) درباره ظهور مهدی (ع)، سخت گیری ها دو چندان می شود و امامان با محدودیت و فشار بیش تری مواجه می شوند. امام علی النقی (ع) هادی، پدر بزرگوار امام حسن عسکری (ع) را چنان تحت فشار قرار می دهند که یکی از نزدیکان وی، صالح بن سعید، درباره این وضع دردناک می گوید: بر حضرت ابوالحسن سوم (امام علی بن محمد النقی) (ع) وارد شدم و عرض کردم: فدایت گردم! هدف آنان (بنی عباس) در همه کارها خاموش ساختن نور شماست. در حق شما کوتاهی می کنند تا آن حد که شما را در کاروانسرای پست و سرای دزدان و راهزنان (خان الصعالیک) جای داده اند.
امام دهم (ع) فرمودند: ای پسر صعید، معرفت شما درحق ما همین اندازه است؟! سپس با دست مبارک اشاره کرد و فرمود: بنگر! وقتی نظر کردم باغ های سرسبز، با طراوت و شگفتی زایی دیدم که در میان آنان حوریان خوشبو و عطرآگین چونان لولو و مرجان، پرندگان، آهوان، جویبارهای جوشنده و مانند آن است این صحنه، مرا مدهوش ساخت و چشمم از آن خیره ماند.
آن گاه فرمود: ماهرجا باشیم اینها برای ما آماده است و در کاروانسرای رهزنان نخواهیم بود. (بحارالانوار ج ۵۰ ص ۱۳۲)
دراین روایت افزون بر جایگاه واقعی و قدرت و توان ائمه در تصرفات و بهره گیری از بهشت موجود و کنونی، به مسئله برخوردهای زشت و زننده امت و جامعه نسبت به آنان نیز اشاره شده است. این نشان می دهد که جامعه با ولی الله اعظم خویش چگونه برخورد می کرد و آنان را در چه جاهای پست که مخصوص رهزنان و دزدان یاغی و سرکش و اراذل و اوباش بود زندانی می نمود.
اینگونه رفتارها موجب می شد تا امامان(ع) نتوانند کاری از پیش ببرند؛ زیرا جامعه و امت خواهان بهره مندی ازعلم و دانش و عمل آنان برای مدیریت جامعه نبود. این گونه است که راه فراق و جدایی را برگزیدند تا جامعه در یک فرآیند زمانی به تکاملی بر پایه آموزه ها و سیره ایشان دست یابد و بتوانند در زمانی مناسب خود را به کمال مطلق و نهایی در دنیا برسانند.
● علت نامگذاری عسکری
امام حسن عسکری را از آن روبه این نام خوانده اند که سالیان سال و به یک معنا تمام عمر کوتاه و شریف خویش را در پادگان نظامی عباسیان به شکل بازداشت خانگی به سر برد که امروزه به نام سامرا خوانده می شود. این شهر که در کنار بغداد برپا شده بود شهری کاملا بسته و نظامی بود و هرکسی نمی توانست وارد آن شود و برای عموم مردم به عنوان رازی مطرح بود که از جزئیات آن آگاه نبودند. این شهر همانند گارد سلطنتی عمل می کرد و برای دفاع از کاخ های سلطنتی و خلیفه ایجاد شده بود ولی شگفت این که بسیاری از کودتاها از همین پادگان آغاز می شد و امیران فارس در آغاز فرمانروایی عباسیان و امیران ترک در اواخر آن همواره دست به کودتا می زدند و این گونه است که خلافت در اواخر، بازیچه ترکان شده بود و آنان هرکسی را که می خواستند به خلافت می نشاندند و یا بر می داشتند و می کشتند.
امام حسن عسکری(ع) بیش ترین اذیت و آزارها را از دست همین ترکان کشید. سختی ها و فشارها برای کنترل او به اندازه ای بود که کسی از وکیلان و نمایندگان ایشان نمی توانستند با حضرت تماس برقرار کنند. برخی از آنان با شکل و شمایل فروشندگان دوره گرد به این منطقه نظامی وارد می شدند و خود را به نزدیک خانه امام که به شدت کنترل می شد می رساندند و به بهانه فروش خرما و یا چیزهای دیگر، پرسش ها و نامه های خویش را به دست ایشان و یا غلامان می دادند تا پاسخ دریافت کنند.
