یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بازی آخر بانو


بازی آخر بانو
«بازی آخر بانو» اثر «بلقیس سلیمانی» روایت زنی باهوش و فعال است كه بازی‌های جامعه، در هر دوره‌ای از زندگی، شخصیتی تازه به او می‌بخشد و نقشی منفعل به او می‌دهد. زنی كه گاه در كسوت یك دختر خدمتكار تحت تاثیر افكار ماركسیستی اطرافیانش است و گاه همسر یك فرد موهن و انقلابی می‌شود.
«بازی آخر بانو» روایت جامعه‌ای است كه در آن گل بانو شخصیت اصلی داستان بازیچهء ترفندهای گوناگون سیاسی، خانوادگی و... می‌شود. دختری كه بی‌پشت و پناه بودن او را واداشته تا به هر لبخندی پاسخ گوید و با هر نوازشی تغییر وضعیت دهد.
داستان اگرچه در سبك‌های مختلف سیاسی، اجتماعی و درام به رشتهء تحریر درآمده و در هر فصل راوی داستان تغییر می‌كند، اما به قدری منسجم و جذاب نگاشته شده كه از همان صفحه‌های اولیه، خواننده را با حوادث گوناگون، آن درگیر می‌كند.
«گل بانو» دختری یتیم و فقیر است كه با مادر و برادرش زندگی می‌كند. مادر برای تامین معاش خانواده در خانه بزرگان روستا كار می‌كند و گه‌گاه گل بانو نیز كه دختری باهوش و درسخوان است به او كمك می‌كند. اختر، دختر خانوادهء اسفندیاری از بزرگان روستا است كه برای اولین بار گل‌بانو را با «كتاب» آشنا می‌كند.
فصل اول داستان با مراسم خاكسپاری اختر و امیر شروع می‌شود كه اعدام شده‌اند.
حوادث، مربوط به سال ۵۹ و اوایل پیروزی انقلاب است و گل‌بانو دختری دبیرستانی كه چیز زیادی از سیاست نمی‌داند، مات و مبهوت سینی حلوا را بین میهمانان می‌چرخاند.
چند روزی از خاكسپاری اختر نگذشته كه مخالفان آن‌ها، به تخریب قبر اختر و امیر می‌پردازند. محبت‌های اختر گل‌بانو را رها نمی‌كند.
دیروز مرگ ناگهانی‌اش او را داغدار كرد و امروز نبش قبرش.
اما خانوادهء اسفندیاری این جسارت را تاب نمی‌آورد و از مادر گل‌بانو و عده‌ای دیگر می‌خواهد كه جنازه فرزندانشان را از قبرستان به حیاط خانه‌شان منتقل كنند و شبانه این اتفاق می‌افتد. گل‌بانو كه شاهد همهء این اتفاقات است دچار بیماری روحی می‌شود.
در فصل دوم راوی دیگر گل‌بانو نیست. سمیه است كه وقایع را تعریف می‌كند.
جوانی تهرانی كه در نتیجهء عذاب وجدان ناشی از پسر سرهنگ و جزو طبقه مرفه بودن و تعطیلی دانشگاه‌ها به روستا آمده تا بچه‌های روستا را آموزش دهد.
او به همراه همسرش كه زنی میانسال و عشایری است اتاقی را در خانهء گل‌بانو اجاره كرده.
بعد از اختر، این بار پسرعمومی گل‌بانو و همسرش، وظیفهء كتاب رساندن به گل‌بانو را به انجام می‌رسانند. همسر پسرعموی گل‌بانو كتابدار است. او كتاب‌هایی را كه باید تحت عنوان پاكسازی می‌سوزاندند برای گل‌بانو می‌آورد. از طرفی سمیه هم كتاب‌هایی را از برادرش دریافت می‌كند كه گل‌بانو می‌تواند، آن‌ها را بخواند سووشون، همسایه‌ها، داستان یك شهر، دختر رعیت و...
حیدر شخصیت دیگر داستان پسرعموی مادر گل‌بانو و خاطرخواه گل‌بانو است كه برای كار به كردستان رفته. او مكانیك است و گل‌بانو هیچ تمایلی به ازدواج با او ندارد اما مادر كه می‌خواهد یك نان‌خور از سفره‌اش كم شود، برای به دام افتادن گل‌بانو انواع ترفندها را به كار می‌برد. از طرفی همسر سعید، نساء، هم به خاطر فرزندانش از سعید طلاق گرفته و به ایل خود برگشته است. در نتیجه سعید هم جزو هواخواهان گل‌بانو می‌شود. در این حین خبر اسیری حیدر در جنگ در روستا پخش می‌شود و گل‌بانو كه سختی‌های زندگی حیدر را از نزدیك دیده است، از سرنوشت او دل‌گیر می‌شود... اما سعید تاب این توجه گل‌بانو را نداشته و با او درگیر می‌شود و فكر می‌كند گل‌بانو او را بازی داده است: «پس منتظرش می‌مونی، پس با من بازی كردی؟»
-«من منتظرش نبودم و نیستم، ولی از وضعیتی هم كه به وجود اومده اصلا خوشحال نیستم. در ضمن یادت باشه من از مهربانی و عشق یه بچه پولدار شهری كه تاوان گناهان پدر ارتشی‌اش رو با ازدواج با زن‌های فقیر و دخترهای فقیر می‌پردازه، بیزارم.»
