پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا
دو دیدار با «کلینت ایستوود»
۱) دیدار اول
«کلینت ایستوود» را اولین بار در سال هایی دیدم که هنوز منتقد سینما نشده بودم. سن وسالی نداشتم و فکر می کردم آدم هایی که در فیلم های سینمایی می بینم، خوش بخت ترین آدم های روی زمین هستند. با این که بچه بودم، فیلم های وسترن را خیلی دوست داشتم و فیلم هایی که کلینت ایستوود در آنها بازی می کرد، وسترن های مورد علاقه من بودند. هنوز هم دلیلی برای این دوست داشتن پیدا نمی کنم.
یادم هست ده سالم بود وقتی ایستوود را دیدم. با پدرم در یکی از خیابان های لس آنجلس قدم می زدیم و من برای رسیدن به خانه بی تابی می کردم. راستش این بود که خوابم می آمد و پدرم به دلایلی نمی خواست زودتر از غروب به خانه برگردد. بعداً فهمیدم که آن روز با مادرم حرفش شده و نمی خواسته مادرم فکر کند که او برای آشتی پیش قدم شده است. داشتیم قدم می زدیم که پدرم به مردی اشاره کرد که گوشه یی ایستاده بود و سیگار می کشید. گفت «می شناسی؟» سرم را در عین بی حوصلگی بالا آوردم و دیدم کلینت ایستوود محبوبم است. از پدرم خواستم برویم و برای من یک امضا بگیریم.
وقتی نزدیک شدیم، ایستوود پک عمیقی به سیگارش زد و گفت «خوبی بچه؟» لحنی که موقع حرف زدن داشت، چهار ستون بدنم را لرزاند. پدرم به او گفت اگر ممکن است کاغذی را به یادگار برای من امضا کند. معلوم بود که منتظر کسی است؛ ولی بدون اینکه اخم کند، یا چیزی بگوید، کاغذی را از جیبش درآورد و روی آن نوشت «سعی کن همیشه فیلم های خوب ببینی. کلینت.» آن کاغذ را هنوز دارم، رنگش حسابی زرد شده است؛ اما هنوز هم از دیدنش ذوق زده می شوم.
۲) دیدار دوم
بار دومی که با ایستوود سر صحبت را باز کردم، موقعی بود که «دخترک میلیون دلاری» اکران شد. می خواستم درباره این فیلم مصاحبه یی با ایستوود بکنم و بهش بگویم که این فیلم را خیلی دوست دارم و به نظرم بهترین فیلمی است که ساخته. هرچه به شماره تلفن دفترش زنگ زدم، کسی گوشی را برنداشت. کارگزارش را پیدا کردم و ازش خواستم که قراری برای مصاحبه بگذارد. قرار ما یک روز سه شنبه شد؛ ساعت چهار عصر.
در یکی از کافه های لس آنجلس قرار گذاشته بودیم و من مثل همیشه زودتر رسیدم. توی کیفی که همراهم بود، دست خط و امضای سال ها پیش ایستوود را هم برده بودم. وقتی ایستوود رسید، حس کردم که حوصله ندارد. این بود که آن کاغذ را نشانش دادم. آن کاغذ زرد و قدیمی، معجزه کرد.
ایستوود، از این رو به آن رو شد و خوب یادم است که همه سوال هایم را با دقت جواب داد. وقتی مصاحبه تمام شد و خواستیم خداحافظی کنیم، روی کاغذ سفیدی نوشت «سعی کن همیشه فیلم های خوب ببینی. کلینت.» و آن را داد دستم. کلینت ایستوود، هنوز یکی از محبوب ترین آدم های زندگی من است.
پاسکال برتن
ترجمه: گیتی سروش
ترجمه: گیتی سروش
منبع : روزنامه اعتماد
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رئیسی انتخابات دولت دولت سیزدهم رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس رافائل گروسی حجاب مجلس
هواشناسی تهران قتل شهرداری تهران بارش باران سیل پلیس آموزش و پرورش فضای مجازی سلامت وزارت بهداشت سازمان هواشناسی
گاز قیمت طلا قیمت دلار نمایشگاه نفت بانک مرکزی قیمت خودرو خودرو مسکن مالیات حقوق بازنشستگان بازار خودرو سایپا
نمایشگاه کتاب نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون کتاب زنان سینمای ایران محمدمهدی اسماعیلی سریال تئاتر دفاع مقدس سینما موسیقی
اینوتکس
رژیم صهیونیستی روسیه فلسطین غزه جنگ غزه حماس حمله به رفح مصر نوار غزه چین ترکیه طوفان الاقصی
فوتبال استقلال رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا پرسپولیس بایرن مونیخ لیگ برتر باشگاه استقلال دورتموند ذوب آهن بازی باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری فیبرنوری اپل ایلان ماسک سرطان آب هواوی سامسونگ ناسا گوگل پارک فناوری پردیس
تخم مرغ آسم روغن زیتون سنگ کلیه هندوانه بیمه افسردگی کمردرد