این درحالی است که بسیاری از مردم از مقام و منزلت آن حضرت آگاه بودند و حتی امیدوار بودند که در زمان آن حضرت مهدی امت که بارها قیام و دولت جهانی ایشان را شنیده بودند و در انتظارش به سر می بردند به دنیا آید. با این همه خود را به نفهمی زده بودند و دست کمک امام را رد می کردند. چنین جامعه ای که افراد آن تنها دست به دعا بودند و کاری برای تغییر موقعیت خود و جامعه انجام نمی دادند نمی توانست پذیرای امام دیگری باشد.
آیات قرآنی بارها و بارها براین نکته تاکید کرده بود که تغییر جامعه و مدیریت آن نیاز به تغییر روحیه و عمل توده مردم دارد و اگر جامعه ای خواهان تغییر نباشد نمی توان امید آن داشت تا تغییر بنیادین و موثر صورت گیرد.
هرگونه تغییر اجباری و تحمیلی نمی تواند پایدار باشد و حتی موجبات تحقق عدالت را فراهم آورد؛ زیرا زمانی عدالت و قسط در جامعه می تواند به عنوان یک خواسته عمومی و عمل اجتماعی درآید که مردم خواهان تحقق آن باشند و خود درمیان خود بدان عمل کنند و بدان قیام نمایند.
● نگاهی گذرا به زندگانی آن حضرت
ابومحمد حسن بن علی، امام یازدهم از ائمه دوازده گانه و سیزدهمین معصوم از چهارده معصوم(ع) است. پدر بزرگوارش امام هادی(ع) هنگام تولد فرزند، شانزده سال و چند ماه بیشتر نداشت، مادرش بانویی صالح و عارف بود که به نام ها والقاب چندی در روایات معرفی شده است که از مهم ترین آنها می توان به سوسن، حدیثه و سلیل اشاره کرد. بنا به اکثر روایات وی در شهر مدینه النبی به دنیا آمده است.
مدت حیات امام به سه دوره تقسیم می گردد. بخش نخست و کوتاهی از عمر خویش را در مدینه می گذراند و در جوار جد خویش پیامبر گرامی(ص) به سر برد. این مدت به نظر می رسد که چهارسال و چندماهی ادامه داشته است تا این که به همراهی پدر بزرگوارش به سامرا و بغداد فراخوانده می شود تا تحت بازداشت خانگی قرار گیرد. البته در برخی از روایات مدت اقامت امام در مدینه تا ۱۳ سالگی بوده است که این امر ضعیف است؛ زیرا امام علی النقی(ع) را به سامرا تبعید کرده بودند و آن حضرت نیز به ناچار با خانواده به همان جایی آورده می شود که در برخی از روایات به جایگاه صعالیک و رهزنان تعبیر می شود.
آن حضرت(ع) از چهار سالگی تا ۲۳ سالگی به اتفاق پدر بزرگوارش در سامرا در بازداشت خانگی می زیست. که دوره دوم حیات مبارک ایشان را تشکیل می دهد. از آن رو آن حضرت را عسکری نامیده اند که وی و پدر بزرگوارش امام علی النقی الهادی(ع) در محله عسگر قرارگاه سپاه در شهر سامرا زندگی می کردند و به عسگری لقب یافتند. مدت امامت آن حضرت از سن ۲۳ تا ۲۹ سالگی یعنی شش سال و اندی پس از رحلت امام دهم(ع) است که از عسکر سامرا، ولایت امور و پیشوایی امت را برعهده داشته است و شامل دوره سوم می گردد.
● فعالیت های علمی و فرهنگی
با آن که حضرت همانند پدر بزرگوارش در منزل، بازداشت و از هرگونه تماسی با دیگران منع شده بود، بااین همه توانست برخی از مواضع و دیدگاه های خود را به گوش اصحاب نفوذ علمی برساند. از این نمونه ها می توان به دیدگاه و مواضع علمی آن حضرت(ع) در مورد شبهه ها و افکار کفرآمیز و بیان کردن حق، مناظره و گفتگوهای علمی و موضوعی و مناقشه ها و بحث های علمی ایشان اشاره کرد. این درحالی است که از حضرت(ع) هم زمان با این گونه فعالیت ها، کوشش های دیگر از قبیل صادر کردن بیانیه های علمی داشت.
از مهمترین فعالیتهای علمی می توان به نقش آن حضرت در رفع شبهات ابویوسف یعقوب بن اسحاق کندی، فیلسوف عراقی در زمان امام(ع) پیرامون متناقضات قرآن اشاره کرد. این فیلسوف مشهور عرب کتابی تدوین کرد و به وسیله بعضی از منسوبان خویش به حوزه علمی آن حضرت(ع) فرستاد. آن حضرت به تمام اشکالات و شبهات وی پاسخی شایسته و در خور داد به گونه ای که کندی از پاسخ ها قانع شد و اشتباهات خویش را پذیرفت. از این رو اوراق نوشته شده خویش را سوزانید و از کرده خویش پشیمان شد و توبه کرد.
● نظارت بر پایگاههای مردمی و وکیلان
امامان پیش از حضرت عسکری به ویژه امام موسی کاظم(ع) مجموعه ای از تشکیلات سری و منظم را به نام وکیلان بنیاد نهادند که نقش مهمی در حفظ اندیشه های شیعی و تفکر آن داشته است. امام عسکری(ع) نیز همانند دیگر امامان(ع) نظارت بر پایگاههای مردمی خود و پشتیبانی از آن پایگاهها و بالابردن درجه آگاهی آنها و مجهزکردن آنها با همان روش های پایداری و بالابردن به سطح پیشتازان متعهد را برعهده داشت و همچنان با آن که در محدودیت شدید قرار داشت به این مهم می پرداخت.
برای امام از مناطق گوناگون اسلامی که پایگاههای توده ای او آنجا بود، به وسیله نمایندگان و وکیلان تشکیلاتی که در آن مناطق پراکنده بودند، اموال بسیار می بردند و امام با دقت بسیار و با روش های گوناگون می کوشید تا آن را کاملا از چشم دولتی ها بپوشاند و به نحوی پنهانی عمل کند و از آن اموال در کارهای تبلیغی و فعالیت های آموزشی بهره گیرد.
دولت عباسیان در برابر یاران امام(ع) و در پایگاههایی که پشتیبان او بودند، قاطعانه و بیرحمانه ایستادگی می کرد و برای از میان برداشتن خط مشی و برنامه امام و پراکندن یاران او کوشش های فراوان به عمل می آورد و همواره بر اذیت و آزار ایشان می افزود.
موضع امام درمقابل آن تلاشها و اذیتها، پندگویی بود که به یاران دلداری می داد و می فرمود: تهیدست و با ما بودن، بهتر از توانگربودن و باغیرمابودن. کشته شدن با ما، بهتر از زنده بودن با دشمن! ما برای هرکس که به ما پناه آورد، پناهگاهیم و برای آن کس که بخواهد به وسیله ما ببیند، نوریم، و آن کس که به ما پناه آورده، عصمیتم و هرکس که ما را دوست بدارد به حقیقت در بزرگی و مقام با ما است و هرکس که از ما منحرف گردد، جای او در آتش است.
● آماده سازی جامعه با مسئله غیبت
امام حسن عسکری(ع) به وضوح می دید که اراده الهی برای ایجاد دولت عدل الهی بر روی زمین و در برگرفتن همه جهان انسانیت و گرفتن دست مستضعفان در زمین، بر این تعلق گرفته است که فرزندش غیبت کند؛ زیرا امت به طور عمومی آمادگی پذیرش نظام ولایی را نداشته و تجربه دو سده و نیم به خوبی نشان داده بود که تا آماده شدن جامعه برای پذیرش عدالت، متوقف به زمانی طولانی است.
اندیشه اسلامی و آموزه های قرآنی به ما آموخته است که تا مردم خود عدالت و قسط را نخواهند و بدان قیام نکنند به زور نمی توان آنان را به این سمت و سو کشاند.