اما مادر گل‌بانو كه از حیدر ناامید شده تمام تلاشش را می‌كند تا بتواند گل‌بانو را به سعید وصل كند. هرچند گل‌بانو هم ‌چندان بی‌میل نیست. او و سعید با هم داستان می‌خوانند و گل‌بانو نقش منتقد را برای سعید بازی می‌كند. در نهایت سعید برای كسب اجازه از خانواده‌اش راهی تهران می‌شود.
در فصل سوم راوی گل‌بانو است. او در خانهء بخت نشسته و سر به سر همسرش می‌گذارد. خواننده گمان می‌برد كه سعید برگشته و با گل‌بانو ازدواج كرده، اما ناگهان متوجه می‌شود كه همسر گل‌بانو سعید نیست. ابراهیم رهامی معلم كلاس عقیدتی است; همان كسی كه هنگام تخریب قبر اختر و امیر سخنرانی می‌كرد. همسر اولش بچه‌دار نمی‌شد به این دلیل با گل‌بانو ازدواج كرده است.
-«صبحانه را كه می‌خورم، بلند می‌شوم، به اتاق كتابخانه می‌روم، عنوان كتاب‌ها را می‌بینم. یك دورهء كامل تفسیر نمونه و المیزان كنار هم چیده شده‌اند، كتاب‌ها بیش‌تر دینی و كم‌تر سیاسی هستند.»
در خانهء رهامی دیگر خبری از كتاب‌های مورد علاقهء قبلی گل‌بانو نیست. این بار خود را به زندگی با رهامی‌می‌سپارد. اگرچه چندبار تلاش می‌كند بار رهامی بجنگد و خود را به این زندگی نسپارد، اما هر بار بی‌پشت و پناهی، او را وامی‌دارد كه شرایط را آن‌چنان كه هست تحمل كند. وقتی با رهامی درگیر می‌شود و كتك می‌خورد می‌گوید: «... تا یادم هست، همیشه خوردم، از توران خانم زن عزیزالله‌بگ مادر اختر. از خانم سلطان عمهء اختر، از امیر برادر اختر، از اختر وقتی معلم بازی می‌كردیم، از مادرم وقتی بیوه شد، از معلم‌هام وقتی شپش روی روسریم یا پشت گردنم می‌دیدند، از خانم ناظم وقتی لباس فرم نمی‌پوشیدم، یعنی نداشتم كه بپوشم، از حیدر وقتی...» بالاخره بچه متولد می‌شود و گل‌بانو به جرم ارتباط با توده‌ای‌ها و شركت در انتقال اجساد اختر و امیر و... بازداشت می‌شود. در ابتدای دستگیری فكر می‌كند رهامی برای آزادیش می‌آید اما در نهایت: «احساس می‌كنم مادیان مشهدی نوروز هستم. هر وقت كسی یك كره اسب می‌خواست، مشهدی نوروز مادیانش را برمی‌داشت می‌برد جوارون تا از تخمهء اسب كهر محمدخان، كره‌ای در شكم مادیانش كاشته شود و ...» در نهایت رهامی او را طلاق می‌دهد و بعد از مدتی گل‌بانو آزاد می‌شود.
فصل چهارم از زبان ابراهیم رهامی نوشته است. رهامی اولین لحظهء‌آشنایی با گل‌بانو را توضیح می‌دهد. از قبولی گل‌بانو در دانشگاه و این‌كه در جلسهء گزینش، اسم او را به عنوان مساله‌دار مردود اعلام كرده بود، چراكه به گل‌بانو علاقه‌مند شده بود و بچه‌دار نشدن بهانه‌ای بود، برای ازدواج با گل‌بانو.
تا این‌كه حاج صادق برادر همسر اول رهامی از عشق میان او و گل‌بانو، باخبر می‌شود و ترفندهایی برای دستگیری گل‌بانو و به خطر انداختن موقعیت رهامی به كار می‌برد. در نهایت رهامی به طلاق رضایت داده و تنها كاری كه می‌تواند بكند تلاش برای پذیرش گل‌بانو در دانشگاه است.
در چند فصل انتهایی كتاب، گل‌بانو نقش استاد فلسفه را دارد و پسر حاج صادق، برادر همسر اول رهامی، دانشجویش است. گل‌بانو گاه گاهی به یك آسایشگاه می‌رود كه در آن سعید بستری است. «بازی آخر بانو» اثر «بلقیس سلیمانی» در تیراژ ۱۶۵۰ نسخه، توسط انتشارات ققنوس در پاییز ۱۳۸۵ به چاپ رسیده است.
مریم رحیمی سجاسی
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید