یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا
مثل سادگی!
چندسال پیش، در یکی از شماره های نشریه ای ادبی، شعری از «سلمان هراتی» خواندم؛ شعری در نکوهش جماعت محتکر که در روزگار جنگ و دفاع مقدس، نقشی کمتر ازدشمن متجاوز علیه ملت ایران ایفا نکردند:
«امسال، سال موش است. سالی که برای مردم هزار نقشه کشیدی...»
پیش از خواندن این شعر سپید زیبا، شناختی از گوینده اش نداشتم.
بعدها، شعر دیگری از سلمان خواندم؛ شعری به نام « از این ستاره تا آن ستاره»:
«پدرم کارگر است
به مزرعه می آید
با آخرین ستاره
از آسمان صبح
و باز می گردد
با اولین ستاره
در آسمان شب
پدرم خورشید است»
سلمان هراتی دیگر برایم یک شاعر دوست داشتنی جلوه کرد و از آن پس بود که هر کجا؛ در هر نشریه ای که نامی از سلمان می دیدم بی اختیار شعر وی را می خواندم.
شعر سلمان ساده است؛ بی تکلف و روان! شاعر در هیچ کجای سروده های خود، در پی اثبات «خویشتن» نیست. شور صمیمی انقلابی و دغدغه بی آلایش اجتماعی در سطرهای شعر او موج می زند. شاعر بنا به روح لطیف خود از شهر و اقتضائات آن گریزان است و زندگی روستایی را «زیباترین نقاشی روی زمین» معرفی می کند.
شعرهای سلمان از حیث تنوع استعاره ها، تشبیهات و چینش درست و منطقی واژگان چنان است که خبر از قدرت خلاقیت وی می دهد. او اما شاید به اندازه ای درگیر مضامین روز و دردهای مطرح بشری است، که مضامینی خاص مانند «شهادت» را برمی گزیند و تکرار می کند. تکراری که گویی هر بار تصویری و حرفی تازه را واتاب می دهد.
سلمان اگرچه حتی فرصت نیافت دهه سوم زندگی خود را پشت سر گذارد اما سه دفتر شعرش «دری به خانه خورشید»، «از آسمان سبز» و «از این ستاره تا آن ستاره» وی را با وجود عمر اندک شاعری، صاحب زبان و سبک نشان می دهد.
این معلم دل سوخته روستاهای لنگرود، درهفتم آبان سال ۶۵، در ۲۷ سالگی و در پی سانحه رانندگی، به دیدار معبود ابدی شتافت.
بی تردید، اگر سلمان برای زندگی و سرودن مجال بیشتری می یافت، امروز سهم وی در ادبیات پایداری و عرصه شعر متعهد کشورمان گرانتر و مؤثرتر می نمود.
با هم سروده ای از سلمان هراتی را زمزمه می کنیم:
پیش از تو، آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ زهره دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازه زیبا شدن نداشت
گم بود در عمق زمین شانه بهار
بی تو ولی زمینه پیدا شدن نداشت
دلها اگر چه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقده ای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سر وا شدن نداشت
پژمان کریمی
منبع : روزنامه کیهان
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس شورای اسلامی مجلس حجاب دولت سیزدهم دولت جمهوری اسلامی ایران گشت ارشاد پاکستان رئیسی امام خمینی رئیس جمهور
هواشناسی تهران سیل پلیس شهرداری تهران قتل کنکور وزارت بهداشت فضای مجازی سلامت سازمان هواشناسی پایتخت
قیمت دلار خودرو قیمت خودرو بازار خودرو دلار بانک مرکزی قیمت طلا سایپا مسکن ایران خودرو تورم مالیات
سریال سینمای ایران تلویزیون سینما موسیقی سریال پایتخت قرآن کریم فیلم مهران مدیری کتاب
خورشید
اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا غزه فلسطین جنگ غزه روسیه چین اوکراین حماس عربستان ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی فوتسال جام حذفی آلومینیوم اراک تراکتور سپاهان باشگاه پرسپولیس تیم ملی فوتسال ایران بارسلونا
هوش مصنوعی تبلیغات فناوری سامسونگ ناسا اپل بنیاد ملی نخبگان آیفون نخبگان
دندانپزشکی خواب کاهش وزن بارداری مالاریا