حکومت علوی و حسنی با آن همه زحمت های پیامبر(ص) به بار ننشست و امت، به نظام ولایی و عدالت علوی پشت کردند. کوفیان و یا حتی امت های پس از ایشان نیز چنین کردند و امام رضا(ع) را گذاشتند تا مسموم شود و راضی شدند که امام موسی کاظم(ع) را آن چنان در زندان افکنند و بیش از ۱۴ سال در حبس نگه دارند و با دیگر امامان(ع) هم کم تر از ایشان نکردند. ائمه(ع) تنها توانسته بودند مجموعه ای از سیره و آموزه ها را به مردم بیاموزند که با آن زمینه بازگشت نظام ولایی را فراهم آورند. این پذیرش و عمل به سیره و آموزه ها نیازمند زمانی طولانی بود تا مردم از جور و ظلم و ستم و بی عدالتی خسته شوند و خود همانند امت مسلمان ایران به حق و عدالت قیام کنند و بعد هم آن را بخواهند و در نیمه راه رها نکنند و همیشه حق و عدالت طلبی را به عنوان آرمان بخواهند و حتی با شمشیر و قدرت تحقق آن را از همه بطلبند.
شرایط به گونه ای بود که امام آخرین، می بایست مخفی و از دیده ها نهان می شد تا خوف مردم به خواست عمومی حق و عدالت طلبی و قیام برای آن تبدیل گردد و زمینه برای ظهور و تجلی عدالت کامل جهانی فراهم آید.
فعالیت امام حسن عسکری(ع) و برنامه ریزی او در تحقق بخشیدن هدف مزبور به دو کار مقدماتی نیاز داشت:
۱) مخفی کردن مهدی(عج) ازچشم مردم و نشان دادن وی فقط به بعضی از خواص
۲) رسوخ دادن فکر غیبت در اذهان و افکار و اینکه به مردم بفهماند این مسئولیت اسلامی را باید تحمل کنند و مردم را به این اندیشه و متفرعات آن عادت دهند.
حضرت عسگری(ع) به سه شکل تلاش کرد تا مردم را برای غیبت آماده سازد:
الف) صدور بیانیه های کلی و عمومی درباره صفات مهدی(ع) از قبیل: «وقتی قیام کند، درمیان مردم با علم خود داوری خواهدکرد مانند داوری داود که از بینه و دلیل، پرسش نمی کرد».
ب) توجیه و نقد سیاسی در مورد اوضاع موجود، و مقرون کردن آن به اندیشه وجود مهدی(ع) و ضرورت ایجاد دگرگونیها ازسوی او و از این قبیل است: «وقتی قائم خروج کند به ویران کردن منابر و جایگاههای خصوصی در مساجد فرمان خواهدداد. این جایگاهها به منظور امنیت و محافظت خلیفه از تعدی، و برای افزودن هیبت او در دل دیگران بنا شده است.»
ج) صدور اعلامیه های کلی برای پایگاهها و اصحابش که در آن، ابعاد اندیشه غیبت و ضرورت آمادگی و عمل به آن از ناحیه روانی و اجتماعی توضیح داده شده بود، تا غیبت امام(ع) و جدایی او را بپذیرند. امام به ابن بابویه نامه ای نوشت و در آن فرمود: «برتو باد بردباری و انتظار فرج، پیامبراکرم(ص) فرمود: برترین عمل امت من انتظار کشیدن فرج و گشایش است و شیعه ما پیوسته در اندوه است تا فرزندم ظهور کند...»
اقدام دیگری که امام برای آمادگی غیبت در اذهان مردم انجام داد پنهان نمودن خود و برقراری رابطه با دوستان و طرفداران ازطریق مکاتبه و مراسله بود. همچنین نظام و روش وکالتی و وساطتی که امام حسن عسکری(ع) با پایگاههای مردمی خود داشت، روشی دیگر بود که حضرت برای فهماندن مسئله غیبت در پیش گرفته بود.
خلیل منصوری
منبع : روزنامه کیهان